عزیز همراهم سلام!
«حدیث دلتنگی»
چرا «سردار» ما چفیهاش را در «ناامنترین» صحراهای «جبهه» مقاومت، برای دفاع از انقلاب و «اسلام» پهن میکرد؟
چرا حاج قاسمِ «مقاومت»؛ یکتنه و بدون حق «ماموریت» با همه «تهمتها» برای امنیَّت «ناموس» وطن جنگید؟
چرا نتونستم عکسی پیدا کنم که تنِ«سردار» ایرانی لباسِ «ضد»گلوله ببینم؟
میدانی چرا «آن» همه از «حاج» قاسم مینوشتم و میگریستم؟
به این خاطر که به «یقین» رسیده بودم: «سینه» حاجی عارف ما؛ «لبریز» از عشق «خدا» بود.
او بخاطر صلحِ و «آرامش» جهانِ «اسلام» شبها نمیخوابید.
پاداش هر انسانی است که همانند «حاج» قاسم «جبههها» باشد؛ «خدا» چنین عزیزش میکند.
«وعده خداست»
چشمش «حیا»؛ زبانش «دعا»؛ کلامش فقط«خدا»؛ مرامش برای همه «تسلَّی» بود.
در قول و فعل؛ یادگار «صیاد»، «چمران»، «باکری»، «همَّت» و حاج «بصیرِ» شبهای «تاریک» «نخلستانها» بود.
مرام مردی و «مردانگی» را که از یاران «واقعی» و مجاهدانِ نسل «طلایی» جبههها «آموختم» و دیدم همه را در «رفتار»؛ «گفتار» و «نوشتارِ» سردار «ایران» به تماشا مینشستم.
«جات» واقعاً خالی است «سرباز» وطن، ژنرالِ«عارف»!
#حاج_قاسم_زنده_است
ممنون نگاهتم
✍علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام!
«مکتب عاشورا»
مُحَرَّم «امسال»؛ نه تنها ویروس «منحوس» تجمعات «عزای» امام تشنه «لب» را بهم زد؛ بلکه «قلبهای» همه آزادیخواهان عالَم هم «شکسته» است.
«قویترین» ژنرال تمام ارتشهای «جهان» سردار عارف، حاج قاسم سلیمانی؛ «زمینیان» را تنها نهاد و به «جمع» قهقه زنان دیار «مستان» پَر کشیدند.
حیف است در «طلیعه» نوشتار «عاشورایی»؛ از حاج قاسم «عزیز» چیزی ننویسم!
حاجی میفرمود:
«امروز» قرارگاه «حسین» بن علی، «ایران» است.
بدانید: جمهوری اسلامی «حرم» است و این «حرم» اگر ماند، دیگر «حرمها» میمانند.
اگر «دشمن»، این «حرم» را از بین بُرد، «حرمی» باقی نمیماند؛ نه حرم «ابراهیمی» و نه حرم «مُحمَّدی».
ممنون نگاهتم
✍علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام!
#مُحرِم_مُحرَّم
سلام بر«حسین»
و مکتب «عشق»!
اِذن «دخول» طلب دارم؛ میخواهم وارد «میقات» عزاداریات شوم.
میخواهم «امسال» پشت درهای «بسته» حسینیهها؛ «اِحرام» «عشق» ببندم و به بلندای همه «آسمانها»؛ «لبیکِ» یاحسین بگویم.
«مکتب» عاشورا، «تعطیلی» ندارد!
«صفا» رفتم؛
«مروه» دیدم؛
«هلهله» طوافِ بین «سینه زنای» حریم «روضه» عباس «وفای» تو را؛
به عالَم و آدم نمیفروشم.
بگذار به من «بخندند»؛
من «دیوانگیام» را «مدیون» روضه سقَّای «بی»دستم...
میخواهم وارد حریم «پاک» نوشتن حَرَم مُحَرَّم شوم!
آقاجانم!
حسین «مظلوم»!
اجازه بفرما...!
تا از دستان «قلم» شده «علمدار» عاشقت «مدد» بجویم!
سقَّای «ادبِ» دشت «عطش» را، قَسَم می دهم به دستِ «جدا» شده حاج قاسم «سلیمانی»
تا از خدا بخواهد «دستم» بگیرد که از «مُحَرَّمِ» «خونِ» خدا؛ «بنویسم».
ممنون نگاهتانم
✍️علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیزهمراهم سلام
«خونِ خدا»
سیر در «آفاق» و «انفُس» نمودم؛ همه را «فقیر» دیدم.
به یقین رسیدم که همه «مخلوقات» باید بگویند:
ما همه «عدمهاییم» و هستیها «نما»
تو «وجود» مطلقی «هستی» ما.
مخلوق خدا «قدرتی» از خود ندارد.
