eitaa logo
تاریخ و سیاست
634 دنبال‌کننده
984 عکس
23 ویدیو
11 فایل
دور هم تاریخ بخوانیم.... در این کانال ، مطالب تاریخی با تم سیاسی به ساده ترین زبان ممکن و با پیش مایه ی طنز خدمت شما ارائه میگردد. کپی برداری از مطالب ، کاملا آزاد می باشد. آی دی پژوهشگر مطالب؛ @arefaneh53 ادمین ارتباط؛ @Youzarsif_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
نقاشی بسیار زیبای حسن روح‌الامین از واقعه لیله‌المبیت. @tarikhbekhanim
برگزيده کتاب ابونعیم اصفهانی در مورد نزول ۳۰۰ آیه از قرآن در شأن علی ع. سالها قبل این کتاب را در کتابخانه آستان قدس رضوی پیدا و مطالعه کردم. شما هم خواستید مطالعه کنید ، فقط اونجا هست.😊 همین آقای سنی مذهب کتاب دیگه‌ای دارد در ردّ شیعه😳 کاش میدونستم اینها با خودشون چند چند هستند؟
اینم همون کتاب ابونعیم در مخالفت باشیعه البته من این را خودم نخوندم.😁
باسلام بعضی از دوستان در پیام‌هایی فرموده بودند که در تاریخ زندگی پیامبر ، خیلی به جزئیات پرداخته‌ایم و آیات و اسامی زیادی ذکر کرده‌ایم که باعث طولانی شدن بحث شده. بنده فکر میکنم تاریخ اسلام و خصوصا تاریخ زندگی پیامبر اسلام جای اون را داره که با جزئیات زیاد دکر بشه. بنده ، تاریخ دو جنگ جهانی اول و دوم که فاصله اونها از هم بیست سال بود را با ذکر جزئیات در اینجا درحدود ۳۰ شب توضیح دادم و لذا جا داره که تاریخ اسلام را هم با توضیحات کامل خدمت شما بگم. القصه ، پیامبر از خانه خارج شد و به سمت جایی رفت که ابوبکر با شتر منتظر پیامبر بود که با هم به یثرب بروند. مشرکین مکه هم وارد منزل پیامبر شدند و روانداز پیامبر را کنار زدند تا اقدام به قتل او کنند. اما با چهره حضرت علی ع مواجه شدند. حالا اینجا چندمطلب که به ذهن من خورده را خدمت شما میگم. یکی اینکه اگه مشرکین قبل از پس زدن روانداز ، شمشیر را در بدن علی ع فرومیکردند و یا همگی با هم به یکباره ، رختخواب پیامبر را شمشیرباران میکردند ، علی ع چه میکرد؟ چرا علی ع که احتمال میداد مشرکین این کار را بکنند ، با خیال راحت ، قبول کرد که به جای پیامبر بخوابد و نترسید؟ این واقعا یکی از وقایع اعجاب آور تاریخه که فخر شیعه محسوب میشه. نکته دیگه اینکه چرا مشرکین با علی ع جنگ نکردند ؟ آیا نمی‌توانستند علی ع را گروگان بگیرند تا پیامبر ص خودش را معرفی و تسلیم کنه ؟ واقعیت اینه که ، اینها می‌خواستند این کار را بکنند ولی نتونستند.چرا؟ چونکه مادر نزاییده بود کسی که بتونه علی ع را اسیر کنه و گروگان بگیره. قسمت جالب قضیه اینه که تعدادی از این افراد از پهلوانان عرب بودند. از جمله خالد بن ولید که برای خودش یلی بود. اون روزی هم که عُمر اقدام به بند انداختن به گردن علی ع کرد به‌ اعتراف همه مورخین ، خود علی ع نخواست اقدامی بکنه وگرنه مگه عمر کسی بود که بتونه از پس فاتح خیبر بر بیاد؟ القصه، ذکر شده که علی ع هیچ سلاحی دنبال خودش نداشت. و مشرکین وقتی دیدند که علی ع از دادن جواب مناسب ، طفره میره ، عصبانی شدند و می‌خواستند به علی ع حمله کنند. علی ع هم با یک حرکت ، شمشیر را از دست خالدبن ولید گرفت و مسلح شد. اینجا بود که مشرکین همه ، شمشیرهاشون را غلاف کردند و متفرق شدند. این واقعه به قدری مشهوره که سالهای ساله که شعرای فارس و عرب در مدح این کارِ علی ع شعر میسرایند و باز هم جای کار در این باره هست. خب حالا برگردیم به وضع پیامبر ص. پیامبر به همراه ابوبکر راهی جنوب شد و چند روز در غار ثور پناه گرفت تا به اصطلاح آبها از آسیاب بیفته و بعد راهی ساحل دریای سرخ و شمال بشوند. خیلی از مورخین معتقدند که این ابوبکر که همرا پیامبر بوده ، اون ابوبکرِ خلیفه اول نیست. بلکه یه ابوبکر دیگه بوده که به اصطلاح بلد راه بوده و پیامبر او را همراه خودش کرده. بعضی هم نظرات دیگه‌ای دارند که جای گفتن همه اونها در اینجا نیست. مشرکین مکه بلافاصله ، افرادی را در غالب چند گروه، به اطراف مکه و خصوصا سمت یثرب فرستادند تا پیامبر