شیخ رجبعلی خیاط
امام زمان(ع)
دنبال رفیق میگرده؛
خوب شو،
خودش میاد پیدات میکنه...
♡اللّهـــــم عجّـل لولیـــک الفـــرج ♡ ❤️
♡┅═════════════﷽══┅
🌹@tarigh3
🌸💐🍃
آدم هرجا باشه عادت میکنه و دیگه براش سخته از اونجا بره. نحوهٔ فکر کردن هم بعد از مدتی عادت میشه و دیگه عوض کردنش سخته.
حالا شما فکر کنید به صاحب الامر اماممهدی"عج"
فکر کنید ثبتنام کردید و توی لشگرشون به شما جا دادند...💐🌸
🌹@tarigh3
خوشا به حال اونهایی که کارهاشون رو به امام زمان میسپارن
رفیق
هر جا گیر کردی
هر جا درمونده شدی
هر جا کار برات سخت شد
امام زمان رو صدا کن
و از حضرت حجت عج بخواه که بهت کمک کنه
اونموقع متوجه میشی که چطور یهویی مشکلاتت یکی پس از دیگری حل میشه🍃🍂
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️ یمنی ها از سلاح جدید به نام القرعه رونمایی کردند! یک زیردریایی انتحاری...
علی برکت الله
منتظر یارانیمانی...
🌹@tarigh3
‹آرزوی شهادت داشتن با
آماده ی شهادت بودن خیلی فرق میکنه›
#وعده_صادق
🌹@tarigh3
به کسانی که افتادن ما را انتظار میکشند
بگویید که ایستادگی ما💪
از عمر آنان (🇮🇱)طولانی تر است...
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
شیخ رجبعلی خیاط امام زمان(ع) دنبال رفیق میگرده؛ خوب شو، خودش میاد پیدات میکنه... ♡
این سر که به دست غم هجر تو سپردیم
در پای غمت هدیهی ناقابل ما بود...
فرخی یزدی.
🌹@tarigh3
°🍃°
مَا تَسقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إلّا يَعْلَمُها
نگران نباشید؛ خدایی که آمارِ
تک تک برگهای عالم را دارد
از احوالشما هم خبردار است
وَاصْبِـــرْ لِحُكْـــــمِ رَبِّــــكَ ...💜
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 اسم من مهرسا جهاندیدست
🔻 مهرسا جهاندیده امروز در مراسم تشییع پدرش آخرین لحظات حضور پدر و فرصت استفاده از گرمای سایۀ پدرانه را با خوانش چند بیت شعر سپری کرد.
#ارتش_قهرمان
#شهید_امنیت
جملات آن روزش در دانشکده داروسازی
هرگز از ذهنم پاک نخواهد شد!🍃
.
میگفت:
مرتب خود را زیر ذره بین معیار های
اسلام قرار دهید و در کارها و دیدگاهتان دقت داشته باشید.
سر سوزنی انحراف از مسیر واقعی پس از مدتی شما را به جایی میرساند که درمییابید نسبت به نقطه ابتدایی،
که بر آن انطباق داشتید،
زاویه بزرگی پدید آمده و شما را از صراط مستقیم دور ساخته!
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
#یاد_شهدا_با_صلوات
🌹@tarigh3
#قسمت_اول
#شهيد_مهدي_زين_الدين
لباس نو نداشت . دادم به او . " گفت " شما ها فکر می کنید من خیلی به این چیزها وابسته ام ؟ "
سلیقه اش دستم آمده بود . این که از چه لباس خوشش می آید یا نمی آید . به قول خودش لباس اج وجق دوست نداشت . لباس ساده و تمیز ، کمی هم شیک ، رنگ های آبی آسمانی و سبز . از قرمز بدش می آمد . می گفت " از جبهه این قرمز برای من شده یک جور سمبل قساوت . "
زمستان که شد برای این که داخل خانه گرم بماند آقا مهدی جلو ایوان را پلاستیک زد . شب ها کنار پنجره می نشستم و گوشه ی پلاستیک را بالا می زدم و خیابان را نگاه می کردم تا ببینم چه وقت ماشین او پیدایش می شود . خانه مان سر چهار راه بیست و چهار متری بود و از هر طرفی که می آمد می دیدمش . تویوتای لندکروزش را که می دیدم . بلند می شدم و خودم را سرگرم کاری نشان میدادم تا نفهمد این همه منتظر او بوده ام . یک بار که حواسم نبود . همین جوری مات رو به پنجره مانده بودم . صدایش را از پشت سرم شنیدم . گفت " بابا این در و پنجره ها هم شکل تو را یاد گرفتند ، از بس که آن جا نشستی . "
خودش هم یک کارهایی می کرد که فاصله ی بینمان کمتر شود . یک روز صبح خوابیده بودم . چشم هایم را باز کردم، دیدم یک آدم غریبه با سر ماشین شده بالای سرم نشسته دارد نگاهم می کند . اول ترسیدم ، بعد دیدم خود آقا مهدی است . موهایش را با نمره ی هشت زده بود . گفت " چه طور شدم ؟ " و خندید . خنده اش مخصوص خودش بود . لب زیرش اول کمی به یک طرف متمایل می شد ، بعد لب بالا با هم باز می شدند . خیلی قشنگ بود...
