eitaa logo
نهالستان حکمت
1.4هزار دنبال‌کننده
370 عکس
28 ویدیو
31 فایل
🔹«نهضت تربیت ماندگار» ▫️انتشار مجموعه داستان‌های حکمت با نام "صد دانه تفکر" ▫️برگزاری کارگاه‌های "خردورزی کودک" برای معلمان ▫️ارائه‌ی مباحث تربیت کودک مبتنی بر قرآن 🌐 سایت: tarbiatmandegar.ir 📱راه ارتباطی و سفارش کتاب: @Nahalestanh
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ولی‌شناسی، نه فقط علی‌شناسی باید بچه‌ها را ولی‌شناس بار بیاورید، نه فقط علی‌شناس. علی‌شناسی خوب است ولی کافی نیست. کودک را ولی‌شناس کن تا اگر با امام زمانش مواجه شد، او را بشناسد، برای شناختش ملاک داشته باشد، نه این‌که به دنبال خال لب و علامت‌های جسمی او بگردد. ✍حجت الاسلام و المسلمین زینلی •---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻 سایت | ایتا | بله
🔰 شناخت ولیّ قرآن برای شناخت ولیّ، ملاک می‌دهد. هنر انسان این است که با توجه به ملاک‌ها، ولیّ را پیدا کند. «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» خداوند متعال می‌فرماید خودت باید امامت را بشناسی، وظیفه‌ات است که دنبالش بگردی. ما هم در ارتباط با کودکان باید مثل قرآن عمل کنیم، یعنی به بچه‌ها ملاک شناختِ ولیّ را بدهیم تا خودشان او را پیدا کنند. ✍حجت الاسلام و المسلمین زینلی •---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻 سایت | ایتا | بله
🌸 عید سعید مبارک 🌸
📘 🌊 📚 از مجموعه کتاب‌های ‌ داستانی نمادین برای رشد شناختی کودکان - سفری با موج‌های دریا برای یافتن دریا - زمینه‌سازی برای دستیابی کودکان به بینش توحیدی مویا یعنی موج دریا، 🌊 مویا یک موج کوچک است. او آرزو دارد دریا را ببیند. پس راهی سفر 🧳می‌شود. شُتُرموج به او می‌گوید :‌«به هر طرف نگاه کنی، او را می‌بینی.» مویا حرف شُتُرموج را نمی‌فهمد. خودش را به بالای کوه بلندی 🗻می‌رساند و از آنجا نگاه می‌کند و از منظره‌ای که می‌بیند، تعجب می‌کند. مویا بر بالای کوه چه می‌بیند؟ آیا مویا موفق می‌شود دریا را پیدا کند؟🤔 ▫️ رده سنی: و #ج ▫️40 صفحه ▫️ نشر: 💰 قیمت 83000 تومان 🛍 برای تهیه‌ی کتاب، کلمه‌ی (مویا) را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻 @Nahalestanh •---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻 سایت | ایتا | بله
📘 🐘 📚 از مجموعه کتاب‌های ‌ داستانی برای شناخت حکمت آفرینش - شاید چیزی را دوست داشته باشیم ولی برایمان بد باشد. - به داشته‌های دیگران چشم نداشته باشیم و آنها را طلب نکنیم. فیل کوچولو 🐘 یک تفاوت با دوستانش دارد. او از این تفاوت ناراحت است. فیل کوچولو تلاش می‌کند شبیه دوستانش شود. آیا موفق می‌شود؟🤔 داستانی برای آن‌که قدر داشته‌هایمان را بدانیم،🤔 آرزوی نعمت‌های دیگران را نداشته باشیم،💝 متوجه شویم که آفرینش هدفمند است.🌍 ▫️ رده سنی: و ▫️32 صفحه ▫️ نشر: 💰 قیمت 79000 تومان 🛍 برای تهیه‌ی کتاب، کلمه‌ی (فیل) را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻 @Nahalestanh •---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻 سایت | ایتا | بله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📘 🐌 📚 از مجموعه کتاب‌های ‌ داستانی برای وسعت بخشیدن به اندیشه‌ی کودکان - فقط به چیزهای دم دستی توجه نکن - چند قدم آن طرف‌تر را هم ببین - توجه به علت اصلی امور. نرمک یک حلزون کوچولو 🐌 است. یک روز از خواب بیدار می‌شود و می‌بیند که سوار بر یک دسته‌ی سبزی با سرعت حرکت می‌کند. نرمک می‌خواهد بفهمد که چه چیزی باعث شده که او با سرعت سفر کند.🏎 با نرمک در سلسله‌ی علت‌ها همراه شو و فکرت را وسیع کن. ▫️ رده سنی: و ▫️32 صفحه ▫️نشر: 💰 قیمت 79000 تومان 🛍 برای تهیه‌ی کتاب، کلمه‌ی (سفر) را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻 @Nahalestanh •---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻 سایت | ایتا | بله
نهالستان حکمت
🎊 در ایام پر برکت ولایت 🎊✅ انتشارات نهضت تربیت ماندگار از ۳ کتاب جدید #حکمت_کودک ر
⚠️‼️تنها سه روز فرصت باقیست‼️⚠️ برای استفاده از شرایط ویژه انتشارات تربیت ماندگار، با سفارش حداقل سه جلد کتاب از 💯۱۵ درصد تخفیف و 🚛ارسال رایگان بهره‌مند گردید. 📗یک سفر سریع 📙آرزوی فیل 📘مویا 📕یک گاز سیب 📔 زعفران و راز نخ‌های سفید آیدی ثبت سفارش: @Nahalestanh
