🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤
وفات شهادت گونه سرچشمه وفا، آيينه زهرانما؛ زينت تمام نمای ولايت، تجسم عصمت فاطمی، تبلور صبر علوی، يار واقعی امام زمانش، عقیله بنی هاشم
حضرت زينب كبری سلام اللّه علیها
را به پیشگاه مقدّس مولای مظلوم و غریبمان حضرت ولیّعصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف و شما اعضای بزرگوار تسلیت عرض مینماییم 🕯
🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤
🤲🏻 إلهی بِحَقِّ زَینَب کُبری عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
نماهنگ قیام میکنم.mp3
2.45M
ابوفاضل اگه نیست علمدار منم👌🏻
(عرض تسلیت)
📌سوال:
چقدقدرت یاری دین خدا رو داری؟
#یا_زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عقیله منم💔
حیدر این قبیله منم🖤
به صوت جلی تکلم کنم
#یا_زینب
#حجاب
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
🥳قرعه کشی مسابقه ولادت امامعلی انجام شد😍
صبر کنم ۸ شب اعلام کنم؟😁
یا الان اعلام کنم؟😅
هرکس میگه الان این 🌸 رو بفرسته پیوی
هرکس میگه ۸ شب 🌙 رو بفرسته پیوی
@bentalhasan
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
🥳قرعه کشی مسابقه ولادت امامعلی انجام شد😍 صبر کنم ۸ شب اعلام کنم؟😁 یا الان اعلام کنم؟😅 هرکس میگه
فقط یک نفر🤨
بقیه یا نیستن یا علاقهای به اعلام برندگان ندارن😫
نکنه ناامیدید از اینکه شما جز برندهها باشید؟🤔
ناامیدی کار شیطون، گفتم که این مسابقه بازنده نداره☺️
ما باز هم مسابقه خواهیم داشت😍
اعیاد شعبانیه، میلاد امام حسن ( ماه رمضان) و عید غدیر و کلی اتفاق قشنگ دیگه❤️
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
فقط یک نفر🤨 بقیه یا نیستن یا علاقهای به اعلام برندگان ندارن😫 نکنه ناامیدید از اینکه شما جز برنده
خب مثل اینکه همه عجله دارید😍
پس همین جا باشید و دریافت کنید پست رو👇👇👇❤️
خبر🥳🥳 خبر🥳🥳🥳
اعلام برندگان مسابقه ولادت امام علی🏆
قرعه کشی ولادت امامعلی انجام شد😍😍
برندگان سنگ حرم امام علی(علیهالسلام)🤩
نفر دوم یاسمین بشیری🥈
نفرسوم مریم سادات آتشی🥉
مبارکشون باشه💫
برندگان مهر و تسبیح تربت و کتیبه مخملی علوی📿
نفر اول خانم نادیا معافی🏅
نفر دوم آقای قربانعلی حیدری🏅
نفرسوم خانم طاهره طاهری آرانی🏅
نفرچهارم فاطمه قلیپور کاربر(f.Moon)🏅
مبارکشون باشه🌺
برنده پاسخ به تصویر 🏞
خانم سحر خورشیدی فر🌹 مهر و تسبیح تربت
ممنون از مشارکت همه عزیزان😍
نکته جذاب❤️ مهر و تسبیح تربت قرار بود دونفر انتخاب کنم اما تو قرعه کشی خواهرم گفت دوتا دیگه هم بردار، منم به حرفش گوش کردم😉
قرعه به اسم خانم طاهره طاهری آرانی افتاد🥰 و خانم قلی پور❤️
مبارک همگی باشه ❤️
هرچه زودتر (نهایتا تا روز چهارشنبه ۳ بهمن) برندگان به پیوی مراجعه کنن
و اسم و فامیل و سن و آدرس دقیق و کد پستی و شماره تماسهاشون برای بنده بفرستن🙏
@bentalhasan
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_129 #پشت_لنزهای_حقیقت علیاکبر: من میخوام برم پیش حسین و باهاش حرف بزنم. حسام: مثل اینکه تو
#پارت_130
#پشت_لنزهای_حقیقت
دو روز قبل از شروع ماه رجب به مقصد کربلا، بیروت ترک کردیم.
از حسین به عنوان مداح و فرمانده دعوت شده بود، شرایط پناهندههای لبنانی رو حسین باید بررسی میکرد.
از قبل هم مکان خاصی رو برامون تهیه دیده بودند.
اما من حسابی تغییر کردم و دوربینم و زمین گذاشتم و قلم به دست گرفتم.
حالا وقت این بود که همه آنچه که به تصویر کشیدم رو روایت کنم.
حسین: میخوای تو غسل کمکت کنم؟
سارا: نه عزیزم ممنون، آروم آروم انجام میدم.
حسین: خجالت میکشی؟ دکتر گفت نباید خیلی به خودت فشار بیاری و کارهای سنگین بکنی، بذار من کمکت کنم.
از لحنش فهمیدم که من کمکت میکنم و تو نباید نه بیاری.
شاید هم حق با حسین بود، این ایام بخاطر تنهایی و دست تنها بودن مجبور بودم به خودم فشار بیارم کارهام انجام میدادم، اما حالا وقت این بود که یکمی به خودم و بدنم استراحت بدم، برای خدمت به همسرم و پدر و مادرم اولویت سلامتی خودم هست.
