️روضه و توسل جانسوز _ شبِ پنجم محرم
روضۀ عبدالله ابن الحسن علیه السلام
حاج مهدے سماواتی
روضه جانسوز ویژه شب پنجم محرم
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
پنجم ماه محرم و جا داره حالا ڪه قراره دلها بره ڪربلایِ معلّے از زبانِ امام زمان سلام بدیم و عرض ادب ڪنیم به ساحت جدّ مظلومش حسین
أَلسَّلامُ علے ابْنِ خاتمِ الانبیا أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَیِّدِ الاَْوْصِیآءِ أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ لسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْڪِسْآءِ، أَلسَّلامُ عَلى ساڪِنِ ڪربلا أَلسَّلامُ عَلى غَریبِ الْغُرَبآءِ ....
حسین ... حسین ... السلام علے غریب الغُربا ، تڪیه به نیزه غریبے داد یا مُسلِمِ بنِ عَقیل وَ یا هانِے بنِ عُروِه وَ یا حَبیبَ بن مَظاهِر وَ یا زُهَیرِ بنِ قَین ... یا حَبیب ... ڪسے جواب حسین و نداد صدا زد یَا أَخِے یاأَبَا الفَضْلْ العَباس
حسین ... حسین ...
بمیرم او هم جواب نداد همه با بدنهاے پاره پاره رو زمین اُفتادن صدا زد : مالے؟ چے به سرم اومده ... أُنادیڪُمْ فَلا تُجیبُونے صداتون مے زنم جوابمو نمیدید . حسین .. حسین ..
یابن الحسن نوشتن دشمن جواب حسین و داد نانجیبے سنگ پرتاب ڪرد ... پیشانیِ وجهُ الله رو شڪافت ... خون جارے شد دامنِ عربے رو بالا زد خون از صورت پاک ڪنه سپیدے نازنین بدن نمایان شد ، چه ڪردند با این نازنین بدن ؟ حسینیا ، اون ملعون یه تیر دیگه به چله ڪمان گذاشت هرچه ڪرد تیر رو از جلو بیرون بڪشه نشد ... دست برد از پشت سر بیرون ڪشیدن ...
حسین .. حسین ..
عبدالله ابن حسن داره نگاه مے ڪنه عمو گاهے دستاشو از خون پُر مے ڪنه سمت آسمان مے پاشه گاهے به محاسن سفیدش مے ڪشه دیگه دعایِ قربانے مے خونه بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و فے سَبیلِ اللّهِ ... دوان دوان اومد به طرف عمو جانش چشم عمو افتاد صدا زد ....... بگیر یادگارِ برادرمون رو زینب ... اما این اقا زاده عاشق عمو صدا زد والله لا اُفارقُ عمّے ... بخدا از عمو جدا نمیشم عمو غریبم و رها نمے ڪنم خودش و از دست عمه رها ڪرد اومد تا رسید دید شمشیر برهنه بالا سر عموِ چه ڪنه وسیله دفاع از عمو رو نداره تا رسید دستاشو سپر قرار داد حسین .. حسین ..
الهے بمیرم با دست بریده تو دامن عمو افتاد نوشتن دست بریده رو نشون عمو مے داد صدا مے زد عمو جان ببین دستمو جدا ڪردند اینجا بود یه داغ دیگه به دل ابے عبدالله گذاشتن چنان تیر به این اقا زاده زدند
حسین .. حسین جانم ..
جا داره دلها یه سرے هم بره مدینه ڪنار قبرستان بقیع یه سلام هم به وجود مقدّس امام حسن علیه السلام هم بدیم و عاشورا بخونیم آقا جانم اینا امروز اومدن یتیم نوازے ڪنن اومدن برا اقازادۀ شما عزادارے ڪنو و اشک بریزن عنایتے ، یااَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبے یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلے خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا توجّهْنا و وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِڪَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناڪَ بَینَ یَدَے حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه ....
