🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_دهم_محرم
#روضه_حضرت_سیدالشهدا
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
شب زیارتی مخصوص ابی عبدالله است اگه میخوای کنار گریه کردن زائر هم باشی بگو
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
علی بن مظاهر میگه ابی عبدالله منو صدا زد فرمود هرکی ناموسشو با خودش آورده خیلیا با مادراشون اومده بودن مثل عبدالله بن عمیر بعضی ها هم همسرهاشون و آورده بودند مثل زهیر مسلم بن عوسجه
حضرت فرمود علی برو به همه بگو هرکی ناموسش را با خودش آورده
امشب امانت ناموسش و نزد بنی اسد بزاره
پرسیدم آقا برای چی باید این کار را بکنیم فرمود فردا اینها به خیمه ها حمله میکنند ناموس منو به اسیری میبرن من دوست ندارم ناموس شما به خطر بیافته الله و اکبر
آقا جان شب آخر عمر نگران نوامیس ما شدی از خیمه خودش بیرون اومد خیمه ها رو برای باراخر بررسی کرد
دید بعضیها بین خیمه هاشون فاصله گذاشتن
فرمود طناب ها را در هم تنیده کنید مبادا تو همین فاصله دشمن از بین خیمه ها عبور کنه
مخصوصاً خیمه و اطراف خیمه های زن و بچه رو داره وارسی می کنه
زین العابدین فرمود عمه جانم کنار من بود من تو بستر افتاده بودم
صدای پدرم را می شنیدم از تو خیمه خودش اشعاری را در مذمت دنیا می خواند
يا دَهرُ أُفٍّ لَكَ مِن خَليلِ · كَم لَكَ في الإِشراقِ وَالأَصيلِ
دو سه مرتبه این اشعار را خواند
من فهمیدم یعنی شب آخره گریه گلوم فرا گرفته بود به خاطر عمه جانم تحمل کردم
اما دیدم عمه جانم بی قرار از خیمه ها بیرون آمد آمد کنار خیمه ابی عبدالله گفت داداش
هَذَا كَلَامُ مَنْ أَیْقَنَ بِالْقَتْلِ
این زبان حال کسی که یقین داره میکشنش
فرمود آری خواهرم این همون شب آخر عمر و این سرزمین سرزمین موعود اینجا بود یه وقت دید زینب صدا زد
اليَومَ ماتَ جدّي وماتت اُمّي فاطِمَةُ
ومات أخي الحَسَنٌ یا لَیتَ ادَمَنِ الحَياة
ای کاش خواهرت زنده نبود
زین العابدین ادامه دادند اینجا بود عمه جانم لَطَمَتِوَجْهَهٰا چنان با سیلی به صورتش زد گریبان پاره کردوَ خَرَّتْ مَغْشِيّاً عَلَيْهَا
اخ یک مرتبه دیدیم عمه جانمون خورد زمین از حال رفت
ابی عبدالله سراسیمه خواهر و به حال آورد آرامش کرد
من می خوام بگم بی بی جان اگر این است تاثیر شنیدن اینجا هنوز عباس هست ابی عبدلله هست بنی هاشم هستن محارم هستند
شما اینجوری بی قراری می کنی پس چه گذشت به شما اون ساعتی که
افتان و خیزان به سمت گودال
وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ
حسین
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋#شب_دهم_محرم
#روضه_اسارت_ال_الله
#روضه_حضرت_سیدالشهدا
السلام علیک یا اباعبدالله
وقتی از دشمن امشب مهلت گرفت. فرمود عباس جان .امشب و مهلت بگیر من عاشق نمازم عاشق تلاوت قرآن و استغفار و دعا هستم .
همه برگشتن تو خیمه هاشون .
اما زین العابدین فرمود عمه جانم از خیمه زد بیرون
امد نزد ابی عبدالله داداش این اشعاری که الان خوندی این زبان حال کسی که
یقین داره میکشنش
فرمود بله خواهرم یه لحظه الان خوابم برد پیغمبر و بابام علی را دیدم
فرمودن حسین ما منتظر توییم بیا دلمون برات تنگ شده فقط همین یه اشاره کرد دیگه نگفت فردا منو قطعه قطعه میکنند نگفت فردا زیر سم مرکب می برند
نگفت سرمو به نیزه می زنند
نگفت لباس هامو به غارت میبرند
فقط گفت اری خواهرم کشته میشم نوشتن تازینب این و شنید چنان با سیلی به صورتش زد
لَطَمَتِوَجْهَهٰا
نمیدونم چه سر بود تا لتمه زد با صورت خورد زمین
از حال رفت
وَ خَرَّتْ مَغْشِيّاً عَلَيْهَا
جلو چشم ابی عبدالله نمیدونم این خاطره مادر زنده شد یا نه
بلافاصله اومد خواهر به هوش آورد دست رو قلب زینب گذاشت بلکه بتونه آرومش کنه
اما مگه میشه این خواهر و آروم کرد گفت داداش تازه فهمیدم مادرم از دنیا رفته تازه فهمیدم بابام علی را از دست دادم
من می خوام بگم حسین جان اینجا هرجوری بود تا صبح خواهرت آروم کردی کاش فردا شب هم بودی و زینب تو آرامم میکردی
یا صاحب الزمان شما فرمودید من از اینجا به بعد خون گریه می کنم برای اسارت عمه جانم زینب ای زینب همون خانومی که وقتی تا ساعت قبل اومد مقتل علی اکبر شما صورت رو صورت علی گذاشته بودی تا صدای نفس نفس ها خواهرتو شنیدی بدن جوان تو رها کردی نذاشتی یه لحظه هم بین نامحرم بمانه آخ نبودی ببینی از فردا نامحرما دورش حلقه می زنند
#یا_صاحب_الزمان
وقتی می خواست سوار ناقه بشه سنان میگه عمر هست به خودمن دستور داد گفت همه لشکر و دور زن و بچه اهاته کنید وقتیمیخواد بچه ها رو سوار کنه نگاه کرد دید هزاران چشم نامحرم داره ناموس حسین میبینه یک فریاد حیدری زد اما تَسْتَحْیون مِنَ الله وَرَسوله
نانجیبا ما دختر پیغمبریم
از اینجا دیگه نامحرما هی دور زن و بچه حلقه میزدن
یه اشاره کنم شاید دیگه زنده نباشیم اون روضه ماه صفر بخوانیم
تا رسیدن به دروازه شام
#یا_صاحب_الزمان
مرحوم محدث قمی می نویسد
پانصد هزار نفر به تماشا آمدن
دم دروازه شام یه نگاه کرد دید سربریده چشمانش را رو نیزه میبنده
گفت یااخا اُنظُر اِلینا
تو دیگه چشماتو نبند
اونایی که باید چشماشون رو ببندم خیره خیره دارن به من نگاه میکنن
#ای_حسین