18.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویر جدید از حادثه تروریستی #شاهچراغ
⁉️حافظان امنیت چگونه با تیراندازی دقیق تروریست را از جمعیت دور کردند.
همه سَرِ قرار حاضر می شویم!
سالهاست وعده کرده ایم #اربعین را #کربلا باشیم!
یا خودمان می رسیم، یا دلمان!
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد...
#امام_حسین علیه السلام
خدای من
مرا بر آنکه ستمی بر من کرده، مسلط کن و یاری ام کن کاری را که او با من کرد، با او نکنم
خدایا هر کی هر چیز خوبی برام آرزو کرد
صد برابرشو به خودش بده🌸
#صحیفه_سجادیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط یه کربلا...💔😔
همه جا رفتم و خوردم به در بسته حسین
فقط آخر که رسیدم به تو، راهم دادی...💔
کربلاییمحمدحسین_حدادیان_حرم_رقیه.mp3
9.79M
حرم رقیه
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زیبایی_اربعین
حرف های این دخترک از بصره رو بشنوید
📍طریق بصره به سمت کربلا
#یاران_اربعینی
امام سجاد (ع) میفرماید
اگر با کسی برخورد کردی که سنش از تو بیشتر بود بگو چون سنش از من بیشتر است پس ایمانش هم از من بیشتر است، و اگر با کسی برخورد کردی که سنش از تو کمتر بود بگو چون سنش از من کمتر است پس گناهش هم از من کمتر است ، و اگر با کسی برخورد کردی که هم سن و سال تو بود بگو من به گناه خود یقین دارم و ، به گناه او شک ، پس در هر حالت ممکن است که او در نزد خداوند ازمن عزیزتر باشد. بیائيد همه با هم این کلام و فرمایش زیبای امام سجاد (ع) را سر مشق کلام و امور خود قرار بدهيم
چه دعای زیبایی
ﺧـــــــــــــــــــــــــــــﺪﺍﯾﺎ
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻏﺮﻭﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺶ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ , ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩﻣﯿﺒﺮﻡ ...
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 105 داشتیم شام میخوردیم ولی تمام حواسم به حرفهایی بود که ب
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 106
اواخر دی ماه حمید به یک ماموریت ۱۰ روزه رفته بود، کارهای خانه را انجام دادم و حوالی غروب راهی خانه پدرم شدم، حال و حوصله خانه بدون حمید را نداشتم، هنوز چای تازه دمی که مادرم ریخته بود را نخورده بودم که برف شروع به باریدن کرد، یاد خانه خودمان افتادم سقف خانه نم داده بود و موقع بارندگی آب چکه چکه داخل اتاق میآمد.
کمی که گذشت حسابی نگران شدم به پدرم گفتم: باید برم خونه، میترسم با این بارندگی آب کل زندگی رو ببره،
بابا گفت: حاضر شو خودم میرسونمت، سوار ماشین شدیم و سریع راه افتادیم به خاطر بارش برف همه خیابانها از شدت ترافیک قفل شده بود، نزدیکیهای خانه که رسیدیم از ماشین پیاده شدم با این وضع ترافیک بهتر بود خودم را زودتر به خانه برسانم، به سمت خانه دویدم وقتی رسیدم تقریباً کل فرش اتاق خیس آب شده بود، از سقف خانه مثل شیر سماور آب می آمد، تمام آن شب مرتب ظرف میگذاشتم و وقتی که ظرف پر میشد در حیاط خالی میکردم، دست تنها خیلی اذیت شدم ته دلم گفتم: کاش حمید بود، کاش آنقدر تنها نبودم، اشکم حسابی درآمده بود ولی آن چند روز خانه را ترک نکردم.
حمید وقتی از مأموریت آمد و وضعیت را دید خیلی ناراحت شد، سرش را پایین انداخته بود و خجالت میکشید، دوست نداشتم حمید را در حال شرمندگی ببینم به شوخی گفتم: من تازه دارم توی این خونه مرد میشم اون وقت تو ناراحتی؟ فردای روزی که از مأموریت آمد به کمک صاحبخانه سقف را ایزوگام کردند تا خیالمان از برف و باران راحت باشد.
کار ایزوگام که تموم شد حمید پیشنهاد داد برویم چهار انبیا، پاتوق همیشگی با همان حیات باصفا و ضریح چشم نواز، نیم ساعتی زیارت کردیم و بعد با هم از آنجا بیرون آمدیم.