❣﷽❣
◼️#روضه_حضرت_عبدالله_ع
🔸اے عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
زبانحال باب الحوائج عبدالله بن الحسن...
🔸اے عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
🔸از حرم تا قتلگه با شور جانبازے دویدم
قربون غریبیش برم...
مثل باباش امام حسن خیلے غریب بوده...
روضه ے جانسوزے داره...
دل هر شیعه اے رو آتیش میزنه...
آخه روضه ے این آقازاده گره خورده به روضه ے اربابمون حسین...
🔸آنچنان دل بُرد از من بانگ هَل مِن ناصِر تو
عموے غریبم حسین...
🔸ڪآستینم را ز دست عمّهام زینب ڪشیدم
ابے عبدالله یتیمان برادر رو خیلے دوست داشت...
خیلے مواظبشون بود...
مخصوصا عبدالله اش رو ...
صدا زد خواهرم... زینبم ...
مواظب عبدالله ام باش...
خواهرم مواظب یادگار برادرم باش...
زینب جان این نانجیبها رحم ندارن...
دیدے قاسمم شهید ڪردن...
علے اڪبرم قطعه قطعه ڪردن...
روے دستهام علے اصغرم رو پرپر ڪردن...
خواهرم اینا رحم ندارن... زینب
مواظب یادگار حسنم باش...
دستهاش رو گذاشت توے دست عمه...
🔸دست او در دست هاے عمّه بود
🔸گوش او پر از صداے عمّه بود
اما...
🔸شیون زن ها دلش را پاره ڪرد
🔸دید شه تنهاست فڪر چاره ڪرد
دستش به دست عمه جانش زینبه...
بالاے تل زینبیه...
یڪدفعه نگاه ڪرد دید عمو جانش حسین داخل گودے قتلگاه است...
دور تا دور عمو رو گرفتن...
شمشیرها بالا میره پایین میاد...
دیگه طاقت نیاورد...
دوان دوان...
به سمت گودے قتلگاه
🔸دست او از دست عمّه شد جدا
🔸مے دوید و بر لبش واویلتا
هے صدا میزد اے وای...
آقاے غریبم حسین...
🔸مے دوید و گاه مے افتاد او
🔸از جگر فریاد مے زد اے عمو
(وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي)
به خدا از عموم جدا نمیشم.
تا رسید ڪنار ابے عبدلله دید یه نانجیبے هم شمشیر به دست...
داره نزدیک میشه...
خودش رو انداخت روے عمو جانش حسین...
نمیذارم آقام رو به شهادت برسونی...
نانجیب شمشیر بلند ڪرد ...
یاصاحب الزمان...
عبدالله دست رو جلو آورد ...
مبادا شمشیر به بدن عمو اصابت ڪنه
نانجیب آنچنان با شمشیر بر دست عبدالله زد...
دیدن دست به پوست آویزان شد...
صداے ناله اش بلند شد...
يَا عَمَّاهُ
(روضة الواعظين ص ٢٠٨)
عموجان حسین به دادم برس...
خدا...حالا ابے عبدالله چڪار ڪنه...
لحظات آخره...
عبدالله اش رو در آغوش گرفت...
به سینه چسباند...
داره نجوا میڪنه. ..
اما حرمله ملعون هم ڪمین ڪرده بود...
یاصاحب الزمان....
نانجیب تیر از ڪمان رها ڪرد...
(فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ فَذَبَحَهُ)
سادات منو ببخشید...
دونفر تو ڪربلا رو سینه ے حسین...
جان دادن...
یڪے ششماهه اش علے اصغر بود...
یڪے هم عبدالله بن الحسن...
دیدن عبدالله داره روے سینه حسین دست و پا میزنه...
هر ڪجا نشستے صدا بزن یا حسین...
