#حدیث
#روایت
💠 امام سجّاد عليهالسلام:
🔆 و امّا حقّ فرزندت اين است كه بدانى او از توست و با خوب و بدش در دنيا، منتسب به توست و بى گمان، تو درباره آنچه بر عهدهات است: خوب تربيت كردن او و او را به سوى خداوند عزّوجلّ راهنمايى كردن و به فرمان بردارى از او(خداوند) يارى كردن، مسئولى.
🔆 پس در كار او، همانند كسى عمل كن كه مىداند براى نيكى كردن به او پاداش مىگيرد و بر بدى كردن به او مجازات مىشود
📚 الخصال صفحه ۵۶۸
#تربیت_معنوی
@tarbiatemanavi
#محرم #روایت #فتح_خون
🔘 حضرت #رقیه علیهاالسلام
🚩بعد از واقعه عاشورا، [وقتی کاروان اُسرا به شام رسید]، یزید دستور داد بانوان امام حسین را به همراه امام سجاد در مکانی زندانی کنند.
آنان یک ماه در زندانی به سر بردند که از گرما و سرما در امان نبودند به طوری که صورت هایشان از شدت تابش خورشید پوست انداخته بود.
▫️امام حسین دختر کوچک ۴ ساله ای داشت. شبی از خواب بیدار شد و گفت: «پدرم حسین کجاست. همین الان او را در خواب دیدم که بسیار مضطرب و هراسان بود.» وقتی بانوان حرم سخنان او را شنیدند، گریستند و کودکان نیز از گریه آنها به گریه در آمدند و صدای آه و ناله در آن فضا پیچید. یزید از خواب بیدار شد و گفت: «چه خبر شده ؟» اطرافیان تحقیق کرده و واقعه را برایش بازگو کردند؛ یزید دستور داد تا سر پدرش برای او ببرند.
▪️سر شریف امام حسین را در حالی که در دستمالی مصری پیچیده بود، مقابلش گذاشتند و پارچه را از روی آن کنار زدند. آن دختر پرسید: «این سر از آن کیست؟!».
گفتند: «این همان سر پدر توست.»
▫️دختر امام حسین، سر را برداشت و به آغوش کشید و می فرمود: «پدر جان! چه کسی محاسنت را به خون خضاب کرده است؟
پدر جان! چه کسی رگهای گردنت را بریده است؟
پدر جان! چه کسی مرا در این کودکی یتیم کرد؟
پدر جان! چه کسی بعد از تو ماند تا امیدمان به او باشد؟
پدر جان! چه کسی حامی این بانوان بدون پوشش است؟
پدر جان! چه کسی فریادرس این بیوهگان اسیر است؟
پدر جان! چه کسی بر این چشمهای اشکبار ترحم می کند؟
پدرجان! چه کسی این گمشدگان غریب را پناه میدهد؟
پدر جان! چه کسی دادرس این موهای پریشان است؟
پدر جان! وای بر ناامیدی بعد از تو؛ وای از غربت و تنهایی.
پدر جان ای کاش قربانی تو میشدم .
▪️سپس آن دختر، لبانش را بر لبان شریف امام حسین گذاشت و آنقدر بلند بلند گریست که بیهوش شد. وقتی او را تکان دادند، ناگاه دیدند که روح از بدن مبارکش جدا شده است!
▫️چون بانوان اهل بیت آنچه بر آن دختر گذشت را به چشم دیدند، صدا به ناله و گریه بلند کرده و دوباره عزایی به پا کردند و همه اهل دمشق از این واقعه به گریه و عزا در آمدند. در آن روز هیچ مرد و زنی دیده نشد مگر این که چشمش گریان بود.
📗چهل منزل با امام حسین، علی اکبر رنجبران، منزل ٣۶، ص ٢۵۵
@tarbiatemanavi
#محرم #روایت #فتح_خون
✔️ فرزندان #حضرت_زینب سلاماللهعلیها
👇بعد از شهادت علی اکبر علیهالسلام محمد بن عبدالله بن جعفر طیار فرزند عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری پا به عرصه میدان مبارزه گذاشت و این رجز ها را بر زبان جاری نمود:
▪️از دشمنان به خدا شکایت میبرم
از کارهای پست مردمی که کورکورانه آن را انجام می دهند.
مردمی که معارف قرآن و محکمات نازل و بیان شده را تغییر دادند.
مردمی که در عین طغیانگری کفر را به نمایش گذاشتند.
👇محمد جنگید تا اینکه ده تن را به هلاکت رساند و سرانجام (عامر بن نهشل تمیمی) بر او یورش برد و او را به شهادت رساند.
