❣﷽❣
⚫️ #روضه_حضرت_رقیه_س
⚫️ #دفتری_رقیه_س
◽️#السلام_علیک_یابنت_رسول_الله
◽️#السلام_علیک_یا_رقیه_یابنت_ابی_عبدالله
◾ای بر دل هر غمزده غمخوار رقیه
◾بر سینه ی ماتم زده دلدار رقیه
◾مرغ دل من گرد حریم حرم تو
◾از روز ازل گشته گرفتار رقیه
◾با قافله عشق چو رفتی به اسارت
◾شد عمه ی تو قافله سالار رقیه
⬅️امروز کیا با سه ساله حسین ع کار دارند
کیا مریض دارن...کیا جوون دارن.. کیا حاجت به دل دارند..
سه ساله ی حسین باب الحوایجه...
⬅️یکی از آقایون تفحص شهدا میگفت بهمون گفتن برید به خانواده شهیدی خبر بدید که استخوانهای شهیدتون معراج شهداست.. بیایید تحویل بگیرید..
میگه رفتیم در خونه شهید خبر بدیم..
دختری درو باز کرد... گفتم تو با این شهید چه نسبتی داری
(گفت بابامه... چی شده)
گفتم جنازه شو پیدا کردن میخوان پنجشنبه ظهر بیارن ..
(میگه دیدم دختر شروع کرد گریه کردن گفت آقا یه خواهش دارم تو رو خدا رد نکنید نه نیارید)
میگه دختر شروع کرد گریه کردن آقا میشه یه خواهشی بکنم..گفتم چی میگی؟
خانم های داغ دیده منو ببخشین ..
اونایی که داغ بابا دیدن منو ببخشند ..
(گفت حالا که بعد این همه سال بابام اومده میشه ظهر نیاریدش... میشه شب جنازه رو بیارید گفتم نمیشه... ما معذوریم نمیتونیم.. باید ظهر برسونیم...گفت خواهش میکنم به عنوان فرزند شهید ازتون میخوام.)
قبول کردیم گفتیم حتما سری داره..
میگه روز مدنظر تابوتو با استخوانها برداشتیم.. بردیم به همون آدرس..
تا رسیدیم دیدیم کوچه رو چراغونی کردن.. ریسه کشیدن..
( شلوغه..میان میرن..گفتیم چه خبره؟
اون روز اومدیم خبری نبود
رفتیم جلو گفتیم اینجا چه خبره..
گفتند عروسی دختر این خونه است..میگه تا اومدیم برگردیم دیدیم دختره با چادر دوید تو کوچه)
گفت تو رو خدا بابامو نبرید..
من آرزو داشتم بابام سر سفره عقدم بیاد...
بابامو بیارید داخل..
(میگه تابوتو بردیم داخل.. چند تا تیکه استخون بابارو گذاشت کنار سفره عقد.. همه گریه کردند عجیب بود اون مجلس)
⬆️(اوج) هی ناله میکرد میگفت بابا به مجلس عروسی دخترت خوش اومدی بابا..آرزوم برآورده شد بابا... آرزو داشتم بابام سر سفره ی عقدم بشینه..
🏴امان امان
دلتو ببرم خرابه شام ..ناله بزن برا سه ساله حسین..
قربون اون نازدانه ای که بی تاب بابا بود..
تو خرابه خیلی بی قراری کرد ..اینقدر بهانه بابا گرفت.. تا سر بریده بابا براش آوردن..
(آخ دختر ۴_۳ ساله تحمل نداره یه خراش رو صورت بابا ببینه ..حالا سر باباشو براش آوردن)
با دوتا دستای کوچولوش سر بریده بابا رو بغل گرفت
▫️عمه بیا گمشده پیدا شده
▫️کنج خرابه شب یلدا شده2
(اوج)آخ..
▪️مونس شامو سحرم آمد
▪️ازسفرباب منه خونجگرآمد
▪️کودکان آیید مهمان دارم
▪️با سر بابا گرم دیدارم
▪️آخ ..پدرم آمد پدرم آمد
▪️با سر بابا راز دل گویم
▪️باگلاب اشک روی اوشویم
▪️جان من بود و در برم آمد
▪️پدرم آمد پدرم آمد2
⬇️(فرود) قربون ناله های دلت خانم جان..
صدا زد بابا.. بابا.. بابا...
هر وقت سراغتو از عمه جانم زینب میگرفتم میگفت بابات سفر رفته ..
بابا خوش اومدی بابا ..
(بابا یادته میگفتی تو نازدانه بابایی.. دردانه بابایی.. )
بابا پاشو ببین تو خرابه جای گرفتم بابا..
(اوج) آخ بابا .. پاشو بابا...
پاشو ببین با عمه جانم زینب چه کردند بابا..
بابا عمه مو سیلی زدند بابا..
سکینه رو سیلی زدند بابا..
خیمه هامونو آتش کشیدند بابا..
➖(حاجت دارا کجا نشستند..جوون دارا کجا نشستند ..ناله دارا کجا نشستند
باب الحوائجه ها)
همینطور با بابا درد دل میکرد..
