eitaa logo
روضه دفتری مداح دلسوخته(ترنم نور)
1.8هزار دنبال‌کننده
93 عکس
94 ویدیو
50 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته : کانال مداح اهل بیت (ع) حاج یوسف ارجونی http://eitaa.com/yousofarjone مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
. |⇦•هرچند غیر ناله... و توسل به سلام الله علیه اجراشده سال ۱۴۰۱به نفس حاج حنیف طاهری ●━━━━━━─────── دیروز یا امروز تو بستر بیماری مادر حرفاش رو با دختر میزنه، از رفتار فاطمه با پیغمبر معلومه سفارش پیغمبر رو به فاطمه کرد. حواست به بابات باشه، بابات غریبه... لذا بعضی موقع ها که پیغمبر از جنگ برمیگشت پرستارِ پیغمبر فاطمه بود. سر و صورت پیغمبر رو می شست... امیرالمؤمنین در جنگ اُحد نود زخم کاری بر داشت... پیغمبر بعد از جنگ اُحد یه پرستار برای امیرالمؤمنین در نظر گرفت که زخم‌های امیرالمؤمنین رو التیام ببخشه و مولا در یک خانه ای ساکن شد... پرستار پرسید چرا نمیری خونه ات؟ مولا گفت: فاطمه من‌ رو با این‌حال ببینه اذیت میشه... تو همین ماه رمضان، چند روز دیگه فرق اميرالمؤمنين شکافته میشه لذا شاید به امام حسن علیه السلام وصیت کرد که : ببند آن گونه فرقم را که در قبر نببیند فاطمه زخمِ سرم را *وصیت کرد خدیجه اون دم آخر به فاطمه اش که حواست به بابات باشه... روزای آخر هم فاطمه تو بستر بیماری زینب روصدا زد، دخترم!..* هر چند غیر ناله به بستر نداشتم دردی به غیرِ غربتِ حیدر نداشتم زینب! دیگر برای ماندن مادر دعا مکن من هم عروس گشتم و مادر نداشتم مادر نداشتم که زدم فضّه را صدا نزدیک تر از او به پَسِ در نداشتم *اما...* اكنون دو سرو قد، دو برادر كنار توست من پشتوانه ای ز برادر نداشتم "صَل اللهُ عَلیک یا ابا عَبدالله" این برادرا کجا بودن صبح یازدهم؟ دستاش رو زد زیر بغلش...* چون چاره نیست میروم و میگذارمت ای پاره پاره تن به خدا میسپارمت ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
«اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ رَسُولِ اللَّهِ یا أم الزَهرا یا أم المؤمِنين یا خَدیجَه الکُبری» همسنگر بی مثل و مانندم خدیجه بر عشق تو یک عمر پابندم خدیجه ای در تمام عرصه ها سنگِ صبورم ای یاورِ دیرینه ام ، کوهِ غرورم ای تکیه گاه شانه زخمی احمد ای هرقدم تصدیق تو یار محمد شد پشت گرمی ام همیشه همتِ تو ترویج دین آغاز شد با ثروتِ تو سرمایۀ اصلیِ آئین پیمبر مال حلالت بوده با شمشیر حیدر تو اولین زن در دیار مسلمینی منصوب حق بر نامِ اُم المومنینی تو پابه پایم درد و محنت می کشیدی بار رسالت را به دوشت می کشیدی تو آبرویِ سرزمین هایِ حجازی هم سفرۀ من بوده ای در عشق بازی تو حامیِ زحمت کش دین خدائی تنها پرستار مناجات حرائی حالا دگر گیسو سپید و قد کمانی در هر نوائی اشهدِ خود را بخوانی دستانِ پر مهر تو دیگر پینه بسته گرد غریبی بر سر و رویت نشسته هی پلک هایِ بسته را وا میکنی تو رخسار زهرا را تماشا می کنی تو در این دیار بی کسی جان می سپاری سر رویِ خاک سرد قبرستان گذاری تو واسطه کردی به سویم دخترت را تا بینِ پیراهن بپیچم پیکرت را *همچین که گفت من کفن ندارم ، جبرئیل کفن آورد ..* اماکجایی تا ببینی نور دیده در کربلا یک پیکری را سربریده مادر بزرگِ کربلایی ها کجایی در لحظۀ سختِ جدایی ها کجایی بر آبرویت حق درِ رحمت گشوده از آسمان بهرت کفن نازل نموده تنها در عالم یک بدن عریان بماند در دشت بی غسل و کفن عریان بماند بی سر به خون غلطیده در گودال گردد در زیرِ سم اسب ها پامال گردد گیسو پریشان زینبت از تل ببیند راس حسنت بر سر نیزه نشیند *یکم روضه بخوانم ان شالله بریم مدینه اونجا عرضِ ادب کنیم .. چنان بالاسرِ حضرتِ خدیجه گریه می کرد .. مادر .. مادر .. خدا خیر بده اسماء رو ، صداش زد بیا ؛ وصیتی دارم بهت ، خیلی حواست به این دخترِ من باشه .. مخصوصاً شبِ عروسی یادت نره .. دختر که عروس بشه به مادر احتیاج داره .. برا دخترم مادری کن .. اسماء اونجا بود ، یه جا دیگه هم اسما حاضر بود .. اون شبی که علی بدنِ فاطمه رو غسل میداد .. اسما آب میریخت .. علی بدن رو شستشو می داد .. اینجا زهرا پنج ساله بود بالاسرِ مادر ناله میزد .. آی شبِ مدینه یه دختر پنج سالۀ دیگه رم دید .. دخترِ دنبالِ جنازۀ مادر میدوید ..* 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
وگریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س) حضرت خدیجه (س) به اسماء فرمود اسماء تو برا زهرای من مادری کن. اسماء هم همه‌جا با بی‌بی حضرت زهرا بود، همه جا براش مادری کرد. هم شب زفاف، هم پشت درِ خونه؛ این دو جا برای این خانم مادری کرد. هر مادری بود همین دوجا میومد، چون اولی شب زفافه، مادرا دوست دارن همه شب زفاف باشن، دومیش هم موقع وضع حمله، دوست دارن باشن، نوه‌شون رو بغل بگیرن... اما یه جاست مادرا نمیان، میدونی کجاست؟ اونجاییه که میخوان بدن دخترو غسل بدن؛ اما اونجا هم اسماء اومد کمک امیرالمؤمنین، گفت آقا تنهاست... "اسماء بریز آب روان بر روی گلبرگ گلم" امشب از طرف خدا کفن اومد، پیغمبر خودش بدن حضرت خدیجه رو غسل داد و کفن کرد. اما.. پیغمبر یه بدن سالم رو غسل داد. قربون اون آقایی برم که یه‌یهو اسماء دید امیرالمؤمنین سربه‌دیوار گذاشت، دیگه غسل نمیده... چی شد آقاجان؟! اسماء دست به دلم نذار، هرچی آب میریزم خودت نگاه کن داره هنوز خون‌آبه میاد..... از این ناراحتم فاطمه‌م هیچی بهم نمیگفت، هی میدیدم شبا از این پهلو به اون پهلو میشه، هی میدیدم میخواست دستشو بیاره بالا موهای زینب‌و شونه کنه نمیشه، اما حالا دلیلشو فهمیدم... یازهرا.... 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
سلام الله علیها (صوت اجرای متن ) السلام علیک یا زوجة سید المرسلین *شکر خدا که عبد خدای خدیجه ایم ما بنده‌ای و زیر لوای خدیجه ایم *ما عاقبت به خیر دعای خدیجه ایم سینه کبود های عزای خدیجه ایم *از لطف فاطمه است است که ما مادری شدیم با یک دعای فاطمه است که ما مادری شدیم *وقتی خدیجه مادر ما شیعه ها بُود دیگر چه غم که جای من و تو کجا بُود باید بی‌بی خدیجه رو بهتر بشناسیم، بانویی که تمام ثروتش رو، تمام دار و ندارش رو، برا دین پیغمبر خرج کرده... بانویی که اونقدر مقام داره، وقتی پیغمبر می‌خواد از معراج برگرده، جبرئیل به پیغمبر می‌گه از طرف خدا و از طرف من، به خدیجه سلام برسان و لذا تو زیارتنامه ش این‌جوری می‌خونیم  اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرَئِیلُ، وَ بلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ *با یک دعاش حاجت ما هم روا بود دل‌هاتون آماده ست با همین یه بیت می‌خوام روضه بخونم با یک دعاش حجت ما هم روا بود از چه پی عبای رسول خدا بود اون لحظات آخر دخترش فاطمه زهرا را صدا زد، گفت فاطمه جان من دارم از دنیا می‌روم ولی کفن ندارم، دلم می‌خواد همون عبایی که بابات پیغمبر باهاش نماز می خونه و وحی برش نازل می‌شه رو، برا من کفن کنه خودم خجالت کشیدم به بابات پیغمبر بگم حالا بی‌بی خدیجه از دنیا رفت پیغمبر بدن نازنینش رو غسل داد همین‌که خواست عبای مبارک را کفن کنه جبرئیل نازل شد صدا زد یا رسول‌الله این کفن از بهشت برای خدیجه فرستاده شد... لذا آقا رسول‌الله، هم با عبای مبارک، هم با کفن بهشتی خدیجه را کفن کرد الحمدلله بدن خدیجه بدون کفن نموند اما دل‌ها بسوزه برا غریب کربلا حسین افتاده بود روی زمین و کفن نداشت آن یوسف شهید بتن پیراهن نداشت پیکر بدون سر به روی خاک مانده بود سر روی نیزه بود و اثر از بدن نداشت بعد سه روز، وقتی بنی‌اسد اومدن این بدن‌های مطهر و به خاک بسپارند، هر چی نگاه کردن، دیدن هیچ کدومه از این بدن ها سر ندارن، خدا ! چجوری این بدن ها رو شناسایی کنیم... یه مرتبه دیدن یه سواری داره از دور میاد، فرمود بنی اسد : من این بدن ها رو می شناسم یکی یکی بدن ها رو معرفی کرد، این بدن برادرم علی اکبره، این بدن عموجانم ابالفضله، یه مرتبه دیدن اومد تو گودال قتلگاه، بدن نازنین پدر را در آغوش گرفت، بدنی که همه چیزش رو به غارت بردند، یه وقت صدا زد بنی اسد، بوریا بیارید بعد از سه روز آن گل بی غسل و بی کفن جز بوریا برای تن خود کفن من نداشت ناله بزن یا حسین 📝حاج اسماعیلی