🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_26 #پشت_لنزهای_حقیقت نیمههای شب بود که با صدای موبایل از خواب بیدار شدم. آقای رضایی بود، تعج
#پارت_27
#پشت_لنزهای_حقیقت
نقش ایران تو بحث جنگ فلسطین و اسرائیل روز به روز پر رنگتر شد، بعد از سالها بالاخره ایران قدرتنمایی کرد، از چیزهایی رونمایی کرد که تا بحال اسمش هم به گوش دشمن نخورده بود.
قدرت ایران رو فقط نباید منحصر به موشکهاش دید، قدرت ایران یعنی تونلهای زیر زمینی مخفیای که حماس تا زیر موساد اون رو کشونده.
قدرت ایران یعنی ناامنی و رعبی که تو دل اسرائیلیها انداخته با بحث نفوذ.
بعد از حمله موشکی ایران به اسرائیل، شبکه ۱۲عبری ادعا کرد که یک راننده ایرانی که در اسرائیل زندگی میکرده نفوذی بوده و اطلاعات گنبدآهنین رو به ایران داده و سامانه رو هک کردن و ما رو زدن.
قدرت ایران اینه، برای من جوون ۲۴ ساله اینها باعث افتخار بود.
از شروع طوفان الاقصی سه ماه گذشته بود، خبرهای تلخ یکی پس از دیگری به ما میرسید.
توی ماه رمضون خبر تجاوز به زنان اسیر در بیمارستان جلوی همسرانشون داغ دلمون رو چند برابر کرد.
واقعا نمیتونستم این همه وحشی گری رو هضم کنم، مدام فکر میکردم این یهود از کی متولد شده؟ فکر نمیکنم قابیل هم اینقدر وحشی بوده، قابیل بعد از کشتن برادرش اون رو دفن کرد، ولی اینا دیگه خیلی از حد گذروندن.
این خودبرتری یهود از کجا نشأت میگیره؟
واقعا بعضی وقتها پی میبردم که اسرائیلیها و یهودیها از شیطان متولد شدن و خالقشون خدا نیست، معتقد بودم خدا هیچ وقت کسانی رو با خوی وحشیگری اینا خلق نمیکنه.
اینا مخلوق شیطاناند.
صهیونیستها تو همین سه ماه حدود ۱۰ نفر از خبرنگاران رو شهید کردن، دسترسی ها به اینترنت رو محدود کردن، تماما سعی میکردن رسانه جنگ رو خودشون به دست بگیرن و همه چی رو به نفع خودشون تفسیر میکردن.
توئیتهای یهودیهای اسرائیل نشین و غیره هم حاکی این مسئله بود.
این بحث و تفکر که اسرائیل مظلوم هست و حماس و غزه خودشون شروع کردن و حماس زن و بچه میکشه هم داغ شده بود. روایتها همه داشت به نفع اسرائیل رقم میخورد.
علیاکبر: سلام استاد.
مجیدی: بهبه، پارسال دوست امسال آشنا آقای رضایی. چه عجب از این ورا!؟
علیاکبر: والا استاد پروژه پشت پروژهاست که ما داریم انجام میدیم، اربعین، حمله غزه به اسرائیل، حمله ایران به اسرائیل، اصلا نگم براتون استاد.
مجیدی: خدا قوت، کارهاتون رو میبینم، واقعا عالی عمل کردید، زحماتی که براتون کشیدم نوشجونتون.
علیاکبر: غرض از مزاحمت استاد، اومدم یه زحمت دیگه به شما هم بدم.
مجیدی: رحمت علی جان بگو در خدمتم.
علیاکبر: میشه برای ما یه نامه بزنید.
مجیدی: نامه!؟ به کجا؟
علیاکبر: یه نامه برای اعزام تیم رسانه به لبنان.