⬇️(فرود)آخ بابا...بابا... کجا بودی کجا بودی بابا...
شنیدم رو نیزه ها بودی بابا.. شنیدم زیر دست و پا بودی بابا...
گفت..
➖ای ماه کمان ابرویم
➖من با تو سخن میگویم
➖ای روی تو قرص ماهم
➖ای گرمی اشک و آهم
➖امشب سر پر خون تو
➖گردیده زیارت گاهم
➖من از لبت بوسه بگیرم
➖دورت بگردمو بمیرم2
✔️اینقدر گوشه خرابه با سربریده حرف زد... اینقدر ناله کرد..اینقدر بابا بابا گفت..
⬅️ یه وقت دیدن صدای نازدانه ابی عبدالله نمیاد.. رقیه آرام شد ..
(گفتن رقیه خسته شده از بس ناله زده گریه کرده حتما خوابش برده)
اما یه وقت نگاه کردند دیدن سر یه طرف افتاد..
رقیه یه طرف افتاد..
◾️ناله داری به سوز ناله های سه ساله ی حسین ع به دردای دل بی بی رقیه صدای ناله تو بلند کن سه مرتبه بگو یا حسین ..
حاجتمندی سه مرتبه ناله بزن بگو یا رقیه..
( أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِین) (هود ۱۱)
وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ) (الشعراء: ۲۲۷)
🌿•✾••┈
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
متن روضه
🔸مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست
🔸به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست
زبانحال بی بی رقیه سلام الله علیها...
گوشه خرابه...
🔸نشان آبله و سنگ و کعب نی کافیست
🔸دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست
شب شهادت ....
معمولا رسمه...
متوسل میشن به نازدانه ابی عبدالله...
زهرای سه ساله...
🔸به سنگ قبر من بیگناه بنویسید
🔸اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست
چه کردن با این نازدانه...خدا...
🔸عدو بهانه گرفت و زد به او گفتم
🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
(سازگار)
نمیدونم تا حالا بچه یتیم دیدی یا نه...
کنار بدن بابا دیدی چطور ناله میزنه...
با زبان کودکی همه حرفهاش رو به بابا میگه...
هرکی ناله این بچه ی یتیم رو بشنوه ناخودآگاه اشکش جاری میشه...
اما ...
هر جا شما بچه یتیم ببینید...
حتما نوازشش می کنید...
باهاش همدردی می کنید...
من بمیرم برا یتیم ابی عبدالله...
چه خوب نوازشش کردند...
چه خوب باهاش همدردی کردن...
کنار سر بابا...
هر کجا رسیدن...
بهش تازیانه زدند...
بهش سیلی زدند...
🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
گوشه خرابه... نیمه های شب...
بی بی رقیه...
شروع کرد به گریه کردن...
هی بهونه بابا میگیره...
میگه عمه جان زینب...
من بابامو میخام
عمه جان...بابام کجاست...
بلاکش دوران زینب اومد کنار دختر نشست...
صدازد...
عمه جان انقده بی تابی نکن...
عمه جان بابات رفته سفر برمیگرده انقدر گریه نکن...
هرکاری کرد این دختر بچه آروم نشد...
اهل خرابه از خواب بیدار شدند با صدای گریه خانم رقیه همه به گریه افتادن
صدای ناله اهل خرابه بلند شد...
خبر به کاخ یزید معلون رسید...
خدا لعنتش کنه صدازد چه خبر شده...
گفتن دختر ابی عبدالله...
گوشه خرابه...
هی بهونه بابا می گیره...
نانجیب صدا زد...
خوب ببرید سر بریده باباش حسین براش...
یا صاحب الزمان...
امان از اون لحظه ای که سر مقدس ابی عبدالله رو آوردن داخل خرابه...
گذاشتند جلو دختر بچه...
حالا تصور کن...
یه دختر سه ساله...
سر باباش رو در مقابلش بگذارن...
چه حالی پیدا میکنه...
تا نگاهش به سر بابا افتاد...
صدا زد بابای خوبم...
کجا بودی...
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ!
بابا... کی تو رو به خونت خضاب کرده...
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ
بابای خوبم... کی رگهای گردنت رو بریده...
يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي
(نفس المهموم 456)
بابا... بگو ببینم... کی منو تو بچگی یتیم کرد...
هی دست رو صورت بابا میکشه...
هی نوازش میکنه...
گریه میکنه...
صدا زد... بابا...
نبودی ببینی بعد از چی به سرمون اوردن بابا...
يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ
بابا... بعد از تو داد از غريبي
(انوار الشهادة 244)
خیمه هامون رو آتیش زدند...بابا
دستهامون رو بستند...بابا
طناب به گردنمون انداختند...بابا
ما رو شهر به شهر به شهر گرداندند...
بابا... نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر به ما تازیانه زدند...
🔸شامی ها بدند، بابا،بابا، بابا
🔸عمه رو زدن، بابا،بابا، بابا
هر کجا ميخواستند به ما تازیانه بزنند عمه جانم زینب...