خدمت «قرآن» رفتم آیه «تطهیر» را دیدم؛ «اشک» در چشمانم «جاری» شد!
خدایا!
چگونه «قرآن» را از جانب «خدا» دانستند؛ و به آیه:
«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ»
«اعتراف» کردند و «دانستند» که خدا میفرماید:
«خدا هرگونه پلیدی را از اهلبیت(پیامبر) برطرف نمود»؛
ولی از «اطاعت» خون «خدا»؛ سرباز زدند و «حُجَّت» خدا را نه تنها؛ «تنها» نهادند؛ بلکه «سر» نازنینِ عزیزِ «زهرا» را هم، از «بدنش» جدا نمودند؟
خدایا ما را بیدین «نمیران»!
ممنون نگاهتانم
✍️علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام!
«ما ملتِ امام حسینیم»
آرام آرام «کتیبهها» بیرون میآید:
باز این چه «نوحه» و چه «عزا» و چه «ماتم» است؟
بیش از ۳۰۰ هزار شهید، بچه مادران ایران بودند.
«غمنامه» ندانند؛
میخواهم «عاشقانه»ها برای نسل «سوم» و «چهارم» بیان نمایم.
بگویم: «سوریه» زنده است؛ گرچه در داغ حاجی❤، کباب شدیم.
«خانطومان» هنوز صدای لبیک یا «حسین» برپاست.
این ایام، امام به «کربلا» میآید؛ چون در «امارات» دین «وارونه» شده؛ «خُولی» و «سَنَان» علیه اسلام توافق بستند.
صدای «زینب» به «بیروت» نمیرسد.
«عباس» وفا از «آب» گُذر کرد؛ چون «نسل»کُشی «شیعه» علی را؛ قوم «صهیون» کلید زده است.
همه «شهدا» برای «اقتدارِ» اسلام عزیز بود.
مزار «شهیدان» رفتید؟
پس گوش کنید: شاید حسین حسین را بشنوید.
حالا دم از مذاکره باشمر بزنند!
آقای روشنفکر!
«شمرِ» دیروز، مُرد...
دیگر «حُجَّت» خدا در «کربلا» سر بُریده نمیشود؛ مُذاکره با «یزید» همه جا «حسینیان» را سر میبُرَد.
«یزید» تو «کاخ سفید» نشسته دستورِ قتل «سرباز» ایران را به «حرمله» داده.
«دست» حاج قاسم به «خون»خواهی «مُحرَّم» بر «زمین» افتاد.
ادامه دارد...
ممنون نگاهتانم
✍علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام
«ما ملتِ امام حسینیم»
«۲»
شعر «محتشم» جگر میسوزاند:
از «آب» هم «مضایقه» کردند کوفیان....
«یزید» در کاخ «سفید» برای «محو» اسلام «نعره» میزَنَد.
«حسین» علیهالسلام به «سینه» زدن ما احتیاج ندارد.
«هیهات منّا الذِّله» خونِ «خدا»، عزّت اسلام است.
حسینِ سر«جدا» در هر «زمانی» به لبیک ما «احتیاج» دارد.
یادت نرود «مدافعان» دیروز جبههها: بصیر؛ باقری؛ خرازی؛ همت؛ حاج عباس بابایی به «مکه» نرفت؛ چون حسین «زهرا» از «مکه» بیرون آمده برای حفظ «عظمتِ» اسلام؛ اسلام در «خطر» بود.
«فرمانده» ۸سال دفاع از «شرف» و «ناموس» ملت؛ حاج مهدی جعفری، «ماههای» متوالی در جبهه میماند تا اسلام «ذلیلِ» استکبار نشود.
امروز اساسِ«دین»، مورد «حمله» واقع شده است.
به عاشورا «قسم» پسران «ابنزیاد» اهل «مذاکره» نیستند، دمکرات یا جمهوریخواه
«دست» حاج قاسم «جبههها» را دیدی؟
دستِ «عباس» در کربلا، برای «رفع» تحریمها «جدا» شد.
علمدار «لشکر» خدا در «کربلا» با مذاکره، «امان»نامه هم میگرفت؛ باید شاهدِ «ذبح» اسلام میبود.
دست حاج قاسم❤️ ما، برای «دست»گیری این ملت «جدا» شد.
قصدِ «تجزیه» ایران دارند.
«فرزندان» حرمله به «انگشتر» دستِ نوعروس ایرانی هم «رحم» نمیکنند.؟
ادامه دارد...
ممنون نگاهتانم
✍️علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیزهمراهم سلام!
«ما ملتِ امام حسینیم»
«۳»
جِن ومَلَک بر آدمیان، «نوحه» میکنند.
دلِ آدم تا خاتم گرفته؛ ماه «عزای» اشرف اولادِ «آدم» در راه است.
