❣﷽❣
⏹#روضه_امام_سجاد_ع
⏺#روضه
⏹ #بازگشت_کاروان_به_مدینه
⏺#آقای_نریمانی
⬅️شامِ شهادتِ امام سجادِ ... خیلی این آقا غریبِ ... از غربت این آقا همین بس ، 35 سال گریه می کرد ... براش غذا می آوردم میزاشت کنار ، گریه می کرد ... آب براش می آوردن میزاشت کنار ، گریه می کرد ... هی می گفتن آقا ، چرا انقدر گریه می کنی؟ ناله ش بلند میشد ، می گفت خودم دیدم ... بابام گرسنه بود ، تشنه بود ...
☑️همچین که برگشتن مدینه ( خیلی جانسوزِ این روضه ) همچنین که از کربلا برگشتن مدینه وقتی بشیر اومد خبر آورد برا اهلِ مدینه ، دسته دسته مردم میومدن بیرون از مدینه میگفتن آقا چطوری شد باباتون رو کشتن ؟ ... فقط یه جمله جواب می داد ( به امام حسین ، ساعت ها باید برا این جمله گریه کنی ) میگفت فقط همینُ براتون بگم حیوانات هم کربلا آب خوردن .... میفرمود أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا ... من فرزندِ اون آقایی ام که با قتلِ صبر کشتنش ... (یعنی چی آقا ) یعنی یواش یواش کشتنش ... یعنی اول با نیزه زدن ... بعد با شمشیر زدن .... تازه سنگ میزدن ... سنگاشون که تموم شد ریختن تو گودال ...
♻ته گودال پیکر اُفتاده
♻توی گودال مادر افتاده
♻خواهر افتاده ، یک سر افتاده
♻نالۀ واعطشا بر جگرش می افتاد
♻آب میدید به یادِ قمرش می افتاد
♻بی سبب نیست که از جملۀ بَکّائون است
♻اشک از گوشۀ چشمانِ ترش می افتاد
♻شیرخواره بغل تازه عروسی میدید
♻یادِ لالایِ رباب و پسرش می افتاد
♻با دلی خون شده میگفت که الشام الشام
♻تا به بازار مدینه گذرش می افتاد
♻جلوی پای سکینه دم دروازۀ شهر
♻از رویِ نیزه علمدار سرش می افتاد
♻میشکست آینۀ صبر و غرورش را زجر
♻تا به جانِ اُسرا با کمرش می افتاد
♻روضۀ گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
♻تا به صحرا و خرابه نظرش می افتاد
♻گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
♻خنجرِ کُند و گلویِ پدرش می افتاد
#رضاقربانی
⬅️تا می دید گوسفندی رو دارن سر میبرن ، سریع میومد به قصاب میگفت ببینم آب بهش دادید یا نه ؟ عرضه میداشت آقا ما مسلمانیم ، خودِ شما به ما یاد دادید آب بدیم به قربانی قبل از ذبح شدن ... آقا می نشست گریه میکرد ... میگفت بیا برات تعریف کنم ... یه عده به ظاهر مسلمون کربلا بابایِ منو .... آب بهش ندادن ... آی حسین .... *
🔘گریه بر کشتۀ عریان خوب است
🔘گریه بر آن لبُ دندان خوب است
🔘گریه خوب است که هر شب باشد
🔘گریه بر چادر زینب باشد
⬅️یه چیزی همیشه آقا رو خیلی اذیت میکرد ، تا نگاه به دستاش می کرد ، هی می گفت با همین دستا خاکش کردم ... با همین دستا بود بوریا آوردم ... با همین دستا بود بابام رو تو قبر گذاشتم ..
❣﷽❣
⏹#روضه_امام_سجاد_ع
⏺#روضه
⏹ #بازگشت_کاروان_به_مدینه
⏺#آقای_نریمانی
⬅️شامِ شهادتِ امام سجادِ ... خیلی این آقا غریبِ ... از غربت این آقا همین بس ، 35 سال گریه می کرد ... براش غذا می آوردم میزاشت کنار ، گریه می کرد ... آب براش می آوردن میزاشت کنار ، گریه می کرد ... هی می گفتن آقا ، چرا انقدر گریه می کنی؟ ناله ش بلند میشد ، می گفت خودم دیدم ... بابام گرسنه بود ، تشنه بود ...
