کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 74 فردای سیزده بدر حمید افسر نگهبانی بود چون هوا مناسب تر ش
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 75
حمید دوست داشت هر شب مهمان داشته باشیم و با همه رفت و آمد کنیم می گفت:
مهمون حبیب خداست این رفت و آمدها محبت ایجاد می کنه در خونه ما به روی همه بازه، کار این مهمان نوازی ها به جایی رسیده بود که بعضی از ایام هفته دو سه روز پشت هم مهمان داشتیم هم شام هم ناهار ،چون دانشگاه می رفتم و این حجم کار برایم طاقت فرسا بود دوست داشتم هر دو هفته یک بار یا نهایتاً هر هفته یک بار مهمان بیاید ولی بارها می شد که حمید تماس می گرفت و می گفت امشب مهمان داریم، می گفتم: حمید جان میوه رو آماده کن، چایی دم کن، تا من برسم و خورشت رو بار بزارم.
گاهی کلاس هایم تا غروب طول می کشید، مهمان ها زودتر از من به خانه میرسیدند آن قدر وقت کم می آوردم که حتی فرصت نمی کردیم لباس دانشگاه را عوض کنم، بعد از احوال پرسی با مهمان ها یکسره می رفتم آشپزخانه مشغول آشپزی می شدم، حتی وقت نمی کردم چادر معمولی سر کنم و با همون چادر مشکی پای اجاق گاز می رفتم. وقتی حمید این وضعیت را می دید می گفت: عزیزم واقعا ممنونتم قبل ازدواج فکر می کردم فقط درس خوندن بلدی، وقتی بریم سر خونه زندگی تازه باید آشپزی و خونه داری یادبگیرند. ولی حالا تو همه کارها رو یک تنه انجام میدی؛ اگر کاری انجام می شد یا مهمان راه می انداختم حتما تشکر می کرد، همین باعث می شد خستگی از جانم در برود.
مهمان ها را که راه می انداختیم من ظرف ها را می شستم ، حمید هم جاروبرقی می کشید یا می آمد ظرف ها را خشک می کرد، اکثراً نمی گذاشت من ظرف ها را دست تنها بشورم، می گفتم: فردا صبح زود می خواب بری سرکار برو استراحت کن من خودم جمع و جور می کنم، دست من را می گرفت می نشاند روی صندلی می گفت: یا با هم ظرف ها رو بشوریم یا شما بشین من بشورم، شما دست من امانتی دوست ندارم به خاطر ظرف شستن دستهای تو خراب بشه، وقتی این جمله که شما دست من امانت هستی را می شنیدم یاد حرف روز اول ازدواجمان می افتادم که روی مبل نشسته بودم و به حمید گفتم ،از حضرت زهرا (س) روایت داریم که می فرمایند هر زن سه منزل داره، اول منزل پدر، بعد منزل شوهر، بعد هم منزل قبر. من دو منزل رو به خوبی اومدم ،امیدوارم منزل سوم رو سپید باشم.
حمید جواب داد: امیدوارم بتونم همراه خوبی برای تو در منزل دوم باشم و با عاقبت بخیری به منزل سوم برسیم!
ادامه دارد....
#شهیدحمیدسیاهکالی
میان این همه نوکر به فکر من هم باش..
منی که از همه جز تو عجیب خسته شدم ..😭
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
شب تون حسینی 🖤
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
کۍ توان ترڪ تو اۍ قبلھ ۍ دلھا کردن ..
کھ محال است دگر مثل تو پیدا کردن . . !
عزیززم حسین🖤
مولایمن
🥀دلم برای تو تنگ است ای سرا پا خوب
دلم برای تو تنگ است مثل تنگ غروب...
🥀چه لحظههای غریبی که بی تو میگذرند
چه روزگار عجیبیست بیتو ایمحبوب...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج 💚
https://eitaa.com/tarigh3
کشتی نوح، نشد منتظر هیچ کسی
‹ این حسین است
که با خود همه را خواهد برد . . !❤️🩹 ›
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر ؛
چون شیشه عطری که درش گم شده باشد.🌱
| رفیق ِ بچگیام|
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی♥️"🌿!