باز این چه «شورش» است که علیه «اسلام» به راه انداختند؟
کربلای«۶۱» هجری؛ «آب» تحریم بود.
یقیناً تحریم «مالی» هم بودند؛ «تحریم» تسلیحاتی که جای خود دارد.
ولی امامِ «آزادگان» بر سرِ «رهایی» اسلام و «استقلال» مسلمین؛ اهل «مذاکره» نبودند.
رابطه «اسلام» و «استکبار» رابطه «گرگ» و«میش» است.
امروز «بهانه» دارند که «شیعه» حسین بن علی، «سانتریفیوژ» میچرخاند.
آیا آن «روز»، امام تشنه «لب»، در دشتِ «عطش» هم سانتریفیوژ داشت؟
«السَّلام عَلَی الْمَنْحُورِ فیالوَرَی»
حُجَّت «خدا» از پشت؛ «گردن» زده شد که چرا میخواهی در جهان، «احکام» اسلام را «اجرا» کنی؟
تو مگر نمیدانی جهان، «کدخدا» دارد؟
کدخدای (آن روز) در کاخ «شام» بود و امروز در «کاخ» سفید.
همه چیزشون «شبیه» بهم است.
اینا «انگلیسی» بلدند؛ اونا زبان «دنیا» را بلد بودند.
به خون امام «حسین» قَسَم، ماهیَّت «استکبار» هیچ فرقی در هیچ «دورهای» باهم ندارد.
باید «قوی» شد؛ وگرنه «گردن» میزنند.
ادامه دارد...
ممنون نگاهتانم
✍علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام!
«ما ملتِ امام حسینیم»
«۴»
عباس من!
برای «بچههای» در خیمه؛ «آب» بیاور!
«آمریکا» خوب میداند: «علمدار» کربلا زنده است.
برا همین ۱/۲۰ «بامداد» سرباز «ایران» را ترور میکند.
چون خوب «فهمید»: هر «روز» عاشورا و هر نقطه از «زمین»، کربلاست.
شمر، «عباس» را؛ بیشتر از هرکس «دیگر» میشناخت.
«پنتاگون» هم، از «سردار» سلیمانی «عجیب» ترس داشت.
حاج قاسم در کاخ «کرملین» نمازش «قضا» نشد.
امَّا همانند بعضی از روشنفکر «نمای» واداده؛ هرگز بسوی کاخ «سفید» نماز نخواند.
چون «شیعه» تکبیرهالاحرام نمازش؛ «هیهات منا الذِّله» است.
از «امام» تبعیَّت میکند و «تبعیَّت» ماموم از امام، «واجب» است.
«مَشک» عباس در «فرودگاه» بغداد به «زمین» افتاد.
چون «دست» علمدار «شیعه»، آنجا افتاده.
«مَشک» تشنه است تا برای اصغرهای جهان «اسلام» آرامش بیاورد.
«رُبابها» در خیمه خُفتهاند.
شعار «اکبر» و «اصغر» در بدرقه «حاج» قاسم «جبههها» یکی بود:
در راه «مبارزه» استکبار؛ «ما راینا اِلاَّ جمیلاً»
کشته میشویم؛ ولی «ذلَّت» نمیپذیریم؛ چون «فرمانده» فرمود:
«ما ملتِ امام حسینیم»
ممنون نگاهتاتم
✍علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیزهمراهم سلام!
«منزلِ آخر»
خدایا «شاهدی» که چقدر واژه، «منزل» به «منزل»، قلبم را میسوزاند.؟
یا «بقیتَالله» عفو بفرما! خدایا! ما را مورد «امتحان» سخت قرار نده!
«حُجَّت» خدا از این «منزل» به اون «منزل» تا رسید به سرزمین «کربُ» و«البلا»
عزیز همراهم! جگر گوشه «بتول» از بی«یاوری» از «قفا» حُلقوم بُریده شد.
«فراموش» نکنیم: «حُجَّت» خدا و «یاران» و منسوبین به «او»، تشنه «آب» نیستند؛ تشنه «یارند».
مَشک «علمدار» از بییاوری؛ چون از هر سو «احاطه» شد؛ بر زمین «افتاد».
آن وقت که «تنهایی» برادر دید صدا زد: «هل من رُخصه»
هل من ناصر؛ فریاد «تنهایی» است؛ نه «فریاد» تشنگی
«عزادارانِ» سیدالشهدا!
حاج «قاسم» و یارانش، رفتند تا «عَلَم» اقتدار اسلام و «ایران» بر زمین نیفتد.
امروز خیمه «جهانِ» اسلام؛ «تشنه» یار است. «سانتریفیوژ» بهانه است؛ اصل «عاشورا» نشانه است. مواظب «نفوذ» باش!