هوا به شدت سرد بود و سوز زمستانی هوای قزوین خودنمایی میکرد تازه میخواستیم سوار موتور بشوم که کمی جلوتر از ما یک زن و شوهر با موتور زمین خوردند سریع دویدم تا به آن خانم کمک کنم، صحنه ناراحت کنندهای بود، مسیر چهار انبیا تا گلزار شهدا را حمید لام تا کام حرف نزد پرسیدم: آقا چیزی شده؟ چراساکتی؟
کمی سکوت کرد و بعد آه سردی کشید و گفت: وقتی اون خانم جلوی چشم ما زمین خورد و تو رفتی کمکش یاد حضرت رقیه سلام الله افتادم اون لحظهای که از ناقه بدون جهاز زمین افتاد کسی نبود به کمکش بیاید، در جوابش حرفی نداشتم بزنم، به حال خوش حمید غبطه میخوردم، من درگیر مسائل روزمره و غذای شام و ناهار و مهمانی و خانه داری و کلاس و دانشگاه بودم ولی حمید با خوش سلیقگی از هر اتفاقی برای رشد و بالا بردن معرفتش استفاده میکرد.
بهمن ماه من و حمید به عنوان همراه برای دوره تربیت مهدویت بچههای دانشگاه را قم بردیم، دوره خیلی خوبی بود، تنها کسی که یادداشت برداری میکرد، حمید بود بقیه یا خواب بودن یا حواسشان پرت بود، ولی حمید مرتب با سوالهایش بحث را چالشی میکرد انگار نه انگار که دوره برای ماست و حمید فقط به عنوان همراه آماده است.
روز دوم بعد از ناهار من را صدا کرد که یک حدیث از حضرت زهرا سلام الله انتخاب کنم، وقتی علت را جویا شدم به خطاطی که انتهای راهرو بود اشاره کرد و گفت: من خواستهام نام حضرت زهرا سلام الله را داخل یک برگه خطاطی کند، تو هم یک حدیث بگو که هر دو را کنار هم قاب کنیم، وقتی نمونه کارهای آن خطاط را دیدم بسیار لذت بردم، حدیث "الصَلوه تَنزیهاً عَلی الکِبر" را انتخاب کردم، آن آقا حدیث را به زیبایی با رنگ سبز برایمان نوشت.
بعد از چهار روز دوره تمام شد و برگشتیم همین که رسیدیم قزوین حمید آه بلندی کشید و گفت: آخیش! تنگ شده بود خانومم! پرسیدم: ما از هم جدا نبودیم که؟ گفت: جلوی بقیه نمیتونستم راحت بهت نگاه کنم، اما الان راحت شدم، میدونی چقدر دلتنگی کشیدم.
اعتقاد داشت اینطور جاها چون افراد مجرد بین ما هستند ما که متاهلیم باید خیلی رعایت کنیم،مبادا دل کسی بشکند. فردای آن روز برگههای خطاطی شده نام حضرت زهرا سلام الله و حدیث ایشان را قاب کرد و به دیوار زد تا همیشه جلوی چشممان باشد.
ادامه دارد ...
#شهیدحمیدسیاهکالی
🌹https://eitaa.com/tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 106 اواخر دی ماه حمید به یک ماموریت ۱۰ روزه رفته بود، کارها
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 107
عشق یعنی آشنایی با خدا مهدی صاحب زمان از ما رضا
خیلی دیر کرده بود، باید زودتر از بقیه میرسیدم تا وسایل فرهنگی اتوبوس را تحویل بگیرم قرار گذاشته بودیم امسال با هم به عنوان خادم به مناطق عملیاتی جنوب برویم ولی حمید سه روز قبل به دلیل مأموریتی که پیش آمده بود برنامه آمدنش کنسل شد، ساکم را برداشتم و ترک موتور حمید سوار شدم با اینکه عجله داشتیم ولی حمید مثل همیشه با حوصله رانندگی میکرد حتی وقتهایی که من سوار موتورش نبودم آرام میرفت جوری که رفقایش سوار موتورش نمیشدند میگفتند: حمید تو خیلی آروم میری ترک موتور تو سوار بشیم غروب هم نمیرسیم!
روی موتور یک مجلس کامل از آهنگهای مختلف را اجرا کردیم کمی حمید مداحی کرد، جاهای خلوت که کسی نبود من شعرهای هم آوایی که از اردوهای جنوب حفظ بودم را میخواندم و حمید همراهی میکرد، السلام ای زمین خدایی، قدمگاه پاک رضایی، ای شلمچه دیار شهیدان، غرق عطر خوش کربلایی،
وقتی پشت چراغ قرمز رسیدیم ایستاد بعضی از رانندهها بی توجه به قرمز بودن چراغ از چهارراه رد شدند حمید گفت: خیلی بده که چون الان اول صبحه و مأمور نیست بعضیها قانون را رعایت نمیکنند، قانون برای همه کس و همه جاست اول صبح آخر شب نداره ،از مسئول بالا دست گرفته تا کارگر همه باید قانون را رعایت کنیم گفتم: این برمیگرده به سیویلیزیشن! چشمهای همه تا پس کله رفت گفتم: یعنی تمدن، تربیت اجتماعی،
قبل از ازدواجمان تا دو سه ترم مانده تافل آموزشگاه زبان رفته بودم، ولی بعد از ازدواج فرصتش نداشتم حمید کلاس زبان میرفت، می گفت بیا لغتهای انگلیسی را با هم تمرین کنیم من را که راهی کرده بود رفته بود سراغ همین واژه سیویلیزیشن، از آن به بعد هر وقت به چراغ قرمز میرسیدیم به من میگفت: خانم سیویلایزد! یعنی خانم متمدن!