بدن رو سپر میکرد...
مبادا تازیانه به ما اصابت کنه...
بابا اصلا باورم نميشه...
🔸زجر چه بی حیاست، بابا،بابا، بابا
🔸پس عمو كجاست، بابا،بابا، بابا
🔸صورت نیلی، بابا،بابا، بابا
🔸بچه و سیلی، بابا،بابا، بابا
بابا...
ببین صورتم کبود شده...
موهای سرم سفید شده...
مثل مادرم زهرا قدم خمیده...
بابا دیگه طاقت ندارم...
دیگه تنهام نزار...
منم با خودت با خودت ببر بابا...
انقدر کنار بدن بابا ناله زد...
یدفعه دیدند دختر یکطرف افتاد سر بابا یکطرف...
عمه جانش زینب اومد نگاه کرد دید دختر جان به جانان تسلیم کرده...
🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم
🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود
🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم
🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود
(و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبون)َ
شعراء 227
🌿✨🍂#روضه دفتری
#حضرت رقیه سلام الله علیها
السلام علیک یا بنت رسول الله
السلام علیک یا بنت امیرالمومنین
السلام علیک یا بنت الحسین الشهید
(امروز متوسلیم درِ خانه نازدانه ابی عبدالله باب الحوائج رقیه)
یا رقیه3
هردرد بی دوا را درمان کند رقیه
لطف وکرم به عالم احسان کندرقیه
گر دردمندومسکین بردرگهش بیفتد
برخوان رحمتخویشمهمان کندرقیه
دستگره گشایشمشکلگشای دهراست
هر مشگلی که باشد آسان کند رقیه
آی حسینیا..آی ناله دارا..
قنبر غلام امیرالمومنین نقل میکنه..
شبا امیرالمومنین کیسه طعام به دوش میگرفت ،، میبرد در خانهٔ یتیما،،
میگه یه شبی دنبال امیرالمومنین حرکت کردم .. آقا متوجه شد سوال کرد کی هستی؟
گفتم آقا ..جان قنبر غلام شمام..
(آقا فرمود: چی میخوای قنبر؟)
گفتم آقا اگه اجازه بدین..
این کیسه ای که می برید من بردارم ..همراه شما باشم..
حضرت فرمود..اگه میخوای همراهم بیا ولی کیسه رو خودم برمیدارم..
میگه دیدم آقا وارد منزلی شد بچه های یتیم تو خونه اند..
میگه دیدم آقا با دست خودش به دهان بچه ها غذا میگذاره..
به بچه ها آب داد، سیرابشون کرد..
میگه دیدم امیرالمومنین خم شد دست و پاشو زمین گذاشت بچه ها اومدن پشت علی سوار شدند..
(سواری داد به بچه هابا بچه ها بازی کرد)
(گفتم آقا جان شما امیرالمومنینید
چرا اینکارو میکنید)
فرمود ای قنبر..این بچه ها یتیمن بابا ندارن..
میخوام جای خالی باباشونو احساس نکنند..
(میخوام بخندند شاد باشن..نبود بابا رو حس نکنند)
بگم آقا جان یا امیرالمومنین..چه خوب جواب محبت های شما رو دادند..
آقا جان..
من یه نازدانه سراغ دارم..
من یه بچه یتیم سراغ دارم..تو خرابه شام، دل شب، بهانه بابا گرفت..ناله میزد ..گریه میکرد..
چه غوغایی یپا کرد کنج خرابه..
یا حسین3
ناله میکرد گریه میکرد..بابا بابا میگفت..
همه اهل خرابه به گریه افتادند..
صدای شیون و زاری رسید به گوش یزید لعنه الله علیه..
چه خبره در خرابه؟
گفتن امیر سه ساله حسین از خواب بیدار شده بهانه بابا گرفته..
صدا زد خب باباشو براش ببرید..
امان امان3
قربون دل داغدارت بی بی جان..
سرو تو طبقی گذاشتند ،، یه پارچه ای روی اون کشیدند..
مقابل سه ساله حسین گذاشتند..
صدا زد عمه جان..من که غذا نمی خوام عمه..
امان از دل زینب 3
آی حاجت دارا..آی جوون دارا..آی ناله دارا..
بگمو نالشو بزنی..
وای از اون لحظه ای که سر بابا رو دید..
سر بابارو بغل گرفت...
سر بابا رو به سینه چسباند..
شروع کرد به درد دل کردن با بابا..
آخ ببین عمه امشب قمر آمده
پدر رفته با پا به سر آمده
ببین دل غمینم
مگو من یتیمم، پدر آمده
حسینم حسینم3 حسینم حسین
دلم عمه امشب خبر می دهد
شبم را امید سحر می دهد
دوچشمش نگویم چرا بسته است
پدر از سفر آمده خسته است
ببین دل غمینم
مگو من یتیمم، پدر آمده
حسینم حسینم3 حسینم حسین
️آخ صدا زد بابا..بابا..بابا.