«حُسینیان»! ایران «خیمه» اسلام است.
«عمود» این خیمه «زده» شود؛ حاج قاسم فرمود:
نه حرم «ابراهیمی» داریم و نه حرم «مُحَمَّدی»...
نگذاریم حرملهها برا اقتدار «موشکی» و محور «مقاومت» جهانِ اسلام، «نعره» پیروزی بکشند؛ که اگر «بَکشند»، «یادگار» زهرای «خلقت» سر بُریده شود.
#لبیک_یا_حسین
ممنون نگاهتانم
✍علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیزهمراهم سلام!
«من حُجَّتِ خدایم»
خلیفه رسول خدا و وارث امامت، از جانشینِ «بلا» فصل خاتم انبیا هستم.
نَسَبم چون «خورشید» در میان «آسمان» میدرخشد.
پدرم، «یگانه» مولود «کعبه»؛
«مادرم» یگانه کوثر «هستی» است.
در «سجدههای» نماز جدَّم رسولالله در «سنین» کودکیام بر شانههای ملکوتی «رحمتِ» عالَمِیان مینشستم.
«خُلق» عظیم «خِلقت»، سجده را «طولانی» میفرمود تا «حسین» او، از عرش شانه «نبوَّت» بر روی «فرشِ» خانه «عصمت» پایین آید و دل «عُصاره» همه انبیا «آرام» شود.
حال، «یزید» بن «معاویه» بن «ابوسفیان»؛ نَوِه «هندِ» جگرخوار، خود را «امیرالمومنین» خوانده و «اسلام» را وارونه «جلوه» میدهد.
«حلال» خدا «حرام» و «حرام» خدا را «حلال» میخواند.
من پسرِ زهرای «آفرینشم»؛ فقط و فقط برای «اجرای» امر به «معروف» و «نهی» از منکر و اقامه «احکام» اسلام «ناب» محمَّدی، «قیام» نمودم و در سرزمین «کربلا» ساکن شدم.
#لبیک_یا_حسین
ممنون نگاهتانم
✍علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیزهمراهم سلام!
#عقیله_بنیهاشم
مصدرِ «فصاحت»،
خیمهگاه «بلاغت»،
اوجنشینِ قُلِّه «انسانیت»،
انسانِ «رها» شده از تمام «قیود»،
علی بن ابیطالب💚
«دختری» دارد بنام «زینب» که برای «پدر» که «معجزه» خلقت است؛ «زینت» است.
سرِّ «نی» در نینوا میماند اگر «زینب» نبود!
کربلا در «کربلا» میماند اگر «زینب» نبود!
در چهار «سالگی» کتک خوردن مادر دیده☑️
تا «۲۹» سالگی «شقشقیه» امام خود «شنید» و خانه نشینی خلیفه بلا «فصل» رسول خدا را با حسرت «نگریست»☑️
غمِ سرِ «شکافته» پدر را در سحرگاه «۱۹» رمضان در سینه «پنهان» کرد.
صدای «نَفَس» نَفَسِ «برادر»، انگار لختههای جگرِ «خواهر» را، درون «تشت» میریخت☑️
در «کربلا» شمر را دید که روی سینه «برادر» نشست و «رگهای» نفس «امام» زینب را میبرید.
بعد کربلا جملهای گفت:
تمام «خیمهگاه» اُموی «بهم» ریخت:
🌹ما رایتُ اِلاَّ جمیلاً🌹
هرچه «زجر» کشیدم زیبا بود؛ چون برای «اعتلای» دینِ «خدا» بود.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#لبیک_یا_حسین_است
ممنون نگاهتانم
✍️علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام
#شبیه_پیامبر
من علی«اکبر» امام حسینم!
حتماً «اذان» پسرِ «لیلا» را شنیدهاید!
«منزل» به «منزل» نه؛ هر «نمازی» پسر «پیغمبر» با اذان «شبیهترین» مردم به پیغمبر، «قامت» میبست.
«رفتار»؛ «پندار» و «گفتارِ» نیکِ «خُلقِ» عظیم «خلقت» را؛ پدرم در «من» میدید.
دشمنان خدا همه «اعتراف» کردند که:
«قامت» قشنگِ «اکبر» لیلا در میدان، در کنار «صلابت» و جنگندگی با آن رزم «جامه» بینظیر؛ همه را به یادِ «خاتمِ»المرسلین انداخته است.
حتَّی «معاویه» میگفت:
هیچ کس به «خلافت» مسلمین؛ شایستهتر از «علی» اکبرِ حسین بن علی نیست.
از بس که این جوان به پیغمبر «شبیه» است.
