🗓روز ششم محرم، به یاد حضرت #قاسم فرزند #امام_حسن مجتبی علیهالسلام و توسل به ایشان
🏴السَّلَامُ عَلَی #الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی
🔳از دیگر فرزندان امام حسن مجتبی علیهالسلام که در روز #عاشورا به شهادت رسید، نوجوانی به نام قاسم علیهالسلام است.
☑️حد بالای معرفت او را میتوان در گفتگویش در شب عاشورا با حضرت #اباعبدالله علیهالسلام دریافت؛
آنجایی که #قاسم از امام سؤال کرد:
▪️ «آیا فردا من هم جزء شهدا هستم؟»
▫️امام از او پرسید: «کیف الموت عندک؛مرگ نزد تو چگونه است؟»
▪️قاسم جواب داد:
«أحلیٰ من العسل؛
شیرینتر از عسل است.»
📓کتاب الهدایة الکبری، ص ٢٠۴
@tarbiatemanavi
🔴 #فتح_خون 🔴
#قاسمبنالحسن
♦️یکی از افراد دشمن به نام حمید بن مسلم میگوید:
یاد دارم زمانی را که قاسم بن الحسن برای مبارزه به سوی ما آمد. او نوجوانی کوچک بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود. صورتش مثل قرص ماه میدرخشید.
♦️وقتی نگاه #امام_حسین به #قاسم افتاد که عزم میدان کرده بود، او را در آغوش کشید و هر دو تا توان داشتند، اشک ریختند. از امام حسین اذن میدان خواست؛ ولی امام از اجازه دادن خودداری فرمود. قاسم مدام دستها و قدمهای عمویش را میبوسید تا اینکه امام حسین اجازه پیکار فرمود.
♦️ آن نوجوان از لشگر بیرون آمد در حالی که اشکها بر گونههایش جاری بود، شمشیری به دست افراشته و رزمجامه و عبا پوشیده بود، نعلینی هم به پا داشت که بند یکی از نعلینهای او جدا شده بود، و فراموش نمیکنم که بند نعلین چپ او بود. رجز میخواند...
عمرو بن سعید به سوی قاسم حمله برد تا اینکه با شمشیر ضربهای بر سرش زد و سر او را شکافت و آن نوجوان با صورت به روی خاک افتاد و فریاد زد: «وای عمو!»
♦️امام حسین مانند باز شکاری به سوی او شتاب کرد، صفوف دشمن را شکافت و مانند شیر خشمگین بر آنان خروشید و ضربه ای بر عمر بن سعید زد، عمرو دستش را سپر کرد و امام از بازو دستش را قطع نمود. عمرو چنان نهری برآورد که سربازان لشکر صدایش را شنیدند. امام حسین او را رها کرد؛ اما لشکر کوفه برای نجات او از دست امام حملهور شدند و در میانه جنگ بدنش را زیر سم اسبان له کردند و به هلاکت رسید.
♦️حمید میگوید: «گرد و غبار فرو نشست، دیدم امام حسین بر بالین قاسم ایستاده است، در حالی که قاسم پای خود را بر خاک میساید.
امام حسین فرمود: «هلاک شوند مردمی که تو را کشتند. جدت رسول خدا و پدرت روز قیامت با آنان به مخاصمه خواهند برخواست. به خدا سوگند بر عمویت بسیار دشوار است که او را بخوانی و تو را جواب نگوید...»
سپس قاسم را به سینه چسبانده، بلند کرد، گویا میدیدم که قدم های آن نوجوان بر روی زمین کشیده میشود، در حالی که سینه قاسم به روی سینه حسین قرار گرفته بود. با خود گفتم که حسین چه خواهد کرد؟! دیدم قاسم را آورد و در کنار بدن فرزندش علی اکبر و در میان شهدای اهل بیت قرار داد و آنگاه لشکر کوفیان را نفرین کرد:
«خدایا تک تک آنان را شماره نما و و همه را یکی پس از دیگری نابود کن و احدی از ایشان را باقی نگذار و هرگز ایشان را نیامرز.»
📗چهل منزل با حسین، علی اکبر رنجبران، منزل ۱۲، ص ۱۲۹.
@tarbiatemanavi
🔻#مکتب_شهدا🔻
#حاج_قاسم
🔹احمد و #قاسم پسر خاله بودند. دوتایی پول هایشان را گذاشتند روی هم، یک ساعت کوکی خریدند برای سهراب.
طفلی وقتی ساعت را دید کلی ذوق کرد. همان طوری که داشت به کوک ساعت ور می رفت و از صدای زنگش کیف میکرد بهش گفتند: اگه ساعت رو کوک کنی روی پنج صبح و بلند بشی خراب نمیشه.
