eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
681 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
6.2هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
32.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨صدای مردم رو بشنوید صحبت های سیدرضا نریمانی درباره و مسئولین
28.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 کولاک امام جمعه کربلا 😍 لبیک یا خامنه ای ...❤️😘
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مقایسه‌ی ثروت رهبران حکومت‌ها! ⁉️ثروت رضاشاه هنگام خروج از ایران چقدر بود؟! ‼️ماجرای فرش‌هایی که به عنوان خمس داده شده بود! 🔰برشی از سخنرانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «فرمانده مهدی» 👤 حاج ابوذر ☀️ مردم دنیا رو می‌بینی فرمانده نمی‌شناسنت ولی صدات می‌کنن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 خیلی مهم ⭕️ چه قشنگ و جالبه که امام خامنه ای عزیز داره کارهای دولت آقای رییسی رو بیان میکنه رسانه واقعا ضعیفه تو این مورد ولی حتما نگاه کنید ببینید که جناب آقای رئیسی چیکار کرده ((فقط ضعف نبینیم کمی هم گوش بفرمان باشیم))
🔺دیشب چند خرابکاری همزمان تو خطوط گازی کشور رخ داد. خطوطی که دقیقا مسیر اصلی انتقال گاز از جنوب به شهرهایی مثل تهران و اصفهان و مشهد بود! 🔸هدف قطع همزمان گاز شهرهای بزرگ بود که خدا رو شکر این‌طور نشد و تا شب همه خطوط ترمیم میشن. 🔹به اسم مبارزه سیاسی دوباره میخواستید به مردم آسیب بزنید؟ باز خرابکاری شرافتمندانه؟! عصبانی باشید و از عصبانیت بمیرید تروریستای بی‌وجود..
انسانها را از زیستن بشناس!! در گفتن همه آراستـــه اند... در خفتن همه آرام... در خوردن همه مهربان... در بردن همه خنــــدان... انسانها را در «زندگی» بشنـــاس!👌🌱 🌹@tarigh3
کمتر کسی می دانست؛ او «جانباز ۷۰ درصد» بود پنج بار زخمی شد ۲۲ ترکش در بدن داشت ترکش گلویش را دریده بود... راوی: همسر شهید یاد سپهبد گرامی با ذکر صلوات 🌷
✍برای با شهدا بودن بهانہ زیاد است؛ بهاے این ، هم‌نفس شدن است با شهدایی ڪہ روزگارے در این زیستہ ‌اند. سالروز شهادت مدافعان حرم: 🕊شهادت شهید مدافع حرم مهدی قاسمی 🕊شهادت شهید مدافع حرم رضا ایزدیار 🕊شهادت شهید مدافع حرم حمزه کاظمی 🌱شادی ارواح طیبه شهدا صلوات ْ 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امتناع امام جمعه شهرستان خلیل آباد از افتتاح یک پروژه در روستای جعفرآباد روکش آسفالت هم شد پروژه؟! انجام روکش آسفالت وظیفه‌ی شما بوده!
- عیدتون مبروک💚
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۹۹ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 شکمم به شدت درد می‌کرد؛ با این حال گفتم: «خوبم.» مادر مشغول مرتب کردن پتو و روسری و سر و وضعم شد. با شادی گفت: «نمی‌دانی چه پسریه ماشاءالله! گل! مردم یه ریز تلفن می‌زنن و احوالت رو می‌پرسن. از دفتر امام جمعه گرفته تا استانداری و جاهای دیگه.» با غصه به مادر نگاه کردم. دلم می‌خواست علی آقا بود و زنگ می‌زد. کاش بود! بغض راه گلویم را بسته بود. دلم می‌خواست مادر چراغ را خاموش می‌کرد و می‌خوابیدم و خواب علی آقا را می دیدم. یا چشم‌هایم را می‌بستم و خاطراتم را با علی آقا دوره می‌کردم. مادر گلها را از روی میز کنار تخت برداشت. گلایل سفید بودند. آنها را آورد جلوی صورتم گرفت و گفت: «بو کن.» یاد