وقتی «رکاب» گرفتم و سوار بر «عُقاب» شدم، بابای تنها و «غریب» من، طاقت نیاورد؛ پشت سرِ «علی»اکبرش «حرکت» کرد به طرف «میدان»
فریاد زد: «قَطَعَ الله رَحَمَک یابن السعد!»
خدا نسلت را قطع کند پسرسعد!
داغِ «کِی» را داری به دلم «مینشونی»؟
ممنون نگاهتانم
✍️علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام!
«مُحرَّم بیحاج قاسم»
دل «شکسته» بودیم هوای چشامون «بارونی» بود
«ابرهای» بُغض و دل «تنگی» و فراق حاج«قاسم» جبههها، در آسمان «دل»مان «سایهای» سیاه انداخته بود.
کرونای «بیحیا» از «راه» رسید.
برخورد کرد با ماه «قتلِ» امام سرجدایمان.
حسینیهها را «بستند».
دیگر «خستهام»، میخواهم «غزلی» از عمرم را، در زیر «قُبِّه» استجابتِ همه دعاهای عالَم بنویسم.
روضه دو «بیتی» بینظیرِ «بینالحرمین» بخوانم.
علم «عروض» را بیخیال شوم.
با «آرایهها» قهر کنم.
بانثری «ساده» بنویسم: «امام» سرجدای من!
من، عاشقِ «رباعی» امُّالبنینم.
دلم در کربلای «عاشقی» عباس «وفا» یا همان «علمدارِ» بی«دست» توست.
دیگر دست «خودم» نیست «بُریدهام».
به یاد دستِ «جدا» شده «قویترین» ژنرالِ ارتشهای «جهان»، سربازِ «عارف» و همه «شهدا» و رزمندگان «۸»سال حماسه و «شرف»، چند روز باقی مانده تا «عاشورای» عبرتها را، میخواهم: «عاشقی» کنم با نوشتن در «مورد» علمدارِ «عاشق» کربلا؛ وجود نازنین قمرِ «مُنیرِ» بنیهاشم، ابوالفضل العباس..
«#بگو_یاحسین»
ممنون نگاهتم
✍️علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام!
«سقَّای ادب»
«۱»
من «علمدارِ» کربلایم.
میخواهم: کربلا را برایتان «بسُرایم»؟
کربلا نقطه «پرگار» آفرینش است.
شمع جمعِ «خلقت» در کربلا «عزادار» گشت.
«عرشیان» درکربلا «رخت» عزا به تن کردند.
بیشتر، از «کربلا» برایتان بگویم...
از «شیرین» کاری اصغر.
«تشنه» بود؛ آب میخواست.
چیز «دیگری» طلب نداشت.
با هیچ کس «جنگ» نداشت.
«شش» ماهش بود.
«فریاد» نمیزد. فقط «لب» باز میکرد.
گاهی که آرام میشد؛ «زمزمه» کودکانهاش، اهل «حرم» را به گریه میآورد.
همبازی «رقیه» بود.
«گریه» میکرد که ای مُدِّعیان اسلام!
من «تشنه» هستم. چرا «آب» را بر «ما» بستید؟
طفلکی توان جنباندن «پلک» خود را هم نداشت.
تشنگی امانش را بُرید.
گلویش خشک شده بود.
از «اصغر» شش ماهه بیشتر برایتان میگویم.
ادامه دارد...
#لبیک_باحسبن
ممنون نگاهتم
✍علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام!
«سقَّای ادب»
«۲»
من «آب»آورِ خیمههایم!
«اصغرم» گلویش خشک شده بود.
از رباب «شیر» طلب میکرد.
«فریاد» کودکانه او، فقط برای رفع «عطش» بود.
آسمان را «نگاه» میکرد؛ امّا چشمانش «سیاهی» میرفت.
کی دیده بچهای «آب» بخواهد، آب را از «دستش» بگیرند؟
خدا برا هیچ «مادری» نیاورد، تشنگی «بچه»اش ببیند؛ امّا نتواند «آب» به او بدهد.
مامان «رباب»؛
«شیر زن» باادب!
تو که «حسینت» عاشقت بود.
میفرمود:
«من خانهای که در آن رباب باشد را دوست دارم»
چرا شیر به «اصغر» نمیدهی؟
رباب هم «تشنه» بود؛ شیری نبود تا اصغرش «کام» گیرد و دلبند «رباب» آرام گیرد.
«انسانیَّت» را کوفیان «چال» کرده بودند.
«غیرت» را در «نامردی» به تماشا نشسته بودند.
ادامه دارد...
#لبیک_یاحسین
ممنون نگاهتم
✍️علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام!
«سقَّای ادب»
«۳»
علمدار کربلایم...
اصغرم «فریادِ» عطش عطش سر میداد.
«گوشی» برای شنیدن نبود.
من به خیمهها «نگاه» میکردم.
