eitaa logo
طنزیم
9.4هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
29 فایل
🔴از طنزیم باد مسئولین تا مسائل اجتماعی، سیاسی، تاریخی و... زیر قیمت بازار!😎 در تلگرام، بله و ایتا با شناسه @Tanzym_ir راه راه: instagram.com/rahrahtanz نطنز: instagram.com/natanz_ir 📢تبلیغ وتبادل: @tanzym_tabligh ارتباط با ادمین: @tanzym_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مزاح الدین
کیفیت یا کمیت می‌گفت: خادمای موکب یه سفره‌ی پر رنگ و لعاب (برنج، مرغ، سالاد، ماست و...) پهن کردن. می‌خواستیم شروع کنیم به خوردن که دیدم بغل‌دستی‌م داره گریه می‌کنه. گفتم: چی شده؟ گفت: تو موکب بغلی سه تا ساندویچ فلافل خوردم. 🔸سمیه احمدی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
هدایت شده از مزاح الدین
وقت گیر آوردی؟ دو روز بود که حال دوستم نامساعد شده بود و علاوه بر تهوع و سردرد و سرگیجه و تب شدید، با یک پدیده جدید مواجه شده بودیم: «از حال رفتن‌های ناگهانی!» نزدیک حرم بودیم. تصمیم داشتیم از راه دور سلام کنیم تا از برخورد با نامحرمان در شلوغی‌های حرم در امان بمانیم تا آن نیمچه ثوابی که کسب کرده بودیم دود نشود. دقیقا زمانی که می‌خواستم با عشق سلام آخر زیارت را بخوانم یک وزنه ۹۰ کیلویی را روی دوشم احساس کردم. اول فکر کردم از شدت معنویت سنگین شده‌ام اما با دیدن دوست عزیزم که رویم افتاده بود از این خیالات خام بیرون آمدم و ثواب خدمت به دوست را به ثواب سلام آخر ترجیح دادم. البته اینکه سنگینی ایشان توان ایستادن را از من گرفته بود هم بی‌تأثیر نبود. توان راه رفتن با آن حال و روز رفیقمان را نداشتیم. یک گاری كرايه كرديم. جاي چانه ‌زدن بر سر قيمتِ گاری نبود. دندان روی جگر مبارک گذاشتیم و با دلی شرحه ‌شرحه از پرداخت قیمت خون اجدادمان، راهی موکب شدیم. رفیق عزیزمان که به خاطر بدحالی سنگین‌تر شده بود، چنان فشاری به چرخ‌های گاری وارد می‌آورد که کم مانده بود وسط خیابان‌های کربلا با یک گاری چپ کنیم. در تشویش حال بد دوست و فراق حرم و زیارت‌نامه نصفه نیمه غرق شده بودیم که راننده نوجوان که تازه پشت لبش سبز شده بود، با فارسی دست و پا شکسته‌ای سعی کرد سر صحبت را باز کند. - خانم! خانم! نظر شما صدام چیست؟ ما سه نفر که نه حوصله تحلیل سیاسی داشتیم و نه حال خندیدن به جمله نوجوان عراقی، خودمان را به آن راه زدیم که نشنیده‌ایم. اما نوجوان عراقی دست‌ بردار نبود. گویا تحلیل ما از چیستی صدام در آینده او نقش بسزایی داشت. گاری را متوقف کرد و سوالش را دوباره تکرار کرد. یا باید جواب می‌دادیم، یا بقیه مسیر را پیاده گز می‌کردیم. یکی از ما که شجاع‌تر بود گفت: «صدام... بد!» پسرک که گویا برای پی ‌بردن به بدی صدام نیاز به تأیید ما داشت گل از گلش شکفت و در حالی که با سر تاییدمان می‌کرد شروع کرد به تشریح شخصیت صدام ملعون و اين‌ که هیچ‌وقت از دستش آسایش نداشتند و مرده و زنده‌اش برایشان دردسر بوده. خدا را شکر به خیر گذشت و لعن ظالم در این دنیا به کارمان آمد. فقط ای ‌ کاش راننده‌های گاری آنجا، تحلیل سیاسی را از راننده‌های تاکسی ما یاد می‌گرفتند. حداقل در اینجا مسافر را به خاطر ارائه ندادن تحلیل پیاده نمی‌کنند. نهایتا یک چشم غره می‌روند و کولر را خاموش می‌کنند! 🔸صنم یاوری🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
طنزیم
#پویش_خاطرات_اربعین وقت گیر آوردی؟ دو روز بود که حال دوستم نامساعد شده بود و علاوه بر تهوع و سردرد
🔶 با جست‌و‌جوی هشتگ می‌تونین همه‌ی خاطرات پویش اربعین رو از کانال مزاح‌الدین بخونین: 🔹 @mezahoddin
هدایت شده از مزاح الدین