حسین من
🍃عالمی گرفتارت
خوش به حال کسی که خال لبت را دید و گرفتارش شد. ما را هم گرفتار خال لبت کن تا از گرفتاری دنیا خلاص شویم. به یقین آن خال، تنها نقطۀ سیاهی نشسته در گوشۀ لبت نیست، حجر الاسودیست که از بهشت آمده و البته بوسیدنش مستحب است. راستی توفیق این عمل مستحب را کی به ما میدهی آقا!
شبت بخیر عالمی گرفتارت!
🌙✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 سوال متحیرانه روسها از فرمانده عملیات آزادسازی بوکمال:
👈 این ابوالفضل کیه؟
✨
سلام امام زمانم🖤
▪️ السَّلاَمُ عَلَيْكَ (ایها) اَلثَّائِرُ بِدَمِ اَلْمَقْتُولِ بِكَرْبَلاَءَ...
🏴سلام بر تو ای منتقم داغ های کربلا...
این صدای اَینَ الثائر سرزمین کربلاست، که گوش تاریخ را پر کرده...
🏴برگرد واین دلهای داغدار را التیام بخش!
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
امامحُسیـن«ع»:
«مَنْزَارَنِىبَعْدَمَوْتِىزُرْتُهُيَوْمَالْقِيَامَةِوَلَوْلَمْيَكُنْإِلا فِىالنّارِلاَخْرَجْتُهُ»
•[ هر كه مرا پس از مرگم، زيارت كند،روز قيامت زيارتش مى كنم
و اگر در آتش هم باشد، او را بيرون مى آورم...🥀🤲🏻 ]•
اللهم ارزقنا زیارت الحسین.. 😭
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
صبحتون حسینی 🌤🏴
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
سلام می دهم هر صبح
و دلخوشم
که فرمودین
هرآنکه در دل خود یاد ماست..
زائر ماست ..
🔔🔔 #نکته_روز: کار برای خدا و برای خدا کار کردن
✅ كار برای خدا و برای خدا كار كردن با هم متفاوت هستند:
👈 کارتان را برای خدا نکنید، #برای_خدا_کار_کنید. تفاوتش فقط همین قدر است که ممکن است حسین در کربلا باشد و من و تو در حال کسب علم برای رضای خدا…! یا ممکن است که ایام محرم و فاطمیه باشد و همه در تکیه گاه ها و هیئت ها برای اهل بیت به نیت رضای خدا کارم بکنند و اشک می ریزند و من در خانه به پدر و مادر ناتوان #خدمت کنم،
👈 كسی كه برای رضای خدا كار می كند هر گز مغبون و متضرر نمی شود چرا كه برای كسی كار می كند كه سریع الحساب است:
🕋 انَّ اللّهَ سَریعُ الحِساب (مؤمن/ 17)
✨و ذره ای از عمل خیر هم از چشمش نمی افتد:
🕋 و مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ( زلزال/ 8)
✨و یا مثل انسان ها دچار فراموشی نمی شود.
┄┅◈🔅◈┅┄
عالم پر هست از تو و خالیست جای تو
در هیچ پرده نیست نباشد نوای
#السلام_علیک_یا_بقیّة_اللّه🌹
https://eitaa.com/tarigh3
⚠️ #تلنگر #خواندنی
یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد.
همینطوری که داشت راه میرفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد :
❌خواهرم حجابت !!
خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!.
نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده.
به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید.
تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات ، بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن..
پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت :
خدایا این کم رو از من قبول کن !!
شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد.
فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت.
توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد : خانمی برسونیمت؟
لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده ، پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید.
دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد
اما کسی جلو نمیومد ، اینبار با صدای بلند التماس کرد
اما همه تماشاچی بودن ، هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن
دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه :
آهای ولش کن بی غیرت !!
مگه خودت ناموس نداری ؟؟
وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو ، و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !!
دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن
افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه
ناخودآگاه یاد دیروز افتاد ، اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد :
وقتی خواستن به زور سوارش کنند ، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت : خواهرم حجابت !!
همون ریشوی افراطی و تندرو همون پسری که همش بهش میخندید..
اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و با ایمان بود💪 دیگه از نظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود✌️
🌹 این جوون ریشو کسی نیست جز شهید امر به معروف و نهی ازمنکر #علی_خلیلی🌹
خُوشـا
بھ حالِ
خیـالۍ
ڪھ در
حَـــرمـ
مانــدھ ..💔