کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
ای بر تـن جـانسـوختگـان مهـر تو معلوم
دیریسـت شده دیدەاماز روی تو محروم
روزی کـە صـبــا زلف تو را کـرد پـریـشـان
بــر بـلـبــل بــیــدل بــشــود روزی مقسوم
دل آبـلـەپـاییست کـه شـد عــازم صحــرا
او بـر گـذر از خـار مغـیـلان شـده محکوم
این سیل سبکرو همهشب بیتو روانست
شـایـد برسـد لـطـف تـو را، نـالــهی مظلوم
خون از صف مژگان که چکیدیم همه عمر
دیـدیـم کـه آخـر شــده بـا قـافـیـه مرقوم
هم خــامـــهی پــر درد مـــرا لال نــمـــوده
هم مشعلهی دیده شد از هجـر تـو معدوم
مــا و گـلــه از نـرگــس فـتّــان تــو، حـاشـا
شیـدایـی بـلـبـل شـده یـک عـادت مرسوم
خیال حرم_۲۰۲۳_۰۶_۰۹_۰۸_۳۲_۰۹_۲۹۷.mp3
2.08M
آرومآرومپرمیگیرمتوخیالمتاکربلا
یڪگوشہازتمامۍِششگوشہاتحسین
دارالشفاۍِدردغریبانعاݪـماست:)
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_ارباب
امشب ، شب زیارتی آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام است.♥️
در روایت امده کسی که از زیارت ارباب در شب جمعه بی نصیب است ؛
اقل زیارت ان حضرت این است که به بالای بامی برود و به جانب راست و چپ نظر کند و سر رو به طرف اسمان بگیرد و حضرت را بدین صورت زیارت کند :
☆☆☆السلام علیک یا اباعبدالله الحسین و رحمة الله و برکاتة☆☆☆
ان شاء الله جزء زوار حضرت میباشد.
"لاعلاج"
یعنی جـای خـالیات
که بـا هیچ چیز پـر نمیشود ..
#سردار_قلبم
#به_وقت_دلتنگی
🍃 تعریف عشق
اگر حقیقت عشق را همه فهمیده بودند، دیگر لازم نبود این قدر کنار عشق، صداقت را بیاوریم و کنار عاشق، صادق را تا کسی میان حقیقت و ادعا اشتباه نکند.
صداقت برای عشق، مثل گرما برای آتش است، انفکاک این دو از هم، محال است. حسی که با صداقت همراه نیست، حتی شایستۀ نام عشق هم نیست.
آقا! ما را ببخش که در تعریف عشق، به قدری کم گذاشتیم که امروز جدایی میان عشق و صداقت، امکانپذیر شده.
شبت بخیر تعریف عشق!
✨🌙
#سلام_امام_زمانم🥀
🔅 السَّلاَمُ عَلَى بَقِيَّةِ اللَّهِ فِي بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَى عِبَادِهِ...
🌱سلام بر مولایی که زمینیان، عطر خدا را از وجود او استشمام می کنند؛
سلام بر او و بر روزی که حکومت خدا را روی زمین برپا خواهد کرد.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت پنجم بقیة الله
┄┅═✧❁✧═🥀
در مسیر عشق چیزی بدتر از ابهام نیست
هیچ دردی بدتر از هجران ناهنگام نیست
یک سلام از روی بام اصلا دلم را خوش نکرد
جای عاشق بین آغوش است روی بام نیست..💔
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
صبح تون حسینی 🌱☀️
🔴 تعقیباتی بعد از نماز که باعث میشود پرونده گناهان ما در قیامت اصلا باز نشود
🔵 پیامبر اکرم صلى الله عليه وآله فرمودند: هر که خواهد خداوند او را در قيامت بر اعمال بد او مطلّع نگرداند و ديوان گناهان او را نگشايد بايد كه بعد از هر نماز اين دعا را بخواند:
🔹 اَللّهُمَّ اِنَّ مَغْفِرَتَكَ اَرْجى مِنْ عَمَلى، وَاِنَّ رَحْمَتَكَ اَوْسَعُ مِنْ ذَنْبى، اَللّهُمَّ اِنْ كانَ ذَنْبى عِنْدَكَ عَظيماً، فَعَفْوُكَ اَعْظَمُ مِنْ ذَنْبى، اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ اَكُنْ اَهْلاً اَنْ اَبْلُغَ رَحْمَتَكَ فَرَحْمَتُكَ اَهْلٌ اَنْ تَبْلُغَنى وَ تَسَعَنى، لِأَنَّها وَسِعَتْ كُلَّشَىْءٍ، بِرَحْمَتِكَ يااَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.
