🔸همان لحظاتی که من خشمگین و عصبی از این طرف به آن طرف میرفتم و فحش میدادم، یادگاری در ورزشگاه حرص میخورد. طوری که خودش روایت کرده گاهی این قدر برای بازیهای مهم حرص میخورَد و مضطرب میشود که اندامهای حیاتیاش در آستانه آسیبدیدگی قرار میگیرد. دقیقا مانند مسئولان که برای حل مشکلات اقتصادی مردم خواب و خوراک ندارند و عموما بعد از دوره مسئولیت، سایز تغییر میدهند.
🔹بعد از آن که در دقیقه 98 روزبه چشمی با آن شوت به یادماندنی دروازه ولز را باز کرد نفهمیدم چه عربدهای کشیدم. بعد که پدرم تماس گرفت و جویای احوالم شد بهش گفتم: «چیز خاصی نیست. شادی بعد از گل بود.» واژه «زهرمار» را که به کار برد فهمیدم زیادهروی کردهام. بعد از بازی باید میرفتم دنبال همسرم. تا فلکه صفائیه (یکی از میدانهای شلوغ قم) رفتم. جمعیت زیادی آمده بود و پرچم ایران را تکان میدادند. یکی از آهنگهایی که صداوسیما در پیروزی کشتیگیران، فوتبالیستها، جودوکاران، دوندگان، وزنهبرداران و شطرنجبازان پخش میکند با بالاترین صوت داشت پخش میشد. خانمهای چادری داشتند پرچم ایران را تکان میدادند. مردانی با صورتهای ریشدار و بعضا یقههای بسته هم بودند. یکی هم میکروفون به دست گرفته بود و با تصور این که صدای بمش شانه به شانه ابی میزند، با فریاد مدام این پیروزی را تبریک میگفت. یک دفعه پشت بلندگو گفت: «تقدیم به همه مدافعان امنیت».
🔸تعجب کردم. هنوز برخی شهرهای کشور صحنه درگیری و زد و خورد بود. فقط یک بیسلیقگی تمامعیار میتوانست در شبی که ملت دنبال بهانهاند تا زیر پرچم یکرنگ، با هم سرود پیروزی بخوانند با دست گذاشتن روی مهمترین نقطه اختلاف، بهانه وحدت را از میان بردارد. یادگاری هم در کتابش شبیه همین را میگوید. ما عرضه راهاندازی، برگزاری و هدایت شادی اجتماعی نداریم. پایکوبیهایی که گاه میتواند خشم یک ملت را تخلیه کند را حرام میشماریم، صفحه مجازی صادق بوقیها را میبندیم و برای رقصندگان خیابانی پرونده درست میکنیم. انرژی اعتراضی جمع و مانند بشکههای بنزین انبار میشود. یک دفعه یک مهسا امینی از راه میرسد و با مرگش کبریت به جان انبارمان میاندازد. آن گاه آتش گُر میگیرد و اولین چیزی که میسوزد سند یکرنگی و یکدلیمان، پرچم است. خلاصه هر چه که بود بازی با ولز را بردیم و آماده بازی با آمریکا میشدیم.
🔹باز عدهای شروع کردند. میخواستند بازی ساده فوتبال را به رویارویی اسلام و لیبرالیسم تبدیل کنند. لابد اگر تیم ملی شکست بخورد اسلام بازی را به لیبرالیسم واگذار کرده است. دقیقا همین کار را پس از غلبه یزدانی بر تیلور در مسابقات جهانی نروژ هم کردند. یکی از گزارشگران خوشنامِ! سازمان با میکروفون در پیادهرو میچرخید و از مردم درباره انتقام سخت مصاحبه میگرفت. یکی هم نبود بگوید: «داداش چرا موشکها را میریزی روی تشکها؟» اگر چه بعد از افتضاح حذف نابخردانه روسها از عرصههای ورزشی جهان (پس از تجاوز اوکراین به آنها!)، عدهای میگویند ورزش تماما سیاسی است که اگر نبود غربیها به رهبری ایالات متحده چنین نمیکردند اما من عمیقا معتقدم حداقل ما باید در جهت سیاستزدایی از ورزش حرکت کنیم. سیاستورزی غیرضروری جوری با زندگی مردم آمیخته شده که همین امروز در نانوایی سنگکی، وقتی به کیفیت نان اعتراض کردم، سی ثانیه بعد دیدم شاطر عباس دارد به سیاست غلط مقاومت عراق در انهدام بندر حیفای اسرائیل میپردازد. بیخیال نان شدم و تا شهرکِ قدس قم سینهخیز رفتم.
🔸خلاصه شادی ولز در کاممان ماندگار نشد. بازی با امریکا را چنان سیاسی کردیم که هرگونه باخت به شکست محور مقاومت در برابر محور غربی، عربی، عبری تفسیر میشد. کیروش هم آن چنان که باید نتوانست تیم را بچیند و آه اسکوچیچ هم گرفت. حالا کار خیر برای کسی بکنیم و او هم قطرهقطره اشک بریزد و در همان حال برایمان دعا کند کک بدبختیمان هم نمیگزد و میرود در آرشیو تا دستگیر قیامتمان باشد ولی همین که بیچارهای را از روی صندلی مربیگری بلند کردیم و او هم یک آه آرام کشید تیم ملی زیر و رو شد. نتیجه چه شد؟ باخت یک بر صفر مقابل امریکا. بعد از باخت هم سرافرازانه اعلام کردیم: «ورزش ربطی به سیاست ندارد. اگر اینجا یکی خوردیم در منطقه ده تا زدهایم و تازه گل اصلی هنوز مانده است.»
🔹نویسنده آن شب در دوحه دقیقا همینها را میگوید. از موضع یک جوان تحصیلکرده معتقد به انقلاب و البته منتقد سعی میکند دریچهای باز کند که انقلابیها و مخالفان بتوانند یکدیگر را بفهمند و ارتباط بگیرند. نه اینها طرف مقابل را یکسره مشتی مزدور اینترنشنال بدانند نه آنها فکر کنند اینها همزمان با حمله عمر خطاب به ایران آمدهاند. ایران برای همه ماست؛ امید که به این درک برسیم.
▪️همین یادداشت در سایت دفتر طنز حوزه هنری
#علی_بهاری #محمدحسن_یادگاری #جام_جهانی #قطر #زن_زندگی_آزادی
#tanzac