☑️همچین که برگشتن مدینه ( خیلی جانسوزِ این روضه ) همچنین که از کربلا برگشتن مدینه وقتی بشیر اومد خبر آورد برا اهلِ مدینه ، دسته دسته مردم میومدن بیرون از مدینه میگفتن آقا چطوری شد باباتون رو کشتن ؟ ... فقط یه جمله جواب می داد ( به امام حسین ، ساعت ها باید برا این جمله گریه کنی ) میگفت فقط همینُ براتون بگم حیوانات هم کربلا آب خوردن .... میفرمود أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا ... من فرزندِ اون آقایی ام که با قتلِ صبر کشتنش ... (یعنی چی آقا ) یعنی یواش یواش کشتنش ... یعنی اول با نیزه زدن ... بعد با شمشیر زدن .... تازه سنگ میزدن ... سنگاشون که تموم شد ریختن تو گودال ...
♻ته گودال پیکر اُفتاده
♻توی گودال مادر افتاده
♻خواهر افتاده ، یک سر افتاده
♻نالۀ واعطشا بر جگرش می افتاد
♻آب میدید به یادِ قمرش می افتاد
♻بی سبب نیست که از جملۀ بَکّائون است
♻اشک از گوشۀ چشمانِ ترش می افتاد
♻شیرخواره بغل تازه عروسی میدید
♻یادِ لالایِ رباب و پسرش می افتاد
♻با دلی خون شده میگفت که الشام الشام
♻تا به بازار مدینه گذرش می افتاد
♻جلوی پای سکینه دم دروازۀ شهر
♻از رویِ نیزه علمدار سرش می افتاد
♻میشکست آینۀ صبر و غرورش را زجر
♻تا به جانِ اُسرا با کمرش می افتاد
♻روضۀ گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
♻تا به صحرا و خرابه نظرش می افتاد
♻گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
♻خنجرِ کُند و گلویِ پدرش می افتاد
#رضاقربانی
⬅️تا می دید گوسفندی رو دارن سر میبرن ، سریع میومد به قصاب میگفت ببینم آب بهش دادید یا نه ؟ عرضه میداشت آقا ما مسلمانیم ، خودِ شما به ما یاد دادید آب بدیم به قربانی قبل از ذبح شدن ... آقا می نشست گریه میکرد ... میگفت بیا برات تعریف کنم ... یه عده به ظاهر مسلمون کربلا بابایِ منو .... آب بهش ندادن ... آی حسین .... *
🔘گریه بر کشتۀ عریان خوب است
🔘گریه بر آن لبُ دندان خوب است
🔘گریه خوب است که هر شب باشد
🔘گریه بر چادر زینب باشد
⬅️یه چیزی همیشه آقا رو خیلی اذیت میکرد ، تا نگاه به دستاش می کرد ، هی می گفت با همین دستا خاکش کردم ... با همین دستا بود بوریا آوردم ... با همین دستا بود بابام رو تو قبر گذاشتم ..
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
❣﷽❣
⏹#روضه_امام_سجاد_ع
⏺#روضه
⏹ #بازگشت_کاروان_به_مدینه
⏺#آقای_نریمانی
⬅️شامِ شهادتِ امام سجادِ ... خیلی این آقا غریبِ ... از غربت این آقا همین بس ، 35 سال گریه می کرد ... براش غذا می آوردم میزاشت کنار ، گریه می کرد ... آب براش می آوردن میزاشت کنار ، گریه می کرد ... هی می گفتن آقا ، چرا انقدر گریه می کنی؟ ناله ش بلند میشد ، می گفت خودم دیدم ... بابام گرسنه بود ، تشنه بود ...
