فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم چند دقیقه قبل از شهادت شهیدان رستگاری و اسلامی فرد، که در ۱۳ بهمن ۱۳۶۵به شهادت رسیدند.
چهرها بر اثر چند روز درگیری بادشمن زیر انفجار توپ و خمپاره سیاه شده و ذره ای ترس، منت، طلبکاری ندارند، این همه آرامش از کجاست؟
خواستیم این انقلاب را قضاوت کنیم، با این افراد بشناسیم!!
🌹@tarigh3
#تولدحضرتعباساززبانحضرتزینب🤍
اغراق نیست اگر بگویم که بعد از شهادت مادرم هیچ چیز مرا به اندازه تولد تو خوشحال نکرد با ذوق و شوقی که در وصف نمی گنجد قنداقه تو را پیش پدر بردم و گفتم.
خدا به ما پسر داده است.
پدر خندید تو را گرفت و غرق بوسه کرد
و در گوشه هایت اذان و اقامه گفت
پدر از مادر پرسید: برای اسمش چه فکری کرده اید؟
مادر :گفت اختیار همه ما به دست شماست.
«#عباس» را پدر فرمود برای اینکه میخواست شیر دژم باشی و از بیشه آل الله حفاظت کنی و خاطره عمویش عباس را هم زنده نگه داری #ابوالفضل را هم پدر کُنیه بخشید برای اینکه میخواست
تو پدر همه خوبیها و برتریها باشی
من خودم شاهد بودم که پدر علم را به تو نمی آموخت بلکه علم را چون پرنده ای که غذا در دهان جوجه اش می گذارد در کامت میگذاشت #سقا را هم او لقب داد و در پاسخ به سؤال بهت آلود من اشاره کرد به کربلا و امروز و اینجا و اکنون که تو برای آوردن آب به کنام گرگانرفته ای
اما #ماهبنیهاشم را فقط پدر نگفت
هر کس که روی ماه تو را دید گفت...!
📚: سقای آب و ادب
#میلاد_حضرت_عباس
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک کار هوشمندانه و تمیز که بازخورد خوبی در بین شهروندان عرب داشته است.
تاثیر این کارها مثل اثر آب روی آتش ایران و شیعه هراسی است.
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی پر از لذت های ساده ست
مثل تماشای پرواز پرنده ها
🌹@tarigh3
35.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما چی میفهمیم از حاجت؟؟💔🥺
دکتر سعید عزیزی
🌹@tarigh3
32.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨صدای مردم رو بشنوید
صحبت های سیدرضا نریمانی درباره #انتخابات و مسئولین
28.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 کولاک امام جمعه کربلا 😍
لبیک یا خامنه ای ...❤️😘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مقایسهی ثروت رهبران حکومتها!
⁉️ثروت رضاشاه هنگام خروج از ایران چقدر بود؟!
‼️ماجرای فرشهایی که به عنوان خمس داده شده بود!
🔰برشی از سخنرانی #حاج_آقا_راجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد حضرت عباس (ع).mp3
6.63M
🌺 #میلاد_حضرت_عباسع
🌼 سلام یار و یاور حسین
🌸 سلام مرد واله خدا
🎙 #سید_مهدی_میرداماد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 خیلی مهم
⭕️ چه قشنگ و جالبه که امام خامنه ای عزیز داره کارهای دولت آقای رییسی رو بیان میکنه
رسانه واقعا ضعیفه تو این مورد
ولی حتما نگاه کنید ببینید که جناب آقای رئیسی چیکار کرده
((فقط ضعف نبینیم کمی هم گوش بفرمان باشیم))
#لبیک_یا_امام_خامنه_ای
🔺دیشب چند خرابکاری همزمان تو خطوط گازی کشور رخ داد. خطوطی که دقیقا مسیر اصلی انتقال گاز از جنوب به شهرهایی مثل تهران و اصفهان و مشهد بود!
🔸هدف قطع همزمان گاز شهرهای بزرگ بود که خدا رو شکر اینطور نشد و تا شب همه خطوط ترمیم میشن.
🔹به اسم مبارزه سیاسی دوباره میخواستید به مردم آسیب بزنید؟ باز خرابکاری شرافتمندانه؟! عصبانی باشید و از عصبانیت بمیرید تروریستای بیوجود..
کمتر کسی می دانست؛
او «جانباز ۷۰ درصد» بود
پنج بار زخمی شد
۲۲ ترکش در بدن داشت
ترکش گلویش را دریده بود...
راوی: همسر شهید
یاد سپهبد #شهید_صیادشیرازی گرامی با ذکر صلوات 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 حضرت ابوالفضل(؏)
#باب_الحوائج
🎙 حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد
#میلاد_حضرت_عباس
✍برای با شهدا بودن بهانہ زیاد است؛
بهاے این #بهانہها،
همنفس شدن است با شهدایی
ڪہ روزگارے در این #خاڪ زیستہ اند.
