eitaa logo
تاریخ و سیاست
1.6هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
23 ویدیو
11 فایل
دور هم تاریخ بخوانیم.... در این کانال ، مطالب تاریخی با تم سیاسی به ساده ترین زبان ممکن و با پیش مایه ی طنز خدمت شما ارائه میگردد. کپی برداری از مطالب ، کاملا آزاد می باشد. آی دی پژوهشگر مطالب؛ @arefaneh53 ادمین ارتباط؛ @Youzarsif_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
نقاشی ابر و فرشته‌ها از آثار آخر قرون وسطی
نقاشی شام آخر اثر اعجوبه هنر اروپا لئوناردو داوینچی حدفاصل قرون وسطی و رنسانس
همان نقاشی قبل از بازسازی
قسمتی از گنبد کلیسای جامع فلورانس قرن ۱۳ م به طور کلی هرچه انتظام امور بهتر باشد و به اصطلاح شکم مردم سیرتر باشد ، پختگی هنر و شعر و معماری بیشتر می‌شود. این آثار نشان می‌دهد که وضع مردم در قرون وسطی خیلی هم بد نبوده 😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
21.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حالا که بحث مسیحیت و قرون وسطی داغه این برنامه از دکتر میثم مطیعی در مورد مادران ائمه را هم گوش بدید.
21 مهر روز عاشورای تاریخی/ از 5 صبح تا 7 غروب بر امام حسین(ع) چه گذشت؟ طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی 21 مهر سال 59 هجري شمسی می شود. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند. در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز 21 مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر 3-+ دقیق اختلاف می تواند داشته باشد) را استخراج کرده ایم و روایات مقتل نگارها را با این ساعتها تنظیم کرده ایم. 5:47 اذان صبح امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری» طرف مقابل نيز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند. حدود 6 امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمه ها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند. 7:06 طلوع آفتاب کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشده است. حدود 8 بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوانهای) کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند. بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند. حدود 9 روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی. با تعداد کشتگان حمله اول 50 نفر ذکر شده است.) حدود 10 بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد. بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد 500 تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیر باران و آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر 23 اسب لشکریان امام(ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را 50 نفر و این شهر آشوب 38 نفر ذکر کرده است. اولین شهید، ابوالشعثا بود و 8 تیر انداخت که 5 نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند زهیر و 10 نفر به آنها حمله کردند. حدود 11
بعد از این حملات، امام‌(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. ‌بعضی «در مقابل نگاه امام‌(ع)» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است». یک بار هفت نفر از اصحاب امام‌(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد. ۱۲:۵۰ اذان ظهر حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام(ع) از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.» امام‌(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟» حدود ساعت ۱۳ ۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین(ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.» حدود ساعت ۱۴ عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست.» حدود ساعت ۱۵ امام(ع) به طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد. امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد. در مقاتل نوشته اند زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمی‌کرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن (ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!» ۱۶:۰۶ اذان عصر وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.» گوید: آن‌گاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد ...» حدود ساعت ۱۷ بعد از شهادت امام(ع)، عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرض‌های لاعلاج دچار شدند. غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمه‌ها گذاشت. یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن‌مطاع بعد از شهادت امام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.
نزدیک غروب آفتاب است . سر امام را جدا می‌کنند و به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب می‌دوانند تا استخوان‌هایشان هم خرد شود. ۱۸:۴۹ اذان مغرب داستان روز غم انگیز عاشورا این‌طور تمام می‌شود که درحالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده، سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!»
