🏴 #بعد_از_حسین(ع)
🔘ورود کاروان به شهر #دمشق
▪️زمان ورود را #اول_صفر سال61 هجری نوشتهاند:
🔻#ابوریحان_بیرونی(440 ه.ق) در آثارالباقیه مینویسد:
شهرُ صفر فیالیوم الاول اُدخِلَ رأس الحسین مدینة دمشق.
🔻زکریابن محمدبن محمود قزوینی(م682) مینویسد: الیوم الاول منهُ عید بنی امیه اُدخلت فیه رأس الحسین بدمشق و العشرون منهه رُدّت رأس الحسین الی جثته: روز اول ماه صفر عید #بنی_امیه است. در این روز #سر _امام_حسین(ع) را به دمشق وارد کردند و در روز بیستم همان ماه، سر را به بدن بازگرداندند.
🔻در مقتل الحسین خوارزمی، و در نفس المهموم به نقل از شیخ کفعمی، شیخ بهایی و محدث کاشانی، همین روز ذکر شده است.
▪️برخی نوشتهاند سه روز و برخی سه ساعت آنان را در کنار دروازه شهر نگاه داشتند تا شهر را بیارایند.
▪️هنگام ورود هزاران نفر به تماشا آمده بودند.
اسیران را در حالی وارد کردند که ریسمان بر بازو و گردنشان بسته بود و بر شترها سوار بودند. برخی نیز بر استر سوار بودند.
▪️هلهله و پایکوبی و کف زدن و هیاهو شهر را پر کرده بود.
صدای موسیقی در شهر پیچیده بود و زنان میرقصیدند در حالی که دستها را خضاب کرده و سرمه به چشمها کشیده بودند و زیور آلات بر دست و گردن داشتند و مردان نیز لباس فاخر پوشیده بودند. آن روز در شام جشن اعلام شده بود.
▪️اسرا را از #باب_الساعات – منطقهی پرجمعیت و شلوغ- وارد دمشق کردند. درخواست #ام_کلثوم از #شمر این بود که از دری وارد شوند که جمعیت کمتر باشد اما #شمر بر خلاف آن عمل کرد. شمر دستور داد سرها را میان کجاوهها بر نیزه کنند.
❌ نوشتهاند باب الساعات دورترین فاصله را تا دارالامارهی یزید داشت. #اُسرا را از این ورودگاه به سمت مسجد جامع که بازداشتگاه اسیران بود حرکت دادند.
زائرِحُسیـنهنگامبازگشتاز
زیارتهیچگناهینداردودرجاتش
چنانبالارفتهکهکسیکهبهخاطرخدا
درخونخویشغلتیدهنیزبهآن
نمیرسد❤️🩹(:
#امامصادقعلیهالسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتی شنیدنی از شيرزنی به نام «مادر جبهه ها» مادر شهیدان علی و احمد محمودی درباره #حجاب
✅ #نشر_حداکثری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حجابی را تبلیغ کنید که فردای قیامت پیش حضرت زهرا سلام الله و صلواته علیها سرفراز باشید
🎙صحبت های یکی از رزمندگان دفاع مقدس درباره #حجاب
#بی_تفاوت_نباشیم
#تکلیف_همگانی
🥀🕊°•
السلام علیکم یااولیاالله
گفتند: چرا دل بہ شهیدان دادی؟!
ولله ڪه من ندادم آنها بردند :
امروز ۲۸مردادماه سالروز شهادت ۴ شهید مدافع حرم
🌷شهید مدافع حرم اسماعیل حیدری
🌷شهید مدافع حرم هادی باغبانی
🌷شهید مدافع حرم علی زاده اکبر
🌷شهید مدافع حرم محسن حیدری
هدیہکنیم صلواتے نثار ارواح مطهر شان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
🍃🍀🌸🍁🍀🍁🌸🍀🍃
کلام خوبان......؛
امام جعفر الصادق (علیه السلام) :
صله رحم نمایید و به برادران (دینی) خود نیکی کنید
هرچند با سلام کردن خوب و یا جواب سلام دادن خوب باشد .
کافی، ج۲، ص ۱۵۷ حدیث ۳۱
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشاهده میکنید حرم عشق را ♥️
#زینبیم_الحمدالله
دم دروازه شلوغ است ولی باکی نیست
خواهرت هو بکشد شام به هم میریزد
#جبل_الصبر
﷽
اربعین رفتن با کلمهی قطعا،سنخیتی نداره.
به چشم دیدیم
نمونه های این مدلی رو:
اونی که اربعین رفتنش قطعی بود،
بلیط هواپیماشم صادر شد و نشد بره.
و اون یکی که به همه میگفت
من قطعا نمیتونم برم
و یکشبه کارش جور شد و رفت.
تو تمام توانت رو به کار بگیر که بری؛
اما بدون
اونی که امام حسین برات بخواد قشنگه.
چه بری و برسی
چه بمونی و بسوزی...
Amir Kermanshahi - Cheshmato Beband 1 (128).mp3
4.56M
چشماتو ببند...
خیال کن که با زائرایی
چشماتو ببند..