▪️بعد از محمد برادرش عون بن عبدالله قدم به میدان مبارزه گذاشت، درحالی که اینگونه رجز می خواند:
اگر مرا نمی شناسید، من فرزند جعفر هستم که شهید راه صداقت است و در بهشت نور افشان.
در بهشت با بال های سبز پرواز میکند و همین شرافت برای افتخار در روز محشر کافیست.
عون سه سواره و ۱۸ پیاده را از پای درآورد که ناگاه (عبدالله بن قطبه نبهانی) او را به شهادت رساند.
🏴 زمانی که خبر شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر به وی رسید، عرضه داشت: «اگر روز عاشورا محضر امام حسین علیهالسلام را درک میکردم، دوست داشتم که از او جدا نشوم تا اینکه در کنار او به شهادت برسم. ستایش مخصوص خداست؛ شهادت حسین برای من بسیار گران تمام شد. اگر نبودم که حسین را با دست خود یاری کنم، در عوض فرزندانم او را یاری کردند.»
📗چهل منزل با حسین، علی اکبر رنجبران، منزل دوازدهم، ص ١٢٩.
@tarbiatemanavi
#محرم #روایت #فتح_خون
#عبداللهبن_حسن
⬇️ [هنگامه عصر عاشورا بود]، شمر با پنجاه سرباز پیاده به سوی🚩 امام حسین علیهالسلام آمد و مدام لشگر را به حمله بر امام تشویق می کرد. امام حسین نیز بر آنان حمله می برد و آنان را با شمشیر می زد و از مقابل خود دور میکرد تا اینکه دور امام حسین را گرفتند.
♦️ناگاه عبدالله بن حسن که کودکی نابالغ بود از سمت بانوان حرم به سوی میدان دوید. عمهاش زینب او را گرفت تا نگذارد به میدان رود، امام حسین صدا زد: «خواهرم او را نگهدار» عبدالله از بازگشتن به شدت خودداری کرد و گفت: ❗️«قسم به خدا از عمویم جدا نخواهد شد.» به سوی امام حسین دوید و در کنار عمو ایستاد.
⬇️ در آن هنگام بحر بن کعب بر امام حسین حمله کرد و چون خواست که حضرت را با
شمشیر🗡 بزند، عبدالله صدا زد:
⁉️«ای فرزند زن ناپاک، آیا می خواهی عموی مرا بکشی؟»
بحر بن کعب شمشیر را بر امام حسین فرود آورد و عبدالله دستش را سپر شمشیر کرد. شمشیر دستش را قطع کرد و به پوست آویزان شد، در آن حال عبدالله فریاد بر آورد: «وای مادر من!»🖤
🏴 امام حسین را در آغوش گرفت و به سینه چسباند در حالی که در آغوش عمو قرار داشت، حرمله بن کاهل او را هدف تیر خود قرار داد و سر از بدنش جدا کرد.
امام حسین فرمود:
«ای پسر برادرم، بر مصیبتی که فرود آمد صبر کن و آنچه که بر تو گذشت را به حساب خیر و ثواب الهی بگذار که خدا تو را به اجداد پاکت ملحق میگرداند؛ به رسول خدا، علی، حمزه، جعفر و پدرت حسن بن علی که درود خدا بر همه آنان باد.
♦️سپس امام حسین علیهالسلام فرمود:
«خدایا، باران آسمان را از این قوم دریغدار و برکات زمین را از آنان بازگیر. خدایا، اگر اینان را تا به امروز مهلت دادی، از اکنون میانشان جدایی افکنده و آنان را پاره پاره و پراکنده گردان و هیچگاه سلاطین را از آنان راضی نکن؛ چرا که اینان ما را دعوت کردند تا یاریمان کنند؛ اما اکنون دشمن ما شدند و ما را میکشند»
📓چهل منزل با حسین، علی اکبر رنجبران، منزل هفدهم، ص ١۵٧
@tarbiatemanavi
#محرم #روایت #فتح_خون
☑️ #قاسمبنالحسن
👇یکی از افراد دشمن به نام حمید بن مسلم میگوید:
یاد دارم زمانی را که قاسم بن الحسن برای مبارزه به سوی ما آمد. او نوجوانی کوچک بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود. صورتش مثل قرص ماه میدرخشید.
🩸 وقتی نگاه #امام_حسین به #قاسم افتاد که عزم میدان کرده بود، او را در آغوش کشید و هر دو تا توان داشتند، اشک ریختند. از امام حسین اذن میدان خواست؛ ولی امام از اجازه دادن خودداری فرمود. قاسم مدام دستها و قدمهای عمویش را میبوسید تا اینکه امام حسین اجازه پیکار فرمود.