🔹حرفشان را خوانده بود. کوکش کرده بود سر ساعت پنج. هر صبح که بیدار میشد #قاسم میگفت: حالا که پا شدی نماز صبح را هم بخون.
شگردش بود. بلد بود چطوری برادر کوچک ترش را برای نماز صبح بیدار کند.
📖 سلیمانی عزیز
@tarbiatemanavi
🗓روز ششم محرم، به یاد حضرت #قاسم فرزند #امام_حسن مجتبی علیهالسلام و توسل به ایشان
🏴 السَّلَامُ عَلَی #الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی
🔳 از دیگر فرزندان امام حسن مجتبی علیهالسلام که در روز #عاشورا به شهادت رسید، نوجوانی به نام قاسم علیهالسلام است.
☑️ حد بالای معرفت او را میتوان در گفتگویش در شب عاشورا با حضرت #اباعبدالله علیهالسلام دریافت؛
آنجایی که #قاسم از امام سؤال کرد:
▪️ «آیا فردا من هم جزء شهدا هستم؟»
▫️امام از او پرسید: «کیف الموت عندک؛مرگ نزد تو چگونه است؟»
▪️قاسم جواب داد:
«أحلیٰ من العسل؛
شیرینتر از عسل است.»
📓کتاب الهدایة الکبری، ص ٢٠۴
@tarbiatemanavi
#محرم #روایت #فتح_خون
☑️ #قاسمبنالحسن
👇یکی از افراد دشمن به نام حمید بن مسلم میگوید:
یاد دارم زمانی را که قاسم بن الحسن برای مبارزه به سوی ما آمد. او نوجوانی کوچک بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود. صورتش مثل قرص ماه میدرخشید.
🩸 وقتی نگاه #امام_حسین به #قاسم افتاد که عزم میدان کرده بود، او را در آغوش کشید و هر دو تا توان داشتند، اشک ریختند. از امام حسین اذن میدان خواست؛ ولی امام از اجازه دادن خودداری فرمود. قاسم مدام دستها و قدمهای عمویش را میبوسید تا اینکه امام حسین اجازه پیکار فرمود.
👇 آن نوجوان از لشگر بیرون آمد در حالی که اشکها بر گونههایش جاری بود، شمشیری به دست افراشته و رزمجامه و عبا پوشیده بود، نعلینی هم به پا داشت که بند یکی از نعلینهای او جدا شده بود، و فراموش نمیکنم که بند نعلین چپ او بود. رجز میخواند...
عمرو بن سعید به سوی قاسم حمله برد تا اینکه با شمشیر🗡 ضربهای بر سرش زد و سر او را شکافت و آن نوجوان با صورت به روی خاک افتاد و فریاد زد: «وای عمو!»🖤
🩸 امام حسین علیهالسلام مانند باز شکاری به سوی او شتاب کرد، صفوف دشمن را شکافت و مانند شیر خشمگین بر آنان خروشید و ضربه ای بر عمر بن سعید زد، عمرو دستش را سپر کرد و امام از بازو دستش را قطع نمود. ❗️عمرو چنان نهری برآورد که سربازان لشکر صدایش را شنیدند. امام حسین او را رها کرد؛ اما لشکر کوفه برای نجات او از دست امام حملهور شدند و در میانه جنگ بدنش را زیر سم اسبان له کردند و به هلاکت رسید.
👇حمید میگوید: «گرد و غبار فرو نشست، دیدم امام حسین بر بالین قاسم ایستاده است، در حالی که قاسم پای خود را بر خاک میساید.
امام حسین فرمود: «هلاک شوند مردمی که تو را کشتند. جدت رسول خدا و پدرت روز قیامت با آنان به مخاصمه خواهند برخواست. به خدا سوگند بر عمویت بسیار دشوار است که او را بخوانی و تو را جواب نگوید...»
🩸 سپس قاسم را به سینه چسبانده، بلند کرد، گویا میدیدم که قدم های آن نوجوان بر روی زمین کشیده میشود، در حالی که سینه قاسم به روی سینه حسین قرار گرفته بود. ⁉️با خود گفتم که حسین چه خواهد کرد؟! دیدم قاسم را آورد و در کنار بدن فرزندش علی اکبر و در میان شهدای اهل بیت قرار داد و آنگاه لشکر کوفیان را نفرین کرد:
«خدایا تک تک آنان را شماره نما و و همه را یکی پس از دیگری نابود کن و احدی از ایشان را باقی نگذار و هرگز ایشان را نیامرز.»
📗چهل منزل با حسین، علی اکبر رنجبران، منزل ۱۲، ص ۱۲۹.
@tarbiatemanavi