مجیدی: چرا اونجا!؟
علیاکبر: من نیاز دارم این جنگ رو روایت کنم، از دید مسلمانی، خانم علوی تو کارهایی که تو فضای مجازی انجام میدن چیزهای عجیبی دیدن، ما هم دیدیم، رسانه داره به نفع اسرائیل و صهیون رقم میخوره، تو غزه اکثر خبرنگاران و عکاسها شهید شدن، این سید ما هم که رفته برای گزارشگری هم مصدوم شده.
مجیدی: خیلی سخته علیجان، بعد میدونی که خانم اونجا نمیتونه بره.
علیاکبر: من فکر اونجاش رو هم کردم، خانم علوی فقط تا بیروت همراهمون میان، من و حسام سعی میکنیم گزارش میدانی رو جمع کنیم از نوار غزه.
مجیدی: اجازه بده بهش فکر کنم، باید همه چی رو سنجید علی جان، خبرت میکنم.
علیاکبر: ممنون استاد.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
51.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر دلش رو نداری این کلیپ رو باز نکنید😭🥺
کوچیکترین شهدای بیروت و غزه 💔
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_27 #پشت_لنزهای_حقیقت نقش ایران تو بحث جنگ فلسطین و اسرائیل روز به روز پر رنگتر شد، بعد از
پارت بعدی رو ساعت چند بذارم که همه باشن و بخونن؟😃
https://eitaa.com/joinchat/902431193C24bb65b3a3
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_27 #پشت_لنزهای_حقیقت نقش ایران تو بحث جنگ فلسطین و اسرائیل روز به روز پر رنگتر شد، بعد از
#پارت_28
#پشت_لنزهای_حقیقت
حسام: فقط من و تو هستیم؟
علیاکبر: آره، ظاهرا بیروت هم خیلی امن نیست، نمیتونیم یه خانم همراه خودمون ببریم، شرایط خودمون هم معلوم نیست چطور باشه، بردن یه خانم اصلا درست نیست.
سارا: سلام
آقای رضایی که مشغول جمع و جور کردن دفترش بود با تعجب ایستاد و با پته پته جواب سلامم رو داد.
حسام: شما اینجا...؟
علیاکبر: اومدید خداحافظی کنید؟
سارا: با دوستانم بله ولی با شما و اعضای تیمم خیر.
بلیطی که دستم بود رو بالا آوردم و روی میزشون گذاشتم.
علیاکبر: نمیشه خانم علوی، اونجا جنگه.
سارا: بیشتر از فیلم برداری و گزارشهای صوتی، عکسها هستن که با ما حرف میزنن، مردم باید حقیقتها رو از پشت لنزهای این دوربین ببینن.
حسام: خانم علوی باور کنید ما هم خیلی دوست داشتیم فرد ماهری مثل شما همراهمون میاومد ولی ....
سارا: الان هم من با شما نمیام، بلیطم از شما جداست، با یک روز تاخیر میام بیروت، منم میخوام به نوبه خودم روایتگر باشم، احساسات زنانه من هم خیلی میتونه تاثیر گذار باشه.
علیاکبر: آخه، خطر داره، ما شرایط اسکان خودمون هم معلوم نیست، بعد ما ....
سارا: من از پس خودم برمیام، ولی نمیخوام تو روایت این واقعه مهم ساکت و آروم و تو امن و امان باشم.
بعدشم من میخوام اونجا از زنانی که در حقشون ظلم شده سوالات خاص بپرسم، فکر نمیکنم شما آقایون بتونید این کار رو بکنید.
آقای رضایی و قادری به هم نگاهی کردن و سکوت کردن.
سارا: مسئولیت همه اتفاقات با خودم، من دوره تکواندو هم رفتم، اینجوری نگاهم نکنید، من خودم رو برا همچین روزایی آماده کرده بودم.
با یک روز تاخیر به دنبال تیمم رفتم، قرارمون یکی از هتلهای مناطق شمالی بیروت بود.
به محض رسیدن آقایی همسن آقایون رضایی و قادری به اسم حسین دیان دنبالم اومد.
حسین: خیلی خوش اومدید.
سارا: ممنونم.
حسین: من شما رو میبرم خونه پیش همسرم، آقای قادری و رضایی گفتن بعدا خبرتون میکنن.