روز تشییع جنازه علی آقا افتادم روی تابوتش پر از گل بود. باغ بهشت پُر از تاج گل گلایل بود. علی آقا مثل پروانه لابه لای آن همه گل پرواز می‌کرد. مادر در یخچال کوچک اتاق را باز کرد و گفت: «اگه یه پارچ آب یا چیز دیگه ای بود گلها رو می‌ذاشتیم توش تا صبح پژمرده می‌شن. پرسیدم: «برف می‌آد؟» مادر گل به دست پشت پنجره رفت و به بیرون نگاه کرد. نه ولی هوا، هوای برفه. امشب نباره، حتما صبح می‌باره. یاد برف سنگین سال گذشته افتادم. گفتم: «مادر، سوم بهمن پارسال یادتونه؟ جمعه بود علی آقا رو دوستاش از اصفهان آوردن. چه روز بدی بود! گل‌ها دیگر در دست مادر نبود. نفهمیدم بالاخره چه کارشان کرد. آمد و دراز کشید روی تخت کناری و گفت: «تو خواب نداری؟!» با ناراحتی گفتم: «مادر!» مادر متوجه ناراحتی ام شد. - جانم عزیزم! - یادته؟ - چرا یادم نباشه. عزیزم یادمه. دختر قشنگم چه برف سنگینی باریده بود. یخبندان بود. دوستاش یه راست آوردنش خونه ما. رختخوابش رو کنار بخاری انداختم تا یه وقت سرما نخوره. براش سوپ مرغ درست کردم. میخورد و می‌گفت: وجیهه خانم، چقدر خوشمزه ست! دستتان درد نکنه. اشک هایم بی اختیار راه گرفت. مادر، علی آقا خیلی سختی کشید اون وقتا به شما نمی‌گفتم تا ناراحت و دلواپس نشی. اما خیلی سختی کشیدم. مادر سرش را روی بالش گذاشت و روی دست راست رو به طرف من خوابید ، گفت اجرت با امام حسین، اجرت با امام زمان انشاء الله. چشم دوختم به سقف و فلورسنتی که بالای سرم روشن بود. فکر کردم چقدر همه چیز زود اتفاق افتاد. مادر روی دست راست خوابش برده بود؛ بدون پتو. دلم برایش سوخت. به زحمت از تخت پایین آمدم. پتو را کشیدم رویش. مثل همیشه زیر گلویش را بوسیدم. چه بوی خوبی می‌داد. چراغ های فلورسنت سقف را خاموش کردم. برف آرام آرام داشت می‌بارید. آسمان صورتی و روشن بود. صبح، وقتی از خواب بیدار شدم اول به تخت خالی مادر نگاه کردم و بعد متوجه ملافه ای شدم که کف اتاق انداخته بود. داشت نماز میخواند. آهسته گفتم: «سلام صبح به خیر.» مادر، پس از خواندن سلام نمازش، تسبیح به دست بلند شد و آمد کنارم ایستاد. دستم را گرفت - سلام عزیزم، خوبی؟ - خوبم الحمد الله. صورت مادر تکیده و غمگین بود. فکر کردم به خاطر مقنعه مانتوی مشکی و صورت اصلاح نشده اش است یا از چیزی ناراحت است. پرسیدم: «مادر بچه چطوره؟ حالش خوبه؟» مادر خندید، خوب خوب. صبح زود رفتم بهش سر زدم مثل فرشته ها خوابیده بود. تو چی؟ حالت خوب نیست؟! سری تکان دادم و گفتم نه... .خوبم پرسیدم: «بابا و رؤیا و نفیسه خوبن؟» لبخندی زد. همه خوبن یکی دو ساعت دیگه تلفن میزنم باهاشون حرف بزن. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🌹@tarigh3
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۱۰۰ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 از مادر پرسیدم: «بابا و رؤیا و نفیسه خوب‌ان؟» لبخندی زد. - همه خوب‌ان. یکی دو ساعت دیگه تلفن میزنم باهاشون حرف بزن. بعد انگار یاد چیزی افتاده باشد، گفت: «الحمدلله دیگه تلفن داریم. راحت شدیم، مادر. وقتی دزفول بودیم هر وقت دلم تنگ می‌شد، می رفتم به مخابرات و تلفن می‌زدم. به خانه سکینه خانم روغنی ـ که همسایه سر کوچه بود و هفت هشت خانه با ما فاصله داشت - خیلی طول می‌کشید تا مادر یا یک نفر دیگر بیایند پای تلفن. این اواخر یاد گرفته بودم، وقتی تلفن می‌زدم می‌گفتم بی زحمت مادرم رو صدا کنید. من قطع می‌کنم و نیم ساعت دیگه دوباره زنگ می‌زنم.» مادر نشست روی تختش و با تسبیحش مشغول ذکر گفتن شد. گفتم: یادته تلفن می‌زدم خانه سکینه خانم؟ یه بار سر همین تلفن زدن می خواستیم شهید بشیم. تسبیح توی دستان مادر از حرکت بازایستاد. با ترس و نگرانی نگاهم کرد. خندیدم. نترس! حالا که شهید نشدم. - مادر، همان طور که ذکر می‌گفت سری تکان داد. ناقلا! همیشه می‌گفتی خیلی خوبه، خیلی خوش می‌گذره، با دوستامون مهمانی بازی می‌کنیم. – دروغ که نمی‌گفتم. مهمانی بازی هم می‌کردیم. اما این چیزا هم بود. یه روز مریض شدم. شکم دردی گرفته بودم که اون سرش ناپیدا! علی آقا یه هفته ای می‌شد که رفته بود. یه روز صبح با دل درد از خواب بیدار شدم و تا شب درد کشیدم. فاطمه طفلک هر کاری از دستش بر می اومد انجام داد. وسط هفته بود و به اومدنش امیدی نبود. شب که شد فکر کردم اگه نصف شب حالم بدتر بشه، چه کار کنم؟! یه لحظه آرزو کردم کاش پنجشنبه یا جمعه بود و علی آقا می اومد. به خدا مادر، همون وقت صدای ماشین علی آقا از توی کوچه اومد. ساعت ده و نیم بود. فکر کنم علی آقا که پاش رو توی اتاق گذاشت و حال و روز من رو دید، جا خورد. هر چند حال خودش از من بدتر بود؛ خاک آلوده و خسته، با چشم‌ها و صورتی پف کرده. انگار یه هفته ای نخوابیده بود. پرسید پس چه ته؟» گفتم «از صبح نمیدونم چرا دلم درد می‌کنه؟» راننده علی آقا رفته بود. همون جلوی در برگشت و رفت سراغ همسایه مون. آقای صدیق ماشینش رو گرفت و من و فاطمه رو سوار کرد و رفتیم بیمارستان. جلوی در بیمارستان گفت: «فرشته، من خیلی خسته ام خودت می‌ری؟» ماشین رو خاموش کرد و سرش رو گذاشت رو فرمون و گفت: «مشکلی بود بیایین سراغم. دکتر کشیک معاینه م کرد گفت: «مشکوک به آپاندیسه.» چند جور آزمایش نوشت و تأکید کرد اورژانسی انجام شه. آزمایش دادم. جوابش رو دکتر دید و گفت: «الحمدالله چیز مهمی نیست.» چند جور قرص و شربت نوشت. دو سه ساعت طول کشید. کیسه دارو به دست برگشتیم. - بمیرم الهی مادر! - علی آقا همونطور که سرش رو روی فرمون گذاشته بود خوابش برده بود. بیدارش کردم. ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم، چون حالم بهتر شده بود. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آمدم بهر گدایی ثمرم بخشیدی 🌸 بر دل نوکر خود جود و کرم بخشیدی💫 راستی نیست تو را شمع و چراغ و حرمی🕯 نکند سائلی آمد و حرم بخشیدی؟💚 السلام علیک یا علی بن الحسین (علیه السلام) 🌹@tarigh3
یکی از رفقا زنگ زد واسه پول، پیچوندمش گفتم من کربلام اینجا شلوغه، نائب الزیارم قطع کردم ‌‌اس داد التماس دعا ولی به تلفن خونه‌تون زنگ زدم نه گوشیت😐😂 ‌ 🌹@tarigh3
بانمک بودن با بی‌شعور بودن فرق داره ... رُک بودن با بی‌ادبی فرق داره، اجتماعی بودن با پررویی و چَتر بودن فرق داره، زرنگ بودن با "سر دیگران کلاه گذاشتن" فرق داره .... و مشکلات ما دقیقا از آنجایی شروع شد که این تفاوت‌ها را درک نکردیم! 🍁🍂 🌹@tarigh3
🔴 امام سجاد علیه السلام : 🔵 مردم زمان غيبت او كه معتقد به امامت او هستند و منتظر ظهورش مي‌باشند از مردم هر زمانى برترند زيرا خداى تبارك و تعالى عقل و فهم و معرفتى به آنها عطا كرده است كه غيبت نزد آنها چون مشاهده است. 📚 کمال الدین ج ۱ ص ۳۲۰ 🌕 فرا رسیدن سالروز میلاد با سعادت امام سجاد علیه السلام بر وجود نازنین امام عصر ارواحنا فداه و کلیه منتظران مبارک باد.