را جستجو کنند. یکی از این گروه‌ها که مجهز به یک نفر کارشناس جای پا 😁 هم بود به غار ثور نزدیک شد. به امر خدا یک عنکبوت بر دهانه غار تار تنید و یک کبوتر هم در دهانه غار تخم گذاشت که البته اینها همه معجزه است و از جمله معجزاتی است که همه مورخین شیعه و سنی ذکر کرده‌اند. یکی از افتخاراتی که سنی‌ها برای ابوبکر ذکر می‌کنند اینه که ابوبکر یار غار پیامبر بوده. یعنی اگر بپذیریم که این ابوبکر که دنبال پیامبر بوده ، همون ابوبکرِ خلیفه اوله ، اون وقت این آیه در شأن ابوبکر نازل شده که می‌فرماید إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا ۖ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَىٰ ۗ وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا ۗ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ اگر پیامبر را یاری ندهید، یقیناً خدا او را یاری می‌دهد؛ چنان كه او را یاری داد هنگامی كه كافران از مكه بیرونش كردند در حالی كه یكی از دو تن بود، آن زمان هر دو در غار [ثور نزدیك مكه‌] بودند، همان زمانی كه به همراهش گفت: اندوه به خود راه مده خدا با ماست. پس خدا آرامش خود را [كه حالت طمأنینه قلبی است‌] بر پیامبر نازل كرد، و او را با لشكریانی كه شما ندیدید نیرومند ساخت، و شعار كافران را پست‌تر قرار داد، و شعار خداست كه شعار والاتر و برتر است؛ و خدا توانای شكست‌ناپذیر و حكیم است. توبه - 40
حالابه نظر شما اگر این همراه پیامبر ، همون خلیفه اول باشه ، این آیه در مدح و منقبتش نازل شده یا در توبیخش؟ بابا این بشر ترسیده بوده ، بعد پیامبر دلداریش داده و فرموده فلانی اینقدر نترس ، غمگین نباش ، خدا با ماست . کمک‌مون میکنه. زشته مرد اینقدر ترسو باشه. خودتا جمع کن. حالا اهل سنت چسبیدن به این آیه که بعععله یه آیه از قرآن هم در شأن ابوبکره. اون وقت اون ۳۰۰ آیه که در شأن علی ع هست ، را نادیده میگیرن و میگن خلیفه فقط باید با رای اکثریت تعیین بشه. اَیییی خِداااا. خلاصه بعد از اینکه مشرکین از یافتن پیامبر مایوس شدند ، پیامبر و ابوبکر از غار خارج شدند و از ساحل دریای سرخ به سمت شمال یعنی مدینه رفتند که انشالله داستانش را در قسمت بعدی میگم. @tarikhbekhanim
باسلام خب عرض شد که پیامبر و ابوبکر از غار ثور به سمت مدینه حرکت کردند. علی(ع) سه شبانه‌روز در مکه موند و امانت‌های مردم را که نزد رسول‌ خدا بود، به صاحبانش رسوند و وقتی که این کار را انجام داد، به یثرب هجرت کرد و در حومهء شهر یثرب که به محله قبا معروف بود و فقط ۴ کیلومتر با یثرب فاصله داشت، به پیامبر رسید و همراه رسول خدا در خانه کلثوم بن هدم منزل گزید. یادتون باشه که کلثوم اسم مَرده و الکی روی دخترها این اسم را نگذارید. اونی که اسم زنه ، ام‌کلثوم هست. چونکه خودم چند مورد اینجوری دیدم. خلاصه در این هجرت، فواطم ثلاث (فاطمه دختر پیامبر، فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر زبیربن عبدالمطلب) با گروهی دیگر از زنان و دو نفر نوجوان همراه امیرالمؤمنین(ع) بودند. حضرت درراه به کمین دشمنان برخورد کرد، ولی با مقابله با آنان توانست جان همراهانش را حفظ کند و به سلامت روانه مدینه شدند. خب حالا تا اینجای داستان چندتا نکته خدمت شما بگم. یکی اینکه نقل شده که علی ع در اون سه روزی که پیامبر در غار ثور بود هم با پیامبر در ارتباط بود و هرشب برای ایشون غذا و تدارکات سفر فراهم می‌کرد. دیگه اینکه در نقل دیگه‌ای اومده که علی ع روز سوم همراه با فواطم ثلاث در همون غار ثور به پیامبر ملحق شد و نبرد ایشون با کمین دشمن قبل از رسیدن به غار ثور بود که با شجاعت تمام و یک تنه در مقابل ۶ نفر از سوارکاران قریش ایستاد و درس خوبی به اونها داد و قسم خورد که اگر مقاومت کنند و برنگردند همه را قطعه قطعه کند. قریشیها که دیدند توان مقابله با علی ع را ندارند ، به مکه برگشتند . من خودم بعید میدونم که جنگ علی ع با کمین قریش ، قبل از غار ثور بوده باشد. چونکه غار ثور خیلی از مکه دور نیست و قریشیها میتونستند به مکه برگردند و با یه لشکری به جنگ علی ع بیان. بنابراین احتمالا این برخورد ، نزدیکیهای مدینه بوده است. والله اعلم. دیگه اینکه پیامبر(ص) هنگام هجرت از مکه به امیرالمؤمنین(ع) چنین فرمود: «من دخترم فاطمه را به تو سپردم و هردوى شما را نیز به خدا می‌سپارم و از خداوند می‌‏خواهم که نگهبان و حافظ شما باشد.» این مطلب خودش یه فضیلت بزرگی برای علی ع هست که پیامبر عزیز دردانه‌اش را به علی ع سپرده که در این سفر پرخطر از او محافظت کنه. مفسرین ، نزول آیه ۱۹۵ سوره ال‌عمران را در این مورد و در شأن علی ع میدونند که می‌فرماید فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ اُخْرِجُوا مِن دِیارِهِم وَ اُوذُوا فى سَبیلى وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لاَ ُکَفِّرَنَّ عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ لاَدْخُلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْرى مِن تَحْتِهَاالاَنْهارُ ثَواباً مِن عِندِاللّهِ وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوابِ آنان که در راه خدا هجرت کردند و از خانه‏هاى خود بیرون رانده شدند و در راه من، آزار دیدند و جنگ کردند و کشته شدند، به یقین گناهشان را مى‏بخشم و آنها را در باغ‏هاى بهشتى که از زیر درختانش نهرها جارى است، وارد مى‏کنم. این، پاداشى است از طرف خداوند، و بهترین پاداش‏ها نزد پروردگار است. و نکته آخر اینکه ، حمزه ع در این سفر نبود و خودش قبلا به همراه جمعی به مدینه مهاجرت کرده بود و محافظت از مسلمانان در مدینه به عهده ایشون بود. بلافاصله بعد از ورود پیامبر به قبا ، اسم یثرب را عوض کردند و گذاشتند مدینه‌الرسول. یعنی شهر پیامبر که از همون روز به مدینه مشهور شد. خبر هجرت پیامبر به سوی مدینه، در همه جا پیچید و مردم مدینه که زمان ورود پیامبر به قبا را محاسبه کرده بودند در ورودی محله قبا که در جنوب مدینه بود صف کشیدند تا پیامبر وارد شود. پیامبر به نقلی ۴ روز و به نقل دیگری ۱۰ روز در قبا ماند و بعد به سمت مدینه راه افتاد و در همین مدت سنگ بنای مسجد قبا را بنا نهاد که به مسجد قبا معروف شد و چون اولین نماز جمعه در این مسجد برگزار شد به مسجدجمعه هم مشهوره. بعدش به شهر مدینه وارد شد که داستانش را انشالله فرداشب میگم. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که پیامبر(ص) پس از خروج از غار ثور، با راهنمایی شخصی به نام ابن اُرِیقَط، از بیراهه و در ساحل دریا به سمت مدینه پیش رفتند تا این‌که در منطقه «قدید» به راه اصلی رسیدند. حالا اینجا ممکنه یه سری مباحث کلامی پیش بیاد که مگر پیامبران هم نیاز به راهنما دارند؟ مگه پیامبر ص راه را بلد نبود؟ اینها سوالاتی هست که در پایان بحث زندگی رسول خدا عرض خواهم کرد. خلاصه پیامبر و ابوبکر در چند کیلومتری مدینه و در منطقه‌ای به نام قبا که محل اسکان طایفه بنو عمرو بن عوف بود، مستقر شده و مورد استقبال آنها قرار گرفتند. پیامبر(ص) تصمیم به توقف در قبا گرفته تا علی(ع) و همراهانش به ایشون ملحق بشن؛ به همین دلیل به منزل کلثوم بن هدم که یکى از مشایخ بنى عمرو و مرد صالحى بود، رفتند. وقتی که شب شد ابوبکر از پیامبر(ص) جدا شد و به طرف مدینه اومد و در خانه یکى از انصار مستقر گردید، اما حضرت رسول(ص) همچنان در قبا و در منزل کلثوم، توقف نمودند. چند روز بعد ابوبکر خدمت پیامبر اومد و گفت: یا رسول اللَّه! مردم مدینه اشتیاق دیدار شما را دارند، اینک لازم است به مدینه داخل شوید. حضرت فرمود: من حرکت نخواهم کرد تا این‌که برادرم علی بن ابى طالب به این‌جا برسد. ایشون تا زمان رسیدن امام علی(ع)، فاطمه(س) و تعداد دیگری از بانوان، قبا را ترک نکرد و پس از ورود آنان نیز دو روز دیگر در قبا توقف نمود. بعدش براى عزیمت به مدینه حرکت کردند. خبر حرکت پیامبر(ص) به اوس و خزرج رسید، آنان مسلح شدند و به استقبال آن‌حضرت شتافتند. رسول