eitaa logo
تربیت تمدنی
931 دنبال‌کننده
225 عکس
37 ویدیو
7 فایل
نوشته های احمد سعیدی و بانو سعی ما در تبیین و روشنگری پیرامون مسائل تربیتی و تربیت انقلابی_تمدنی است اما از اندیشه ها و نوشته های دیگر حیطه ها بی نصیب نمیمانیم. راه ارتباطی: @admin_t_t "الیه یصعد الکلم الطیب"
مشاهده در ایتا
دانلود
🔳 پا به پای اکبر 🔸 مگر میشود خونی هزار و اندی سال و بلکه هزاران بماند و صاحب خون، فقط کودکی شیرخواره باشد؟ مگر میشود هزاران هزار مادر در عزای طفلی دگر خون بگریند و آن طفل، فقط کودکی شیرخواره باشد؟ مگر میشود کل عالم و کائنات، مات و مبهوت گلوی نازکی بمانند و آن گلو، فقط گلوی کودکی شیرخواره باشد؟ مگر میشود اصلا ، آن که درِ حوائج و نیاز های نه انسان، بلکه عالم است، آنکه ساحت امام، او میطلبد، فقط کودکی شیرخواره باشد؟ حاشا و کلا... 🔸 علی اصغر فقط کودکی شیرخواره نبود. او پسر حسین بود، او نواده رسول خدا بود، او نوه علی مرتضی بود، او دردانه حضرت زهرا بود. خون علی در رگ هایش تلاطم داشت، تو گویی تاب غریبی پدر نداشت و شهادت اختیار کرد نه از سر اتفاق. عیسی در قنداقه، غریبی مادر دید و تاب نیاورده به سخن آمد، علی غربت ببیند و تاب بیاورد و به مسلخ نرود؟ برای همین است که عالمِ امکان و بلکه مجنون او شده. مگر میشود شهیدی این چنین عاشق، فقط طفلی شیرخواره باشد؟ حاشا و کلا... 🔸 علی میدید و حس میکرد و اشک میریخت و ناله میزد ولی کجا بود چشم و گوش بینای به که بی تابی علی را در تشنگی حسین ببیند که آب پس زده، به مسلخ عاشقی رود. کودکی شیرخوار و این چنین بصیرتی شگفت! واعجبا! مگر میشود این چنین کسی فقط کودکی شیرخواره باشد؟ حاشا و کلا... 🔸 بگذار نگویم که اگر علی میماند، جاپای سجاد و علی اکبر میگذاشت، بگذار نگویم که اگر علی میماند، عباسی برای زین العابدین میشد یا شاید هم... . بگذار نگویم که اگر علی میماند کتاب تاریخ، کنار حسین و همزه و جفعر و عباس، نام را به صفحه اولش بزرگ مینوشت که ایها الناس اینان بهترین عموهای عالمند. این چنین مگر میشود فقط کودکی شیرخواره باشد؟ حاشا و کلا... 🔸 مگر شوخی است کودکی شش ماهه باب الحوائج عالم شود؟ بسان کاظم و عباس، درب ورود شود؟ مگر میشود آدم و عالم وامدار خنده رضای لبانی خشک و کوچک شوند؟ مگر میشود دستان رستم دستان ها چنگ به بند انگشتان کوچک بزنند؟ شوخی نیست جسمی دریده و سری بریده آن هم در طریق عشق امام، از آن طفلی باشد که تازه «بابا بابا» گفتنش را شروع کرده بود. باور کن این ، پاهای نادیده اصغر بود که به قربانگاه ، رفتنی مثل رفتن اکبر و قاسم و عبد الله. و باز مگر میشود پاهایی این چنین تشنهِ قتلگاه عشق، فقط از آنِ طفلی شیرخواره باشد؟ حاشا و کلا... @andishevarzi