👇 آن نوجوان از لشگر بیرون آمد در حالی که اشکها بر گونههایش جاری بود، شمشیری به دست افراشته و رزمجامه و عبا پوشیده بود، نعلینی هم به پا داشت که بند یکی از نعلینهای او جدا شده بود، و فراموش نمیکنم که بند نعلین چپ او بود. رجز میخواند...
عمرو بن سعید به سوی قاسم حمله برد تا اینکه با شمشیر🗡 ضربهای بر سرش زد و سر او را شکافت و آن نوجوان با صورت به روی خاک افتاد و فریاد زد: «وای عمو!»🖤
🩸 امام حسین علیهالسلام مانند باز شکاری به سوی او شتاب کرد، صفوف دشمن را شکافت و مانند شیر خشمگین بر آنان خروشید و ضربه ای بر عمر بن سعید زد، عمرو دستش را سپر کرد و امام از بازو دستش را قطع نمود. ❗️عمرو چنان نهری برآورد که سربازان لشکر صدایش را شنیدند. امام حسین او را رها کرد؛ اما لشکر کوفه برای نجات او از دست امام حملهور شدند و در میانه جنگ بدنش را زیر سم اسبان له کردند و به هلاکت رسید.
👇حمید میگوید: «گرد و غبار فرو نشست، دیدم امام حسین بر بالین قاسم ایستاده است، در حالی که قاسم پای خود را بر خاک میساید.
امام حسین فرمود: «هلاک شوند مردمی که تو را کشتند. جدت رسول خدا و پدرت روز قیامت با آنان به مخاصمه خواهند برخواست. به خدا سوگند بر عمویت بسیار دشوار است که او را بخوانی و تو را جواب نگوید...»
🩸 سپس قاسم را به سینه چسبانده، بلند کرد، گویا میدیدم که قدم های آن نوجوان بر روی زمین کشیده میشود، در حالی که سینه قاسم به روی سینه حسین قرار گرفته بود. ⁉️با خود گفتم که حسین چه خواهد کرد؟! دیدم قاسم را آورد و در کنار بدن فرزندش علی اکبر و در میان شهدای اهل بیت قرار داد و آنگاه لشکر کوفیان را نفرین کرد:
«خدایا تک تک آنان را شماره نما و و همه را یکی پس از دیگری نابود کن و احدی از ایشان را باقی نگذار و هرگز ایشان را نیامرز.»
📗چهل منزل با حسین، علی اکبر رنجبران، منزل ۱۲، ص ۱۲۹.
@tarbiatemanavi
#محرم #روایت #فتح_خون
حضرت #علیاصغر علیهالسلام
🏴 بعدازظهر روز #عاشورا، زمانی فرا رسید که امام #حسین یکه و تنها ماند، به طرف راست خود نظر انداخت، هیچ مردی ندید. به طرف چپ خود نظر کرد باز کسی را ندید. غیر از خودش و زنان و بچههای کوچک کسی باقی نمانده بود؛ پس صدا زد:
⁉️«آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستی هست که در مورد ما از خدا بترسد؟ آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یاری دهندهای هست که به امید ثواب خدا ما را یاری کند؟»
صدای گریه و #شیون زنان حرم بلند شد و همه مردم گریهکنان ضجه میزدند.
🩸سپس امام به در #خیمه آمد و مقابل خیمه نشست. کلاهخود را از سر برداشت و عمامهای بر سر گذاشت و به حضرت #زینب فرمود:
🕯«فرزند کوچکم علی را به من بدهید تا با او وداع کنم». مادر علی اصغر رباب دختر امرؤالقیس بود.
کودکش را آوردند؛ #علی_اصغر را در آغوش گرفت و شروع کرد به بوسیدن او و فرمود:
«پسر عزیزم وای بر این مردم، آن زمان که جد تو محمد مصطفی دشمن آنان باشد.».
🩸در این هنگام حرمله، تیری به سوی کودک رها کرد و آن تیر به گلویش نشست و گلوی علی اصغر را گوش تا گوش و رگ تا رگ در آغوش پدر پاره کرد.
🩸در حالی که خون از گلوی کودکش جاری بود به حضرت زینب فرمود:
«این کودک را بگیر»
سپس دستهای خود را زیر گلوی علی اصغر برد، وقتی دستها پر از خون شد به آسمان پاشید و فرمود:
«خدایا تحمل این حادثه برایم آسان است، چرا که تو میبینی و در پیشگاه تو بچه ناقه صالح از کودک من جلیلتر نیست.»