رخ من نیلی از سیلی ست بابا
لبان تو چرا نیلی ست بابا
مگر چوب جفا بوسیده بابا
که خون بر روی آن خشکیده بابا
️مقاتل نوشتن، فقط سه جمله گفت رقیه س.. همه گریه کردند..
یا ابتا من ذالذی خضب بدمائک
بابا کی محاسنتو به خون رنگین کرده..
یا ابتا من ذالذی قطع وریدک
بابا کی رگای گردنتو بریده بابا..
یا ابتا من ذالذی ایتمنی علی صغر سنی
بابا..کی منو تو کوچیکی یتیمم کرد بابا...
️یه وقت دیدن سه ساله آرام شده..
فکر کردند خواب رفته
اومدن سر بردارند
آخ دیدن سه ساله حسین جان داده..
آخ
یتیمی درد بی درمان یتیمی
یتیمی خاری دوران یتیمی
اگر دست پدر بودی به دستم
چرا کنج خرابه می نشستم
هر چقدر ناله داری به سوز جگر سه ساله ابی عبدالله باب الحوائجه.. ناله بزن بگو ..
یا_حسین..
بارنج وغمی رقیه س درشام خراب
چون دید سََرِ پدر به خوناب خضاب
ازغصه وغم تا به ابدرفته به خواب
روحش به جنان رفت برایش صلوات
🥀▪️🥀 #روضه دفتری
#حضرت رقیه علیها سلام
(#السلام_علیکِ_یابنت_رسول_الله
#السلام_علیک_یا_رقیه_یابنت_ابی_عبدالله)
🔅بیا با هم رویم اندر خرابه
🔅برای دیدن طفل سه ساله
🔅که او اندر خرابه جای داره
🔅آخ غم داغ پدر در سینه داره
⬅️دلارو ببریم خرابه شام..کنار حرم با صفای رقیه..
امروز بگیر دامن سه ساله ابی عبدالله رو..
(نگا به دستای کوچولوش نکنیا)
(بخدا با دستای خسته اش گره های بزرگی رو باز کرده)
⬅️نمیدونم دختر کوچولو داری یا نه..
دختر خیلی بابائیه..
اگر نازی کند دختر خریدارش پدر باشد..
امروز بریم یتیم نوازی..
ان شاالله هیچ وقت دختر بی بابا بزرگ نکنی..
بمیرم برای دردای دل بیبی زینب..
(بریم خرابه شام)
کیا آرزوشونه برن قبر 3 ساله حسین و زیارت کنند..بسم الله.. کبوتر دلتو پر بده خرابه شام..
(دشتی)
🌾آخ بیا با هم رویم اندر خرابه
🌾برای دیدن طفل 3 ساله
🌾که او اندر خرابه جای داره
🌾آخ غم داغ پدر درسینه داره
⬅️یه لحظه رو برات یاد کنمُ التماس دعا
آی ناله دارا..آی مریض دارا...آی جوون دارا..آی آبرو دارا..
دل شبی صدای ناله رقیه بلند شد..
هی صدا میزد بابا نرو بابا..
بابا بدون من نرو بابا..
وقتی بیدار شد بهانه بابا گرفت..
آخ عمه عمه عمه..
بابام کجا رفت عمه..
امان از دل زینب..چه خون شد دل زینب..
(صدا زد رقیه جان عمه، بابات که اینجا نبود عمه)
صدا زد عمه..بابام همین جا بود عمه..
عمه سرمو رو زانوی بابام گذاشته بودم..
داشت نازم میکرد عمه..عمه داشت زخمای گوشمو مرحم میگذاشت عمه..
(هر چه کردند نتونستن رقیه رو آرام کنند)
(همه اهل خرابه به گریه افتادند)
⬅️آخی..یه وقت صدای ناله اش رسید به گوش یزید..
چه خبره در خرابه..
گفتن یزید خدا خانهٔ ظلمتُ ویران کنه، 3 ساله دختر حسین از خواب بیدار شده بهانه بابا گرفته، آروم نمیگیره..
(صدا زد بابا میخواد باباشو براش ببرید.. سر بریده باباشو ببرید)
امان امان 2
⏪یه وقت دیدن طبقی رو وارد خرابه کردند..روش روپوشی کشیده بودن..آوردند گذاشتن جلو 3ساله ابی عبدالله
یه وقت صدا زد عمه، من که غذا نمیخوام عمه..
عمه من بابام میخوام..صدا زد عمه جان اونچه تو میخوای تو این طبقه عمه..
با دستای کوچولوش روپوشو کنار زد..
آی حاجت دارا..ناله دارا..میگن رقیه اول سر بابا رو نشناخت خیره خیره به سر نگاه کرد..من از شما میپرسم مگه میشه دختر سر بابا رو نشناسه..
میخوام بگم سری که کنج تنور بوده..سری که چوب خیزران خورده..رقیه اول این سر رو نشناخت..اماخوب که نگاه کرد دید نه، این سر مسافر رقیه است..