📢 نهضت تربیت ماندگار قصد دارد تا چکیده‌ای از نتایج پژوهش‌های خود در حوزه‌ی کودک را در کانال «نهالستان حکمت» برای مربیان، والدین و علاقمندانِ این حوزه ارائه نماید. 🔖 مخاطبین و علاقه‌مندان عزیز می‌توانند این محتوای ارزشمند را در سلسله یادداشت‌های خردورزی که به زودی منتشر خواهد شد، دنبال کنند. •---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻 سایت | ایتا | بله
الوعده وفا 🖐 اولین قسمت از سلسله یادداشت‌های تقدیم علاقه‌مندان می‌شود. "فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ" مطالعه بفرمایید و برای سایر والدین، معلمان، مربیان و فعالان حوزه‌ی کودک هم ارسال نمایید. •---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻 سایت | ایتا | بله
از کودک سر به‌راه تا نوجوان سرکش👆 •---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار سایت | ایتا | بله
صلّی الله علیک یا اباعبدالله 🏴 به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم و ایام سوگواری امام حسین علیه‌السلام و اصحاب باوفایشان، یادداشت‌هایی که از سوی اعضای کانال نهالستان، به دستمان رسیده، تحت عنوان به مخاطبین عزیز تقدیم می‌شود. 🥀🥀🥀 •---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻 سایت | ایتا | بله
از خواب بیدار می‌شود. _ بابام کجاست؟ _ سر کار. لب برمی‌چیند و بغض می‌کند. _ منم می‌خواستم باهاش برم. 🌸 از خواب بیدار می‌شود. لب برمی‌چیند و با بغض می‌پرسد: _ بابام کجاست؟ _ بابا خوابیدن. چشمانش برق می‌زند و گل از گلش می‌شکفد. _ یعنی سر کار نرفته؟ _ نه امروز جمعه‌ست، بابا خونه هستن! بالا و پایین می‌پرد. _ جونمی جون، جونمی جون! 🌸 جوراب شلواری مشکی را پای می‌کنم که برویم هیئت. کمی گیر می‌کند. آخ و اوخی می‌کند. گیرش را برطرف می‌کنم و کامل پایش می‌کنم. اما همچنان هر از گاهی به انگشت پایش اشاره می‌کند و ابراز درد می‌کند. به خانه که برمی‌گردیم و لباس‌هایش را عوض می‌کنم، انگشت کوچکش را می‌بینم که ناخنش شکسته. _ آخ مامان، دیدی ناخنم خون اومد؟! _ آره مامان جان، بگردم برات. _ بذار برم نشون بابام بدم. 🌸 بابا از سلمانی برگشته‌. مثل پروانه دور بابا می‌گردد. چشم از سر و رویش بر نمی‌دارد. _ بابا ریشات... بابا می‌خندد. رژه می‌رود و با نگاهش بابا را می‌بلعد. _ بابا موهات... 🌸 با خواهرش بازی می‌کند. درگیر که می‌شوند، سریع پشت می‌کند و می‌گوید: «من اصلا می‌رم پیش بابام!» 🌸 آه! خدای من، چقدر دخترهای سه‌‌ساله با بابایشان کار دارند!😔😢 •---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار👇🏻 سایت | ایتا | بله
عصر روز پنجم محرم بود. مامان داشت شله زرد می‌پخت. علی آمد و پرسید: «اجازه می‌دین صندلی بلنده رو بردارم؟» مامان گفت: «قربونت برم پسرم. یه وقت می‌ری بالاش و می‌افتی.» علی چیزی نگفت و رفت. مدتی گذشت. مامان داشت کاسه‌ها را توی سینی می‌چید که دوباره علی آمد. توی دستش یک تکه کاغذ و یک مداد بود. کاغذ و مداد را جلوی مامان گرفت و گفت: «می‌شود روی این کاغذ یه شعر بنویسید.» مامان گفت: «عزیزم... می‌بینی که الان دستم بنده. بعدا سر فرصت بیار تا بنویسم.» علی چیزی نگفت و رفت. مدتی گذشت. مامان در قابلمه را گذاشت و شعله اجاق را کم کرد. باز هم علی آمد. گفت: «مامان، می‌شود یه دقیقه بیایید توی اتاق؟» چشم مامان به پیراهن مشکی علی افتاد و گفت: «اینو چرا پوشیدی؟ کثیف می‌شه.» علی گفت: «مواظبم. حالا می‌شه یه دقیقه بیایید توی اتاق؟» مامان گفت: «باشه...صبر کن الان کارم تموم می‌شه و میام.» علی رفت. مدتی گذشت. دیگر از علی خبری نشد. مامان شله‌زردها را توی کاسه کشید و گذاشت سرد شوند. یادش آمد که علی منتظرش است. رفت توی اتاق. علی روی زمین دراز کشیده و به خواب رفته بود. توی یک دستش میکروفون اسباب بازی بود و توی دست دیگرش یک تکه کاغذ. روی کاغذ چند تا خط و منحنی کشیده بود. مامان زیرلب گفت: «پس خودت شعر نوشتی!» روی دیوار، درست در جایی که قد علی می‌رسید، چند تا پرچم سیاه کاغذی چسبانده شده بود. چشم مامان به فنجان‌های کوچک اسباب بازی، روی میز افتاد. لبخند زد و گفت: «ببخشید پسرم... دیر کردم و چای روضه‌ات سرد شد.» بعد پتویی روی علی کشید و صورتش را بوسید. •---✾ نهالستان حکمت | نهضت تربیت ماندگار