#شهيد_مهدي_زين_الدين 🌸
🌹@tarigh3
#قسمت_دوم
#شهيد_مهدي_زين_الدين
داشته باشم . یک روز گفت " می خواهی برویم بیرون ؟ امروز را می توانم خانه بمانم . " قرار شد یک گشتی توی شهرهای اطراف بزنیم . من هم از خدا خواسته سالاد الویه درست کردم که ظهر بخوریم . از اهواز راه افتادیم طرف دزفول . دزفول را با موشک می زدند . از کنار ساختمانی رد شدیم که ده دقیقه قبلش موشک خورده بود . گفتیم این جا که نمی شود . جای گشتن نبود ، همه جا سنگر و همه ی آدم ها نظامی . حداقل برویم مزار شهدا فاتحه ای بخوانیم . ظهر هم شده بود . همان جا ناهار را خوردیم . حاشیه ی قبرستان . پیش خودم گفتم " این جا درِ غذا را بردارم پر خاک می شود . " هیچ خوشم نمی آمد آن جا غذا بخوریم اما چاره ای نبود . با اکراه چند لقمه خوردم . گفتم نکند فکر کند دارم لوس بازی در می آورم . چند لقمه هم او خورد . زیاد هم حرف نزدیم .
#شهيد_مهدي_زين_الدين 🌸
🌹@tarigh3
#قسمت_سوم
#شهيد_مهدي_زين_الدين
از قدیم گفته اند آدم ها توی سفر بیش تر با هم آشنا می شوند . سفر سوریه هم همین خوبی را برای ما داشت . گفتند از طرف سپاه یک مأموریتی به چند نفر داده اند ، گفته اند خانم هایتان را هم می توانید ببرید . یک هفته قبلش به من گفت از دکتر بپرسم با توجه به اینکه بچه ای در راه دارم آیا می توانم سوار هواپیما شوم . مشکلی نبود . سوریه که رسیدیم فهمیدم آن ها برنامه شان این است که ما را سوریه بگذارند و خودشان بروند لبنان . یک روز و نصفی قبل از رفتن به لبنان و دو روز بعدش با هم بودیم . خوش حال بودم ، خیلی . از دو چیز ؛ یکی زیارت حضرت زینب و رقیه . دیگر ، فرصتی که پیش آمده بود تا با هم باشیم . آن قدر ذوق کرده بودم که می گفتم اصلاً همین جا در هتل بمانیم . لازم نیست مثلاً برویم خرید یا این جور کارها .
#شهيد_مهدي_زين_الدين 🌸
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به دلتنگی قسم دردی شبیه درد دوری نیست
که جانت میرود هر لحظه اما زنده میمانی:)
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله
مهربون اربابم♥️حسین(ع)
#دلتنگ_آغوش_حرمتم
✨شبتون
✨ راهتون و
✨ عاقبت تون حسینی✨
🌹@tarigh3
بنا نبود فقط خوب ها حرم بروند
شبی بیا و مرا هم به " کربلا " ببرم
#مارانمیبریبهحرمقهرکردهای 💔
#امام_حسین_قلبم
.
آقاجان...!
زَمین بِدون شما
جای زندگانی نیست...
بیٰا که خو نَکند قاصِدک
به دَر به دَری..!!
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات🌷
شبتونمهدوی💚
التماس دعای فرج 🤲
🌹@tarigh3
.