🔸ضربۀ محڪم یک تیغ ڪه پایین آمد
🔸نذر لبخند عمو ڪرد یتیمے پر خویش
🔸آخرین تیر خودش را به ڪمان حرمله برد
🔸گردنش شد سپرش باهمۀ حنجر خویش
الا لعنت الله علے القوم الظالمین
┈••
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_پنجم_محرم
بخش اول مناجات
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن،
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ،
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ ،
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً ،
حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
(درد بسیار و به دنبال دواییم هنوز)
چشم بر دست طبیبی به نواییم هنوز
آبرو دار بود هر که شود سايل یار
خوب یا بد همه از لطف، گداییم هنوز
بارها توبه شکستیم به مافرصت داد
پر خطاییم و به دنبال عطاییم هنوز
تا کنون گر به غم یار ارادت مندیم
همه مدیون امام و شهداییم هنوز
عمر رفت و، دل ما زائر شش گوشه نشد
به خدا در هوس کرب و بلاییم هنوز
نديدنش یه درده اما دیدنش هزار درده شب جمعه است شب زیارتی مخصوصه ارباب
هرکی میخواد با امام زمانش کربلا باشه آقاش امشب با مادرش فاطمه میاد کربلا آقا و مولاتو صدا بزن
#یابن_الحسن .....
#یابن_الحسن ....
ادب اقتضا میکنه امشب که مادرش فاطمه مهمان حرم حسين،
روضه رو از زبان این مادر بخوانیم «حبیبی و قرة عینی و ثمرة فؤادی» #حسین ......
"أبكي على رأسك المقطوع،أم على بدنك المطروح
"پسرم بر کدوم مصیبتت گریه کنم ؟!!
آیا بر سر بریده ی بالا نیزه ات گریه کنم؟
یا بر اون بدن زخمی و عریانت گریه کنم؟
أم على نسائک الأُساری ...
#حسین.....
بُنیّ قَتَلوکَ وَ مِنَ الماء مَنَعوک ....
بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد
مادری گفت حسین جان همه را بخشید
#حسین_جان ......
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_پنجم_محرم
بخش دوم روضه
"السَّلامُ عَلَيْكُمْ یا أَئِمَّةَ البَقیع"
اول بریم مدینه،بلدی مادرش فاطمه رو از مدینه تا کربلا همراهی کنی،
این مادر تو سن جوانی ام نمیتونست راه بره"
اگه گریه کن حسین و حسنی زهرا رو یاری کن،
امشب کربلا خیلی کار داره فاطمه"
دلم ميخواد یه شب مدینه باشم
زائر اون شکسته سینه باشم
دلم ميخواد پشت بقیع بشينم
قبر غریب مادر و ببینم
دلم ميخواد تو کوچه ها بمیرم
انتقام مادرمو بگیرم ...
تو اون کوچه که فاطمه زمین خورد
همونجا که یاس مدینه پژمرد
میگن تو کوچه چادُرَش خاکی شد
رو صورتش یه لاله حکاکی شد
میگن تو کوچه مجتبی باهاش بود
از اون خونه تا به کوچه عصاش بود
خیلی سفارش این عبدلله بن حسن
و ابی عبدالله به خواهر کرد،
خواهرخیلی مراقب یتیم برادرم باش،
هرجا زینب میرفت این بچه یتیم و با خودش میبرد ،از صبح که خطبه خوند دل تو دل یتیم امام حسن نبود،
مگه من چيم کمتر از بچههای عمه جانمه،
مگه من از بچههای مسلم چيم کمه،
عمو به همه ی اونا اجازه داد،
چرا به من اجازه نمیده جونمو قربونش کنم،
این شهید،
شهید گودال حسين،
از اینجا عُلقه ابی عبدالله به این نازدانه معلوم ميشه،
تو همه ی این رفت و آمد های بنی هاشم و اصحاب عقیله بنی هاشم مواظب یتیم امام حسنه،
اما امان از ساعتی که نوبت خود حسین شد،
روضه این آقازاده گره خورده به روضه خود حسین،
یعنی امروز یه چشمت باید بره تو گودال برای نیمی از مصائب عاشوراش الان باید گریه کنی،
خسته شد ارباب ما،
بعضی ها مثل مرحوم شیخ جعفر نوشتن،
زخم هاش که به هفتاد و دو تا که رسید از نفس افتاد
"فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً"
یه لحظه خواست استراحت کنه
یه ظالمی چنان با سنگ به پیشانی آقا زد،
مرحوم شیخ مفید مینویسد با تیر زدند به پیشونیش
،این دست و آورد خون پیشانی رو بند بیاره نتونست بند کنه
این لباس عربی رو بالا زد ...