فرار مهمان یکی از عراقی‌ها می‌گفت: «اون زمانی که داستان داعش داغ بود و امنیت ضعیف‌تر بود؛ یه ایرانی رو دعوت کردم منزل. قبلش هم برای آماده کردن غذا براشون قربونی کشته بودم.» می‌گفت ایرانیه تا وارد حیاط شد و چاقو و خون و دید پا به فرار گذاشت تو بیابون. منم مونده بودم چیکار کنیم. اگه وایسم که میره، اگر هم بدوم دنبالش فکر می‌کنه واقعا داعشیم و افتادم دنبالش... 🔸یاسر پناهی‌ فکور🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
طنزیم
#پویش_خاطرات_اربعین فرار مهمان یکی از عراقی‌ها می‌گفت: «اون زمانی که داستان داعش داغ بود و امنیت ضع
🔶 با جست‌و‌جوی هشتگ می‌تونین همه‌ی خاطرات پویش اربعین رو از کانال مزاح‌الدین بخونین: 🔹 @mezahoddin
هدایت شده از مزاح الدین
سیگار صلواتی عراقیا به خاطر مهمون‌نوازی فوق‌العاده‌ای که دارن و این با اعتقادشون به امام حسین علیه السلام ممزوج شده، کافیه بدونن زائر یه چیزی نیاز داره. دیگه رهاش نمی‌کنن تا اون نیاز رو براش بر طرف کنن. مشاهده شده گاهی با اسلحه وایمیسن وسط خیابون و ماشین رو نگه می‌دارن که باید پیاده و پذیرایی بشید. یکی از دوستان ما که با هم شوخی داشتیم و دنبال این بود که شوخی‌ها و تیکه‌های منو جبران کنه، وسط راه با دست به یکیشون اشاره کرد که این رفیق ما سیگار می‌خواد. متوجه شدید یا ادامه بدم؟ آقا حالا مگه می‌شد این بنده‌ی خدا رو راضی کنی که تعارف نمی‌کنم، واقعا سیگاری نیستم، اصلا از سیگار بدم میاد. 🔸یاسر پناهی فکور🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
طنزیم
#پویش_خاطرات_اربعین سیگار صلواتی عراقیا به خاطر مهمون‌نوازی فوق‌العاده‌ای که دارن و این با اعتقادشو
🔶 با جست‌و‌جوی هشتگ می‌تونین همه‌ی خاطرات پویش اربعین رو از کانال مزاح‌الدین بخونین: 🔹 @mezahoddin
هدایت شده از مزاح الدین
بفرمایید سالاد! هشت سال پیش که اولین بارم بود سفر اربعین می‌رفتم؛ آدم به شدت پاستوریزه و هموژنیزه و مِن حیث‌المجموع مسخره‌ای بودم. صبح که از مرز ایران رد شدیم وارد یه بیابون بی‌آب و علف شدیم. اون موقع من خیلی گشنه‌م بود. رفتیم و رفتیم تا به یه کامیون رسیدیم. گفتن در شرایط فعلی تنها وسیله‌ی حمل و نقل همینه... بریزید بالا! مام ریختیم بالا!!! و من هنوز گشنه‌م بود. رفتیم و رفتیم تا اینکه یهو کامیونه وایساد... گفتیم رسیدیم؟ گفتن نه! اینجا موکبه، راننده نگه داشته که پذیرایی شین، بعد ادامه میده. من که دیدم اونجا بیابونه و پر از خاک و خُله گفتم: اوااا!! من اینجا چیزی نمی‌خورم. اینجا آلوده‌س. بهداشت رعایت نشده و از این حرفا. و هنوز گشنه‌م بود... دوباره راه افتادیم تا اینکه به یه روستا رسیدیم که الان اسمش یادم نیست. اونجا از کامیون پیاده شدیم و سوار وَن شدیم. اونجام موکب‌ها مشغول پذیرایی بودن و من باز ایش‌ ایش کردم و چیزی نخوردم و دنبال نشان سیب سلامت و علامت استاندارد می‌گشتم. و هنوز گشنه‌م بود. با وَن حرکت کردیم و من توی راه خوابم برد. از شدت گشنگی خوابِ یه مهمونی رو دیدم که توش داشتن پذیرایی می‌کردن. یه نفر یه ظرف سالاد گرفته بود جلوم و هِی تعارف میکرد : بفرمایید سالاد... سالاد ... سالاد... بفرمایید سالاد. یهو همسرم صدام کرد و بیدار شدم. دیدم غروب شده و راننده نگه‌ داشته برای نماز و هِی داد میزنه صالات صالات... بفرمایید صالات (همون صلوه بود که با لهجه میگفت) هنوزم که هنوزه سالاد می‌بینم یاد نماز میفتم. 🔸لیلا تندرو🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
طنزیم
#پویش_خاطرات_اربعین بفرمایید سالاد! هشت سال پیش که اولین بارم بود سفر اربعین می‌رفتم؛ آدم به شدت پا
🔶 با جست‌و‌جوی هشتگ می‌تونین همه‌ی خاطرات پویش اربعین رو از کانال مزاح‌الدین بخونین: 🔹 @mezahoddin