راهيان نور سال ۹۳ از سختترین سفرهایی بود که بدون حمید رفتم، از شانس ما گوشی من خراب شده بود من صدای حمید را داشتم ولی حمید صدایم را نمیشنید، ۵ روز فقط پیامک دادیم، پیامک داده بود: ناصر خسروی من کجایی! از بس مسافرتهایم زیاد شده بود که من را به چشم ناصر خسرو و مارکوپولو میدید!
وقتی برگشتم اولین کاری که کرد گوشی من را داخل سطل آشغال انداخت و گفت: تو نمیدونی من چی کشیدم این پنج روز! وقتی نمیتونستم صداتو بشنوم دلم میخواست سر بزارم به کوه و بیابون! این حرفها رو که میزد با تمام وجودم دلتنگیهایش را حس میکردم دلم بیشتر قرص میشد که خدا صدایم را شنیده و فکر شهادت را از سرش انداخته است، عشقی که حمید به من داشت را دلیل محکمی میدیدم برای ماندنش، پیش خودم گفتم: حمید حالا حالا موندنیه، بعید میدونم چیزی با ارزشتر از این دلتنگی بخواد پیش بیاد که حمید رو از من جدا کنه، حداقل به این زودیها نباید اتفاقی بیفته، خانه که رسیدیم گفت: زائر شهدا چادرتو همین جا داخل اتاق و پذیرایی بتکون بزار خونه رنگ و بوی شهدا بگیره.
ادامه دارد...
#شهیدحمیدسیاهکالی
🌹https://eitaa.com/tarigh3
#تلنگر
•بزرگیمیگفٺ:
همهمردم نسبتبه همدیگه حقالناس دارن!
پرسیدم ینیچی ڪهنسبت بههم؟!
فرمودن وقتییڪی زارمیزنه تاامامزمانش رو ببینه...
یڪیم بیخیال داره گناه میڪنه!
این بزرگترین حقالناسیه ڪه باهرگناه؛ میفته بهگردنمون😔
🕊🍀
°•🕊
#شهدا زنده ان...
هنوز هوامون رو دارن ...
هنوز مراقب ما هستن ...
تا یه وقت راه رو گم نڪنیم ...
قدرشون رو بدونیم :)
باهاشون حرف بزنیم
ازشون ڪمڪ بخوایم
فقط منتظرن صداشون ڪنی ...
#شهید #محمودرضا_بیضایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللهم اجعلنا من خدام زوار الإمام الحسين عليه السلام
#اربعین
امام حسن عليه السلام:
هر كه به حُسن اختيار خدا براى او اعتماد كند، آرزو نمى كند كه در حالتى جز آنچه خدا برايش اختيار كرده است، باشد.
منبع:
تحف العقول، ص 169
احادیث اهل بیت
این روزها حال و هوایِ عجیبیِ؛
یکی برای راهی شدنش زار میزنه،
یکی برای جاموندنش ...💔
گاهےدلتنگی
درهیچبیتے، نمےگنجد...!!
گاهےیڪتصویر،
اینچنین
دلرابہتپشوامےدارد :)
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله الحسین
شب تون حسینی ❣
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
لحظهیِوصلبهیکپلکزدنمیگذرد..
اینفراقاستکههرثانیهاشیکسالاست..
حسین جاانم😭
مولاجانم
🌱به ذهن شبزده من ظهور کن مهتاب
ز دشت تیره ظلمت عبور کن مهتاب...
🌱دلم گرفته نگارم ، ببین که تاریکم
به خاطر دل عاشق ظهور کن مهتاب...
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
🍃محبوب خدا
من میدانم چه کارهایی دلت را میشکند و غصهدارت میکند؛ ولی باز هم آن کارها را میکنم؛ و میدانم چه کار کنم لبخند به لبت مینشیند و راضی میشوی از من؛ ولی چرا انگیزهام برای آن کارها زیاد نیست؟ اینها همه یک معنا دارد: من عاشق نیستم.
اگر هر شب این گونه از تو عذرخواهی کنم باز هم کم است: مرا ببخش برای این همه عاشق نبودنم.
شبت بخیر محبوب خدا!
💫🌟🌙
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
گاهےدلتنگی درهیچبیتے، نمےگنجد...!! گاهےیڪتصویر، اینچنین دلرابہتپشوامےدارد :) صلیالله
گرچه مرگم پیشتر از فرصت دیدار توست
همچنان شوق وصالت زنده می دارد مرا
سلام امام زمانم
سلام عشق جانم💚
🌱مهرتو را خدا به گِل و جانمان سرشت
دنیای درکنارتو یعنی خود بهشت...
🌱باید زبانزد همه دنیا کنم تو را
بایدکه مشق نام تورا تا ابد نوشت...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج