#حکمت_کودک
#غدیر
#شناخت_ولی
💠 ولیشناسی، نه فقط علیشناسی
باید بچهها را ولیشناس بار بیاورید، نه فقط علیشناس. علیشناسی خوب است ولی کافی نیست.
کودک را ولیشناس کن تا اگر با امام زمانش مواجه شد، او را بشناسد، برای شناختش ملاک داشته باشد، نه اینکه به دنبال خال لب و علامتهای جسمی او بگردد.
✍حجت الاسلام و المسلمین زینلی
•---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻
سایت | ایتا | بله
#حکمت_کودک
#غدیر
#شناخت_ولی
🔰 شناخت ولیّ
قرآن برای شناخت ولیّ، ملاک میدهد. هنر انسان این است که با توجه به ملاکها، ولیّ را پیدا کند.
«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة»
خداوند متعال میفرماید خودت باید امامت را بشناسی، وظیفهات است که دنبالش بگردی.
ما هم در ارتباط با کودکان باید مثل قرآن عمل کنیم، یعنی به بچهها ملاک شناختِ ولیّ را بدهیم تا خودشان او را پیدا کنند.
✍حجت الاسلام و المسلمین زینلی
•---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻
سایت | ایتا | بله
📘 #معرفی_کتاب
🌊 #مویا
📚 از مجموعه کتابهای #صد_دانه_تفکر
داستانی نمادین برای رشد شناختی کودکان
- سفری با موجهای دریا برای یافتن دریا
- زمینهسازی برای دستیابی کودکان به بینش توحیدی
مویا یعنی موج دریا، 🌊
مویا یک موج کوچک است.
او آرزو دارد دریا را ببیند.
پس راهی سفر 🧳میشود.
شُتُرموج به او میگوید :«به هر طرف نگاه کنی، او را میبینی.»
مویا حرف شُتُرموج را نمیفهمد.
خودش را به بالای کوه بلندی 🗻میرساند و از آنجا نگاه میکند
و از منظرهای که میبیند، تعجب میکند.
مویا بر بالای کوه چه میبیند؟
آیا مویا موفق میشود دریا را پیدا کند؟🤔
▫️ رده سنی: #ب و #ج #کودک_و_نوجوان
▫️40 صفحه #داستان_مصور
▫️ نشر: #تربیت_ماندگار
💰 قیمت 83000 تومان
🛍 برای تهیهی کتاب، کلمهی (مویا) را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻
@Nahalestanh
•---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻
سایت | ایتا | بله
May 11
📘#معرفی_کتاب
🐘#آرزوی_فیل
📚 از مجموعه کتابهای #صد_دانه_تفکر
داستانی برای شناخت حکمت آفرینش
- شاید چیزی را دوست داشته باشیم ولی برایمان بد باشد.
- به داشتههای دیگران چشم نداشته باشیم و آنها را طلب نکنیم.
فیل کوچولو 🐘 یک تفاوت با دوستانش دارد.
او از این تفاوت ناراحت است.
فیل کوچولو تلاش میکند شبیه دوستانش شود.
آیا موفق میشود؟🤔
داستانی برای آنکه
قدر داشتههایمان را بدانیم،🤔
آرزوی نعمتهای دیگران را نداشته باشیم،💝
متوجه شویم که آفرینش هدفمند است.🌍
▫️ رده سنی: #الف و #ب #کودک_و_نوجوان
▫️32 صفحه #داستان_مصور
▫️ نشر: #تربیت_ماندگار
💰 قیمت 79000 تومان
🛍 برای تهیهی کتاب، کلمهی (فیل) را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻
@Nahalestanh
•---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻
سایت | ایتا | بله
📘#معرفی_کتاب
🐌#یک_سفر_سریع
📚 از مجموعه کتابهای #صد_دانه_تفکر
داستانی برای وسعت بخشیدن به اندیشهی کودکان
- فقط به چیزهای دم دستی توجه نکن
- چند قدم آن طرفتر را هم ببین
- توجه به علت اصلی امور.
نرمک یک حلزون کوچولو 🐌 است.
یک روز از خواب بیدار میشود و میبیند که سوار بر یک دستهی سبزی با سرعت حرکت میکند.
نرمک میخواهد بفهمد که چه چیزی باعث شده که او با سرعت سفر کند.🏎
با نرمک در سلسلهی علتها همراه شو و فکرت را وسیع کن.
▫️ رده سنی: #الف و #ب #کودک_و_نوجوان
▫️32 صفحه #داستان_مصور
▫️نشر: #تربیت_ماندگار
💰 قیمت 79000 تومان
🛍 برای تهیهی کتاب، کلمهی (سفر) را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻
@Nahalestanh
•---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻
سایت | ایتا | بله
نهالستان حکمت
🎊 در ایام پر برکت ولایت 🎊✅ انتشارات نهضت تربیت ماندگار از ۳ کتاب جدید #حکمت_کودک ر
⚠️‼️تنها سه روز فرصت باقیست‼️⚠️
برای استفاده از شرایط ویژه انتشارات تربیت ماندگار، با سفارش حداقل سه جلد کتاب از
💯۱۵ درصد تخفیف و
🚛ارسال رایگان
بهرهمند گردید.
