eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
681 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
6.2هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
"سلام علیکم و رحمه الله...؛" " اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...؛" عرض تسلیت ویژه یوم الله ۱۷ شهریور؛ سالروز شهادت هزاران نفر از هموطنانمان بدست دژخیمان پهلوی" روزتان حسینی و وجودتان ثابت قدم و باصلابت در بستر "طریق الحسین"...؛ الهی فرج‌مولا و صاحب و ارباب شیعه فراهم و پایان رنج و غصه رقم بخورد و زمین و زمان برکاتش را عیان‌و سیل رحمت و نعمت و لطف خداوند باریدن‌گرفته و لبخند رضا و سعادت صدرنشین و تاج قلبهای محبین و عشاق اهل بیت"ع" گردد...؛ 🌸💐 الهی آمین💐🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱 انقلاب 📌 بینش خالص توحیدی! بازخوانی بخشی از کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
°•🌱 حدیث روز امام حسین ع می فرمایند: به راستى كه مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبان آنهاست، تا جايى كه دين وسيله زندگى آنهاست، دين دارند و چون در معرض امتحان قرار گيرند، دينداران كم مى شوند. 📚تحف العقول، ص 245
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 «چه کربلا نرفته‌ها، که کربلایی شدن....» 🔸بی قراری برای سفر کربلا
🌷 🌷 رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد .... يك بار اتفاق افتاد كه بچه ها چند روز مى گشتند و شهيد پيدا نمى كردند. رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد، نام مقدس حضرت زهرا (س) بود. ١٥ روز گشتيم و شهيد پيدا نكرديم. بعد يك روز صبح بلند شده و سوار ماشين شديم كه برويم. با اعتقاد گفتم: «امروز شهيد پيدا مى كنيم، بعد گفتم: كه اين ذكر را زمزمه كنيد: دست منو عنايت و لطف و عطاى فاطمه (س) منم گداى فاطمه، منم گــــــداى فاطمه (س) » تعدادى اين ذكر را خواندند. بچه ها حالى پيدا كردند و گفتيم: «يا حضرت زهرا (س) ما امروز گداى شماييم. آمده ايم زائران امام حسين (ع) را پيدا كنيم. اعتقاد هم داريم كه هيچ گدايى را از در خانه ات رد نمى كنى.» همان طور كه از تپه بالا مى رفتيم، يك برآمدگى ديدیم. كلنگ زديم، كارت شناسايى شهيد بيرون آمد. شهيد از لشگر ١٧ و گردان ولى عصر (عج) بود. يك روز صبح هم چند تا شهيد پيدا كرديم. در كانال ماهى كه اكثراً مجهول الهويه بودند. اولين شهيدى كه پيدا شد، شهيدى بود كه اول مجروح شده بود. بعد او را داخل پتو گذاشته بودند و بعد شهيد شده بود. فكر مى كنم نزديك به ٤٣٠ تكه بود. بعد از آن شهيدى پيدا شد كه از كمر به پايين بود و فقط شلوار و كتانى او پيدا بود. بچه ها ابتدا نگاه كردند ولى چيزى متوجه نشدند. از شلوار و كتانى اش معلوم بود ايرانى است. ١٥ _ ٢٠ دقيقه اى نشستم و با او حرف زدم و گفتم: كه شما خودتان ناظر و شاهد هستى. بيا و كمك كن من اثرى از تو به دست بياورم. توجهى نشد. حدود يك ساعت با اين شهيد صحبت كردم، گفتم: اگر اثرى از تو پيدا شود، به نيت حضرت زهرا (س) چهارده هزار صلوات مى فرستم. مگر تو نمى خواهى به حضرت زهرا (س ) خيرى برسد. بعد گفتم: كه يك زيارت عاشورا برايت همين جا مى خوانم. كمك كن. ظهر بود و هوا خيلى گرم. بچه ها براى نماز رفته بودند. گفتم: اگر كمك كنى آثارى از تو پيدا شود، همين جا برايت روضه ى حضرت زهرا (س) مى خوانم. ديدم خبرى نشد. بعد گريه كردم و گفتم: عيبى ندارد و ما دو تا اين جا هستيم؛ ولى من فكر مى كردم شما تا اسم حضرت زهرا (س) بيايد، غوغا مى كنيد. اعتقادم اين بود كه در برابر اسم حضرت زهرا (س) از خودتان واكنش نشان مى دهيد. در همين حال و هوا دستم به كتانى او خورد. ديدم روى زبانه ى كتانى نوشته است: « از اردكان يزد.» همين نوشته باعث شناسايى او شد. همان جا برايش يك زيارت عاشورا و روضه ى حضرت زهرا (س) خواندم. 📚 کتاب کرامات شهدا
یه حدیثی هست از پیامبر ص که میگه دخترت رو به آدم مومن بده چون اگر عاشقش باشه که خوشبختش میکنه و اگر عاشقش نباشه به خاطر دستوراتی که دین بهش داده باهاش خوش رفتاری میکنه این درست ترین و بهترین حدیثی هست که به چشم تو اطرافیانم دیدم✅🌹🙏👌 ‌
🍃🕊🍃 🍃به جز خیالِ وصالش چه بود قسمتِ ما؟! 🕊شدیم یک نفر از خیلِ دوست دارانش... 🍃اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج 🍃🕊🍃
گفت : نقطه ی پوچ کجاست ؟ گفتم : آنجا که همه را دوست بداری جز خدا... :) 🍃
🔻روز جمعه ﷽‌رسول خدا صلی الله علیه و آله: 🔸 روز جمعه سرور روزهاست، خداوند * نیکی‌ها را در آن چند برابر می‌کند و * گناهان را در آن می‌زداید و * درجات را در آن بالا می ‌برد و * دعاها را در آن مستجاب می ‌کند و * اندوه‌ها را در آن برطرف می ‌سازد و * حاجت ‌های بزرگ را در آن بر می ‌آورد ... 📚 کافی ج۱ ص۴۰ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃
آسان‌ترین ، شیرین‌ترین و مـفیدترین کاری که مـی‌شناسم، توجه به وجود مقدس ولی‌عصر(عج) است.. 🌿|علامـه‌مـصباح‌یَزدی|🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خستگی ها این دلدادادگی ها این بی خوابی ها درد پاهام ا...... آخ دلم تنگه💔💔 __مرا بخاطر دل شکسته ام ببخش…😭 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداحافظ اربعین❤️‍🩹😭😭 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️ از فراقت چشم ها غرق باران می‌شود عاشق هجران کشیده زودگریان می‌شود کوری چشم حسودانی که طعنه می‌زنند عاقبت می آیی ودنیا گلستان می‌شود 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینهایی که موقع برگشت از اربعین، اینگونه دل‌شان برای پرچم کشورشان می‌تپه، یکی دو هفته در آغوش امام حسین(ع) بودند. دلم به حال وطن‌فروشانی که به خاطر یک مشت دلار یا یه پناهندگی، پشت به خاک وطن‌شون کردن و دیگه نمی‌تونن برگردن می‌سوزه! چه حس فوق‌العاده‌ای هست بازگشت به وطن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 چقدر مقام زن در دین مبین اسلام رفیع ؛ و ستوده شده هست...؛🌸 در قرآن کریم اینگونه به زنان اهمیت داده شده ؛ ببینید...👌👏 بعد برخی بدون مطالعۀ قرآن ؛ معتقدند اسلام زن را بعنوان جنس دوم می‌شناسد‼️‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 117 امتحاناتم که تمام شد برای شام منزل پدرم دعوت بودیم، موتور حمید خیلی کثیف شده بود خانه خودمون جای کافی برای شستن موتور نداشتیم برای اینکه موتور را داخل حیاط پدرم بشوییم زودتر راه افتادیم وقتی رسیدیم از سر پله شروع کرد به یاالله گفتن گاهی وقت‌ها ذکرهای متنوعی می‌گفت، یا علی، یا حسین،یا زهرا یک جوری اعلام می‌کرد که اگه نامحرمی هست پوشش داشته باشد.تنهایی خجالت می کشید موتور را تمیز کند، می‌گفت:عزیزم تو هم بیا پیش من باش، بین خانواده خود من هم حمید خیلی با حجب و حیا بود، با اینکه پدر من دایی حمید می‌شد ولی رفتارش خیلی با احترام بود تازه موتور رو شسته بودیم که گوشی حمید زنگ خورد، باز هم فراخوان بود، جوری شده بود که وقتی اسم فراخوان را می‌شنیدم حالم خراب می‌شد و بند دلم پاره می‌شد احساس خطر را از کیلومترها دورتر احساس می‌کردم، حمید آماده شد و رفت. به مادرم گفتم: این بار سوریه است شک ندارم! چند ساعتی گذشت حوالی ساعت ۱۰ شب بود که برگشت، به شدت ناراحت بود و در لاک خودش رفته بود گه گاهی با پدرم زیر گوشی حرف می‌زدند جوری که من متوجه نشوم برایشان میوه بردم و گفتم: شما دوتا چی به هم میگین؟ می‌خوای بری سوریه؟ پدرم خندید و گفت: حمید جان دختر من زرنگ‌تر از این حرفاست نمیشه ازش چیزی پنهون کرد. حمید با سر حرف پدرم را تایید کرد و به من گفت:آره درست حدس زدی اعزام سوریه داریم همه رفقای من می‌خوام برن، ولی اسم من توی قرعه کشی در نیومد با تعجب گفتم: مگه سوریه رفتن هم قرعه کشی می‌خواد؟ پدرم گفت: چون تعداد داوطلب‌ها خیلی زیاده ولی ظرفیت اعزام‌ها محدود، برای همین قرعه کشی می‌کنند که هر سری به تعدادی اعزام بشن، حمید با پدرم حرف می‌زد که واسطه بشود برای رفتنش، می‌گفت: الان وقت موندن نیست اگه بمونم تا عمر دارم شرمنده حضرت زهرا سلام الله میشم. به حدی از اینجا ماندگی ناراحت بود که نمی‌شد طرف حمید بروم، اینطور مواقع ترجیح می‌دادم مزاحم خلوت و تنهایی‌هایش نباشم داشتم تلویزیون نگاه می‌کردم که یک لحظه صدای مادرم از آشپزخانه بلند شد روغن داغ روی دستش ریخته بود، کمی با تاخیر بلند شده و به آشپزخانه رفتم چیز خاصی نشده بود، وقتی برگشتم دیدم حمید خیلی ناراحت شده، خیلی زیاد! موقع رفتن به خانه چندین بار گفت؛ تو چرا زن دایی کمک خواست با تاخیر بلند شدی؟! این دیر رفتن تو کار بدی بود، کار زشتی کردی؟ یه زن وقتی نیاز به کمک داره باید زود بری کمکش تازه اون که مادره! باید بلافاصله می‌رفتی! مهرماه ۹۴ مادربزرگ مادریم مریض شده بود من و حمید به عیادتش رفتیم اصلاً حال خوبی نداشت خیلی ناراحت شده بودم بعد از عیادت به خانه عمه رفتیم داخل اتاق کلی گریه کردم عمه وقتی صدای گریه من را شنید بغض کرده بود حمید داخل اتاق آمد و گفت:عزیزم میشه گریه نکنی؟ وقتی تو گریه می‌کنی بغض مادرم می‌ترکه من تحمل گریه هر دوتاتون رو ندارم، دست خودم نبود گریه امانم نمی‌داد نمی‌دونم چرا از وقتی که بحث سوریه رفتن حمید جدی شده بود این همه دل نازک شده بودم،حمید وقتی دید حالم منقلب شده به شوخی گفت: پاشو بریم بیرون تو موتور سواری خونت اومده پایین! باید ترک موتور سوار بشید تا حالت برگرده سر جاش چون نمی‌خواستم بیشتر از این عمه را ناراحت کنم خیلی زود از آنجا بیرون آمدیم حمید وسط راه کلی تنقلات گرفت که حال و هوای من را عوض کند خانه که رسیدیم نوه‌های صاحبخانه جلوی در بودند هر چیزی که خریده بود را به آنها تعارف کرد همیشه دست و دل باز بود هر بار که خوراکی می‌خرید اگه نوه‌های صاحبخانه را وسط پله‌ها می‌دید به آنها تعارف می‌کرد اگه من شله زرد یا آش می‌پختم می‌گفت حتماً یه کاسه بدین به صاحبخونه یه کاسه هم بذار کنار ببریم برای مادرم وقتی نصف بیشتر خوراکی‌ها را به نوه‌های صاحبخانه داد از پله‌ها بالا آمد و گفت من که از پرونده اعمالم خیلی می‌ترسم حداقل شاید به خاطر دعای خیر این بچه‌های معصوم خدا اثر تقصیراتم بگذره. ادامه دارد... 🌹https://eitaa.com/tarigh3
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 118 یک هفته‌ای از این ماجرا نگذشته بود که تلویزیون اعلام کرد حاج حسین همدانی در سوریه به شهادت رسیده است، وقتی حمید خبر شهادت را شنید جلوی تلویزیون ایستاده گریه می‌کرد، خیلی خوب سردار همدانی رو می‌شناخت چون در چندین دوره آموزشی که در تهران برگزار شده بود با این شهید برخورد داشت، با حسرت گفت: حاج حسین حیف بود، ما واقعاً به حضورش نیاز داشتیم همان روز عمه ما را برای ناهار دعوت کرده بود موقع پاک کردن سبزی به عمه گفتم: سردار همدانی شهید شده حمید از شنیدنی خبر کلی گریه کرده، حمید تا شنید چشم‌هایش را گرد کرد که یعنی برای چی به مادرم گفتی؟ من هم فقط شانه‌هایم را انداختم بالا، دوست نداشت عمه ناراحتیش را ببیند برای همین رفت داخل اتاق و با خواهرزاده‌هایش مشغول توپ بازی شد به سر و کله هم می‌زدند، بیشتر صدای حمید می‌آمد تا بچه‌ها هنوز هم گاهی اوقات بچه‌های خواهرش می‌گویند کاش دایی بود با هم توپ بازی می‌کردیم! گروهی که اسمشو در قرعه کشی برای اعزام به سوریه درآمده بود پشت هم دوره‌های آماده‌سازی و آموزش رسم می‌رفتند، روزهایی که حمید توی این جمع نبود دنیا برایش شده بود مثل قفس! پکر بود و حال و حوصله هیچ کاری نداشت حس آدم جامانده‌ای را داشت که همه رفقایش رفته باشند. موقع اعزام این گروه پروازشان چند باری به تعویق افتاد هر روز که حمید به خانه می‌آمد من از رفتن رفقایش می‌پرسیدم، حمید با خنده می‌گفت: جالبه هر روز صبح از این‌ها خداحافظی می‌کنیم دوباره فردا صبح برمی‌گردن سر کار، بعضی از همکارا میگن ما دیگه روی رفتن سمت خونه نداریم، هر روز صبح خانواده با اشک و نذر و نیاز ما را راهی می‌کنن، ما خداحافظی می‌کنیم باز شب برمی‌گردیم خونه! شانزدهم مهر با ناراحتی آمد و گفت: بالاخره رفتند و ما جا ماندیم! پدرت موقع رفتنشون خیلی گریه کرد همه را تک تک بغل کرد، ازشون حلالیت خواست و از زیر قرآن رد کرد، بابا سر این چیزها حساس بود، خیلی زود احساساتی می‌شد، این صحنه‌ها او را یاد دوران دفاع مقدس و رفقای شهیدش می‌انداخت، همون موقع‌ها بود که مستند ملازمان حرم، صحبت‌های همسران شهدای مدافع حرم از شبکه