🌎‌اولین ضربه را بر پیکر حضرت علی‌ اکبر (ع) شخصی به نام «مُرة بن منقذ» با نیزه خود زد ! 🔹حالا ابن‌منقذ کیه ؟! از یاران امیرالمؤمنین و علمدارِ قبیله‌ عبدالقیس در جنگ جمل 🔹تعجب کردید؟! مبهوت شدید ؟! طرف در فتنه‌ جمل، حق و باطل رو شناخته و در رکاب حق جنگیده ! اما در عاشورا، در سپاه عمربن‌سعد رفته. معیار بصیرت تا این حد واریانس داره. 👈ملاک حال فعلی افراد است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یوسُفِ‌مِصری‌،میانِ‌روضہ‌یِ‌عَباس‌گُفت تازه‌فَهمیدَم‌بَرادَرداشتَـن‌اینگونہ‌اَست !! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
باسلام در ارتباط با تاریخ قرون وسطای متاخر که متصل به رنسانس شد ، لازمه که در چند زمینه بحث بشه. یکی اینکه چه عواملی باعث شد که نظام سیاسی و بعد هم نظام اقتصادی و اجتماعی اروپا عوض بشود که اینها را قبلا یه اشاره‌هایی بهش داشتیم. یکی دیگه اینکه این تغییرات شامل چه چیزهایی بود و مثلا وضعیت کلیسا چه تغییراتی کرد یا نظام اقتصادی چطور شد. دیگه اینکه رابطه بین شرق و غرب چی شد و این روابط بعد از جنگهای صلیبی چه نوساناتی داشت. خب حالا بازهم یه اشاره مفصل‌تر به این مسائل میکنیم. گفتیم که دوران قرون وسطای متأخر (سده‌های چهاردهم و پانزدهم) همراه با فجایع بزرگ و بحران‌های شدید برای اروپا بود به طوری که قحطی، طاعون و جنگ ،باعث کاهش جمعیت قارهٔ اروپا گردید و میان سال‌های ۱۳۴۷ و ۱۳۵۰، مرگ سیاه باعث کشته شدن یک سوم کل جمعیت قارهٔ اروپا در آن زمان شد. ستیزها، بدعت‌گذاری‌ها و جدایش غرب در کلیسای کاتولیک همزمان با مناقشات میان ایالتی، نزاع‌های مدنی و شورش دهقانان سراسر پادشاهی‌های گوناگون را درنوردیدند. جنگ صدساله خسارات فراوان برای فرانسه و انگلستان به بار آورد، اما همزمان باعث رشد ملی‌گرایی شد یعنی چه؟ یعنی اینکه باعث شد حاکمیت کلیسا بر فرانسه و انگلیس و خیلی کشورهای دیگه از بین بره و هر کشوری برای خودش یه کشور مستقلی بشه. امپراتوری عثمانی (سلطان محمد فاتح) بیزانس را فتح کرد و مسلمانان بر اروپای شرقی چیره شدند و دیگه ما چیزی به نام بیزانس نداشتیم و فقط چند تا کشور در حوزه بالکان موندند که دولت عثمانی بر خیلی از اونها هم دست اندازی کرد. اما در عوض مسلمونها همزمان با فتح بیزانس، اندلس را از دست دادند. این آندلس خیلی مهمه و خودش یه بحث جداست که بعد براتون میگم. با تضعیف کشاورزی، نظام فئودالیسم بشدت افول کرد و شوالیه‌ها قدرت خود را در برابر دولت مرکزی از دست دادند. طبقه جدیدی از شهرنشینان به‌خصوص در ایتالیا و فلاندر براومدند که به صنعت و تجارت اشتغال داشتند و پایه‌گذار رنسانس شدند. یعنی به زبان ساده ، زمین و زمینداری ارزش خودش را از دست داد و پول و سرمایه و صنعت ، ارزش پیدا کرد. به این مسئله ، افول فئودالیسم و ظهور کاپیتالیسم میگن و به این دوره ، دورهء گذار از فئودالیسم به کاپیتالیسم میگن. دولت‌شهرهای ایتالیایی یک شبکه تجاری وسیع در مدیترانه ایجاد کردند و بانکداری رونق یافت. صنایع