رفتارهای مهربانانه و پر از عطوفت حسین نگاه من رو به مردها تغییر داد، این که آقایون موجوداتی بیمهر و عطوفت هستن، تو زندگی مشترک فقط به فکر خودشون هستن، اما حسین واقعا اینطور نبود، مردی تمام عیار بود، این رفتارهای حسین نشون دهنده تربیت درستی بود که توسط پدر و مادرش دیده بود، حسین بلا تشبیه،بلا تشبیه رفتارهاش تو خونه و با من مثل امیرالمومنین بود، در تکتک رفتارهاش میدیدم که چقدر حسین حضرت امیر رو الگوی خودش قرار داده، بعد از طلاق از امیر داشتن همچین همسری برام آرزو شده بود، اصلا فکر میکردم همچین مردانی وجود ندارن، اما حسین به من ثابت کرد نگاه من اشتباه بوده.
پماد رو برداشت و با توجه و حساسیت روی زخمها میزد، پانسمان رو دقیق انجام میداد، حتی تو لباس پوشیدن هم حواسش بود که دستم رو خیلی بالا و پایین نکنه.
موهام رو با لطافتی خاص و مادرانه سشوار میکشید و شونه میزد. بعد از یک سال و خوردهای من امروز به آرامشی رسیدم که اونو با هیچی تغییر نمیدم.
حسین: تا منم یه دوش بگیرم و غسل کنم یکم چشمات رو هم بذار، باهم بریم زیارت.
سارا: دستت درد نکنه عزیزم، چشم.
بوسه عاشقانهاش روی پیشونیم نقش بست.
یک ماه حضور ما تو کربلا پر از خیر و برکت بود، زیارتهای شبجمعهای که من سالها آرزوش داشتم و کنج حرم نشستن و ....
تنها کاری که میتونستم در این لحظات بکنم تشکر از خدا و اهل بیت بود بابت فرصتی که به من داده شد.
هرچند از من سلب توفیق شد و نتونستم مزه مادری رو بچشم اما حسین برای مدتی هرچند کوتاه پدر شدن رو تجربه کرده بود، هرچند قسم خورده بودم بدون اجازه حسین و بدون حضور حسین جایی نرم ولی مجبور بودم برای سوپرایز کردنش تنها راهی بازار بشم تا یه هدیه در خور شأنش براش بگیرم.
۱۳ رجب باشه، ۹۰ کیلومتری نجف باشی و از دُر نجف غافل بشی!؟
خیلی با خودم کلنجار رفتم، به هرحال نیاز دارم نصف روز از حسین دور باشم، قطعا تو این چندساعت حسین اگر برگرده ببینه من نیستم نگران میشه.
یا باید قید هدیه روز پدر رو میزدم یا قید خرید دُر نجف.
تو همین فکر و خیال بودم که صدای انداختن کلید تو در اتاق شنیدم.
سارا: سلام عزیزم، خوش اومدی. کارت تموم شد؟
حسین: سلام جونم، خواب بودی؟
سارا: نه، چه وقته خوابه!؟
حسین: کارم تموم نشد، فقط برگه اشعارم رو فراموش کردم بردارم، اومدم اونا رو ببرم و دوباره برم.
سارا: آها.
حسین: سارا؟
سارا: بله.
حسین: اگر دوست داری بری بازار خرید یه مقدار پول بغل جیب کت سیاهم گذاشتم، اینم کلید اتاق، ممکنه من نرسم، دو هفته دیگه هم برمیگردیم ایران، برو بازار اگر چیزی دوست داشتی برا خودت بخر.
سارا: حسین، نجف نمیریم؟
حسین: نجف؛ تو برنامه هست، اما برا روز ولادت. میخوای خریدهات از نجف انجام بدی؟
سارا: آره، یه چندتا چیز هست فقط نجف پیدا میشه.
حسین: اگر برا فردا برنامه نبسته بودن باهم میریم نجف.
سارا: اینجوری بهتره، منتظر میمونم برنامهات خالی بشه.
باز هم با لبخند خداحافظی کرد و در اتاق پشت سرش بست.
تو این روزهایی که من خونهام شده بود بینالحرمین، از امامحسین و خدا فقط یه چیز خواستم، یه زندگی پر برکت و طولانی تا صبح ظهور همراه حسین.
میدونستم حسین بچه خیلی دوست داره، یه ختم یس برداشتم به نیت سلامتی حسین و شفای زودتر من تا بتونم هم مزه مادر شدن بچشم هم حسین از نعمت پدر شدن محروم نشه.
روز آخری که کربلا بودیم یه تکست از فرماندهان رده بالای و شیخ نعیم به دست حسین رسید.
این خبر برای حسین خیلی سنگین بود، اما فرصتی طلایی بود که درهای جدید از خدمت رسانی و سربازی رو به روی حسین باز کرده بود.
مرتضی حانی به جای حسین فرمانده گردان شده بود، حسین نماینده رسمی لبنان در عراق منصوب شد تا مرجع مطمئنی برای پناهندههای لبنانی اونجا وجود داشته باشه.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~