☑️همچین که برگشتن مدینه ( خیلی جانسوزِ این روضه ) همچنین که از کربلا برگشتن مدینه وقتی بشیر اومد خبر آورد برا اهلِ مدینه ، دسته دسته مردم میومدن بیرون از مدینه میگفتن آقا چطوری شد باباتون رو کشتن ؟ ... فقط یه جمله جواب می داد ( به امام حسین ، ساعت ها باید برا این جمله گریه کنی ) میگفت فقط همینُ براتون بگم حیوانات هم کربلا آب خوردن .... میفرمود أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا ... من فرزندِ اون آقایی ام که با قتلِ صبر کشتنش ... (یعنی چی آقا ) یعنی یواش یواش کشتنش ... یعنی اول با نیزه زدن ... بعد با شمشیر زدن .... تازه سنگ میزدن ... سنگاشون که تموم شد ریختن تو گودال ...
♻ته گودال پیکر اُفتاده
♻توی گودال مادر افتاده
♻خواهر افتاده ، یک سر افتاده
♻نالۀ واعطشا بر جگرش می افتاد
♻آب میدید به یادِ قمرش می افتاد
♻بی سبب نیست که از جملۀ بَکّائون است
♻اشک از گوشۀ چشمانِ ترش می افتاد
♻شیرخواره بغل تازه عروسی میدید
♻یادِ لالایِ رباب و پسرش می افتاد
♻با دلی خون شده میگفت که الشام الشام
♻تا به بازار مدینه گذرش می افتاد
♻جلوی پای سکینه دم دروازۀ شهر
♻از رویِ نیزه علمدار سرش می افتاد
♻میشکست آینۀ صبر و غرورش را زجر
♻تا به جانِ اُسرا با کمرش می افتاد
♻روضۀ گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
♻تا به صحرا و خرابه نظرش می افتاد
♻گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
♻خنجرِ کُند و گلویِ پدرش می افتاد
#رضاقربانی
⬅️تا می دید گوسفندی رو دارن سر میبرن ، سریع میومد به قصاب میگفت ببینم آب بهش دادید یا نه ؟ عرضه میداشت آقا ما مسلمانیم ، خودِ شما به ما یاد دادید آب بدیم به قربانی قبل از ذبح شدن ... آقا می نشست گریه میکرد ... میگفت بیا برات تعریف کنم ... یه عده به ظاهر مسلمون کربلا بابایِ منو .... آب بهش ندادن ... آی حسین .... *
🔘گریه بر کشتۀ عریان خوب است
🔘گریه بر آن لبُ دندان خوب است
🔘گریه خوب است که هر شب باشد
🔘گریه بر چادر زینب باشد
⬅️یه چیزی همیشه آقا رو خیلی اذیت میکرد ، تا نگاه به دستاش می کرد ، هی می گفت با همین دستا خاکش کردم ... با همین دستا بود بوریا آوردم ... با همین دستا بود بابام رو تو قبر گذاشتم ..
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
❣﷽❣
⏹#روضه_امام_سجاد_ع
⏺#روضه
⏹ #بازگشت_کاروان_به_مدینه
⏺#آقای_نریمانی
⬅️شامِ شهادتِ امام سجادِ ... خیلی این آقا غریبِ ... از غربت این آقا همین بس ، 35 سال گریه می کرد ... براش غذا می آوردم میزاشت کنار ، گریه می کرد ... آب براش می آوردن میزاشت کنار ، گریه می کرد ... هی می گفتن آقا ، چرا انقدر گریه می کنی؟ ناله ش بلند میشد ، می گفت خودم دیدم ... بابام گرسنه بود ، تشنه بود ...
☑️همچین که برگشتن مدینه ( خیلی جانسوزِ این روضه ) همچنین که از کربلا برگشتن مدینه وقتی بشیر اومد خبر آورد برا اهلِ مدینه ، دسته دسته مردم میومدن بیرون از مدینه میگفتن آقا چطوری شد باباتون رو کشتن ؟ ... فقط یه جمله جواب می داد ( به امام حسین ، ساعت ها باید برا این جمله گریه کنی ) میگفت فقط همینُ براتون بگم حیوانات هم کربلا آب خوردن .... میفرمود أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا ... من فرزندِ اون آقایی ام که با قتلِ صبر کشتنش ... (یعنی چی آقا ) یعنی یواش یواش کشتنش ... یعنی اول با نیزه زدن ... بعد با شمشیر زدن .... تازه سنگ میزدن ... سنگاشون که تموم شد ریختن تو گودال ...