سالروز شهادت مدافعان حرم:
🕊شهادت شهید مدافع حرم مهدی قاسمی
🕊شهادت شهید مدافع حرم رضا ایزدیار
🕊شهادت شهید مدافع حرم حمزه کاظمی
🌱شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرجَهُمْ
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امتناع امام جمعه شهرستان خلیل آباد از افتتاح یک پروژه در روستای جعفرآباد
روکش آسفالت هم شد پروژه؟!
انجام روکش آسفالت وظیفهی شما بوده!
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۹۸ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸
🍂
🔻 گلستان یازدهم/ ۹۹
زهرا پناهی / شهید چیت سازیان
نوشته بهناز ضرابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔸 شکمم به شدت درد میکرد؛ با این حال گفتم: «خوبم.» مادر مشغول مرتب کردن پتو و روسری و سر و وضعم شد. با شادی گفت: «نمیدانی چه پسریه ماشاءالله! گل! مردم یه ریز تلفن میزنن و احوالت رو میپرسن. از دفتر امام جمعه گرفته تا استانداری و جاهای دیگه.» با غصه به مادر نگاه کردم. دلم میخواست علی آقا بود و زنگ میزد. کاش بود! بغض راه گلویم را بسته بود.
دلم میخواست مادر چراغ را خاموش میکرد و میخوابیدم و خواب علی آقا را می دیدم. یا چشمهایم را میبستم و خاطراتم را با علی آقا دوره میکردم. مادر گلها را از روی میز کنار تخت برداشت. گلایل سفید بودند.
آنها را آورد جلوی صورتم گرفت و گفت: «بو کن.» یاد روز تشییع جنازه علی آقا افتادم روی تابوتش پر از گل بود.
باغ بهشت پُر از تاج گل گلایل بود. علی آقا مثل پروانه لابه لای آن همه گل پرواز میکرد.
مادر در یخچال کوچک اتاق را باز کرد و گفت: «اگه یه پارچ آب یا چیز دیگه ای بود گلها رو میذاشتیم توش تا صبح پژمرده میشن. پرسیدم: «برف میآد؟»
مادر گل به دست پشت پنجره رفت و به بیرون نگاه کرد.
نه ولی هوا، هوای برفه. امشب نباره، حتما صبح میباره. یاد برف سنگین سال گذشته افتادم. گفتم: «مادر، سوم بهمن پارسال یادتونه؟ جمعه بود علی آقا رو دوستاش از اصفهان آوردن.
چه روز بدی بود! گلها دیگر در دست مادر نبود. نفهمیدم بالاخره چه کارشان کرد. آمد و دراز کشید روی تخت کناری و گفت: «تو خواب نداری؟!»
با ناراحتی گفتم: «مادر!»
مادر متوجه ناراحتی ام شد.
- جانم عزیزم!
- یادته؟
- چرا یادم نباشه. عزیزم یادمه. دختر قشنگم چه برف سنگینی باریده بود. یخبندان بود. دوستاش یه راست آوردنش خونه ما. رختخوابش رو کنار بخاری انداختم تا یه وقت سرما نخوره. براش سوپ مرغ درست کردم. میخورد و میگفت: وجیهه خانم، چقدر
خوشمزه ست! دستتان درد نکنه.
اشک هایم بی اختیار راه گرفت.
مادر، علی آقا خیلی سختی کشید اون وقتا به شما نمیگفتم تا ناراحت و دلواپس نشی. اما خیلی سختی کشیدم.
مادر سرش را روی بالش گذاشت و روی دست راست رو به طرف من خوابید ، گفت اجرت با امام حسین، اجرت با امام زمان انشاء الله.
چشم دوختم به سقف و فلورسنتی که بالای سرم روشن بود.
فکر کردم چقدر همه چیز زود اتفاق افتاد. مادر روی دست راست خوابش برده بود؛ بدون پتو. دلم برایش سوخت. به زحمت از تخت پایین آمدم. پتو را کشیدم رویش. مثل همیشه زیر گلویش را بوسیدم. چه بوی خوبی میداد. چراغ های فلورسنت سقف را خاموش کردم. برف آرام آرام داشت میبارید. آسمان صورتی و روشن بود.
صبح، وقتی از خواب بیدار شدم اول به تخت خالی مادر نگاه کردم و بعد متوجه ملافه ای شدم که کف اتاق انداخته بود.
داشت نماز میخواند. آهسته گفتم: «سلام صبح به خیر.» مادر، پس از خواندن سلام نمازش، تسبیح به دست بلند شد و آمد کنارم ایستاد. دستم را گرفت
- سلام عزیزم، خوبی؟
- خوبم الحمد الله.
صورت مادر تکیده و غمگین بود. فکر کردم به خاطر مقنعه مانتوی مشکی و صورت اصلاح نشده اش است یا از چیزی ناراحت است. پرسیدم: «مادر بچه چطوره؟ حالش خوبه؟»
مادر خندید، خوب خوب. صبح زود رفتم بهش سر زدم مثل فرشته ها خوابیده بود. تو چی؟ حالت خوب نیست؟!
سری تکان دادم و گفتم نه... .خوبم پرسیدم: «بابا و رؤیا و نفیسه خوبن؟»
لبخندی زد.
همه خوبن یکی دو ساعت دیگه تلفن میزنم باهاشون حرف بزن.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
🌹@tarigh3