1⃣4⃣
داستان گوشها را بگیرید!
یا
راهنمای مودب بودن پیش از انفجار 🤐😵
#قسمت_سوم
با یک کاسه تخمه و دو تا بشقاب، وارد پذیرایی میشوم. هر چه به مامان میگویم بیخیال تخمه بشود، لبش را گاز میگیرد و اشاره میکند که چیزی نگویم. تخمه قابلیت زیادی در یکجا نشین کردن آدمها دارد. مامان هم تقصیری ندارد، وقتی مهمان ناخوانده، آن هم آخر ماه میآید، باید ته کابینتها را جارو بکشی. در فاصلهای که آموصول دارد کیارش را آرام میکند، برای آقای داور تاکسی میگیرم. نامردی است که کارم را روی دوش بچههای دیگر تیم بیندازم. هر کس مسوولیتی قبول کرده و کار من هم هماهنگی آقای داور است. البته یک کار مهمتر هم دارم یعنی حضور به موقع در زمان مسابقه.
کیارش تا مرا میبیند میدود سمت صندلی اداری چرخدارِ بابا (اسم سادهتری ندارد؟!) در گوشهی پذیرایی. خیال میکند باز هم میخواهم جلویش را بگیرم ولی من فقط مدافع حقوق وسایل شخصی خودم هستم نه مدافع سلامتی بچه کوچولوهای شش ساله.
https://eitaa.com/tarbiatmandegar