افق پخش می‌شد پدرم زنگ میزد به حمید می‌گفت: نذار فرزانه این برنامه‌ها را ببینه، یک دوره شبکه افق خانه ما ممنوع بود آن روزها برای همه ما سخت می‌گذشت، حمید می‌گفت: کل پادگان یک حالت غمی به خودش گرفته است، خیلی بی‌تاب شده بود، نماز شب خواندن‌هایش فرق کرده بود، هر وقت از دانشگاه می‌آمدم از پشت در صدای دعاهایش را می‌شنیدم، وارد که می‌شدند چشم‌های خیسش گواه همه چیز بود، دلش نمی‌خواست بماند میل رفتن داشت کمی که گذشت تماس‌های رفقای حمید از سوریه شروع شد، زنگ می‌زدند و از حال و هوای سوریه می‌گفتند، صدا خیلی با تاخیر می‌رفت حمید سعی می‌کرد به آنها روحیه بدهد، بگو بخند را می‌انداخت هر کدام از رفقایش یک جوری دل حمید را می‌بردند آقا میثم از اعضای گروهانشان می‌گفت: من همین جا می‌مونم تا تو بیایی سوریه، اینجا ببینمت بعد برگردم ایران، همین همکارش لحظه آخر حمید را بغل کرده بود و گفته بود حمید من دو تا پسر دارم، ابوالفضل و عباس، اگر سوریه سالم برگشتم که هیچ، اگه شهید شدم به بچه‌های من راه راست را نشون بده. حمید خانه که می‌آمد می‌گفت: به خانم‌های رفقایی که رفتن سوریه زنگ بزن و حالشون را بپرس، بگو اگه چیزی نیاز دارند یا کاری دارند تعارف نکنن، من هم گاهی از اوقات به دور از چشمان حمید می‌نشستم پای سیستم عکس‌های گروهی حمید با همکارانش را می‌دیدم، مخصوصاً برای آنهایی که اعزام شده بودند و بچه داشتند خیلی دلم می‌سوخت با گریه دعا می‌کردم، به خدا می‌گفتم: خدایا تو رو به حق پنج تن این همکار حمید بچه داره ان شاءالله سالم برگرده آن روزها اصلاً فکرش رو نمی‌کردم که چند هفته بعد همین عکس‌ها را ببینم و این بار برای حمید اشک بریزم و روز و شبم را گم کنم! ادامه دارد... 🌹https://eitaa.com/tarigh3
[🌸🌿] ۞‌‏وَمَا تَوفِيقي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيهِ تَوَكَّلتُ وَإِلَيهِ أُنِيب ! و توفیقم فقط بھ یاري خداست بر او توکل کردھ و به‌سويِ او باز مي‌گردم .. ۞﴿هود88﴾۞ 🌿چه قشنگ گفت که توکل یعنی تو وظیفه بندگیتو انجام بده؛ خدا وظیفه خداییش رو خوب بلده🌱!' امروزتون سرشارازعطرویادخدا🤍 و توکل بر او که بهترین تکیه گاهه♡ فَـهُــوَ حَـسـبُه کـہ مـے خوانم انگار کسے دستے بـہ قلبم مے کشد❤️ و من آرام مے شوم انگار کسے مے گوید : " خیالت راحت.من هستم "✨ متبرک به نگاه مهربان خدا زندگیتون بی غم 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امن باشیم برای همه 👈 آیا شما انسان امنی برای بقیه هستید یا فقط دنبال امنیت خودتونید؟!☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرقدر باشد اگر دور ِ ضریح تو شلوغ من ندیدم که بیاید کسی و جــا نشود بین زوّار که باشم کرمت بیشتــــــر است قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود♥️ شبتون به زیبایی شب های کربلا🥺💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نفسش‌سخت‌گرفتہ‌ست بہ‌آغوش‌بڪش! نوڪرِخستہ‌ےرنجورِبهم‌ریختہ‌را...😭
شوق‌مابه‌ڪربـلاقاصدبی‌دردڪجـامیـداند؟! آن‌قدَرشوقِ«حسیـن»داریم‌ڪه‌خـدامیدانـد -حُب‌الحُسین‌هویتنا❤️