خدا(ص) صبح روز جمعه از قبا حرکت کردند و ظهر همون روز به محله طایفه بنى سالم رسیدند. این افراد بنی سالم مانع شده و گفتند: یا رسول الله، اکنون در این‌جا فرود آیید؛ زیرا اهل این محل از مجاهدان و فداکاران هستند و شما را از گزند بدخواهان و دشمنان حفظ خواهند کرد. پیامبر(ص) به شتر خود اشاره کرد و فرمود: «خَلُّوا سبیلها فإنها مأمورة» این‌را رها کنید که مأموریتی دارد! بعدش به محله بنى بیاضة رسید. اونها هم همون کلام را گفتند و همون جواب را نیز از پیامبر(ص) شنیدند. این گفت‌وگو با چند طایفه دیگر از انصار تکرار شد تا بالاخره انصار افسار شتر پیامبر(ص) را رها کرده تا این‌که در محله بنى مالک بن‏ نجار و در زمینی که برای دو یتیم از همین طایفه بود، شتر زانو زد. این دوتا یتیم بنابر نقل برخی منابع تحت سرپرستی معاذ بن عفراء بودند. وقتی پیامبر(ص) به اونجا رسید، پرسید، این‌جا برای چه کسی است؟ پاسخ شنیدید که ملک دو یتیم است! معاذ بن عفراء گفت من آن‌دو را راضی می‌کنم. یعنی ازشون میخرم. بنابر این اونجا را به عنوان مسجد و محل زندگی پیامبر انتخاب کردند و تا زمان ساخته شدن مسجد ، پیامبر به خونه ابوایوب انصاری رفت. نقل کرده‌اند که معاذ اونجا را از اون دوتا یتیم خریداری کرد.سپس به پیامبر(ص) عرضه شد که اکنون کجا منزل می‌کنید؟ ابو ایوب خطاب به پیامبر(ص) گفت: منزل من نزدیک‌ترین منزل به این‌جا است، اجازه فرمایید که وسایل شما را ببرم. پیامبر اجازه دادند و ابو ایوب وسایل ایشون را به منزلش برد و پیامبر(ص) در اونجا ساکن گردید. پیامبر تا زمانی که مسجد و حجره‌های کنار اون، که محل سکونت پیامبر(ص) بود، ساخته شد؛ در منزل ابو ایوب بودند و بعد از بنای مسجد از خانه او رفتند. اینکه خانواده پیامبر از جمله فواطم ثلاث و علی ع در کجای مدینه اقامت کردند چیزی نیافتم ولی احتمالا همگی در خانه ابوایوب بودند. یه نکته اینکه در هنگام ساخت مسجد ، برنامه ریزی شد که خانه پیامبر و خانه علی منضمّ به مسجد باشه و درب اونها هم به داخل مسجد باز بشه. بعدها یه سری دیگه از انصار و مهاجرین ، خونه خودشون را کنار مسجد ساختند و به مسجد درب باز کردند که پس از مدتی از طرف خدا دستور صادر شد که درب همه منازل به مسجد بسته بشه بجز درب منزل پیامبر ص و علی ع. به این مسئله سدّالابواب گفتند که خودش یه فضیلت خیلی مهم برای علی ع هست. انشالله مدینه مشرّف بشید و خودتون حدود این مسجد ، توسعهء زمان عثمان ، توسعهء دولت عثمانی و توسعهء دوره فَهد را از نزدیک ببینید که البته قبلا هم یه توضیحی دادیم. القصه ، دومین کار پیامبر در مدینه ، پیمان اُخوت و برادری بود که بهش میگن عقد اُخُوت. برخی منابع میگن که عقد اخوت قبل از اتمام ساخت مسجدالنبی بود و برخی هم میگن بعدش. به هرحال بااین کار اغلب انصار با مهاجرین برادر شدند ولی چند مورد هم بین انصار و انصار یا مهاجرین و مهاجرین بود. از جمله خود پیامبر که از سالها قبل با علی ع پیمان برادری بسته بودند و دیگه حمزه ع که با پسرخوانده پیامبر یعنی زیدبن حارثه پیمان بستند. خب اینا یه سری از وقایع سال اول هجری بود که بشود سال ۱۴ بعثت. حالا انشالله از فرداشب بقيهء وقایع را براساس سال هجرت خدمت شما عرض میکنم. @tarikhbekhanim
حوادث سال اول هجری باسلام قرار شد که انشالله از امشب وقایع تاریخ اسلام را بر اساس سال هجری خدمت شما عرض کنم. گفتیم که در سال اول هجرت چندتا اتفاق افتاد. یکی تاسیس اولین مسجد در تاریخ اسلام در محله قبا بود که این مسجد در ابتدا بسیار ساده و در حقیقت یک نمازخانه چهاردیواری بود که بعدها خیلی گسترش پیدا کرد و به مسجد قبا و یا مسجد جمعه معروف شد. دیگری اقامه اولین نماز جمعه در تاریخ اسلام بود که گفتیم در همین مسجد قبا برگزار شد و روی همین اصل هم اسم مسجد قبا را مسجد جمعه گذاشتند. بعدی ، اجرای عقد اخوت بین انصار و مهاجرین بود که توضیح دادیم. بعضی از مورخین این اقدام را قبل از تاسیس مسجدالنبی میدونند و برخی هم