این بابای رقیه است..
🍁آخ عمه بیا گمشده پیدا شده
🍁کنج خرابه شب یلدا شده
🍁مژده که بابا ز سفر آمده
🍁شام رقیه به سحر آمده
🍁آخ پدر فدای سر نورانیت
🍁سنگ جفا که زد به پیشانیت
🍁بسکه دویدم عقب قافله
🍁پای من از ره شده پر آبله
⬅️سرو بغل گرفت از بقیه یتیما دور شد اومد یه گوشه خرابه نشست شروع کرد درد دل کردن با بابا..
بابا..3
⬅️کیا گرفتارن..کیا حاجتمندند..کیا مریض دارند..کیا جون دارن..کیا التماس دعا دارند..صدای نالتو بلند کن..اگه تو گریه کنی کسی تازیانه ات نمیزنه..
اگه تو بلند گریه کنی کسی شِماتَتِت نمیکنه..
آخی..سرو به سینه چسباند..صدا زد.
بابا..بابا..
(شروع کرد با سر بریده درد دل کردن)
💥بابا..من ذَالذی قَطَعَ وریدک بابا..
(اولین حرفی که زد)
بابا کی رگای گردنتو بریده بابا..
💥من ذَالذی خَضبَ بِدِماعک..بابا..کی محاسنت رو با خون رنگین کرد بابا..
💥من ذَالذی ایتمنی علی صِغَرِ سِنی..بابا کی تو کوچیکی یتیمم کرد بابا..
امان امان
صدا زد بابا .. بابا.. بابا
🥀آخ بابا گلوم زخمی شده
🥀آب مینوشم درد میکنه
🥀گوشواره هامو کشیدن
🥀بابا گوشم درد میکنه
(یه آرزو کرده رقیه کنج خرابه شام)
صدا زد بابا
🥀بابا پاشو یه بار دیگه
🥀با همدیگه بریم خونه
🥀من روی زانوت بشینم
🥀موهامو تو شونه بزن بابا
(یه ناله ای هم داره همه بلدن)
(دشتی)
🍂آخ یتیمی درد بی درمان یتیمی
🍂یتیمی خاریِّ دوران یتیمی
🍂اگر دست پدر بودی به دستم
🍂چرا کنج خرابه می نشستم
🍂اگر می بود بابای نِکویم
🍂نمی زد شمر دون سیلی به رویم
هر کجای مجلس نشستی..به سوز دل سه ساله ابی عبدالله..به اون لحظه ای که سر بابا رو بغل گرفت ناله کرد گریه کرد..به حق اون لحظه حاجتتو مد نظر بیار رأس همه حوائج فرج مولامون آقامون صاحب الزمان...صدای نالتو بلندکن 3 مرتبه ناله بزن بگو یا حسین..
💔️زندگی بی تو در این قافله سخت است پدر
💔️گذر عمر ازاین مرحله سخت است پدر
💔️دخترت تشنه اشک است ولی باور کن
💔️گریه کردن وسط هلهله سخت است پدر
4_6021857213453174795.mp3
4.16M
❣﷽❣
💔#روضه_عطش
❤️#روضه_امام_حسین_ع
🌹#آقای_میرزامحمدی
الا یا اهل العالم ان جدی الحسین …..
میتونه خودش و با پیغمبر وامیرالمؤمنین معرفی کنه بگه:“ان بن امیرالمومنین” اما بالافاصله اتصال خودش رو به ابی عبدالله بیان یکنه،مردم من پسر حسینم کدوم حسین؟!!*ان جدی الحسین قتلوه عطشانا*اصلا برای ما سواله ، از خود خدا که برای انبیا روضه میخوانه ، این روضه عطش اشاره میشه ؛ تا خود قیامت که فاطمه میخواد روضه بخوانه به این گوشه اشاره میکنه،این چه سریه که از بین این همه مصائب ابی عبدالله، عطش ابی عبدالله از همه بیشتر گفت و بروز داره؟!! فرمود آدم ، اگه باشی و ببینیش چطوری تو گودال دست و پا میزنه *ولوتراه یا آدم و هو یقول واعطشاه واقلّه ناصرا*آیا جوابش میدن نه ولله * فلم یجدهوا احدا الی بسیوف* شمشیرها تشنگی شو برطرف میکنن ….
این جمله اول *الا یا اهل العالم انَّ جدّی الحسین طرحوه عریاناً *دیگه ترجمه نکنم ، سالها پا روضه بزرگ شدیا*الا یا اهل العالم انَّ جدّی الحسین سحقوه عدواناً*انقده اسب بر بدنش تازاندن … آماده ای بگم یا نه ؟!!! این برای معرفیه خود امام زمان ، اما در رجعت اولین کسیکه در رکاب امام تشریف میارن،خود ابی عبدالله به چه کیفیتی ابی عبدالله رجعت میکنند؛فرمودند به اون کیفیتی که سر در بدن ندارند ….” هنوز از اون رگ ها خون جاریه …”
دومین نفر مادرشون فاطمه هست تا نگاه زهرا به این رگ های بریده میرسه چنان صیحه و ناله ای میزنن حسین
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
بنام بخشنده بی منت
پویش مهر گروه جهادی شهید خزائی ، برای کمک به خانواده های نیازمند آبرودار ویژه بچه های یتیم و زنان خود سرپرست اقدام به جمع آوری هدایاو کمک های نقدی بزرگوارانی که نیت خیر برای کمک به همنوعان خویش را دارند کرده است .