به دور ارادتِ «زینب» میگشتم.
چشمان بابام علی «مرتضی» میدیدم.
که چشمان یادگار کوثر «خلقت» متوجه حسینِ «زهرا» بود.
برای من «سخت» بود، دیدن تنهایی برادر و نگاههای خواهر...
من «آب»آورِ خیمهها بودم.
زخم «گلوی» اصغر را میدیدم، زیاد گریه کرده بود.
آب میخواست. تشنه بود. «عبَّاس» بودم. میسوختم از تشنگی «علی»!
اصغرم منو صدا میزد «عمو»! تو «آب» نداری برایم بیاوری؟ مامان رباب «شیر» هم به من نمیدهد. آخه عمو، تشنهام آب میخواهم.
ادامه دارد...
#لبیک_یاحسین
ممنون نگاهتم
✍علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام!
«سقَّای ادب»
«۴»
من «آب»آور خیمهها بودم.
اصغرم منو صدا میزد: آخه «عمو»، تشنهام آب میخواهم.
باب الحوائج بودم، «صدایش» را میشنیدم آب میخواست؛ امّا «مولای» من «تنها» بود.
خیمهها نگهبان میخواست.
از هر سو «احاطه» کرده بودند.
شمر «نعره» میزد. دختران به گوشه خیمه «پناه» میبرند.
بچهها «بازی» نمیکردند.
«دشت» بزرگ را برای بچهها بستند؛ فقط آب را نبستند، همه «زمین» را بستند.
نگاههای «قشنگ» بچهها، به سیِّد و «مولامون» دیدن داشت.
چشمان «رقیه»، به دنبال پدر بود فقط نگاه میکرد که بابا، به طرف دشمن نرود. سئوال میکرد بابا! چرا عمه گلویت را میبوسید؟
امام «من» تنها بود؛ اجازه میدان «نمیداد».
ادامه دارد...
#لبیک_یاحسین
ممنون نگاهتم
✍علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام!
«سقَّای ادب»
«۵»
آب«آور» خیمهها بودم.
امام من «تنها» بود. اجازه «میدان» نمیداد.
صدای گریه «اصغر» عرشیان را وادار به اعتراض نمود.
«ملائک» فوج فوج به «کربلا» میآمدند.
امان «عبّاس» بُریده شد.
خدمت «مولا» و جان خود، «حسین» رفتم.
اجازه میدان طلبیدم. فرمود: عباس «من»! میدان «نرو»! صبح تا حالا «ناله» اصغر کبابم کرده است.
«رُباب» سر به زیر میاندازد؛ هیچ به من نمیگوید.
عباس من! برای آبرسانی به گلوی «خشک» اصغر، راهی میدان شو.!
عباس «ادب» بودم. غیرت کجایی؟ دین را «ملعبه» دست خویش قرار دادند.
پسر «زهرا»، جگر گوشه «پیامبر» در بیابانی «پناه» آورده است.
«آب» را بر او بستند. اصغرش «تشنه» است. «من» عباسم، عباس بن علی بن ابیطالب.
#لبیک_یاحسین
ممنون نگاهتانم
✍علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام!
«سقّای ادب»
«قسمت آخر»
گفتم: «من» عباسم، عباس بن «علی» بن ابیطالب.
این را گفتم و راهی میدان شدم.
به «میدان» نرفتم، محاصره «شریعه» شکستم.
به «شریعه» رفتم تا سلام «گرم» گلوی «خشکِ» اصغر را به «آب» برسانم.
به «دریا» پا نهادم، نهر «علقم» بود. مهریه بتول سلامٌ علیک! عباسم منو ببخش! اصغر «تشنه» است، بیتابی میکند. منم تشنهام!
«آقا» هم لبانش خشکه؛ امّا بیا برویم پیش «اصغر». بیا زودتر برویم، شاید تا رفتمان، اصغر «جان» دهد.
«من» و «آب» سوار بر مرکب «عشق» شدیم، بسوی چشمان منتظر حرکت کردیم.
امّا دست راستم را از «بازو» بریدند. دست «چپم» را از مچ جدا نمودند.
تیر به «چشمم» زدند، عمود آهنین بر «فرقم» کوبیدند.
«ملالی» نبود، مشک داشتم، میرفتم؛ چون آب داشتم. با دستانی بریده، چشمانی نابینا، میرفتم؛ امّا «مشکم» را دریدند.
دیگر کجا میرفتم؟!
«آب» بر زمین ریخت، «جان» عباس هم تحمُّل ماندن نداشت؛ صدا زدم: «یا اخا ادرک اخاک»
ای جانِ عباس! سقَّای بی«آبت» را دریاب.
#لبیک_یاحسین
ممنون نگاهتم
✍️علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام!