سارا: خیلی ممنون.
بیروت واقعا شهر زیبایی بود، شرجی بود هوای اونجا برای یه بچه تهران شاید خیلی مناسب و قابل تحمل نبود.
ریحان: سلام، خوش اومدید.
ریحان خانم به سختی فارسی صحبت میکرد، همسرش آقا حسین بخاطر روابطی که با ایران داشت راحتتر فارسی صحبت میکرد.
سارا: خیلی ممنون، ببخشید مزاحم شدم.
این بخش از حرف من رو حسین آقا ترجمه کردن و به همسرشون گفتن، ریحان خانم هم منو با لبخند وارد خونه کرد.
ارتباط گرفتن با ریحان خانم برام سخت بود، چون اون خیلی کم فارسی میفهمید و من اصلا عربی بلد نبودم.
تو اتاقی که ریحان خانم برام تدارک دیده بود داشتم وسایلم و میچیدم که دیدم ریحان خانم با یه بچه کوچیک وارد اتاق شد، پردهها رو کشید و چراغها رو خاموش کرد.
فقط صدای هواپیماهای جنگی رو میشنیدیم.
پنج دقیقه بعد همه چی به حالت عادی برگشت، تلویزیون بیروت فورا اعلام کرد سید حسن نصرالله سخنرانی دارند.
ظاهرا اسرائیل به لبنان و حزبالله اینطور پیغام داده بود که به فلسطین کمک نکنید وگرنه شما رو هم هدف قرار میدیم.
سخنرانی سید حسن رو با ترجمه انگلیسی متوجه میشدم، صلابت این مرد چقدر شبیه رهبر عزیزمون بود.
بدون هیچ ترسی اسرائیل رو تهدید کرد و بهشون هشدار داد که چنانچه حملهای به کوچیکترین بخش لبنان و بیروت رخ بده اونها رو هدف قرار میدهند.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرح خبرها چی میگن😭
نمیتونم از خبر بد دیگهای دوباره براتون بنویسم، امیدوارم هنوز خبرها تغییر کنن و خبر رو تکذیبیه بزنم💔🥺
10.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدا یکی پس از دیگری راهی کربلا میشوند💔
و ما میمانیم و یه دنیا دلتنگی😭
#شهید_یحیی_السنوار
#حماس
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
🏴 إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ مجاهد خستگی ناپذیر اسلام "یحیی سنوار" در پی نبرد مس
واااای اخبار همین الان گفت حماس هنوز تایید نکرده🥺
خدا کنه واقعا تکذیب بشه💔
همین یک بار ما دلمون خون نشه🥺😭
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_28 #پشت_لنزهای_حقیقت حسام: فقط من و تو هستیم؟ علیاکبر: آره، ظاهرا بیروت هم خیلی امن نیست، ن
#پارت_29
#پشت_لنزهای_حقیقت
ریحان به عربی و لهجه لبنانی با لبخندی ملیح از من عذر خواهی کرد.
پسر مو طلایی و چشم درشت تو بغل ریحان بیقراری میکرد.
سارا: چند ماههاش؟
ریحان: ۶
سارا: اسمش چیه؟
وقتی جوابی نگرفتم متوجه شدم ریحان معنای سوال من رو نفهمید، به لطف اینترنت و هوش مصنوعی سوال رو تایپ کردم و به لهجه لبنانی سعی کردم سوال رو بپرسم.
بالاخره بعد از کلی تقلا ریحان جواب داد: علیرضا.
ریحان مشغول آماده کردن سفره نهار شد، منم با دوربینها و تنظیم لنزشون خودم رو سرگرم کردم.
حانیه: سلام سارا جان، خوبی مادر؟
سارا: سلام مامان، بله خوبم.
حانیه: دخترم چرا تو این موقعیت رفتی لبنان، چقدر اهمیت داره این گزارش؟
سارا: برای من خیلی اهمیت داره، میخوام مظلوم رو از ظالم و حق و از باطل رو با هنرم به تصویر بکشم و به جهانیان نشون بدم.