ریخته‌گری و ساعت‌سازی به‌خصوص در اروپای مرکزی رشد کرد و منجر به توسعه کاربرد سلاح گرم و ادوات نظامی شد. با توسعه دریانوردی مخصوصا در اسپانیا و پرتغال ، پایه‌های عصر کاوش و جهانگیری و استعمار ،گذاشته شد. از اواخر این دوره با توسعه فناوری‌های جدید از جمله ماشین چاپ، نهادها، اصناف و فرهنگ شهرنشینی، مکتب انسانگرایی، گسترش دانشگاه‌ها و هنرها، نهادهای پولی و انباشت ثروت، ایجاد شبکه تجاری درون و بیرون قاره که عمدتاً به نام رنسانس خوانده می‌شه، سبب شد اروپا آماده ورود به دوران مدرن نخستین بشود. یعنی مجموع این عوامل را بهش میگن رنسانس. یکی از مهمترین مولفه‌های رنسانس که کسی بهش توجه نمیکنه ، به نظر بنده ، بانک هستش. من قبلا تاریخچه بانک را اینجا ( https://eitaa.com/tarikhbekhanim/36 ) توضیح دادم که اگر بهش مراجعه کنید خیلی جالبه. یکی از مسائل مهم دیگه هم که قبلا قول داده بودم خدمت شما بگم ، تفاوت رنسانس مسلمونها و اروپایی‌ها است. یعنی چرا نهضت ترجمه و شوق علم آموزی که در قرن ۲ و ۳ هجری که بشود ۹ و ۱۰ میلادی در مسلمانها باعث تغییرات زیاد در سبک زندگی مادی نشد ولی همین نهضت در قرن ۱۵ و ۱۶ میلادی اینقدر در زندگی مادی اروپایی‌ها تغییر ایجاد کرد. نکته دیگه هم ظهور اعتراضات دینی و انتقاد به کلیسا و در نهایت ظهور مذهب پروتستان بود که این را هم انشالله ،در قسمت بعد میگم. پس بنده دو مطلب به شما بدهکار هستم که خواهم گفت . یکی سوال سبک زندگی و یکی هم پروتستان. @tarikhbekhanim
باسلام در مورد سوال اول که در پست قبلی ذکر شد باید مقدمتا خدمت شما عرض کنم که در اروپا اول نهضت ثروت اندوزی بوجود آمد و بعد نهضت علم آموزی. یعنی اول یک دورهء مرکانتلیسم ایجاد شد . مرکانتلیسم حدفاصل فئودالیسم و کاپیتالیسم بوده و همان دوره ثروت اندوزی هست. برای رسیدن به ثروت ، اروپاییها هرکاری کردند. از جهانگردی و دریانوردی تا مهاجرت به مناطق زرخیز و اختراع ابزار مختلف و فروش آنها. یکی از راه‌های رسیدن به ثروت هم علم بوده که اروپایی‌ها به دنبال اون رفتند و موفق هم شدند. این مهمترین تفاوت بین رنسانس مسلمانها و اروپایی‌ها بوده. یعنی نگاه مسلمونها به علم ، یک نگاه دینی و فریضه‌ای بوده و مسلمونها برای علم ، جایگاه معنوی قائل بودند که طلب اون یک فریضه و عبادت بوده و در ضمن علوم دینی را مقدم بر علوم غیر دینی میدونستند. ما الان علوم را به دو بخش تجربی و انسانی تقسیم میکنیم که در بخش انسانی نیاز به یه تفکر و ذهن انتزاعی هست. یعنی علومی که با مفاهیم کاربردی و محاوره‌ای و سیاسی و اجتماعی و دینی و فقهی و... سرو کار داره و نه با محاسبات و آزمایشات عملی. در حالیکه در قدیم برعکس بوده یعنی حکمت عملی به علوم انسانی گفته میشده که در اداره جامعه و به اصطلاح سیاستِ مُدُن و تهذیب نفس و اخلاق و خداشناسی و... نقش داشته و حکمت نظری به علوم تجربی و ریاضی می‌گفتند و همین تفاوت باعث می‌شده که حکمت نظری اهمیت چندانی نداشته باشه و اگر هم اون را یادمیگرفتند به نیت منافع مادی نبوده بلکه به اصطلاح ، علم برای علم بوده و نه علم برای ثروت. مثل اصطلاح هنر برای هنر. این تفاوت عمدهء علم آموزی مسلمانها و مسیحیان اروپا بود. در دوره مرکانتلیسم ، هرکاری برای کسب ثروت مجاز بود . از استعمار کشورهای دیگر تا برده‌داری و مبارزه با دین و تصاحب اموال وقفی کلیسا و فریب مردم به انحاء مختلف حتی بوسیله دین و تاسیس بانک برای مکیدن خون مردم و تصویب قوانین ظالمانه کارگری و..... اینها همه لازمه و موتور محرک یک سری از افراد خصوصا دریانوردان برای علم‌آموزی بود. یکی دیگر از مهمترین عوامل رشد علم آموزی در غرب ، اختراع ماشین چاپ بود که مسلمانها از این اختراع بزرگ هم محروم بودند. اختراع ماشین چاپ در سال ۱۴۴۵ م ، توسط گوتنبرگ آلمانی تحول بزرگی در علم‌آموزی و رنسانس ایجاد کرد و اگر اختراع چرخ ارابه را مهمترین تحول در دنیای باستان بدانیم ، اختراع ماشین چاپ هم مهمترین تحول در دنیای جدید است. اگر همین اختراع در دنیای اسلام رخ داده بود تحولات شگرفی را شاهد بودیم و سرعت تولید علم خیلی بیشتر می‌شد. خب این هم پاسخ سوال اول. انشالله در پست بعدی در مورد نهضت یا مذهب پروتستان توضیح خواهم داد. @tarikhbekhanim
باسلام قبلا خدمت شما عرض شد که مسیحیت فرقه‌ها و نحله‌های گوناگونی دارد و علت و تاریخچه این تفرّق و گوناگونی را هم گفتیم. مهم‌ترین و عمده‌ترین فرقه‌های کلامی در مسیحیت عبارتند از کاتولیک و اورتودکس و گفتیم که کاتولیک در روم غربی پا گرفت که شد همان اروپای خودمون و اورتودکس در روم شرقی یا بیزانس. اختلاف این دو کلیسا خیلی به ضرر روم شرقی شد و در نهایت حملهء ترکهای عثمانی در قرن ۱۵ میلادی و استمداد روم شرقی از کلیسای کاتولیک و عدم پاسخگویی به این استمداد که از روی کینه‌ورزی بود و یک سری عوامل دیگه ، در نهایت باعث فتح قسطنطنیه و انقراض امپراطوری روم شرقی شد و مرکز مسیحیت اورتودکس به روسیه و ارمنستان منتقل شد و گفتیم که اسقف اعظم اونها را پاتریک یا پاتریکا یا پاتریارک میگن که به عربی میشه بطریق. بنده به هیچ عنوان قصد حمایت از روسیه را نداشته و نخواهم داشت و اینها همه جبهه مقابل اسلام هستند و آن جبهه‌ای که با کشورهای اسلامی درگیر بود همین روم شرقی بود اما نکته‌ای که می‌خواهم عرض کنم این استکه این اختلاف کاتولیک و اورتودکس بعد از سقوط قسطنطنیه ، فروکش نکرد و منجر به اختلاف روسیه و اروپا شد. اختلافی که هنوز هم هست و در اردوکشی ناتو و اروپا در مقابل روسیه شاهد آن هستیم. بعدها در تاریخ معاصر ، توضیح خواهم داد که بارها و بارها این اختلاف باعث شد که اروپا از روسیه سواری بگیرد و در موقع مقتضی هم او را تنها بگذارد. خب ، این داستان کلیسای اورتودکس . و اما در کلیسای کاتولیک در همان قرن ۱۵ و ۱۶ اختلاف تازه‌ای رخ داد که در بروز رنسانس خیلی نقش داشت و آن هم قیام یه سری از خود کشیش‌ها بر علیه کلیسا و اختراع مذهب پروتستان بود. حرف اصلی مذهب پروتستان به زبان خودمون این بود که اگر ما مسیح و خدا را بخواهیم و کلیسا و پدر روحانی را نخواهیم ، کی را باید ببینیم؟ این حرف را اولین بار یک کشیش بنام مارتین لوتر آلمانی در سال ۱۵۱۷ میلادی زد و بعدها هم ژان کالوِن در سال ۱۵۳۰ راه مارتین لوتر را ادامه داد. البته بیان این حرفها و این شک و تردیدها از حدود صدسال قبل از مارتین لوتر شروع شده بود اما صراحت و عمومیت نداشت و در ضمن جسارت و روش مارتین لوتر با قبلی‌ها فرق می‌کرد. القصه ،این آقای مارتین لوتر (این آقا را با مارتین لوترکینگ سیاه‌پوست آمریکایی معاصر اشتباه نگیرید) عمده بحث خودش را با مخالفت با الواح آمرزش شروع کرد. الواح آمرزش یک سری لوح و تصویر بود که کلیسای کاتولیک میفروخت و هرکس با خرید اونها ، گناهانش آمرزیده میشد. بعدش اعتراض کرد به اینکه ، مسئله اعتراف دیگه چه صیغه‌اییه. یعنی چه که یه کشیش میتونه گناهان آدم را ببخشه؟ چرا میرید گناهانتون را برای کشیش‌ها اعتراف میکنید و اینا. حرفهای اصلی اصلاحات لوتر عبارت بودند از اول - میان روحانیان و مسیحیان عادی تمایزی موجود نیست. دوم - هر مسیحی حق دارد مضامین کتاب مقدس را به تشخیص خود درک و تعبیر نماید. سوم - کتاب مقدس یگانه مرجع و معیار ایمان و کردار است یه روز هم اومد پیش اسقف اعظم شهرشون و گفت که آقا شما که اینقدر بهشت میفروشید ، اگه کسی بخواد جهنم بخره ، چطور ؟ اونم شما میفروشید؟ اسقف اعظم خندید و گفت بعععله جهنم هم می‌فروشیم. به ثمن‌ بخس. و خلاصه مارتین لوتر ، کل جهنم را به ثمن بخس از اسقف اعظم خرید و یه گواهی از اون گرفت. فردا باانتشار اون گواهی ، اعلام کرد که آقا بنده کل جهنم را خریدم و هیچکس را هم توش راه نمیدم. حالا هرچی میخواهید برید پیش کشیش اعتراف کنید ، وقتی من کسی را به جهنم راه ندم ، خب دیگه اعتراف و خرید الواح آمرزش برای چیه؟ کشیش‌ها تازه فهمیدند که چه کلاهی سرشون رفته. این شد پایه و اساس مذهب پروتستان . چرا که کار این مارتین لوتر ، بالاگرفت و خیلی‌ها به اون گرویدند و در کل اروپا مذهب پروتستان مقابل کلیسا ایستاد و پیروز هم شد. من راجع به عواقب کار پروتستان‌ها خیلی صحبت دارم که در قسمت بعدی خدمت شما میگم. @tarikhbekhanim
توماس مان انگلیسی از تبیین کنندگان مکتب مرکانتلیسم (سوداگری) نویسنده کتاب ثروت انگلیسی
ژان باتیست کالبرت فرانسوی ، وزیر دارایی فرانسه در دوره لوئیز چهاردهم و از مروجین مکتب مرکانتلیسم تلاشهای این افراد در گذار از مرحله فئودالیسم به مرحله کاپیتالیسم در اروپا خیلی نقش داشت. توجه به این مکاتب و مطالعه در مورد اونها خیلی به فهم جدال طرفداران اقتصاد لیبرالی ، اقتصاد کومونیستی ، اقتصاد اسلامی و اقتصاد طلامحور در همین دوره در کشور خودمون که قبلا همه اونها را توضیح دادیم ، کمک میکنه.
یوهانس گوتنبرگ مخترع ماشین چاپ یادتون باشه هیچ اختراعی بدون پیشینهء تاریخی نبوده و هر اختراعی اقتباس از یه اختراع بدوی هست که قبلا انجام شده.
یک رفرنس بسیار خوب و معتبر. با خواندن این کتاب متوجه میشید که تلاش خیلی از روشنفکرنماهای ایران از اصرار بر اصلاحات دینی در ایران چیست.
مارتین لوتر آلمانی ، بنیانگذار مذهب پروتستان این آقا خودش کشیش بود و معترض به کلیسا. خیلی از دوستان پرسیدند اسقف اعظم مذهب پروتستان کیه؟ اعتراض اصلی اینها به پاپ بود و می‌گفتند پاپ نمی‌خواهیم و خودمون مستقیما با خدا در تماس هستیم و پاپ نماينده خدا و جانشین حضرت عیسی ع نیست. اینها اسقف اعظم ندارند.
ژان کالوِن از مروجین افکار مارتین لوتر
جان وایکلیف . کسی که مارتین لوتر از او الهام گرفت. گفتیم که جنبش ضد کلیسا از حدود ۱۰۰ سال قبل از مارتین لوتر شروع شد ولی در حد تألیف کتاب و خیلی محدود و محافظه‌کارانه. یکی از اینها همین جان وایکلیف انگلیسی متوفی به سال ۱۳۸۴ م بود. این آقا از طرف واتیکان ، تکفیر شد.
جان هوس از پیروان جان وایکلیف و اهل چک اسلواکی متوفی به سال ۱۴۱۵. این آقا هم تکفیر شد و هم زنده زنده سوزانده شد.
باسلام در مورد علل بروز اصلاحات مذهبي در اروپا مطالب زیادی گفته شده که در کتاب‌های تاریخ اروپا اومده . از جملهء این علل عبارتند از : ۱.شکست‌ اروپایی‌ها در اغلب جنگهای صلیبی. این جنگها در حقیقت جنگهای مذهبی بود و با فتوای پاپها انجام میشد و به همه شرکت کنندگان در این جنگها ، وعده بهشت داده شده بود و رزمندگان در این جنگها ، خود را فدایی عیسی مسیح ع می‌دانستند. این شکستها باعث انتقاد به کلیسا شد و یک نوع یاس و ناامیدی را در مردم ایجاد کرد و تعدادی از منتقدین و مترصدین کلیسا از موقعیت استفاده کرده و شروع به اعتراض کردند و به این ترتیب مذهب پروتستان بوجود اومد. بطور کلی پروتست (protest)به معنای اعتراض است و نام این مذهب از همین کلمه بوجود اومد. ۲.آشنایی صلیبیون با روح آزادمنشی و انعطاف‌پذیری و عدم تعصب در کشورهای اسلامی ، راه را برای انتقادات دینی در اروپا باز کرد. در اون موقعی که در اروپا دادگاه‌های تفتیش عقاید ، بیداد می‌کردند، در کشورهای اسلامی ، فرقه‌های مختلف اسلامی اعم از شیعه و سنی در مکاتب فقهی مالکی ، حنبلی ، شافعی ، حنفی ، جعفری و در مکاتب کلامی اشعری ، معتزلی ، اثنی‌عشری ، زیدی ، اسماعیلی ، ماتریدی و فرقه‌های صوفی و عرفانی مختلف و.....در کنار هم زندگی می‌کردند و یکدیگر را به چالش می‌کشیدند و حتی دهریون یا به اصطلاح امروزی ماتریالیستها ، در بین مسلمین می‌گشتند و باآنها مناظره می‌کردند و مسلمین هم جواب علمی به آنها میدادند. کتابهای انتقادی مرتبا در رد دیگران نوشته می‌شد و فتاوای جدید از کشوری به کشور دیگر ارسال می‌گردید. اینها برای اروپایی‌ها واقعا تعجب آور بود که چرا سالهاست کلیسای کاتولیک و اورتودکس یکدیگر را تکفیر می‌کنند و دشمن خونی یکدیگر هستند؟ چرا هر نوع اظهار عقیده در نطفه خفه میشود؟ چرا هرروز روش‌های شکنجه جدید برای مسیحیان اختراع می‌شود؟ و هزاران چرای دیگر که همین‌ها منجر به پروتست شد. ۳.اعلام استقلال برخی کشورها مثل انگلیس و فرانسه و آزاد کردن خودشون از زیر یوق کلیسا ، نیاز به جنگ با کلیسا داشت و برای جنگیدن چه راهی بهتر از ابراز عقاید جدید و ضد کلیسا. با فروپاشی تسلط کلیسا بر کل اروپا ، نظام اُمت به نظام دولت تبدیل شد و امت مسیحی ، تبدیل به کشورهای کوچک با سلاطین جدید شد. همین کشورهایی که امروزه تحت عنوان کشورهای اروپایی می‌شناسیم. ۴.