امام #باقر علیهالسلام فرمود: «از آن خونی که به آسمان پاشیده شد، قطرهای 🩸 به زمین بازنگشت.»
به روایت طبرسی: حضرت از اسب پیاده شد و با غلاف شمشیر، قبری کند و کودکش را به خونش🩸 آغشته نمود و بعد دفن کرد.
📓چهل منزل با حسین، علی اکبر رنجبران، منزل ۱۴، ص ۱۴۳.
@tarbiatemanavi
#روایت #استغفار #پيامبراکرم
✅ پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم از همه بیشتر استغفار میکرد.
امام #صادق علیه السلام فرمودند:
🔻إن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم کان لا یقوم من مجلس و إن خف حتی یستغفر الله عز و جل خمسا وعشرین مرة؛ پیامبر خدا، از هیچ مجلسی، هر چند کوتاه، بر نمیخاست تا آن که بیست و پنج مرتبه از خداوند عز و جل آمرزش میطلبید.
🔸حذیفة بن یمان میگوید: به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم عرضه داشتم: «یا رسول الله،
إنی رجل ذرب اللسان، و إن عامة ذلک علی أهلی؛
ای #پیامبر خدا، من مردی تند زبانم و بیشتر هم با خانوادهام چنین ام. »
🔻 حضرت فرمودند: ⁉️«فأین أنت من #الاستغفار؛ پس آمرزش خواهی ات کجا رفته است؟ »
🔸بعد فرمودند:
إنی لأستغفر الله فی الیوم أو قال فی الیوم واللیلة مئة مرة؛ من خود، در روز (یا فرمود: در شبانه روز) صد بار از خداوند، #آمرزش میطلبم.
----------
📚 الکافی، ج ۲، ص ۵۰۴، ح: بحار الأنوار، ج ۹۳، ص ۲۸۱، ح ۲۲.
📚 نهج الذکر، ج ۴، ص ۳۶، به نقل از: السنن الکبری للنسائی، ج ۶، ص ۱۱۷، ح ۱۰۲۸۲.
@tarbiatemanavi
🩸#محرم #روایت #فتح_خون🩸
❓آیا مدافعی هست؟
حضرت #علیاصغر علیهالسلام
🏴 بعدازظهر روز #عاشورا، زمانی فرا رسید که امام #حسین یکه و تنها ماند، به طرف راست خود نظر انداخت، هیچ مردی ندید. به طرف چپ خود نظر کرد باز کسی را ندید. غیر از خودش و زنان و بچههای کوچک کسی باقی نمانده بود؛ پس صدا زد:
⁉️«آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستی هست که در مورد ما از خدا بترسد؟ آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یاری دهندهای هست که به امید ثواب خدا ما را یاری کند؟»
صدای گریه و #شیون زنان حرم بلند شد و همه مردم گریهکنان ضجه میزدند.
🩸سپس امام به در #خیمه آمد و مقابل خیمه نشست. کلاهخود را از سر برداشت و عمامهای بر سر گذاشت و به حضرت #زینب فرمود:
🕯«فرزند کوچکم علی را به من بدهید تا با او وداع کنم». مادر علی اصغر رباب دختر امرؤالقیس بود.
کودکش را آوردند؛ #علی_اصغر را در آغوش گرفت و شروع کرد به بوسیدن او و فرمود:
«پسر عزیزم وای بر این مردم، آن زمان که جد تو محمد مصطفی دشمن آنان باشد.».
🩸در این هنگام حرمله، تیری به سوی کودک رها کرد و آن تیر به گلویش نشست و گلوی علی اصغر را گوش تا گوش و رگ تا رگ در آغوش پدر پاره کرد.
🩸در حالی که خون از گلوی کودکش جاری بود به حضرت زینب فرمود:
«این کودک را بگیر»🩸
سپس دستهای خود را زیر گلوی علی اصغر برد، وقتی دستها پر از خون شد به آسمان پاشید و فرمود:
«خدایا تحمل این حادثه برایم آسان است، چرا که تو میبینی و در پیشگاه تو بچه ناقه صالح از کودک من جلیلتر نیست.»
امام #باقر علیهالسلام فرمود: «از آن خونی که به آسمان پاشیده شد، قطرهای 🩸 به زمین بازنگشت.»
به روایت طبرسی: حضرت از اسب پیاده شد و با غلاف شمشیر، قبری کند و کودکش را به خونش🩸 آغشته نمود و بعد دفن کرد.
📓چهل منزل با حسین، علی اکبر رنجبران، منزل ۱۴، ص ۱۴۳.
@tarbiatemanavi