«منابع من»
مطالبِ علمدار «ذوقی» نبود؛ گرچه به «ذوق» مینشست.
این کمترین «نوکر» که یک «بسیجیام» خیلی «نوکری» کردم و در منابع «زیادی» گشتم تا کتاب «علمدارعاشقی» را نوشتم.
گرچه فعلاً «حفظی» مینوشتم؛ ولی منابع، بسیار «غنی» بود.
یکی از بزرگان «امر» فرمود: «نوکریت» کامل کن!
منهم، دارم جلد۲ آن کتاب را با «رویکرد» جدید مینویسم.
شاخصههای «بی»نظیر سقَّای «ادب» را جمعآوری کردم با «قلمی» متفاوت و کم نظیر(انشالله) در «حال» نوشتنم.
الآن باید «تمام» میشد؛ اگر «جنتلمنهای» پشت میز«مذاکره»، دست حاج «قاسم» جبههها نمیبُریدند و کمر شکسته نمیشدم؟
از کتابِ «بَطلُ العَلقَمِی»؛ «الموسوعه»؛ «الخصایص»؛ بلکه از «تمام» مقاتل، غافل نبودم.
واقعاً «نوکرشم»...
ثواب این «گفتار» را تقدیم میدارم به «شهدا» و «رزمندگان» خالصِ دفاع مُقدَّس...
مردانِ مردی که برای حفظ دین، ناموس و شرف ملت «ایستادند»؛ بعد آن خوبان، «عدهای» اهل «اپوزیسیون» شدند و عدهای دیگر «اختلاس» را با «اخلاص» نسبت به بیتالمال «رعایت» میکنند.
#لبیک_یاحسین
ممنون نگاهتانم
✍علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیزهمراهم سلام!
«گفتا گفتم»
گفت: خیابان «شهید» شده «بازرگان».
گفتم: الحمدلله که «استخر» نشد.
گفت: خیابان «استخر» که داریم.
گفتم: همان «داریم» را عرض کردم.
گفت: «خندیدم»
گفتم: گفتم تا «بخندی»
گفت: دیگه «چه» خبر؟
گفتم: برو خدا را «شکر» کن بزرگراه «کردستان»؛ «آزاد» راه «لندن» نشد.
«ترامپ» جای «همَّت» ننشست.
گفت: ترامپ «احمقه»!
گفتم: «امضای» اون «جانور» که تضمین بود!
ترامپ هم «ظاهراً» مادرزادی «احمق» بود.
تازه، مگر «دمکرات» و «جمهوری» خواه؛ با«هم» جشنِ «ترور» حاج قاسم❤ نگرفتند؟
گفت: «ترورِ» پهلوان «سلیمانی» پسابرجامی بود.
گفتم: «زمزمه» مذاکره بعد حاجی؛ دوباره «کاسه» لیسی بود؟
یا «پالسِ» وادادگی و «تسلیم»طلبی؟
گفت: ترک «عادت» موجب «مرض» است.
گفت: ببینمت
گفتم: «بازرگان» یا «بابایی»؟
خندید و گفت: هی شهداء! تا «شما» بودید؛ هر شب، «کربلایی» داشتیم.
#شهیدان_را_شهیدان_میشناسند
ممنون نگاهتانم
✍علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیزهمراهم سلام!
«فرماندهی دلی»
این روزها «نامه» حاج «قاسم»❤ به نیروی خود، سرتیپ پاسدار، حسین پورجعفری؛ فضای «مجازی» وقلوب «شیفتگان» جهاد و شهادت را مُعطَّر به «اخلاص» جانفزای ایثار و «شهادت» کرده است.
حسینِ حاج «قاسم»
اهل «گُلباف» کرمان بود.
توسط «کدخدا» در ۱/۲۰ دقیقه بامداد «فرودگاه» بغداد به آسمانها «سفر» کرد.
«۳۰» سال در کنار حاجی بود.
مخزن «اسرار» لشکر «۴۱» ثارالله و «مَحرم» اسرارِ «حاج» قاسم «جبههها» بود.
در سال «۶۱» با والفجر«مقدماتی» وارد «جهاد» شد و
سال «۶۴» در منطقه آبی «تبور» دچار «شکستگی» «کمر» شد.
باوجود این که سال «۹۵» باز«نشسته» شد؛ امَّا حاج قاسم با «نامهاش»، در دلِ «حسینِ» خود «کاری» کرد که «او» دوباره به عرصه «جهاد» برگشت.
فرماندهی «دلی» در جبههها؛ «مُختص» قاسم سلیمانی نبود؛ بلکه یک «اصل» حاکم، بین «فرماندهان» و «جهادگران» ۸ «سال» حماسه و خون بود.
«ژنرال» عارف در «وصیت» خود هم، از حسینِ«خود» نام میبَرَد.