خیال کن الان کربلایی...💔😭
کانال ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌹https://eitaa.com/tarigh3
رفتگر محله چهرهاش را پوشانده بود. معلوم بود همان مرد همیشگی نیست. جلو رفت و سلام داد و فهمید شهردار شهر است!
قصه این بود که زن رفتگر محله مریض شده بود. به او مرخصی نمیدادند. میگفتند جایگزین ندارند. رفتگر مستقیم رفته بود پیش شهردار شهر یعنی همون آقا مهدی باکری.
خلاصه دیدند
آقا مهدی خودش جای رفتگر آمده سر کار.
#شهید_مهدی_باکری
🌹https://eitaa.com/tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ دو دوتا چهارتا نیست،هر چی امام حسین بگه هست...
🖤 امام حسین علیه السلام استثناء هست، کربلا استثناء هست،...
☘صلی الله علیک یا اباعبدالله☘
💠 استاد رنجبر
#اربعین
#امام_حسین
26.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیبایی های اربعین امسال..👆
.
یک قول مردانه
در زندگیام داده باشم...
این است:
از کودکی پای #عشق تو مانده و...
از دشمنانت بیزاری جستهام!
#محبت تو را...
با هیچ چیز دیگری
عوض نمیکنم؛
#یاحسین جآن!
خوش بهحال ما...
که از اهالیِ شماییم..(البته إن شاء الله)..
. #عراق_الحسين #عراق
#کربلا #مشایه #اربعین_۱۴۰۲
#جرعهای_از_معرفت
💠آیتالله حائری شیرازی؛
🔸اگر به جام فلزی ضربه ای وارد شود، مدتها ارتعاش خواهد داشت، ولی اگر جام را با دست بگیریم و ضربه ای به آن وارد کنیم، دیگر ارتعاشی نخواهد داشت.
🔸انسانی که تکیه گاهی ندارد و خدا او را نگرفته است، با یک ضربه آرامش خود را از دست داده و تا مدتها مضطرب، سردرگم و حیران خواهد ماند. اما کسی که متکی به خداست و دلش به او آرام شده و خدا او را گرفته، در مقابل ضربات، مضطرب نخواهد شد و آرامش خود را حفظ خواهد کرد.👌👌👌
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#کلام_بزرگان
علامه طباطبایی ره: اگر یاد خداوند که نقطه اصلی هرم آفرینش است، آرامش بخش نباشد، مطمئن باش مخلوقات او آرامش بخش نخواهند بود،
دنبال او باش و انقدر سرگردان نباش ! ✅
🖇️زندگینامه شهید هادی باغبانی🖇️
شهید باغبانی مداح اهلبیت عصمت و طهارت، متولد ۱۳۶۲ روستای داربدین روشن بهنمیر و فرزند سوم خانواده دارای یک خواهر و برادر است. بعد از تولد هادی، پدرش که کارمند راهآهن بوده به بندر ترکمن منتقل میشود و هادی تا ۶ سالگی در بندر ترکمن بوده است. 🌿پس از شش سال، پدر هادی بهدلیل شرایط کاری به فیروزکوه منتقل شده و هادی درسش را در فیروزکوه ادامه میدهد و پس از پایان دوره متوسطه، هادی در رشته حسابداری در دانشگاه فنی کرج پذیرفته میشود اما پس از مدتی تغییر رشته داده مدرک کارشناسی در رشته ارتباطات اجتماعی را از دانشگاه بوعلی تهران اخذ میکند.📋زمانی که پدر هادی به درجه بازنشستگی نائل شد بهاتفاق خانواده به بابلسر عزیمت میکند اما هادی برای کار و تحصیل در تهران ماند. شهید باغبانی، چهار سال قبل با دختری از خانواده متدین ازدواج میکند که حاصل این ازدواج دختر سهساله بهنام رضوانه است. 💕زمانی که هادی برای تهیه فیلم مستند به سوریه رفته بود پدر و مادرش در تهران نزد عروسشان بودند تا هادی از سفر برگردد.شهید هادی باغبانی، مستندساز ایرانی که از ابتدای نبرد سوریه بههمراه مستندسازان ایرانی برای ثبت دقیق جنایات سلفیها و تکفیریها در این کشور حضور پیدا کرده بود🥀، در آخرین جنایت گروههای تروریستی مخالفان حکومت بشار اسد به شهادت رسید. باغبانی، خبرنگار و مستندساز ایرانی در درگیریهای مناطق حاشیهای دمشق توسط تروریستهای تکفیری جبهه النصره به شهادت رسید.💔
🚨شهادت دو پلیس اصفهانی در درگیری با قاتل مسلح
جانشین فرمانده انتظامی اصفهان:
🔹در پی تیراندازی فردی مسلح و قتل شهروندی در یکی از خیابانهای شهرستان اصفهان، بلافاصله مأموران انتظامی کلانتری ۱۶ به محل اعزام شدند.