بزرگوارانی که تمایل دارند در این امر انسان دوستانه یاریگرمان باشند می توانند کمک ها و هدایای نقدی خویش را به
شماره کارت: 6280231365608339
بانک مسکن
واریز نمایند .اجرکم عندالله
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
کرامتی فوق العاده زیبا و جالب
از حضرت رقیه سلام الله علیها
یکی از علمای روحانی به نام افشار که مردی
متدین بود و به صداقتش ایمان داشتم
حدود چهل سال قبل برایم نقل کرد:
در جوانی که روضه میخواندم
زخمی عمیق در زانویم پیدا شد
و بر اثر آن در بیمارستان بستری شدم
پس از گذشت دو ماه پزشکان چارهای
جز قطع پای من ندیدند
وقتی از این موضوع باخبر شدم
مضطرب گشتم و تصمیم گرفتم
به مولایم امام حسین علیهالسلام توسل
پیدا کنم برای فراهم آمدن توجه بیشتر
منتظر ماندم که تاریکی شب برسد
شب هنگام با خود گفتم
دختر پیش پدر خیلی عزیز است
خوب است از نازدانه امامم بخواهم
که از پدر شفای مرا بخواهد
سپس این اشعار صامت بروجردی را
خواندم و گریه کردم:
بود در شهر شام از حسین دختری
آسیه فطرتی، فاطمه منظری
همینطور با گریه شعرها را ادامه دادم
سپس در حال خواب و بیداری دیدم مولایم
به طرف تخت من میآید و این دختر انگشت
پدر را گرفته او را به سوی من میکشد
حضرت کنار تخت من آمدند و فرمودند:
افشار من این اشعار صامت را دوست دارم
برایم بخوان
خواستم بخوانم که فرمودند: بایست
عرض کردم: آقاجان
قریب دو ماه است که نمیتوانم بایستم
فرمودند: اگر ارباب به نوکرش میگوید
بایست، میتواند او را شفا دهد "برخیز"
من ایستادم و اشعار را خواندم
در حین خواندن ناگهان بخود آمدم و دیدم
که ایستاده ام و چند نفر از پزشکان و
پرستاران و بیماران اطرافم گریه میکنند
صبح دکترها مرا معاینه کردند و گریه کنان
با تعجب گفتند: پایت هیج مشکلی ندارد
و میتوانی مرخص شوی
بیماران دیگر اتاقها از این موضوع باخبر
شدند و با عصا و ویلچر به اتاق من آمدند
و گفتند: باید این اشعار را دوباره بخوانی
تا ما هم گریه کنیم: من اشعار را خواندم
و آنان گریه کردند سپس از همه خداحافظی
کردم و مرخص شدم
پس از یک هفته به بیمارستان رفتم تا
به دو هم اتاقی خود سری بزنم
اما از آن دو خبری نبود پس از پرس و جو
مسئولان بیمارستان گفتند: آن روز همه
بیماران شفا گرفتند و مرخص شدند
✍راوی: استاد سازگار
📗کتاب ریحانه کربلا، صفحه ۱۵۴
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
.
روضه حضرت رقیه (س)
السلام علیک یا بنت رسوالله◀️السلام علیک یا رقیه یا بنت ابی عبد الله ◀️
سلام ما به زهرای سه ساله
بر آن طفلی که دارد آه و ناله
بی بی جان
سلام برآن صورت سیلی خورده ات
سلام ما بر آن زانو های خسته ات
سر سفره بی بی حضرت رقیه س نشستی صداش بزن اگر تمام غمهای عالم به دلت هست بگو یا رقیه یارقه یارقیه😭
اگر مریض داری درد داری اگر خدای ناکرده دکتر جواب کرده داری 😭
اگر همه درها ی عالم به رویت بسته شد از همه جا نا امید شدی بیا در خانه بی بی رقیه 😭 آی دلشکسته ها کجای مجلس نشستی؟ بگو بی بی جان من جایی رو ندارم برم آمدم در خانه شما نا امیدم نکن بی بی جان
سر سفره بی بی رقیه نشستی از دل صداش بزن
بی بی بده مراد ما @ از غم بده نجات ما (۳)◀️◀️◀️◀️
بنت الحسین رقیه جان دخیلم
ای خانم بی خانمان دخیلم
◀️◀️◀️◀️◀️
بی بی بده مراد ما @ از غم بده نجات ما
دست من و دامان تو رقیه
درد من و درمان تو رقیه
◀️◀️◀️
بی بی بده مراد ما از غم بده نجات ما
ای عا شقان مدفن رقیه
بگیرید امروز دامن رقیه
بادست های کوچکش کند باز
صد ها گروه از درد ها رقیه
◀️◀️◀️
امروز همه دست توسل به دامن سوخته بی بی رقیه بگیریم امروز همه یتیم نوازی کنم خدا کنه یتیمی در این مجلس نباشه 😭
اخی 😭
چقدر خدا سفارش یتیمارو به پیغمبرش کرد یا رسوالله اگر کسی دست نوازش به سر یتیمی بکشه به اندازه موهای سرش خدا براش حسنه می نویسه
امروز نمیدونم به چه نیتی تو این مجلس اومدی اما می دونم خوب دری را اومدی خوب جایی رو اومدی اخه می گن خدا تو دلهای شکسته است
امروز اومدی در خانه یه دختر یتیم بی بابا او مدی در خانه یه دختری که بی برادر شده یه دختری که بی عمو شده محرم نداره 😭
حالا ا گه دلت آماده شد اگه دلت شکست یادت باشه خدا دعای دلشکسته رو چشم گریان را بیشتر اجابت می کنه اگه دلت شکست برا امام زمانت دعا کن 😭
برا مریض ها دعا کن امروز دامن سه ساله امام حسین را بگیر نگاه به دستهای کوچکش نکنیا به خدا با دستهای خسته اش گره های بزرگی را بار کرده
آی مریض دار ها آی جوون دار ها آی آبرو دار ها😭
بگو رقیه جان من جایی رو ندارم آمدم در خانه شما به امیدی نا امیدم نکن
آخی😭
قربان دل شکسته ات بی بی سه ساله
دلهارو روانه خرابه شام کنید الهی هیچ دختری چشم انتظار باباش نباشه
آخی
فدای آن سر از بدن جدات بشم یا ابا عبد الله
آخی
بمیرم برات رقیه جان نیمه شب بهانه باباشو گرفت خیلی گریه کرد هرچه کردن آروم نشد صدا رسید بگوش یزید گفت چه خبره خرابه گفتن دختر حسین بهانه باباشو گرفته دستور داد سر بریده باباشو براش ببرند
سر بریده ر میان طبقی گذاشتند
وارد خرابه کردن مقابل رقیه گذاشتند صدا زد عمه جان من که طعام نمی خواستم من بابام را می خوام با اون دستای کوچکش روپوشو رو عقب زد دید این سر آشناست این سر بریده باباست سر بابا رو به سینه چسباند
آی ناله دار ها کجای عالم رسم است برای دختری که داغ پدر دیده
سر بریده پدرش رو برایش ببرند
شروع کرد با سر بریده سخن گفتن
با چه کسی محاسنت را به خون سرت خضاب کرد؟
با با چه کسی رگهای گردنت را برید
بابا چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد
یه مرطبه دیدند صدای نازدانه خاموش شد آمدند جلو دیدند سر یک طرف رقیه یک طرف
اخی بمیرم برات رقیه جان
یه اشاره کنم روضه نمی خواد فقط همینکه یه دختر بچه از ناقه افتاد بعد از ناقه هی می گفت عمه دستم درد می کنه عمه می گفت رقیه جان مادرم هم همینطور بود
هی می گفت عمه بازوم درد می کنه زینب می گفت رقیه مادرمم هینطور بود هی می گفت عمه پهلوم درد می کنه رینب می گفت رقیه جان مادرمم همینطور بود
برا همین بود وقتی از دنیا رفت زینب به یاد مادرش افتاد
اخه رقیه نیمه شب از دنیا رفت
برای مادرش تشیع جنازه نگرفتند
برا این دختر هم نگرفتند
بی بی خودش طاقت نیاورد بدن رقیه رو ِ غسل بده زن ِغساله ای آوردند زن غساله تا این بدن را دید گفت من دست به این بچه نمی زنم تا علتش را نگید چرا این بدن اینقدر کبود است چه بیماری داشته
آی ناله دارها
صدای ناله زینب بلند شد
فرمود از کربلا تا شام هرچه گفت بابا تازیانه می خورد
اخ یتیمی درد بی درمان یتیمی
یتیمی خواریه دوران یتیمی
الهی طفل بی بابا نباشد
اگر باشد در این دنیا نباشد
اگر وست پدر می بود به دستم
کجا من در خرا به می نشستم
😭😭😭😭😭
🕊﷽🕊
🕌 #روضه_امام_کاظم_ع
🕌 #دفتری_کاظم ع
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#السلام_علیک_یا_موسی_بن_جعفر_ایها_الکاظم_یابن_رسول_الله_یاحجه_الله_علی_خلقه...
(همه بگن)
♦️#یاوجیهاعنداللهاشفعلناعندالله
(آقا مون موسی بن جعفر باب الحوائجه...
آی حاجت دارا...مریض دارا...
خوب جایی اومدی گدایی)
♦️#یاوجیهاعنداللهاشفعلناعندالله
🖤 آخ دلم میل هوای یار داره
🖤که او موسی بن جعفر نام داره
🖤آخ همون شاهی که جان داد توی زندان
🖤 بدان باب الحوائج نام داره
همه زمزمه کنن...