#يا_الله:
تاسفیدی صدرالحسین نمایان شد،
يه وقت دیدن حرمله زانو زد،
آخ چنان با تیر سه شعبه ...
#حسین ....
روضه رو از همین جا مسیرشو عوض کنم،
بزار امروز همه برای یتیم امام حسن گریه کنند،
مدینه که نتونستند براي امام حسن گریه کنند،
جلوی چشم ابی عبدالله و قمر بنی هاشم بدن امام حسن و تیر بارون کردند،
چقدر سخت گذشت فقط حسین میدونه و خدای حسین،
دیگه نتونست طاقت بیاره،
افتاد رو زمین،
همه محاصره اش کردند
دیگه نگم چطوری میزدنش،
فقط همین قدر بگم از زیر اون تیغ و تیر و نیزه
دید عمو داره فریاد میزنه
هَلْ مِنْ مُغِيثٍ...
"باریک الله"
تا زینب زینب صدای استغاثه ی برادرو شنید بند دلش پاره شد
اومد بالای بلندی همون جایی که کربلا میری بهش ميگن تل زينبيه"
دید آنچه را که نباید ببینه،
دست یتیم امام حسن و گرفته
یه لحظه دید همه داداش و محاصره کردن
يه لحظه از این آقازاده غافل شد
دو دستش و گذاشت رو سرش،
هی میگفت «یا غِیاثَ المُستَغیثینِ»
تا دست عبدالله از عمه جدا شد پا برهنه دوید سمت گودال،
یه وقت شنید حسین میگه خواهرم نزار بیاد...
اما اومد ...."
وقتی رسید دید شمشيرزن ها عمو رو میخوان با شمشیر بزنند
دستشو جلو آورد یازهرا...
این نوه ی تو خانم یاد اون روزیکه
چهل نفر امامتو میبردن"
دست یداللهی تو جلو آوردی آخ دیگه نگم چی شد"
وَکانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ لَکَزَها بِنَعْلِ السیْفِ ...
#یا_زهرا .....
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_پنجم_محرم
این یتیم امام حسن تو مدرسه امامت چه جوری تربیت شده
میدونه گودال. گودال خون
میدونه اینایی که اینجا جمع شدن ارادتمندان به عمو نیستند
فرقةٌبِالسُّيُوفِ
همه جمع شدن عمو رو بکشن
چون شهادت این نازدانه قرین روضه گودال یعنی اول باید روضه گودال رو بشنوی بعد شهادت این آقا رو بشنوی میدونه اینایی که عمو رو محاصره کردن هدفشون اینه ابی عبدلله رو اربا اربا کنن پس هیچ امنیت و سلامتی تو گودال نیست
اما این را هم می دونه که امام
أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ من أَنْفُسِهِمْ
او غیرت و خون امام حسن تو رگهاشه او تربیت یافته این مدرسه امامت
پابرهنه از خیمه ها دوید
چقدر زینب کبری تلاش کرد
حتی نوشتن ابی عبدالله میدید این بچه رو
معلوم از بالای تل داره میاد.