🔹با اقدام سریع مأموران انتظامی حاضر در صحنه، قاتل مسلح در درگیری مسلحانه با پلیس به هلاکت میرسد و دو نفر از مأموران انتظامی نیز به شدت مجروح شده و جهت مداوا به مرکز درمانی منتقل میشوند.
🔹استوار یکم امیر حسین زاده احمدی و گروهبان یکم محمد احسان شفیعی از مأموران شجاع کلانتری ۱۶ شهرستان اصفهان پس از انتقال به بیمارستان به دلیل شدت جراحات وارده به فیض شهادت نائل شدند./
شادی روحشان پنج صلوات
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 100 سال ۹۳ هر دو دانشگاه میرفتیم معمولا عصرها حمید پشت کامپ
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 101
سه چهار ماه آخر سال ۹۳ برادرزادههای حمید یکی یکی به دنیا آمدند، کوثر دختر حسن آقا برادر بزرگتر حمید هشتم آذر، نرگس دختر سعید آقا برادر دوقلوی حمید بیست و دوم آذر درست شب اربعین و محمدرضا پسر حسین آقا هم هفتم اسفند به دنیا آمدند.
وقتی دور هم جمع میشدیم صدای بچهها قطع نمیشد حال و هوای جالبی بود، تا یکی ساکت میشد آن یکی شروع میکرد به گریه کردن حمید تا آن موقع حرفی از بچهدار شدن نمیزد، اما با به دنیا آمدن این برادرزادهها خیلی علاقمند شده بود که ما هم بچهدار شویم، این شوق حمید به بچهدار شدن من را خیلی امیدوار میکرد، حس میکردم زندگی ما شبیه یک نهال نوپاست که میخواهد شاخ و برگ بدهد و ما سالهای سال کنار هم زندگی خواهیم کرد.
یک روز بعد از تولد نرگس حمید برای یک ماموریت ۱۵ روزه لوشان رفت معمولاً از ماموریتهایش زیاد نمیپرسیدم، مگر اطلاعات کلی که با زیرکی چند تا سوال میپرسیدم تا اوضاع چند روزی که ماموریت بود دستم بیاید، شده با شوخی و خنده از حمید اطلاعات جمع میکردم بشدت قلقلکی بود
بیاندازه!
این بار هم که از لوشان برگشته بود با قرقرک سراغش رفتم، قلقلک میدادم و سوال میپرسیدم گفتم: حمید تو دست داعش بیفتی کافیه بفهمند قلقلکی هستی همه چی رو دقیقه اول لو میدی!
البته حمید هم زرنگی کرد، وقتی با قلقلک دادن از او پرسیدم: فرمانده سپاه کیه؟ گفت: تقی مرادی! گفتم: فرمانده اطلاعات کیه؟ گفت: تقی مرادی!
هر سوالی میپرسیدم اسم پدرم را میگفت با خنده گفتم: دست پدرم درد نکنه با این داماد گرفتنش، تو باید اسم پدر زنت را آخرین نفر لو بدی نه اولین نفر!
حمید هم خندید و گفت: تا صبح قلقلک بدی من فقط همین یه اسم رو بلدم!
بعضی اوقات هم خودش از آموزشهایی که دیده یا نکاتی که در آن مأموریت یاد گرفته بود صحبت میکرد، دوره لوشان بهشون گفته بودند: اگر گاوی رو دیدین که به سمتی میره بدونین اونجا چیز مشکوکیه، چون گاو ذاتاً حیوان کنجکاویه و هر طرف که حرکت میکنه اون سمت لابد چیز خاصیه!
برعکس گاو گوسفندها هستند هر وقت گوسفند از جای دور بشه باید به اونجا شک کرد چون گوسفند ذاتاً حیوان ترسوییه و با کوچکترین صدایی که بشنوه یا چیزی که ببینه از اونجا دور میشه.
بعد از کلی احوالپرسی عکسهایی که طی ماموریت لوشان انداخته بود را نشانم داد این اولین باری بود که میدیدم حمید این همه عکس در مدلهای مختلف مخصوصاً با بادگیر آبی انداخته است، داخل عکسها چسب اتوکلاوی سابقه کاراته به انگشت پایش بسته بودم مشخص بود، غرق تماشای عکسها بودم که با حمید دیگر نتوانستم باقی عکسها را ببینم به من گفت: این عکسها رو برای شهادتم گرفتم، حالا که داری نگاهشان میکنی کدوم خوبه بنر بشه؟
دلم هری ریخت لحن صحبتهایش نه جدی بود نه شوخی، همین میانه صحبت کردن من را اذیت میکرد، نمیدانستم جوابش را چه بدهم از دوره نامزدی هر بار که عکسهای گالری موبایلش را نگاه میکردم از من میپرسید کدام عکس برای شهادتم خوب است زیاد جدی نمیگرفتم، هر بار با شوخی بحث را عوض میکردم ولی این بار حسابی جا خوردم و دلم لرزید.
ادامه دارد...
#شهیدحمیدسیاهکالی
🌹https://eitaa.com/tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤تا حالا با روضه انگلیسی گریه کردین 😭😢
🔹️ حالا گریه کنین ....!
لبیک_یا_حسین 🤲