#داستانک_صبح_گاهی
#میخی_که_نیزه_شد
عمری در این خانه بود، بزرگ شدن فاطمه و علی را به خود دیده بود.
رأفت علی و فاطمه نه فقط برای کودکان بلکه حتی شامل دَر و دیوار و میخ ها و حیوان های خانه هم شده بود.
میخ شاهد تولد دو خورشید و یک قمر و دو ستاره بود.
بارها وسیله بازی بچه ها شده بود، حسین در گرمای تابستان کمی آب برمیداشت و میخ را از گداختگی نجات میداد.
گاهی با دستان کوچکش سایه بانی درست میکرد تا میخ اذیت نشود.
او این همه محبت را دیده بود ولی با بی رحمی به سینه مادر حسین نشست ، برادر شش ماهه را از حسین گرفت.
کاش وقاحت میخ به اینجا ختم میشد.
حالا این میخ به زمین فرو رفته بود و بعد از ۴۰ و خورده ای سال در کربلا قد کشیده بود و به نیزه و تیر سه شعبه تبدیل شده بود.
اول در گلوی اصغر شش ماهه نشست، گویا کینه ای شتری از این خاندان دارد، قضیه به اینجا ختم نمیشود و در گرمای ظهر عاشورا در حالی که حسین تشنه بود و گرسنه ، عقب گرد میگیرد و با بی رحمی به پهلوی حسین مینشیند.
از زمین خوردن حسین شادمانی میکند.
دستش به ستاره ها نرسیده بود اما قصد زجر کش کردنشان را داشت، به سراغ سر بریده حسین رفت و در گلوی نا منظم بریده شده حسین فرو مینشیند، او خیال میکرد حسین را خوار کرده او نمیدانست حسین را سر بلند کرده و اصلا جای حسین بر زمین نبود.
السلام علی شیب الخظیب😔😔😭
#حسین_بن_علی
#محرم
#کربلا
#عاشورا
#تاسوعا
✍ف. پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~