📚 مفاتیح الجنان/ تعقیبات مشترکه نمازها
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️برای امام زمانم چه کنم؟
مبلغ امام زمان باش اگه تو زندگیت خیرشو ندیدی هرچی خواستی بگو
#اللهمعجللولیکالفرج
┄┅◈🌸🍃◈┅┄
آرام دلم!
هر صبح چشم میگشایم،
دعای عهد تو را میخوانم
و در هیاهوی مردمان و خیابان
با خیالت خلوتی دلنشین دارم؛
نامت ذکر همیشه و
تمنایت دعای هر لحظه من است.
بیا گل نرگسم!
┄┅◈🌸🍃◈┅┄
#السلام_علیک_یا_بقیّة_اللّه
🔹نزدیک غروب، از سرکشی به گردان زهیر بر گشتم.
کنار سنگر فرماندهی تیپ که رسیدم با صدای موتور، حاج کاظم رستگار بیرون آمد و در حالی که داشت پوتینش را میپوشید :گفت «سید موتور رو خاموش نکن کار داریم دیگر از موتور پیاده نشدم و منتظر بودم حاج کاظم ترکم بنشیند که ناگهان دیدم «حاج همت» هم از سنگر بیرون آمد با سلام و احوال پرسی جلوتر رفتم تا جا برای دو نفر روی ترک موتور باز شود حاج کاظم مقصد را خط لشکر عاشورا اعلام کرد هر دو سفت مرا چسبیدند و حرکت کردم باید بیشتر دقت میکردم همراهان عزیزی روی ترک موتورم داشتم و مسیر هم پر از چاله خمپاره بود. هر آن امکان داشت کنترل موتور از دستم خارج شود هوا هم حوالی غروب، گرگ و میش شده و احتیاط بیشتری می طلبید پشه ها غوغا می کردند. بعضی جاها باید به میان ابری از پشه میزدم و عبور میکردم چفیه ام را یک لایه روی صورتم کشیده بودم تا حداقل داخل چشم هایم نروند و رانندگی را مختل نکنند تا حرکت کردیم حرفهای «حاج همت» و «حاج کاظم شروع شد. راحت متوجه شدم که داخل سنگر بحث شان به جایی رسیده که دیگر نباید جلوی بچه ها ادامه میدادند بیشتر حاج همت صحبت هم مدام می می کرد. بعضی جاها صدای گریه با صحبتش آمیخته میشد.
حاج کاظم گفت: همینه دیگه به خدا توکل کن اونا کی میفهمیدن چی میکشیم که حالا بفهمن؟
مهم خداست که شاهد و ناظر کارای ماست ما هم به همین دلخوشیم» «همت» در حرف هایش روی یک موضوع خیلی تأکید میکرد آن هم این که بالاییها تصور میکنند کوتاهی میکنم و توقع دارند بعد از پنج شش بار زدن به پل طلائیه و شکست خوردن کماکان ادامه بدهم در حالی که شدنی نیست حاج همت می گفت: «من باید بچه ها رو از روی بدن شهدای شب قبل حرکت بدم عملا فضایی واسه تحرک و مانور باقی نمونده از اون طرف دشمن هم دست ما روخونده و خیلی خوب از آتیش تیربار تانک و چهارلول واسه دفاع استفاده میکنه این طرف هم پایینیها فکر میکنن من مطالب رو به بالا منتقل نمی کنم و گردان به گردان رو واسه یه هدف دست نیافتنی هزینه می کنم هم احترامم پیش نیروهام از بین رفته، هم اعتبارم پیش بالاییها کم رنگ شده باکی نیست اما دیگه خسته شدم. توی بد مخمصه ای گیر افتادم. خدا خودش نجاتم بده. و «کاظم» به او امید میداد و دلداری که وضع همه همین طوریه حاجی! همه به مشکل خوردن ان شاء الله خدا خودش کمک کنه...» آنها را رساندم به خط «لشکر عاشورا و دیدم که «همت» بعد از دیده بوسی با «حاج کاظم» از سینه کش خاک ریزی بالا رفت و به سمت نیروهایش حرکت کرد که آماده ی عمل بودند. من مات و مبهوت مانده بودم از این مکالمه با خود فکر می کردم کسانی که با همت این طور تا میکنند در رابطه با ما چه تصوری دارند ما که به قول قرارگاهیها داش مشتیهای خودمختار جنگ بودیم.