♦️یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر..
🍁آقا برس به دادم ..از غم بده نجاتم
♦️یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
🍁آقا ببین غریبم.. آقا ببین اسیرم
♦️یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
⬅️حالا مرغ دلتو پَر بده کاظمین ..
حرم باصفای آقا موسی بن جعفر.. چه صفایی داره کاظمین...
وقتی نگا می کنی به دو گنبد طلای آقا موسی بن جعفر و آقا جوادالائمه،،دلت جلا می گیره..
چقد امروز جای همه مون خالیه کاظمین..
خوشا به حال اونایی که الان پروانه وار کنار حرمش اند،، دارند حرمشو طواف میکنند..
انشاالله به زودی زود قسمت و
روزی همه مون بشه از نزدیک عرض ارادت کنیم ..
(بریم زیارت و برا غربت آقامون اشک بریزیم)
انشاالله هیچ کسی از در خونه ی امام کاظم ناامید برنگرده..🙏
آی حاجت دارا.. مریض دارا.. گرفتارا... جوون دارا...امروز بگیر دامن آقا موسی بن جعفر رو..زندانی غریب بغداده..
(الهی هیچ کس غریب نباشه)
⬅️ عاشقای موسی بن جعفر...
دو نفر مرگ خودشونو از خدا طلب کردند..
سادات مجلس منو ببخشن...یکی مادرتون زهرای مرضیه بود...
یه وقت حسنین و زینبین رو صدا زد..فرمود می خوام دعا کنم دستتونو بیارین بالا...
(یا زهرا..)2
بچه ها خوشحال شدن گفتن مادر می خوای برا شفات دعا کنی؟
(آره مادر)
⬆️(اوج)..اینجا بود که بی بی فرمود:
◾️#اللهمعجلوفاتیسریعا
▪️خدا دیگه مرگ فاطمه رو برسون..
🔷یکی ام میوه دلش امام کاظم ع بود..
می فرمود:خدااا..
دیگه مرگ موسی بن جعفر رو برسون...
هر روز وقت غروب زندانبان آقا رو اذیت می کرد...
آخ..
🥀ندارد یوسف صدیق زندانی که من دارم
🥀ندارد هیچ زندانی نگهبانی که من دارم
🥀به جنت مادرم زهرا پریشان کرده گیسو را
🥀پریشان گشته از حال پریشانی که من دارم..
⏪دیگه اواخر عمر لحن مناجات آقامون عوض شد...
(چی می گفت آقا؟)
نیمه های شب اینطور با خدای خودش مناجات می کرد:
ای خدایی که گیاه رو از بین آب و گِل نجات می دی..
ای خدایی که شیرو از بین خون جدا می کنی..
بچه رو از رحم مادر نجات می دی..
دیگه موسی بن جعفر رو از زندان خلاص کن..
خلصنی یارب 2
🔅 به یارب یارب شب زنده داران
🔅 به امید دل امیدواران
🔅به آه سینهٔ طفلان گریان
🔅خلاصم خدا از کنج زندان
⬆️(اوج)...می فرمود خدااا....دیگه مرگ موسی بن جعفرو برسون..
چقد زود دعای آقامون مستجاب شد...
⏪آی آبرو دارا...گرفتارا...
یه وقت دیدن در زندان باز شد... چهار نفر دارن بدنی رو غریبانه..از زندان بیرون میارن...
یه مرتبه دیدن خدااا...
⬆️(اوج).. چقد بدن آقا سنگینه.. خدایا بدنی که سالهای سال گوشه زندان بوده نباید اینقدر سنگین باشه..
تا عبا رو کنار زدن دیدن هنوز غل و زنجیر به دست و پای مبارک آقا موسی ابن جعفره...
ای (غریب آقااا)3
☑️ شیعیان اومدن...بدن امام رو احترام کردن...کفن کردن... تشیع جنازهٔ باشکوهی برگزار کردن..
اما آی کربلائیااا..آی حسینیااا..
🔺 #لایوم_کیومک_یا_ابا_عبدالله🔻
⚫️ دلها بسوزه برا جد غریبش حسین...
وقتی امام سجاد می خواست بدن بابا رو دفن کنه صدا زد بنی اسد یه قطعه حصیر ( بوریا) بیارید..
میخوام بدن بابای غریبم رو کفن کنم..
آخ..
🔘مگر به کربلا کفن
🔘به غیر بوریا نبود
🔘مگر حسین تشنه لب
🔘عزیز مصطفی نبود
♦️#الالعنهاللهعلیالقومالظالمینوسیعلمالذینظلمواایمنقلبینقلبون..
🔶حالا از سویدای دلت به نیت
🔹 سلامتی و فرج امام زمان...
🔶شفای همه بیماران..
🔹هدایت و خوشبختی جوونامون..
🔶 عاقبت به خیری مون..
سه مرتبه صدا بزن
♦️#یا_حسین