♻ته گودال پیکر اُفتاده
♻توی گودال مادر افتاده
♻خواهر افتاده ، یک سر افتاده
♻نالۀ واعطشا بر جگرش می افتاد
♻آب میدید به یادِ قمرش می افتاد
♻بی سبب نیست که از جملۀ بَکّائون است
♻اشک از گوشۀ چشمانِ ترش می افتاد
♻شیرخواره بغل تازه عروسی میدید
♻یادِ لالایِ رباب و پسرش می افتاد
♻با دلی خون شده میگفت که الشام الشام
♻تا به بازار مدینه گذرش می افتاد
♻جلوی پای سکینه دم دروازۀ شهر
♻از رویِ نیزه علمدار سرش می افتاد
♻میشکست آینۀ صبر و غرورش را زجر
♻تا به جانِ اُسرا با کمرش می افتاد
♻روضۀ گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
♻تا به صحرا و خرابه نظرش می افتاد
♻گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
♻خنجرِ کُند و گلویِ پدرش می افتاد
#رضاقربانی
⬅️تا می دید گوسفندی رو دارن سر میبرن ، سریع میومد به قصاب میگفت ببینم آب بهش دادید یا نه ؟ عرضه میداشت آقا ما مسلمانیم ، خودِ شما به ما یاد دادید آب بدیم به قربانی قبل از ذبح شدن ... آقا می نشست گریه میکرد ... میگفت بیا برات تعریف کنم ... یه عده به ظاهر مسلمون کربلا بابایِ منو .... آب بهش ندادن ... آی حسین .... *
🔘گریه بر کشتۀ عریان خوب است
🔘گریه بر آن لبُ دندان خوب است
🔘گریه خوب است که هر شب باشد
🔘گریه بر چادر زینب باشد
⬅️یه چیزی همیشه آقا رو خیلی اذیت میکرد ، تا نگاه به دستاش می کرد ، هی می گفت با همین دستا خاکش کردم ... با همین دستا بود بوریا آوردم ... با همین دستا بود بابام رو تو قبر گذاشتم ..
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
🕊﷽🕊
#رحلت_امام_خمینی
#روضه
#آقای_نریمانی
شب رحلت امام عزیزمونه.. همه شنیدید ، وقتی آقامون از دنیا رفتن سه روز این بدنُ نگه داشتن تا مردم از جای جای این کشور جمع بشن..
آخه گفتن بزرگه ،آخه گفتن از ساداته ، بچه حضرت زهراست ..
مردم هم احترام گذاشتن ، چه جمعیتی جمع شد ، چقدر آدم اومدن ، تشییعن کردن. چه تشییع جنازه ی با احترامی ، با شکوهی.. چه خاکسپاری محترمانه ای..
امام امتِ ، بایدم همه احترام بذارن .. بچه حضرت زهراست بایدم همه احترام بذارن..
اما آی نوکرایِ حسین ، برا حسین گریه کنید.. برا اون اقایی که سه روز بدنش رو خاک گرم کربلا بود .. دهاتی ها هم اومدن بدنش رو خاک کردن..
مونده روی زمین ، پیکرِ تو رها
السلام علی من دَفَنَ اهلَ قُری
*صدای ناله ی حسینتون برسه به عرش هیچ کس ساکت نباشه ..
پیغمبر به دخترش گفت : دخترم ، میاد امتی که تو منظرشی ؛ اینا برا حسینت مثل بچه مادر مرده گریه میکنن.. مرداشون مثل زنها میگن حسین..
همه ی قافیه با شمر به هم می ریزد
بدنت را به خدا شمر به هم می ریزد
خواهرت پیش تو صد بار زمین می افتد
وسط معرکه تا شمر به هم می ریزد
ضجّه ی آه بُنیّ به هوا می خیزد
در همان حال و هوا شمر به هم می ریزد
خنجر کند گرفته به میان دستش
حنجر پاک تو را شمر به هم می ریزد
ناله ی زینب کبراست، خدایا بنگر
بوسه ی جدّ مرا شمر به هم می ریزد
بین گودال و لب تشنه کنار دریا
پسر فاطمه را شمر به هم می ریزد
حسین ..
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️