بعداز تاسیس اون. دیگری تاسیس مسجدالنبی در مدینه بود که این مسجد خیلی مرکزیت پیدا کرد و بعدها در همون زمان پیامبر ، مساجد دیگری هم در محله‌های دیگر مدینه ساخته شد اما این مسجد ، مرکزیت داشت. دیگری تشریع اذان و اقامه بر مسلمانان. قبل از اینکه مسلمانان به مدینه هجرت کنند ، دولت نداشتند . اما حالا با ورود پیامبر به مدینه ، یه دولت به نام دولت اسلامی تاسیس شده بود که خود پیامبر در راس این دولت قرار داشت و به اصطلاح ، حاکم اسلامی بود . خب حالا این دولت جدیدالتاسیس نیاز به یک عامل هشدار دهنده برای تجمعات و امور مهم داشت که روی همین اصل از طرف خداوند اذان برای اعلان عمومی و اقامه برای شروع نماز ، ابلاغ شد. پیامبر هم این عبارات را به بلال حبشی یاد دادند و از اون موقع به بعد ، بلال برای نمازهای پنجگانه و یا وقایع و تجمعات مهم اذان میگفت. این بلال یه برده‌زادهء حبشه‌ای بود . یعنی پدرش برده بود و خودش توی مکه به دنیا اومد اما طبق قانون اون موقع خودش هم برده شد یعنی بردهء شخصی به نام امیه بن خلف. این امیه از اون آدمهای خبیثی بود که تا آخر کافر موند و بلال را هم خیلی شکنجه کرد و بلال همیشه در حال شکنجه کلمه اَحَد را بر زبان جاری میکرد. به قولی ابوبکر و به قولی هم خود پیامبر ، بلال را از امیه خریدند و آزاد کردند. بلال ۳ سال از پیامبر کوچکتر بوده و کمی قبل از پیامبر به مدینه هجرت کرد. این آقا که از مسلمانان رنج‌کشیده و سابقین در اسلام هست لهجهء حبشی داشت و حرف ش را به خوبی نمیتونست ادا کنه و لذا در تلفظ اشهدان لا اله الا الله و .... مشکل داشت و به اصطلاح ش را به س اشمام می‌کرد. یعنی ش را به حالت س میگفت و الان هم توی حبشه ( تقریبا اتیوپی فعلی)همینجور تلفظ می‌کنند که خودم کلیپش را دیدم. این مرد بزرگ بعد از پیامبر ، با ابوبکر بیعت نکرد و به نشانه اعتراض ،دیگه هیچوقت اذان نگفت و به تعبیری فقط یکبار به درخواست حضرت فاطمه زهراء اذان گفت که به درخواست همان حضرت هم اون را ناتمام گذاشت. بعد از وقایع سقیفه ، این آقا در جمع یاران و طرفداران علی ع ، قرار گرفت و چند سال بعد در اوایل حکومت عمر هم از مدینه خارج شد و نتوانست محیط شبهه‌ناک مدینه و ظلمهایی که به اهل‌بیت میشد را تحمل کنه و به شام رفت و در همانجا در سال ۲۰ هجری فوت کرد. بلال ، بعد از هجرت به مدینه ، در تمام جنگهای پیامبر شرکت داشت و خیلی هم به پیامبر علاقه داشت و در جنگ بدر موفق شد ، امیه بن خلف را راهی جهنم کند. از بلال روایات زیادی هم نقل شده که شیعه و سنی اون را روایت کردند. یکی از خیانت‌های عمر به این مرد بزرگ ، تغییر عبارات اذان بود که بعضی مورخین علت قهر کردن بلال و هجرت او به شام را همین کار میدونند. چرا که عمر دستور حذف حی علی خیرالعمل را داد و فقط در نماز صبح به جای اون عبارت الصلاه خیر من النوم را گذاشت😳😳😳 که داستانش را بعدا میگم. خیلی‌ها سوال میپرسن که آیا دستور حذف عبارت اشهد انّ علیاً ولی الله را هم عمر داده؟ نه خیر . این عبارت از اول هم جزو اذان نبوده و الان هم نیست و اگر کسی به نیت جزئیت بگه یعنی به نیت اینکه جزئی از اذانه ، بدعته. ما این عبارت را که به شهادت ثالثه معروفه از روی استحباب و به نیت قرب الهی و شعار شیعه باید بگیم و لاغیر. روایات زیادی در باب استحباب شهادت ثالثه اومده اما باید بدانیم که جزء نیست و نباید به نیت جزئیت گفته بشه. خب انشالله بقیه وقایع سال اول هجری را فرداشب خدمت شما میگم. @tarikhbekhanim