ابی عبدالله از تو گودال سفارش کرد به خواهر
خواهر احبسی این بچه رو نگه دار. دستاش و از دست زینب رها کرد
این معرفت امام
السلام علیک یا اباعبدالله
وقتی از رو مرکب با صورت زمین خورد فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ عَنْ فَرَسِهِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ
هنوز استقرار رو زمین کربلا پیدا نکرده بود
فحَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ
از چهار طرف محاصرش کردن
فِرقَةٌ بِالسُّيُوفِ
فِرقَةٌ بِالرِّمَاحِ
فِرقَةٌ بالنبال
تیراندازها هم اومدن
فِرقَةٌ بالحجارة
سنگ اندازه ها هم آمدن این چهار گروه مشغول جسارت بودند
امام باقر فرمود عده دیگری هم آمدند نزدیک
وفرقةٌ بالخَشَبِ والعصا
حق یتیم امام حسن امشب باید ادا کنی ها کریم اهل بیت جبران میکنه برای همتون
تو همچین زمانی که ابی عبدالله زیر شمشیر و نیزه وتیر و سنگ قرار گرفت شروع کرد استغاثه کردن
صدا رسید به گوش این یتیم یازده ساله
با چه عجله ای دوان دوان خودش و از عمه جدا کرد....
لشکریان خیره سر چند نفر
به یک نفر
فاطمه گشته خون جگر چند نفر به یک نفر
خواهر دل شکسته اش همراه دختران او
زند به سینه و به سر چند نفر به یک نفر
یاد مدینه زنده شد روضه رنج فاطمه
که ناله زد به پشت در چند نفر به یک نفر.
رسید کنار گودال دید یک ظالمی با شمشیر میخواد عمو رو بزنه دستشو جلو آورد بی معطلی دست یتیم امامحسن از بدن قطع شد
دیگه نتونست طاقت بیاره افتاد رو سینه عمو
یا صاحب الزمان
دیدن این بچه مزاحم
دستشون به ابی عبدالله نمی رسه حرمله رسید
فَرَمَاهُ فَذَبَحَهُ فِي حَجْرِ عَمِّهِ
#ای_حسین_
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_ششم_محرم
مناجات
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ،
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ ،
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً ،
حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
عمریست که سربار تواَم یوسف زهرا
تو یاری و من عار توام یوسف زهرا
سرمایه ام اشکیست که آن هم کرم توست
بی مایه خریدار توام یوسف زهرا
با آنکه به زنجیر گُنَه بسته وجودم
یک عمر گرفتار تواَم یوسف زهرا
نام و نسب و شاَن و مقامم همه این است
خاک ره زوار توام یوسف زهرا
مگذار گنه پرده کشد بین من و تو
من تشنه ی دیدار توام
#یابن_الحسن .........
بر سلطنت هر دو جهان ناز فروشم
تا سائل بازار تواَم یوسف زهرا
روز جمعه ست از زبان نورانی خود امام زمان عرض ادب کرده باشیم به ساحت مقدس ابی عبدالله
فَلَئِنْ أَخَّرَتْني الدُّهُورُ،
وَعاقَني عَنْ نَصْرِكَ الْمَقْدُور
یا جدی اگه روزگار منو به تاخیر انداخت نبودم کربلا تو رو یاری کنم
وَلَمْ أَكُنْ لِمَنْ حارَبَكَ مُحارِباً
اما
لاََنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَمَساء
و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما
تا کجا برات خون گریه میکنم
حَسْرَةً عَلَیْک،
وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاک
وَ تَلَهُّفاًحَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ
الْمُصابِ وَ غُصَّةِ الاِکْتِیابِ
یادم نميره اون ساعتی که اسب بی صاحبت آمد کنار خیمه ها
ای صدا زد
اَلظَّلیمَه اَلظَّلیمَه....
#حسین ....