این جا بود که باوری بیش از پیش به دوراندیشی شهید سلمان طرقی پیدا کردم؛ او که در جزیره مجنون با مظلومیت تمام به شهادت رسید؛ او که قبل از عملیات گفت باید برای تصرف پل طلائیه نیروی بیشتری تخصیص داد نیروهایی با کیفیت و استخوان خرد کرده که اگر پل طلائیه باز نشود همه ی عملیات دچار مشکل خواهد شد.
این تخصیص نیرو از سوی قرارگاه دیر انجام شد و زمانی «لشکر امام حسین (صلوات الله علیه)» را به کمک لشکر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله)فرستادند که دیگر کار از کار گذشته بود .
دشمن از گیجی اولیه خارج شده و همه ی توانش را برای نابود کردن نیروهای ما هماهنگ کرده بود. در نهایت «همت» به آرزویش رسید و از «مجنون با سر بریده بیرون آمد و رفت و خیبری شد و شرمنده گی کم آوردن را برای آنهایی گذاشت که با سماجت و عدم مدیریت صحیح منابع و نیروی انسانی، روز به روز عرصه را بر مردان جنگ تنگ تر کردند و کار را به جایی رساندند که بسته بودن فکر و ذهن خود را به بسته شدن راه ادامه ی جنگ، تعمیم دادند و آن را رقم زدند که دیدیم و شنیدیم.
آه که آن روزها چه قدر سخت گذشت، رفتن یارانی چون «همت»، سلمان طرقی»، «حمزه دولابی»، «ساربان «نژاد و ... کافی بود تا کمر لشکرهای تهران شکسته شود و شیرازه ی توان جنگی ما را از هم بپاشد.
📌 «نجات از قمارخانه»
🔹 داشتم میرفتم قمارخانه که در بین راه با عبدالحسین کیانی برخورد کردم. وقتی فهمید کجا میروم به یکباره به نشانه سکوت دستش را بر دهان مبارک گذاشت و به من گفت:
◇ «نرو و از این کار دست بکش و توبه کن. در این راه پولی هم از دست دادهای؟» گفتم: «بله مقداری از پولم را باختهام.»
◇ بلافاصله سوئیچ خودرویی را در دستم گذاشت. دستم را محکم فشار داد و گفت: «بگیر و شروع به کار کن.» چون گواهینامه نداشتم قبول نکردم.
◇ پرسید: «آیا منزل داری؟» گفتم: «بله ولی خانه من در گرو شهرداری است.» گفت: «منزلی در فلان منطقه است؛ مال تو.» باز نپذیرفتم و گفتم: «من بچه منطقه قلعه هستم و عادت به آنجا دارم.» او میخواست به من پول دهد اما قبول نکردم.
◇ چند روز بعد با نیسان آمد. من را سوار کرد و به دامداری خودش برد و به برادرش گفت: «از گوسفندهای سنگین داخل نیسان بگذار.»
◇ یکییکی گوسفندان را داخل ماشین گذاشت تا ماشین کامل پر شد و من با تعجب در حال نگاه کردن بودم که یکدفعه گفت:
◇ «اینها را بگیر و به عنوان سرمایه اولیه شروع به کار کن و هر وقت هم از لحاظ مالی مشکلی داشتی، من هستم. نیازی نیست به کسی بگویی. دیگر دنبال کار خلاف نرو.»
