eitaa logo
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
1هزار دنبال‌کننده
779 عکس
491 ویدیو
2 فایل
تبلیغات پذیرفته میشود به آیدی زیر مراجعه کنید @bentalhasan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرح خبرها چی می‌گن😭 نمی‌تونم از خبر بد دیگه‌ای دوباره براتون بنویسم، امیدوارم هنوز خبرها تغییر کنن و خبر رو تکذیبیه بزنم💔🥺
🏴 إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ  مجاهد خستگی ناپذیر اسلام "یحیی سنوار" در پی نبرد مستقیم با سگیونیست‌های کودک‌کُش به شهادت رسید
صبح جمعتون بخیر😍 امروز به امام زمانت سلام کردی؟🥺
10.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدا یکی پس از دیگری راهی کربلا می‌شوند💔 و ما می‌مانیم و یه دنیا دلتنگی😭
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
🏴 إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ  مجاهد خستگی ناپذیر اسلام "یحیی سنوار" در پی نبرد مس
واااای اخبار همین الان گفت حماس هنوز تایید نکرده🥺 خدا کنه واقعا تکذیب بشه💔 همین یک بار ما دلمون خون نشه🥺😭
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_28 #پشت_لنزهای_حقیقت حسام: فقط من و تو هستیم؟ علی‌اکبر: آره، ظاهرا بیروت هم خیلی امن نیست، ن
ریحان به عربی و لهجه لبنانی با لبخندی ملیح از من عذر خواهی کرد. پسر مو طلایی و چشم درشت تو بغل ریحان بی‌قراری می‌کرد. سارا: چند ماهه‌اش؟ ریحان: ۶ سارا: اسمش چیه؟ وقتی جوابی نگرفتم متوجه شدم ریحان معنای سوال من رو نفهمید، به لطف اینترنت و هوش مصنوعی سوال رو تایپ کردم و به لهجه لبنانی سعی کردم سوال رو بپرسم. بالاخره بعد از کلی تقلا ریحان جواب داد: علیرضا. ریحان مشغول آماده کردن سفره نهار شد، منم با دوربین‌ها و تنظیم لنز‌شون خودم رو سرگرم کردم. حانیه: سلام سارا جان، خوبی مادر؟ سارا: سلام مامان، بله خوبم. حانیه: دخترم چرا تو این موقعیت رفتی لبنان، چقدر اهمیت داره این گزارش؟ سارا: برای من خیلی اهمیت داره، می‌خوام مظلوم رو از ظالم و حق و از باطل رو با هنرم به تصویر بکشم و به جهانیان نشون بدم. حانیه: اونجا امن نیست، تو از اینجا هم می‌تونستی این کار رو بکنی. سارا: بیروت که غزه نیست، منم خیلی به میدون جنگ نزدیک نمی‌شم. حانیه: یعنی چی خیلی نزدیک نمی‌شم!؟ تو اصلا نباید نزدیک بشی. سارا: خب منظورم همون بود. حانیه: سارا جان مادر ما رو نگران خودت نکن، زودتر برگرد دخترم. سارا: اطلاعات کافی که به دست آوردم با آقای رضایی و قادری برمی‌گردم. مادر و پدرم حق داشتن نگران باشن، واقعا فضای جنگ ترسناکه. علیرضای شش ماهه آروم خوابیده بود، رفتم آشپز‌خونه تا کمک ریحان کنم. سارا: کمک نمی‌خوای ریحان جان؟ ریحان: ممنون، همه چی آماده کردم. سارا: ریحان تو ایران هم اومدی؟ ریحان: بله، یکم اونجا بودم. سارا: این جملات فارسی رو اونجا یاد گرفتی؟ ریحان: بله. سفره نهار ریحان واقعا آدم رو گرسنه می‌کرد، سالادی به اسم تبوله و کبه و هوموس یا حمص رو درست کرده بود، بوی کبابش دلم رو برده بود. سارا: ریحان دستت درد نکنه، خیلی زحمت کشیدی. ریحان: خواهش می‌کنم. من که از دو سه نوع غذایی که سر سفره گذاشته بودم خوردم، کبابش خیلی خوشمزه بود. بعد از نهار به ریحان کمک کردم و سفره رو جمع کردیم، خیلی از نهار نگذشته بود که صدای زنگ در اومد. ریحان: فکر کنم حسین. حسین: سلام. ریحان: سلام، خدا قوت. حسین: دوستام اومدن برا مدتی اینجا می‌مونن. کلید طبقه بالا رو بده ریحان: چشم، نهار خوردن؟ حسین: آره نهار خوردن، فقط الان باید استراحت کنن. ............. آقای رضایی و قادری با کمک حسین آقا تا مرز غزه رو شناسایی کردن، درست نقاطی که الان درگیری هست. علی‌اکبر: خانم علوی شما باید همین جا بمونید، اونجا درگیری شدید، جلیقه‌ها مردونه هست اما باز هم ما رو از کشته شدن محافظت نمی‌کنه. سارا: اگر اومده بودم بمونم که چرا اصلا اومدم؟ من باید حقیقت رو به تصویر بکشم، چهره مظلوم بچه‌ها، مادرهای داغ دیده، اینا کار من، شما فکر می‌کنید چون زنم نمی‌تونم کاری کنم. حسام: خانم علوی باید قبول کنید زن بودن مقداری محدودیت هم برا شما میاره. سارا: آقای قادری، من هم مثل زنان غزه می‌جنگم، با قلمم با دوربینم، من نیومدم که آروم بگیرم. حسین: خانم، بعد از قضیه تجاوز ماه رمضان، ما دیگه حتی خبرنگاران زنمون رو به اون منطقه نفرستادیم. خیلی برام تلخ بود ولی زبونی قانع شدم و بله گفتم و نرفتم مرز ولی قلبا راضی به موندن نبودم. ریحان: ناراحت نباش، همه ما دلمون می‌خواد با اونا بجنگیم. خدا روزی فرصت جنگ رو به ما میده. سارا: من می‌خوام چهره معصوم اون بچه‌ها رو به تصویر بکشم، کلیپ و فیلم و گزارش کفایت نمی‌کنه. ریحان: اگر خدا بخواد راه رو برات باز می‌کنه. ✍ف.‌پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_29 #پشت_لنزهای_حقیقت ریحان به عربی و لهجه لبنانی با لبخندی ملیح از من عذر خواهی کرد. پسر مو
این که آقایون اجازه ندادن من تا نزدیکی محل درگیری برم منو ناراحت کرده بود؛ اما باعث نشد متوقف بشم. دوربینم رو برداشتم و تو خیابون‌ها راه افتادم و دنبال سوژه می‌گشتم. تو همین گشت و گذارها دوتا چهره معروف ایرانی رو دیدم. جوونی که فعال سیاسی بود تا بحال اینستا دوبار پیجش رو مسدود و از دسترس خارج کرده بود و حتی به عنوان فرد خطرناک در شبکه‌های معاند شناخته شده، معروف به سیدنا فرد دوم خواننده‌‌ای بود که اخیرا تو محرم برنامه تلویزیونی هم اجرا می‌کرد، برنامه‌ای که بسیار تاثیر گذار بود، ظاهرا این دو آقا هم برای گزارش میدانی و باخبر شدن از اوضاع احوال لبنان و غزه اومده بودن. از قضا این آقا برای ضبط یکی از آهنگ‌هاشون کنار ساختمونی که صهیونیست‌ها خرابش کردن حضور پیدا کرد و کلیپش رو ضبط کرد. پیگیر شدم تا ماجرای این ساختمون رو بفهمم. یک ساختمون تجاری مسکونی بود، تو همین حمله بیش‌از ۸۰ تا شهید داده بودن. برای شروع کار خوب بود، اما کافی نبود. خانم‌های سن دار‌تر رو پیدا می‌کردم و ازشون در مورد ایام جوانی و کودکیشون می‌پرسیدم، به گزینه جالبی رسیدم. پیرزنی ۹۸ ساله که همچنان سر پا بود قوت داشت، جمله عجیبی گفت. گفت: سن من از اسرائیل بیش‌تره. از پیرزن‌مهربون روسری سفید عکس انداختم و جمله طلایی‌اش رو زیر عکس اضافه کردم. پیرزن اهل رفح بود، چند روز بعد وقتی رفته بود به خونه‌اش سر بزنه تک تیرانداز مستقیم به سرش شلیک کرده بود و اونو به شهادت رسوند. این واقعه برای من خیلی سنگین شد، اما همین عمل وقیحانه دشمن رو تیتر کردم و روی تمامی پلتفرم‌هایی که داشتم بارگذاری کردم. ریحان: خیلی عکس‌هایی که گرفتی قشنگن. سارا: نظر لطفته ریحان جون. ناراحتی ریحان؟ ریحان: نه، فقط نگرانم، دو روز گذشته و حسین و دوستاش برنگشتن. سارا: ان شاالله برمی‌گردن. همچنان در سکوت و بی‌خبری از آقایون من توی بیروت مشغول به فعالیت بودم. تصمیم گرفتم به مناطق مختلف بیروت سفر کنم، از ریحان اسم مناطق مختلف بیروت رو پرسیدم، همه رو لیست کردم. ریحان: اگر می‌خوای سوژه جنگی خوب پیدا کنی ضاحیه می‌تونه نقطه خوبی باشه؛ چون در تیررس و مورد حمله صهیون. سارا: اجازه میدن ما بریم اونجا!؟ ریحان: اگر بخوای من می‌تونم کمکت کنم. سارا: معلومه که می‌خوام، اما چطوری... ریحان: خونه مامانم و خواهرم اونجاست، می‌تونم به اون بهونه برم اونجا، تو هم که مهمون منی. این حرف ریحان خیلی منو خوشحال کرد، وسایلم رو جمع و جور کردم و همراه ریحان راهی ضاحیه شدیم. ضاحیه همون طور که ریحان تعریف کرده بود، بیشتر شبیه به مناطق جنگی بود، البته این خرابی‌ها مربوط به سالهای قبل بود، بعد از طوفان الاقصی اسرائیل هنوز وجود حمله به بیروت رو پیدا نکرده بود. سارا: ریحان، تو در مورد حماس چیزی می‌دونی؟ ریحان: آره، البته من ظواهر و چیزهای رو را خبر دارم، بعضی چیزها مربوط به شرایط امنیتی میشه که حسین شاید بهتر از من بدونه. سارا: خیلی خوبه، همون رو بهم بگو، اگر سوال دیگه‌ای داشتم از حسین آقا می‌پرسم. می‌دونستم سوالی که ذهن خیلی‌ها رو در نقاط مختلف جهان درگیر کرده بود حماس بود که از کجا یهو پیدا شد؟ آیا واقعا حماس شروع کننده جنگ بود؟ این ابزارهای جنگی رو حماس از کجا آورده؟ و ..... ریحان: حماس کلمه کوچیک شده حركة المقاومة الإسلامية است. سال تاسیسش ۱۹۸۷ میلادی بوده. سارا: یعنی تقریبا به زمان ما میشه سال ۱۳۶۶. ریحان: آره، همون که شما می‌فرمایید. سارا: خب، اولین رهبر این حماس کی بود؟ ریحان: شیخ احمد یاسین اون رو تاسیس کرد، اما الان چهارتا رهبر داره، عبدالعزیز الرنتیسی و خالد مشعل و اسماعیل هنیه و یحیی السنوار. البته این رهبر آخری، سنوار تا حالا خیلی تو چشم نیومده، کسی که داره این جنبش راهبری می‌کنه اسماعیل هنیه هستش. سارا: سنوار کجاس؟ ریحان: اون ۲۳ سال تو حبس اسرائیل بود، سال ۲۰۱۱ آزاد شد، خیلی کم تا حالا جلو دوربین اومده، اما رفیق درجه یک اسماعیل هنیه است، حمله اخیر به اسم طوفان الاقصی رو سنوار هدایت می‌کرد. سارا: اینا شیعه هستن درسته؟ ریحان: نه، سنی هستند، ما به اسم اخوان المسلمین اونا رو می‌شناسیم. نوار غزه و اهالی غزه اکثرا سنی هستند. سارا: چه جالب؟ ریحان: اسماعیل هنیه و سنوار خیلی مورد قبول ایران هستن، اونا هم ایران رو خیلی دوست دارن. سارا: شنیدید می‌گن دست حزب الله و غزه تو سفره ایرانی‌هاست؟ از این حرف ناراحتی نمی‌شی؟ ریحان: نه، ناراحت نیستم، چون می‌دونم اونا خبر BBC و سعودی دنبال می‌کنن، این حرف دشمن. واقعا این دید ریحان و دل بزرگش من رو خوشحال می‌کرد. همه اطلاعاتی که ریحان به من داده بود رو به عکس نوشته و کلیپ تبدیل می‌کردم و با هشتک حماس و با حماس آشنا شویم پست و استوری می‌کردم. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
در زیر آسمان پرستاره، وقتی ماه با درخشش خاصش بر همه چیز سایه می‌اندازد، به یاد تو می‌افتم. هر ستاره‌ای که در آسمان می‌درخشد، مانند نوری است که از قلب تو به سوی من می‌تابد. شب بخیر عزیزم، امیدوارم خواب‌های شیرینی ببینی و در رویاهایت، همیشه کنارم باشی. 🌙✨ شب خوش🌙✨
صبح بخیر! 🌞 امروز یک فرصت جدید برای شروع دوباره است. هر روز یک هدیه است که به ما داده می‌شود تا بهترین نسخه از خودمان باشیم. به یاد داشته باش که هر چالش، فرصتی برای رشد و هر شکست، پلی به سوی موفقیت است. با انرژی مثبت و انگیزه به استقبال روز برو و بدان که توانایی انجام هر کاری را داری. روزت پر از شادی و موفقیت باشد! 🌟
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_30 #پشت_لنزهای_حقیقت این که آقایون اجازه ندادن من تا نزدیکی محل درگیری برم منو ناراحت کرده ب
سلام، بعد از ظهر متصل به غروبتون به خیر😁 خسته نباشید☺️ از مدرسه برگشتید یا سرکار؟ اگر هستید بعد نماز بریم یه پارت داشته باشیم❤️