من دوزخی بودم نه جایم جنت توست
جای مرا آقایی تو جابه جا کرد
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_ششم_محرم
می رود مایه دلگرمی لشکر باشد
بی زره آمده تا حیدر دیگر باشد
سیزده بار زمین مقدم او بوسیده
دود اسپند بلنداست و خبر پیچیده
چه خبره
شیر بی واهمه تا مرز جنون می آید
قاسم بن الحسن از خیمه برون می آید
می رود با رجزش از پدرش یاد کند
می رود کرببلا را حسن آباد کند
چه رجزی خوند؟
إِنْ تُنْكِرُوْنِي فَأَنَا ابن الحَسَنْ
سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن
می رود با رجزش از پدرش یاد کند
می رود کرببلا را حسن آباد کند
مثل عباس که دور و بر مولا کم نیست
قاسمی هست حسین بن علی تنها نیست
همه دیدند به دستش شده شمشیر بلند
می شد از گوشه خیمه دم تکبیر بلند
میزند ضربه همه از روی زین می افتند
ازرق است و پسرانی که زمین می افتند
پهلوانی ست سراسیمه فقط می آید
دید این ازرق شامی ست وسط می آید
چارتا پسراشو دورش حلقه کرد با چه تبختری داره می آید
چه می آید سر این طفل،
خدا می داند
مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند
حربه ای زد به عدو تا که سر او چرخید
وسط دشت چنان نعره حیدر پیچید
و إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ بلا نازل کرد
ازرق و چهار پسر را به درک واصل کرد
این حسن زاده عجب جنگ نمایانی کرد
بعد اکبر خودمانیم چه طوفانی کرد
دیدن اینجوری حریفش نمیشن،
یه عده رو عمرسعد اجیر کرده بود؛
برا ساعت مبادا،
اینا نگه داشته بود به عنوان تیر آخر ازشون استفاده کنه،
اگه می دید جنگ تن به تن باشمشیر و نیزه جواب نمیده سنگ اندازا رو صدا میزد
تیغ ها قاتل آن جسم نحیفش نشدند
پهلوانان عرب نیز حریفش نشدند
آخرش دست به آن قائده جنگ زدند
تاکه میشد به تن بی زرهش سنگ زدند
چه می آید سر این طفل خدا می داند
مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند
وقت گذشت
دلتم آماده است برم قسمت آخر
قسمت آخر جنگ است خدا رحم کند
دستهاشان پر سنگ است خدا رحم کند
اینقدر این آقا زاده خشکل بود،
که نوشتن کأنّه فَلقَۀُ قَمَر انگار یه ماه پاره داره میاد میدون،
خوب چیکارکردن با این صورت زیبا
سنگ زد روی تماشایی او ریخت به هم
نیزه ای آمد و زیبایی او ریخت به هم
بعضیا گفتن یه ظالمی چنان با شمشیر به فرقش زد
فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ
دیدن این آقازاده با صورت به زمین افتاد ...
#حسین.....
نه نه نه نه دلم میخواد صحنه سازی کنی ها
اینقده دورش حلقه زدن،
ابی عبدالله دید یه نقطه پر از گرد و خاکه
سراسیمه خودشو رساند
چه خبره اینجا؟
سواره ها دورش کردن ...
#حسین ....
نه نه نه بشنو بشنو صدای من که در نمیاد
یه حسین بگو به این انگیزه،
صدای این جوان سیزده ساله هم
در نمی اومد
اگرچه گفت یاعَماه
اما از زیر سم مرکب ها،
از اون هیاهو صدا نمیدونم میرسید یا نه
تو یه دونه حسین بگو صدای این یتیم به ابی عبدالله برسه
#حسین ....
سنگ زد روی تماشایی او ریخت به هم
ضربه ای زد یا نیزه ای زد
نیزه ای آمد و زیبایی او ریخت به هم
جای گل اینجا داری گل بارون میکنی
جای گل هم چقدر تیر به بازوش زدن
گفت یا فاطمه و نیزه به پهلوش زدن
#حسین
بقیه اش بمونه ابی عبدالله از این ازدحام ،
از این حمله دسته جمعی بلافاصله خودشو رسوند؛
مهلت نمیداد،
چون میدونست اگه اینجا یه لحظه تعلل کنه بدنو قطعه قطعه میکنن،
به میمنه و میسره شمشیر میزد بلکه دور بدن قاسمو خلوت کنن،
حمیدبن مسلم میگه من اونجا بودم تا گردوخاک فروکش کرد،
تو همون گردوغبار دیدم حسین اومده بالا سر قاسم
فَوَقَعَ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ
این سینه شو گذاشت رو سینه قاسم،
اما دیدن این یتیم داره پاهاشو رو زمین میکشه...
#آی_حسین ....