با سلام یکی از مسائلی که در سال اول هجری اتفاق افتاد ، تصاعدی شدن دشمنان اسلام و پیامبر بود. قبلا عرض شد که در سه سال اول بعثت که دوره دعوت پنهانی بود ، تقریبا کسی با پیامبر دشمنی نکرد ، اما همینکه پیامبر دعوت خودش را آشکار کرد و شروع به ایراد به بت‌ها و بت‌پرستی گرفت دشمنی با پیامبر آغاز شد. حالا یه اتفاق جدید دیگه‌ای هم افتاد و اون تشکیل حکومت توسط پیامبر بود که این مسئله منجر به دو واقعه ناگوار گردید . یکی افزایش تعداد دشمنان اسلام و دیگری ظهور یه دسته از مسلمانان تحت عنوان منافقین. تمام اینها و دشمنی اینها بر سر حکومت بود. تا وقتی پیامبر در مکه بود و حکومت تشکیل نداده بود ، دشمنان او هم منحصر به مکه بود اما وقتی تشکیل حکومت داد ، دشمنانی از سراسر عربستان پیدا کرد. مضافا براینکه تعدادی از اهالی مدینه که قرار بود قبل از ورود پیامبر به مدینه ، حکومت تشکیل بدهند و از جنگهای طولانی بین اوس و خزرج جلوگیری کنند ، با ورود پیامبر از این کار بازماندند و مردم ، دیگه طرف اونها نرفتند و محبوبیت پیامبر ، همه اونها را به حاشیه برده بود . اینها از همین دوره بود که دسته‌ای به نام منافقین را تشکیل دادند که بیشترین ضربات به پیکره جامعه اسلامی از سمت اینها بود. و لذا باید گفت که پیدایش دسته منافقین ، از همون سال اول بود و در رأس اینها شخصی به نام عبدالله بن اُبَی قرار داشت که علیرغم مسلمان بودن از هیچ خیانتی نسبت به اسلام و پیامبر عظیم‌الشأن، فروگذار نکرد. تعداد اینها قابل توجه و اقدامات اونها علیه اسلام اینقدر زیاد بود که علاوه بر اینکه یه سوره جداگانه به نام سوره منافقون در مورد اونها نازل شد ، در بسیاری از جاهای قرآن هم به مذمت اونها پرداخته شده. کار اینها در طول تاریخ اسلام این بود که در آخرین لحظات ، پیروزیهای جبهه حق را تبدیل به شکست کنند. متاسفانه اینها هیچوقت قابل حذف از جامعه اسلامی نبودند چرا که پیامبر و ائمه بعد از ایشون ، مامور به ظاهر افراد بودند و نه باطن اونها. همینکه کسی شهادتین میگفت ، در سلک مسلمانها درمی‌آمد. مهمترین تفاوت بین حضرت بقیه‌الله الاعظم عج با سایر ائمه ، در همین مسئله است. چرا که حضرت صاحب الامر ، هم مامور به ظاهر هستند و هم باطن و لذا در جامعه‌ و حکومتی که ایشون تشکیل می‌دهند جایی برای منافقین نیست و به اصطلاح خبری از مسئله نفوذ که امروزه مهمترین خطر بیخ گوش نظام اسلامی است ، وجود نخواهد داشت انشاءالله. خب ،دسته دیگری از دشمنان پیامبر هم بودند که از بدو تولد پیامبر ، دشمن بودند و حتی قبل از تولد پیامبر، دشمنی داشتند ولی خب ، پیامبر در درون مکه و بین اقوامش محافظت میشد و اینها نتونستند اقدام به قتل پیامبر بکنند که قبلا گفتیم اینها یهودیان بودند. وقتی پیامبر به مدینه مهاجرت کرد بااین یهودیان همسایه شد و حالا در خیلی از مسائل تضاد منافع پیش می‌آمد. یهودیان میدونستند که آخرین پیامبر در منطقۀ حجاز و یثرب ظهور می‌کند. بنابر فرمودۀ قرآن، اینها چنان با اوصاف پیامبر خاتم (ص) آشنا بودند که نسبت به اون همچون فرزندان خود شناخت داشتند،ولی تصوّر آن‌ها این بود که پیامبر (ص) در یثرب ظهور می‌کند. هنگامی که شنیدند همون کسی که در مکه نبوّتش را اعلام کرده، به‌سوی یثرب هجرت کرده، به تردید افتادند که نکنه اون همان موعود تورات باشه . ازاین‌رو وقتی رسول خدا (ص) در قبا توقف کرده بود، هیئتی از علمای یهود به آن منطقه اومدند و با اون حضرت دیدار کردند. توی این دیدار، اونا سؤالاتی از رسول اکرم (ص) پرسیدند و وقتی سخنان اون حضرت را شنیدند، یقین پیدا کردند که این شخص همون پیامبر موعوده ولی در نهایت گفتند: «ما به شما ایمان می‌آوریم، ولی به این شرط که برای ما امتیازاتی در نظر بگیرید». رسول خدا (ص) از منظور اونها پرسید و گفتند: «ما اهل کتاب و یکتا‌پرست بوده‌ایم، ولی این عرب‌ها که به شما ایمان آوردند، مشرک و بت‌پرست؛ بنابراین ما باید در اسلام بر اینها برتری داشته باشیم». منظور اونها بیشتر دربارۀ به‌دست‌ آوردن برتری‌های مادّی بود. پیامبر اسلام (ص) سخن اونا را نپذیرفت. یهودیان گمان می‌کردند زودتر از هر کسی به اون پیامبر موعود ایمان میارن و با یاری اون بر دشمنان خودشون غلبه پیدا می‌کنند، اما وقتی دیدند که عرب‌ها زودتر اسلام آوردند و آن‌ها عقب افتادند، احساس کردند که اگر اسلام بیاورند در عرض عرب‌ها خواهند بود؛ ازاین‌رو اسلام را نپذیرفتند، اگرچه می‌دونستند که حضرت محمد (ص) همان پیامبر موعود توراته . وقتی که رسول خدا (ص) به پیشنهاد اونها پاسخ منفی داد، تنها یه تعداد انگشت‌شماری ازافراد فهیم یهودی مثل عبدالله بن سلام ، اسلام آوردند و بقیه، در مقابل اسلام قرار گرفتند و یه مقدار زیادی از تاریخ اسلام که خواهیم گفت در ارتباط با دشمنی همین‌ها با اسلامه. خب انشالله بقیه بماند برای فرداشب. @tarikhbekhanim