حانیه: اونجا امن نیست، تو از اینجا هم میتونستی این کار رو بکنی.
سارا: بیروت که غزه نیست، منم خیلی به میدون جنگ نزدیک نمیشم.
حانیه: یعنی چی خیلی نزدیک نمیشم!؟ تو اصلا نباید نزدیک بشی.
سارا: خب منظورم همون بود.
حانیه: سارا جان مادر ما رو نگران خودت نکن، زودتر برگرد دخترم.
سارا: اطلاعات کافی که به دست آوردم با آقای رضایی و قادری برمیگردم.
مادر و پدرم حق داشتن نگران باشن، واقعا فضای جنگ ترسناکه.
علیرضای شش ماهه آروم خوابیده بود، رفتم آشپزخونه تا کمک ریحان کنم.
سارا: کمک نمیخوای ریحان جان؟
ریحان: ممنون، همه چی آماده کردم.
سارا: ریحان تو ایران هم اومدی؟
ریحان: بله، یکم اونجا بودم.
سارا: این جملات فارسی رو اونجا یاد گرفتی؟
ریحان: بله.
سفره نهار ریحان واقعا آدم رو گرسنه میکرد، سالادی به اسم تبوله و کبه و هوموس یا حمص رو درست کرده بود، بوی کبابش دلم رو برده بود.
سارا: ریحان دستت درد نکنه، خیلی زحمت کشیدی.
ریحان: خواهش میکنم.
من که از دو سه نوع غذایی که سر سفره گذاشته بودم خوردم، کبابش خیلی خوشمزه بود.
بعد از نهار به ریحان کمک کردم و سفره رو جمع کردیم، خیلی از نهار نگذشته بود که صدای زنگ در اومد.
ریحان: فکر کنم حسین.
حسین: سلام.
ریحان: سلام، خدا قوت.
حسین: دوستام اومدن برا مدتی اینجا میمونن. کلید طبقه بالا رو بده
ریحان: چشم، نهار خوردن؟
حسین: آره نهار خوردن، فقط الان باید استراحت کنن.
.............
آقای رضایی و قادری با کمک حسین آقا تا مرز غزه رو شناسایی کردن، درست نقاطی که الان درگیری هست.
علیاکبر: خانم علوی شما باید همین جا بمونید، اونجا درگیری شدید، جلیقهها مردونه هست اما باز هم ما رو از کشته شدن محافظت نمیکنه.
سارا: اگر اومده بودم بمونم که چرا اصلا اومدم؟ من باید حقیقت رو به تصویر بکشم، چهره مظلوم بچهها، مادرهای داغ دیده، اینا کار من، شما فکر میکنید چون زنم نمیتونم کاری کنم.
حسام: خانم علوی باید قبول کنید زن بودن مقداری محدودیت هم برا شما میاره.
سارا: آقای قادری، من هم مثل زنان غزه میجنگم، با قلمم با دوربینم، من نیومدم که آروم بگیرم.
حسین: خانم، بعد از قضیه تجاوز ماه رمضان، ما دیگه حتی خبرنگاران زنمون رو به اون منطقه نفرستادیم.
خیلی برام تلخ بود ولی زبونی قانع شدم و بله گفتم و نرفتم مرز ولی قلبا راضی به موندن نبودم.
ریحان: ناراحت نباش، همه ما دلمون میخواد با اونا بجنگیم. خدا روزی فرصت جنگ رو به ما میده.
سارا: من میخوام چهره معصوم اون بچهها رو به تصویر بکشم، کلیپ و فیلم و گزارش کفایت نمیکنه.
ریحان: اگر خدا بخواد راه رو برات باز میکنه.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
🏴 إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ مجاهد خستگی ناپذیر اسلام "یحیی سنوار" در پی نبرد مس
متاسفانه حماس خبر شهادت این بزرگمرد رو تایید کرد😭😭💔
امیدواری و خوشی به ما نیومده😭💔