◇ من هم اطاعت کردم و رفتم دنبال کار. به کار خرید و فروش گوسفند پرداختم و با این کار وضع مالی خوبی پیدا کردم و برای خودم خانهای خریدم. ازدواج کردم و زندگیام به سرعت سر و سامان گرفت.
◇ که این را نخست مدیون خداوند متعال و دوم شهید عبدالحسین کیانی هستم.
#جوانمرد_قصاب
#شهید_عبدالحسین_کیانی
#حکایت
دلبستگی مال دنیا
یکی ازعلمای ربانی نقل می کرد:درایام طلبگی دوستی داشتم که ساعتی داشت وبسیارآن رادوست می داشت ،همواره دریادآن بودکه گم نشودو آسیبی به آن نرسد،اوبیمارشدوبراثربیماری آنچنان حالش بدشدکه حالت احتضاروجان دادن پیداکرد، دراین میان یکی ازعلماءدرآنجا حاضربودواوراتلقین می دادومی گفت :بگولااله الاالله اودرجواب می گفت : نشکن نمی گویم :ماتعجب کردیم که چرابه جای ذکرخدا،می گوید:نشکن نمی گویم ، همچنان این معمابرای مابدون حل ماند،تااینکه حال آن دوست بیمارم اندکی خوب شدومن ازاوپرسیدم ،این چه حالی بودکه پیداکردی ،مامی گفتیم بگولا اله الاالله ،تودرجواب می گفتی :نشکن نمی گویم .
اوگفت :اول آن ساعت را بیاوریدتابشکنم ،آن راآوردندوشکست. ،سپس گفت من دلبستگی خاصی به این ساعت داشتم ،هنگام احتضارشمامی گفتیدبگولااله الاالله ،شخصی شیطان را دیدم که همان ساعت رادریک دست خودگرفته ،وبادست دیگرچکشی بالای آن ساعت نگه داشته ومی گوید:اگربگوئی لااله الاالله ،این ساعت رامی شکنم ،من هم به خاطرعلاقه وافری که به ساعت داشتم می گفتم :ساعت رانشکن ،من لااله الا الله نمی گویم !
ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﭼﻮﺏ ﺑُﺮﯼ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﺷﺪ.
ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ 18 ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮﯾﺪ.
ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩ،
ﻭﻟﯽ 15 ﺩﺭﺧﺖ ﺑُﺮﯾﺪ.
ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩ،
ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ 10 ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮﯾﺪ.
رئیسش گفت: ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﮐﯽ ﺗﺒﺮﺕ
ﺭﺍ ﺗﯿﺰ ﮐﺮﺩﯼ؟
ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻭﻗﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ،
ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺪﺕ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﺮﯾﺪﻥ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩﻡ.
ﺭﺍﺯ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ، ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﻇﺮﻳﻒ ﺍﺳﺖ،
ﻓﻜﺮ، ﺟﺴﻢ، ﺭﻭﺡ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺷﻮﻧﺪ،
با تفریح، مطالعه، وقت گذراندن با خانواده و ...
دوست عزیز هر چندوقت
تبرزندگیتو تیز کن.
🌺☘امام رضا(ع) فرمود:
«هر کس قبر مؤمنی را زیارت کند و سوره "انّا انزلناه" را هفت بار، بر قبر او بخواند، خداوند او و صاحب قبر را می آمرزد».
📚صدوق من لا یحضره الفقیه، ، ج ۱، ص ۱۱۵، ح ۴۰.صدوق، دارالأضواء، بیروت
☘از امام صادق(ع) سؤال شد:
زمانی که شخص بر قبر پدرش و قبر افراد دیگر اعم از این که نزدیک قبر پدرش باشند یا قبوری که دورتر هستند، حضور پیدا کند، آیا نفعی برای اهل قبور دارد؟
🌺امام(ع) فرمود:
«بله، حضور برای اهل قبور نفع دارد. همان طوری که برای شما هدیه ای آورند، شاد و خوشحال میشوید، آنها هم از حضور شما خوشحال میشوند»
📚میزان الحکمه، ج ۲، ص ۱۲۰۰، ح ۷۹۸۸،نشر دارالحدیث، قم، ۱۴۱۶ ق