باسلام یکی دیگه از اتفاقات مهم سال اول هجرت پیمان مسلمانان با یهودیان بود. به طور کلی بخش اعظم تشکیلات یک حکومت یا دولت عبارتست از مجموعهء پیمانها و قراردادها با دیگران و مخصوصا با همسایگان و اجانب و لذا پیامبر اسلام هم در بدو تشکیل حکومت اسلامی اقدام به انقیاد این قراردادها کرد که بعضی از اونها را بنده خدمت شما میگم. رسول خدا ص می‌دونست که یهودیان می‌تونند خطرساز باشند، لذا پس از ورود به مدینه به اونا پیغام داد که ما می‌خواهیم در اینجا در کنار هم زندگی کنیم؛ بنابراین باید شرایط زندگی مسالمت‌آمیز را مشخص کنیم و قراردادی بنویسیم و بر مبنای اون عمل کنیم. در این صورت اگر اختلافی بین ما پدید اومد، راهکار اون روشنه. سران یهود هم این سخن محکم و منطقی را پذیرفتند و با رسول اکرم (ص) جلسه‌ای گرفتند و پیمانی نوشته شد. به گفتۀ برخی پژوهشگران ، میشه این پیمان را نخستین قانون اساسی در اسلام دانست. مواد مفصّلی در این پیمان وجود داره که مهم‌ترین اونها را در اینجا بیان می‌کنیم: مسلمانها و یهودیان خدای یکتا را می‌پرستند، پس قرار بر این شد که امت واحده تشکیل دهند. مدینه حریم امن اعلام می‌شود و هرگونه قتل و تعدّی و تجاوز در این حریم ممنوع است. اگر مدینه مورد حمله قرار بگیرد، مسلمان و یهودی وظیفه دارند که از شهر دفاع کنند. یهودیان تعهد می‌کنند که با قریش به‌عنوان دشمن اصلی اسلام، هیچ مراودۀ تجاری و غیر تجاری نداشته باشند. اگر در مسائل بین مسلمان‌ها و یهودی‌ها اختلافی پیش آمد، آخرین داور و حَکَم، پیامبر اسلام (ص) خواهد بود. اگر کسی از این پیمان عدول کند و مفاد آن را زیر پا بگذارد، از شمولِ آن خارج است. معنای این ماده از پیمان این بود که پیامبر ص اختیار دارد با متخلّفان از پیمان برخورد کند. یهودیان این پیمان را امضا کردند و رسول خدا ص هم مهر خود را با عنوان «رسول الله» پای این قرارداد زد. درحقیقت یهودیان با امضای این قرارداد، ناخواسته به رسالت پیامبر اکرم ص اعتراف کردند.😁😁 حالا ممکنه براتون سوال پیش بیاد که چرا یهودی‌ها این قرارداد را امضا کردند؟ اولا اینها اهل کتاب بودند و میدونستند که پیامبر اسلام ، واقعا پیامبره و قطعا از اینکه با یه مشت بت‌پرست مراوده داشته باشند ، ناراضی بودند و دوست داشتند با یه سری مثل خودشون پیمان داشته باشند و لذا این پیمان راامضا کردند. البته بعدها خواهیم دید که همین‌ها به خاطر ذات پلید و شیطانی‌شون در نهایت پیمان شکنی کردند و نتیجه اون را هم دیدند. ثانیا اینها در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته بودند و وقتی اون استقبال بی‌نظیر مردم مدینه را از پیامبر دیدند ، مجبور به قبول حکومت اسلامی شدند. ثالثا بنده خودم این را یکی مصادیق مکر الهی میدونم که خدا به دل اینها انداخت تا با پیامبر پیمان ببندند تا بعدها اگر شیطنت کردند، پیامبر اسلام بهانه برای جواب دادن داشته باشه و همینطور هم شد. با تدبیر حساب‌شدۀ آن حضرت، یهودی‌ها دیگر نمی‌تونستند آزادانه و اونطور که می‌خواهند مدینه را به هم بریزند و مقابل اسلام بایستند. اگه می‌خواستند چنین کاری کنند، پیامبر اکرم (ص) بر مبنای این پیمان می‌تونست با اون‌ها برخورد کنه. این تدبیر مهم در آغاز سال اول هجرت صورت گرفت. خب یکی دیگه از اقداماتی که سال اول هجرت انجام شد، پیمان‌های عمومی بین مردم بود . این پیمانها بین همه مردم مدینه جاری شد اعم از مسلمان و مشرک و یهودی. یادتون باشه وقتی پیامبر ص به مدینه مهاجرت کرد هنوز خیلی‌ها مشرک بودند و بعدها کم‌کم مسلمان شدند. این پیمان شامل حدود ۵۱ بند