#شهدا_شرمندهایم
ممنون نگاهتم
✍علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام!
#اسلام_زنده_است
✅ «1»
دو «حرکت» تاریخی و سرنوشت ساز در «اسلام» رُخ داده است که این دو حرکت، به اسلام «حیات» داده است.
یکی «هجرت» پیامبر گرامی اسلام از «مکه» به «یثرب»
و «دیگری» هجرت امام حسین علیهالسلام از «مکه» به کربلا.
اگر آن هجرت رسول الله رُخ نمیداد؛ اسلام در همان سرزمین مکه دفن میشد.
آن قدر، این هجرت پیش «خدا» عزیز آمد که در «لیلةُ المبیت»، جانشینی «خانه زاد» خدا «برای» « رسول خدا» را، خدایشان «سُتود» و آن را معامله با «خدا» نامیده است.
(بقره ۲۰۷)
مُفَسِّرین اهل «سنَّت»؛ حتَّی ابن ابیالحدید معتزلی هم، زبان به اعتراف گشودند که این «آیه» مختص «علی» علیهالسلام است.
(شرح نهج؛ ج۱۳، ص۲۶۱)
در هجرت «دوم»، استمرار و بقای «اسلام»، آغار شد؛ یعنی «مُحَرَّم» و «صفرِ» خون «خدا»؛ آن امام «سرجدا» روحی لهالفدا، «اسلام» را «زنده» نگه داشته است.
#لبیک_یا_حسین
ممنون نگاهتانم
✍️علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام!
#اسلام_زنده_است
✅«۲»
چرا میگویند: محرم و صفر اسلام را «زنده» نگهداشته
است؟
آیا «گریه»؛ «نوحه»؛ «سینه زنی» اسلام را زنده نگهداشته است؟
مگر «دین» نزد خدا، اسلام نیست؟
(آلعمران/۱۹)
مگر «غیر» از «اسلام» هر «دینی» نزد خدا «مردود» نیست؟
(آلعمران/۸۵)
مگر خدا «اسلام» را برای «خودش» انتخاب نفرمود؟
(خطبه/۱۸۹)
پس چگونه چنین «دینی» با سینهزنی، نوحه و گریه زنده نگهداشته میشود؟
«محرم» و «صفر» دو ماه عزای «قتل» امام سرجدای ماست🌷
«امامی» که در مبارزه با تحریف و «بدعت» در دین؛ «بُعد» حماسی «دین» را، در دلِ «هستی» کاشت🌹
اسلام «سیاسی» یا اسلام «مُجَسَّم» ناب «محمدی» را برای «زندگانی» یا همان ادامه «حیاتِ» انسانی بشریَّت، «زنده» کرد.
پس هرچه «عزای» محرم و صفر با «شکوهتر» باشد؛ «بُعد» حماسی «دین»، نسل به نسل «نمایانتر» میشود.
همه «ترس» کفّار هم، از این اسلام «حماسی» است،
نه چرخشِ «سانتریفیوژها»❗️
ممنون نگاهتانم
✍️علی تقوی دهکلانی
@taqavi57
عزیز همراهم سلام
#بصیرت_عاشورایی
«۱»
✅بصیرت را در «لغت»، اینگونه معنا میکنند:
«بینایى. دانایى. زیرکى. هوشیارى. بینش. آگاهى و چشم خِرَد.» (دهخدا) به این معنا که: «(امام) حسین علیهالسلام، در آن روز، چیزهایی در خِشْتِ خام، میدید که «مردم» در آیینه هم، نمیدیدند.» (مرحوم مطهری)
✅پس باید نوشت: ترویج، تبلیغ، حفظ و نگهداری دین از انحراف؛ نیاز به درکی «عمیق» از دین دارد که در زمان امام سرجدایمان؛ این درک را نه تنها «عوام» نداشتند؛ بلکه برای «خواص» جامعه هم، قابل درک نبود.
✅با این بیان، بصیرت «امروز» یعنی، چهار چوبه «دین» را شناختن و ایمان یقینی و التزام عملی به «دین» داشتن است.
✅با این شاخصه، انسان با «بصیرت» وارد عرصه تبیین و تبلیغ آیین آسمانی اسلام میشود و در کُورانِ حوادث و در میان گرد و غُبارِ تاریکِ فتنههای شیطان و شیطان صفتان، «حق» را از «باطل» تشخیص میدهد و مانع «انحراف» مسلمین از دستورات «دین» میشود.
✅نگاهی اجمالی به «عکسِ» ذلیلانه رئیس جمهور صربستان در مقابل «کدخدا»، در فضای مجازی بیندازید.
ممنون نگاهتانم
✍️علی تقوی دهکلانی
@taqavi57