تغییر نظام فئودالیسم به کاپیتالیسم که قبلا توضیح دادیم باعث تضاد منافع کلیسا و اشراف و پادشاهان شد. گفتیم که بزرگترین زمینداران اروپا ، کلیساها بودند و حتی تجارت اروپا هم زیر نظر کلیسا بود به طوری که گمرکات تجارت مدیترانه به جیب کلیسا میرفت و این مسئله ،سالها بود که برای پادشاهان و اشراف پذیرفته شده بود. با شروع جنبش اصلاحات مذهبي و پروتستان ، پادشاهان و اشراف و برخی کاپیتالها از این اصلاحات حمایت کردند و کشیشان در اقلیت قرار گرفتند و در نهایت شد آنچه که دیدیم. ۵. اثبات یک سری نظریات علمی که با نظرات کلیسا ، کاملا در تضاد بود و باعث برچسب زدن‌های زیادی به کلیسا شد. نظریه زمین‌تختی که عنوان میکرد زمین گرد نیست و تخت میباشد و نظریه زمین محوری که اعتقادداشت تمام جهان به دور زمین می‌گردد و یک سری نظرات دیگر که از سوی کلیسا مطرح می‌شد به شدت مورد انتقاد قرار گرفت و در نهایت ، کلیسا متهم به علم‌ستیزی و ارتجاع گردید. تمام نظریات علمی صحیح و درست که بین دانشمندان اروپایی مطرح شد و باعث قیام علمی برضد کلیسا گردید در طی جنگهای صلیبی از سمت اسلام به اروپا رفت و کپلر و کوپرنيک و گالیله و نیوتن و .... اینها تالی‌تلو دانشمندان مسلمان بودند که البته قبلا توضیح دادیم. اما نکته خیلی مهم که می‌خواهم بگویم اینستکه ، اعتراض پروتستان‌ها به اینها ختم نشد و به اصطلاح خودمون اعتراضات اونها از چند اعتراض بحق و سازنده که توسط چند کشیش اصیل و باسواد و اهل تحقیق ، عنوان شده بود ، خارج شد و به خیابان‌ها و محافل غیررسمی کشیده شد و طی حدود ۴۰۰ سال در نهایت، منجر به کنار گذاشتن کامل دین و کلیسا گردید به طوریکه در حال حاضر اغلب مسیحیان اروپا، پروتستان هستند و دین، محدود به واتیکان گردید و نظریه جدایی دین از سیاست و اینکه دین یک مسئله کاملا شخصی است و ملاک دینداری فقط نیت درست است و کلیسا رفتن و ذکر گفتن و دعا خواندن و اعتراف کردن و در اجتماعات بودن و...دال بر دینداری نیست. نهضت لوتریسم یا همان پروتستانتیسم ، منجر به حذف رهبانیت از کلیسا گردید و کلیسا را در خدمت دنیای مادی سلاطین ، کشورها و مردم قرار داد. به عبارتی با شعار عدم دخالت دین در سیاست ، دین را ملعبهء سیاست کردند . این دست از حرکات در نهایت منجر به لائیسم شد که امروزه در دنیای غرب می‌بینیم. لائیکها به معنای خیلی خیلی خلاصه و خودمانی به کسانی میگن که از دین ، فقط و فقط خدا را قبول دارند و اعتقادی به دین و نبوت ندارند.
یعنی معتقدند ما آفریدگاری داریم که عقل لازم برای شناخت حق و باطل و درست و نادرست را به ما داده است و لذا دیگر نیازی به پیامبر و دین و آیین نداریم و باهمین عقل ، قوانینی تصویب میکنیم که باآن می‌توان مدینه فاضله ساخت. انشالله در قسمت بعدی توضیح میدهم که چگونه با همین روش قصد دارند اسلام را هم به همان سرنوشت دچار کنند. @tarikhbekhanim