eitaa logo
تربیت و حکمرانی
1.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
636 ویدیو
32 فایل
🔰طلبه درس خارج حوزه علمیه، #مبلغ اسلام ناب 🔰افتخارم #معلم بودن، آرزویم #مربی شدن 🔰پژوهشگر و نویسنده حوزه #تربیت (تربیت اسلامی از نگاه رهبر فرزانه انقلاب، قالبهای برنامه‌سازی تربیتی، خلوت ناامن و...) 🔰دانش‌پژوه دکتری #حکمرانی #مرتضی_رجائی
مشاهده در ایتا
دانلود
37.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعوت از ۱۷ لائیک به پیاده‌روی اربعین و روضه خوانی برای آن‌ها علی جان، باورم این است برای همین یک کارت، امشب و در شب اول ورودت به عالَم دیگر، حسین در به فریادت می‌رسد. تو ۱۷ را از سراسر دنیا به او دعوت کردی و وقتی از تو پرسیدند "حسین کیست؟"، یک ساعت و نیم برایشان توضیح دادی؛ تا جایی که بر مصیبت و اهلبیت و یارانش اشک ریختند. مطمئنم حسینی که من و تو می‌شناسیم، به پاس همین خوانی برای این ۱۷ لائیک و اشکی که ریختند، در این تو را سر سفره کرم خود مهمان می‌کند. اللهم ارزقنا شفاعة الحسین یوم الورود... پ.ن: خبر درگذشتت، تلخ بود علی جان. 🆔️ @m_rajaaei
در خیلی از ها و مجالس رسمه یکی دو به مجلس میارن تا موقع ، طفل رو روی دست بگیرن و با صدای گریه طفل به یاد حضرت بر اشک بریزن. امشب هم در بعد از منبر و شروع روضه حاج عباس حیدرزاده، سه چهار تا طفل که لباس عربی کوچولو تنشون بود، آوردن جلوی مجلس. اولش بچه‌ها آروم بودن، ولی وقتی یکی‌شون گریه ش گرفت، پدرش میکروفون رو گرفت جلوی دهانش. شاید ۱۰ ثانیه بیشتر نگذشت که دیدم حاجاقا - که بعد منبرش، برای شنیدن روضه مداح رو به قبله نشسته بود- برگشت و با چهره‌ای غمبار و درهم به پدر طفل اشاره کرد که این کارو نکنه. حاجاقا حتی به همین اندازه هم دلِ شنیدن صدای گریه طفل رو نداشت. 🆔️ @m_rajaaei
یکی از اعمال اختصاصی سومین ، زیارت سیدالشهدا است. ما که توفیق حضور در حرم مطهر ایشان را نداریم، دلمان به شنیدن و روضه خواندن و اشک‌هایی که در این روضه‌ها می‌ریزد خوش است. از نوجوانی آرزویم برای سیدالشهدا بوده و حالا در چهل سالگی، بزرگ‌ترین فخری که در عالم می‌شناسم، همین نوکری و نفس زدن در این درگاه و دستگاه است. پس اجازه دهید حالا که امشب توفیق روضه خواندن برایتان را نداشته‌ام، به جایش برایتان بنویسم. شما هم به حرمت آشنایی‌تان با این قلم و صاحب قلم، قول بدهید با همین چند خط، بریزید تا هر دو طرف بهره ببریم و شب قدرمان پرنورتر شود. موقع ، قبل از ده بار قسم دادن خدا ، داشتم با روضه روضه‌خوان اشک می‌ریختم. مراقب بودم که گریه‌ام صدادار نباشد. حالا می‌گویم چرا. دختر دوساله‌ام در همان تاریکی که چشم هم به سختی چشم را می‌دید، صدای ضعیف گریه‌ام را شنیده بود و اشک‌های روی گونه‌هایم را دیده بود. وسط بازی و این‌طرف و آن‌طرف دویدن‌هایش، خودش را به من رساند و جلوی رویم ایستاد. کمی که نگاهم کرد و مطمئن شد دارم گریه می‌کنم، دست کوچکش را گذاشت روی صورتم و شروع کرد به "بابا بابا" گفتن. جوابش را که ندادم، لحنش را عوض کرد و با ناز دخترانه‌اش شروع کرد به "بابایی بابایی" گفتن. از گریه دست کشیدم و سعی کردم لبخندی بزنم تا دل دخترکم آب نشود از دیدن گریه پدرش، که در این عالم خردسالی، دلیل آن را نمی‌داند و نمی‌تواند بفهمد. ولی ناگهان گریه‌ام صدادار شد، اشک‌هایم بیشتر شد؛ می‌خواستم دیگر گریه نکنم تا دلش خون نشود، اما دست خودم نبود. وقتی دیدم دختر دوساله‌ام حتی طاقت دیدن چند قطره اشک را روی صورت پدرش ندارد، یاد دختر سه‌ساله رنجور و خسته‌ای افتادم که در یک شب تار، ناگهان سر بریده پدرش را با صورت خضاب‌شده به خون دید... اگه می‌تونید، رو به قبله بایستید، دست به سینه بگذارید و سه بار بگید: صلی الله علیک یا اباعبدالله صلی الله علیک یا اباعبدالله صلی الله علیک یا اباعبدالله تا تو این شب قدری، ثواب یه برامون بنویسن. 🆔️ @rajaaei_ir