📗یک سفر سریع
📙آرزوی فیل
📘مویا
📕یک گاز سیب
📔 زعفران و راز نخهای سفید
آیدی ثبت سفارش:
@Nahalestanh
نهالستان حکمت
⚠️‼️تنها سه روز فرصت باقیست‼️⚠️ برای استفاده از شرایط ویژه انتشارات تربیت ماندگار، با سفارش حداقل
⭕️⭕️⭕️ فقط دو روز دیگر تا پایان طرح عیدانهی انتشارات #تربیت_ماندگار
📢 #خبر_خوب
نهضت تربیت ماندگار قصد دارد تا چکیدهای از نتایج پژوهشهای خود در حوزهی #خردورزی کودک را در کانال «نهالستان حکمت» برای مربیان، والدین و علاقمندانِ این حوزه ارائه نماید.
🔖 مخاطبین و علاقهمندان عزیز میتوانند این محتوای ارزشمند را در سلسله یادداشتهای خردورزی که به زودی منتشر خواهد شد، دنبال کنند.
#خبرای_خوب
•---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻
سایت | ایتا | بله
الوعده وفا 🖐
اولین قسمت از سلسله یادداشتهای #خردورزی_کودک تقدیم علاقهمندان میشود.
"فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ"
مطالعه بفرمایید و برای سایر والدین، معلمان، مربیان و فعالان حوزهی کودک هم ارسال نمایید.
•---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻
سایت | ایتا | بله
✍#اشک_قلم
#دختر_سهسالهام از خواب بیدار میشود.
_ بابام کجاست؟
_ سر کار.
لب برمیچیند و بغض میکند.
_ منم میخواستم باهاش برم.
🌸
#دختر_سهسالهام از خواب بیدار میشود.
لب برمیچیند و با بغض میپرسد:
_ بابام کجاست؟
_ بابا خوابیدن.
چشمانش برق میزند و گل از گلش میشکفد.
_ یعنی سر کار نرفته؟
_ نه امروز جمعهست، بابا خونه هستن!
بالا و پایین میپرد.
_ جونمی جون، جونمی جون!
🌸
جوراب شلواری مشکی را پای #دختر_سهسالهام میکنم که برویم هیئت. کمی گیر میکند. آخ و اوخی میکند. گیرش را برطرف میکنم و کامل پایش میکنم. اما همچنان هر از گاهی به انگشت پایش اشاره میکند و ابراز درد میکند. به خانه که برمیگردیم و لباسهایش را عوض میکنم، انگشت کوچکش را میبینم که ناخنش شکسته.
_ آخ مامان، دیدی ناخنم خون اومد؟!
_ آره مامان جان، بگردم برات.
_ بذار برم نشون بابام بدم.
🌸
بابا از سلمانی برگشته. #دختر_سهسالهام مثل پروانه دور بابا میگردد. چشم از سر و رویش بر نمیدارد.
_ بابا ریشات...
بابا میخندد.
رژه میرود و با نگاهش بابا را میبلعد.
_ بابا موهات...
🌸
#دختر_سهسالهام با خواهرش بازی میکند. درگیر که میشوند، سریع پشت میکند و میگوید: «من اصلا میرم پیش بابام!»
🌸
آه! خدای من، چقدر دخترهای سهساله با بابایشان کار دارند!😔😢
#رقیه
#محرم
#لایوم_کیومک_یا_اباعبدالله
•---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻
سایت | ایتا | بله
✍#اشک_قلم
عصر روز پنجم محرم بود. مامان داشت شله زرد میپخت. علی آمد و پرسید: «اجازه میدین صندلی بلنده رو بردارم؟» مامان گفت: «قربونت برم پسرم. یه وقت میری بالاش و میافتی.»
علی چیزی نگفت و رفت.
مدتی گذشت. مامان داشت کاسهها را توی سینی میچید که دوباره علی آمد. توی دستش یک تکه کاغذ و یک مداد بود. کاغذ و مداد را جلوی مامان گرفت و گفت: «میشود روی این کاغذ یه شعر بنویسید.» مامان گفت: «عزیزم... میبینی که الان دستم بنده. بعدا سر فرصت بیار تا بنویسم.» علی چیزی نگفت و رفت.
مدتی گذشت. مامان در قابلمه را گذاشت و شعله اجاق را کم کرد. باز هم علی آمد. گفت: «مامان، میشود یه دقیقه بیایید توی اتاق؟» چشم مامان به پیراهن مشکی علی افتاد و گفت: «اینو چرا پوشیدی؟ کثیف میشه.» علی گفت: «مواظبم. حالا میشه یه دقیقه بیایید توی اتاق؟» مامان گفت: «باشه...صبر کن الان کارم تموم میشه و میام.» علی رفت.
مدتی گذشت. دیگر از علی خبری نشد. مامان شلهزردها را توی کاسه کشید و گذاشت سرد شوند. یادش آمد که علی منتظرش است. رفت توی اتاق.
علی روی زمین دراز کشیده و به خواب رفته بود. توی یک دستش میکروفون اسباب بازی بود و توی دست دیگرش یک تکه کاغذ. روی کاغذ چند تا خط و منحنی کشیده بود. مامان زیرلب گفت: «پس خودت شعر نوشتی!»
روی دیوار، درست در جایی که قد علی میرسید، چند تا پرچم سیاه کاغذی چسبانده شده بود.
چشم مامان به فنجانهای کوچک اسباب بازی، روی میز افتاد. لبخند زد و گفت: «ببخشید پسرم... دیر کردم و چای روضهات سرد شد.»
بعد پتویی روی علی کشید و صورتش را بوسید.
#کودک_و_محرم
•---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار
May 11