eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
651 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
7.1هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میگم مادر این گوشتای توو خورشت قیمه چرا اینقدر ترشن؟ میگه اونا لیمو عمانیه مادرجان ،۴ تیکه گذاشتم فک کنی گوشته😂😂 رفیق بی کلک مادر😂😂😂
ب اسرائیل های خبر بدین تو که گنبد اهنی داری هیچ وقت با کشوری که گنبدش از طلاست رو ب رو نشو السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
لحظہ‌اےخاموش‌باش‌ و بگذارآرامشِ‌ خُدا در تُوجارےشود.. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
°•○●°•🍃•°●○•° 🌸🍃 #بهشت_جی‌پی‌اس_ندارد 🌸🍃 قسمت بیست و هفتم 🌸🍃 بخشی از فصل چهارم: گناه، بی گناه عروس
°•○●°•🍃•°●○•° 🌸🍃 🌸🍃 قسمت بیست و هشتم 🌸🍃 بخشی از فصل چهارم: گناه، بی گناه اعظم چنان توی خودش رفت که مرحله‌ی گل چیدن و گلاب آوردن را هم رد کرد و رسید به مرحله‌ی گفتنِ «بله»؛ ولی هنوز حالش جا نیامده بود. با حرکت دست معصومه خانم که تکانش می‌داد، به خودش آمد و بله را گفت و وکالت را داد. حاج‌آقا هم تبریک‌ها را گفت و رفت منزل آقا سید که وکالت داماد را هم آنجا بگیرد و بعد خطبه‌ی عقد را جاری کند. بعد از بیرون رفتن آقایون، مهمان‌ها و مخصوصاً دوستان و هم‌کلاسی‌های اعظم خودشان را برای مراسم شادی آماده می‌کردند. هرکدام نوار کاست مخصوص خودشان را که از مدت‌ها قبل با آن تمرین‌های لازم را انجام داده بودند، توی کیف گذاشته و آماده شده‌ بودند که به نوبت هنرنمایی کنند. خانواده‎ی عروس هم به‌عنوان میزبان، ضبط‌صوت دو کاسته‌ی بزرگی را آماده کرده ‌بودند تا در اختیار مهمانان قرار دهند. ناگهان اعظم متوجه شد که خاله اقدس رفت ‌طرف ضبط ‌صوت و قبل ‌از اینکه کسی جرأت پخش موسیقی به خودش بدهد، سیم را از پریز کشید و ضبط را کنار گذاشت. مهمان‌ها با حیرت به مادر داماد زل زده بودند. اولین اعتراض از جانب دوستان اعظم رسید: حاج خانوم! می‌خوایم نوار بذاریم! ـ نه عزیزم؛ نمی‌شه. عباس به من سفارش کرده هیچ موسیقی و هیچ حرام و گناهی توی مجلس نباشه. این را گفت و رفت طرف آشپزخانه و دخترها ریختند سر اعظم. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
°•○●°•🍃•°●○•° 🌸🍃 #بهشت_جی‌پی‌اس_ندارد 🌸🍃 قسمت بیست و هشتم 🌸🍃 بخشی از فصل چهارم: گناه، بی گناه اعظم
°•○●°•🍃•°●○•° 🌸🍃 🌸🍃 قسمت بیست و نهم 🌸🍃 بخشی از فصل چهارم: گناه، بی گناه ـ اعظم! چی می‌گه مادر شوهرت؟ ـ مگه می‌شه جشن بدون آهنگ و رقص؟! ـ اعظم! یه کاری بکن. یه‌چیزی بگو. این چه جشنی می‌شه دیگه؟! اعظم توی فکر بود: اصلاً به فکرم نرسیده بود درباره‌ی این‌موضوع با عباس حرف بزنم. حتی فکرشم نکرده بودم که ممکنه با همچین چیزی مخالفت کنه. انگار برامون بدیهی بود که جشن یعنی همین آهنگ و موسیقی و حرکات موزون. خب تا حالا همه‌ی جشنا‌مون همین‌جوری بوده. غیر از این ندیدیم اصلاً. نرگس اصغرلو مشتی روانه‌ی بازوی اعظم کرد: پاشو یه کاری بکن. تو دیگه چه‌جور عروسی هستی؟ منو باش یه هفته برای جشن تو تمرین کردم! پاشو دیگه! اعظم با آرامش دست یکی‌یکی دوستانش را گرفت و روی ‌هم گذاشت کف دست خودش. لبخند زد و با خونسردی گفت: بچه‌ها ناراحت نشید لطفاً. من برای اعتقادات عباس احترام قائلم. چه عیبی داره حالا مجلس باب میل داماد باشه؟ فاطمه طباطبایی با غیظ دستش را کشید: تو هم با این شوهر کردنت! این‌همه سال عاشق همچین آدمی بودی؟! منیژه ادامه داد: از صد تا آخوند سختگیرتره. و نسرین هم با تکان دادن عصبی سر، تأییدش کرد. اعظم باز ادامه داد: بچه‌ها بدون آهنگ هم می‌شه خوش بگذره. فراموشش کنیم اصلاً. به‌همین راحتی فضای جشن به حالت طبیعی برگشت و با پذیرایی و شام و بگو بخند و دورهمی دوستانه و فامیلی به آخر رسید. 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگه‌امکانش‌هست‌برای ِ‌حالِ‌یکی‌از‌دوستان‌‌برای‌اینکه‌یکم‌آرامش‌پیدا‌کنه ؛ سه‌تاالهی‌به‌‌بانورقیه‌بگید . ان‌شاءالله‌‌خانم‌بهتون‌نگاه‌کنن . . .
۴۰ روز قبل از شهادتش عقد كرد. تو اين مراسم چند تا عكس يادگاری گرفت. با لباس رسمی سپاه جلوی آينه وايستاد تا یه عكس ديگه ازش بگيرم. گفت: اين عكس جون می ده برای حجله گفتم: ممكنه مامان بشنوه و ناراحت بشه. گفت: اگر همه اينايی كه دارم رها كنم، شهادتم ارزش واقعی پيدا ميكنه، عادی شهيد شدن كه چيزی نيست! هدیه به روح مطهرشون صلوات 🌷 🌹@tarigh3
ارتشی که توی اون اَبَرانسان‌هایی هم‌چون صیاد شیرازی، عباس بابایی، حسن آبشناسان و جواد فکوری "اصطناعت" و ساخته میشه، نیست؛ کارخانه‌ی "آدم‌سازی" و لشکر ست...