37.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعوت از ۱۷ لائیک به پیادهروی اربعین و روضه خوانی برای آنها
علی جان، باورم این است برای همین یک کارت، امشب و در شب اول ورودت به عالَم دیگر، حسین در #سرازیری_قبر به فریادت میرسد.
تو ۱۷ #لائیک را از سراسر دنیا به #پیاده_روی_اربعین او دعوت کردی و وقتی از تو پرسیدند "حسین کیست؟"، یک ساعت و نیم برایشان توضیح دادی؛ تا جایی که بر مصیبت #حسین و اهلبیت و یارانش اشک ریختند.
مطمئنم حسینی که من و تو میشناسیم، به پاس همین #روضه خوانی برای این ۱۷ لائیک و اشکی که ریختند، در این #شب_جمعه تو را سر سفره کرم خود مهمان میکند.
اللهم ارزقنا شفاعة الحسین یوم الورود...
پ.ن: خبر درگذشتت، تلخ بود علی جان.
#علی_سلیمانی
#هنرمند_متعهد
#اربعین
#محرم
#دهه_محرم
#کرونا
#شفاعت
🆔️ @m_rajaaei
در خیلی از #هیئت ها و مجالس #عزاداری_سیدالشهدا رسمه #شب_هفتم_محرم یکی دو #طفل_شیرخوار به مجلس میارن تا موقع #روضه، طفل رو روی دست بگیرن و با صدای گریه طفل به یاد حضرت #علی_اصغر بر #مصیبت_اباعبدالله اشک بریزن.
امشب هم در #هیئت_ثارالله_قم بعد از منبر #آیت_الله_میرباقری و شروع روضه حاج عباس حیدرزاده، سه چهار تا طفل که لباس عربی کوچولو تنشون بود، آوردن جلوی مجلس.
اولش بچهها آروم بودن، ولی وقتی یکیشون گریه ش گرفت، پدرش میکروفون رو گرفت جلوی دهانش. شاید ۱۰ ثانیه بیشتر نگذشت که دیدم حاجاقا - که بعد منبرش، برای شنیدن روضه مداح رو به قبله نشسته بود- برگشت و با چهرهای غمبار و درهم به پدر طفل اشاره کرد که این کارو نکنه.
حاجاقا حتی به همین اندازه هم دلِ شنیدن صدای گریه طفل رو نداشت.
#السلام_الطفل_الرضيع
🆔️ @m_rajaaei
یکی از اعمال اختصاصی سومین #شب_قدر، زیارت سیدالشهدا است. ما که توفیق حضور در حرم مطهر ایشان را نداریم، دلمان به #روضه شنیدن و روضه خواندن و اشکهایی که در این روضهها میریزد خوش است.
از نوجوانی آرزویم #روضه_خوانی برای سیدالشهدا بوده و حالا در چهل سالگی، بزرگترین فخری که در عالم میشناسم، همین نوکری و نفس زدن در این درگاه و دستگاه است. پس اجازه دهید حالا که امشب توفیق روضه خواندن برایتان را نداشتهام، به جایش #چند_خط_روضه برایتان بنویسم.
شما هم به حرمت آشناییتان با این قلم و صاحب قلم، قول بدهید با همین چند خط، #چند_قطره_اشک بریزید تا هر دو طرف بهره ببریم و شب قدرمان پرنورتر شود.
موقع #قرآن_به_سر، قبل از ده بار قسم دادن خدا #بالحسین، داشتم با روضه روضهخوان اشک میریختم.
مراقب بودم که گریهام صدادار نباشد. حالا میگویم چرا.
دختر دوسالهام در همان تاریکی که چشم هم به سختی چشم را میدید، صدای ضعیف گریهام را شنیده بود و اشکهای روی گونههایم را دیده بود. وسط بازی و اینطرف و آنطرف دویدنهایش، خودش را به من رساند و جلوی رویم ایستاد.
کمی که نگاهم کرد و مطمئن شد دارم گریه میکنم، دست کوچکش را گذاشت روی صورتم و شروع کرد به "بابا بابا" گفتن. جوابش را که ندادم، لحنش را عوض کرد و با ناز دخترانهاش شروع کرد به "بابایی بابایی" گفتن.
از گریه دست کشیدم و سعی کردم لبخندی بزنم تا دل دخترکم آب نشود از دیدن گریه پدرش، که در این عالم خردسالی، دلیل آن را نمیداند و نمیتواند بفهمد.
ولی ناگهان گریهام صدادار شد، اشکهایم بیشتر شد؛ میخواستم دیگر گریه نکنم تا دلش خون نشود، اما دست خودم نبود.
وقتی دیدم دختر دوسالهام حتی طاقت دیدن چند قطره اشک را روی صورت پدرش ندارد، یاد دختر سهساله رنجور و خستهای افتادم که در یک شب تار، ناگهان سر بریده پدرش را با صورت خضابشده به خون دید...
اگه میتونید، رو به قبله بایستید، دست به سینه بگذارید و سه بار بگید:
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
صلی الله علیک یا اباعبدالله
تا تو این شب قدری، ثواب یه #زیارت_سیدالشهدا برامون بنویسن.
🆔️ @rajaaei_ir