بود که در این پیمان‌نامه حتی در ارتباط با تقسیم آب مدینه هم تصمیم‌گیری شده بود. بعضی مورخین حتی قوانینی مثل جمع‌آوری زباله مدینه را هم آورده‌اند که به نظر میرسه این‌طور نیست و همچین چیزی در متنی که در کتب معتبر تاریخ اسلام اومده ، دیده نشده و شاید در سال‌های بعد و در دوره خلفا اینطور شده. یکی از بندهای مهم درون این پیمان‌نامه این بود که مشرکین مدینه حق کمک به مشرکین قریش را ندارند. برای مطالعه شما بعضی از بندهای این پیمان را در اینجا به شرح ذیل میآورم: مسلمانان در برابر سایر مردم ، یک ملت‌اند. بنابراین، میان هیچ مسلمان و کافری پیوند نیست؛ هر چند پدر یا فرزند باشند و جدایی میان مسلمانان با مسلمانان دیگر نیست. ۲. هر تیره از مسلمانان در میان خود فدیه ( دیه یا غرامت ) می‌پردازند، همان گونه که پیش از اسلام بوده است. ۳. مسلمانان در برابر کسانی که ستم یا گناه یا دشمنی یا فساد میان مسلمانان را توطئه نمایند، متحدند. ۴. هیچ مؤمنی به خاطر کافری کشته نمی‌شود و هیچ کافری بر ضد مؤمنی یاری نمی‌شود. ۵. عهد و امان خداوند یکی است. بنابراین، شخص مطرح نیست و پایین‌ترین شخص نیز می‌تواند به مسلمانان پناه دهد (کنایه از اینکه اگر شخصی به دیگری پناه داد و او را کفالت نمود، باید تمامی مسلمانان امان او را محترم شمارند.) ۶.
در هنگام نبرد در راه خداوند، هیچ مؤمنی بدون موافقت افراد دیگر نمی‌تواند صلح نماید؛ بنابراین، صلح باید با نظر جمع انجام شود. ۷. گروه‌های رزمنده، هر یک باید پس از دیگری و به نوبت جنگ نماید. بنابراین، هیچ طایفه‌ای دو مرتبه متوالی به نبرد الزام نمی‌شود. ۸. هر کس مؤمنی را بدون دلیل بکشد، حکمش قصاص است، مگر اینکه ولی مقتول راضی شود. ۹. داور نهایی در اختلافات مسلمانان، خدا و رسول صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم است. ۱۰. مسلمانان هیچ بدهکاری را که بدهی بر او سنگینی کرده، رها نمی‌کنند، مگر اینکه او را کمک نمایند؛ چه بدهی به خاطر خون بهایی باشد یا غرامتی که به عنوان سرشکن بر خویشان پدری نصیب شخصی شده باشد. ۱۱ بعضی از مؤمنان سرپرست بعض دیگر هستند. بنابراین، هیچ کافری، سرپرست مؤمنان نیست. ۱۲. هیچ کس نمی‌تواند بدون رعایت مصالح سایر لشکریان، کافری را در پناه خود بگیرد. بااین پیمانها به تدریج یک امت اسلامی بوجود اومد که در راس اون پیامبر قرار داشت. توجه داشته باشید که اینکار در سرزمینی انجام شده که خدا راهم بنده نبودند چه برسه به اینکه حکومت تشکیل بدهند و زیر بار حکومت برن و این نمیتونست بشه مگر با تشکیل حکومت اسلامی و امدادهای غیبی. انشالله فرداشب در مورد وقایع سال ۲ هجری خدمت شما مطالبی را عرض میکنم. @tarikhbekhanim
حوادث سال ۲ هجری باسلام عرض شد که حوادث تاریخ در اسلام را به شکل سالشمار خدمت شما خواهم گفت. این سالهایی که میگم ، مبدا اون از زمان هجرت پیامبره که در ربیع‌الاول بود . منتها اون موقع این مسائل مطرح نبود و بعدها که در زمان حضرت علی ع مبدا سال هجری از اول محرم در نظر گرفته شد ، مورخین اومدند و حوادث را از ربیع‌الاول سال ۱ تا محرم همون سال که بشه ۱۰ ماه گفتند سال ۱ و بعدش دیگه از محرم تا محرم بعدی را گفتند سال ۲ و ۳ و ۴ و.... خلاصه اینکه در سال اول وقایعی اتفاق افتاد که عرض شد. حالا پایه‌های یه دولت اسلامی و یه امت واحده در مدینه تشکیل شده و مبنای اون یک قانون اساسی پذیرفته شده توسط همهء مردم مدینه اعم از مسلمان و مشرک و یهودی بر اساس شرع اسلام است. الان دیگه وقتشه که مسلمانها چند ماموریت را شروع کنند. یکی گسترش اسلام در جزیره‌العرب . دیگری مبارزه با پیمان‌شکنی چند قبیله و تهدیدکردن مدینه و لذا لشکرکشی پیامبر به سمت اونها ، دیگری ممانعت از آزار مسلمانان جامانده در مکه ، دیگری بازپس‌گیری اموال مسلمانان مکه که با هجرت اونها ، مشرکین مصادره کرده بودند. چندتا جنگ در این سال اتفاق افتاد که خدمتتون میگم. چندتا تولد و وفات و چند مورد اسلام آوردن افراد مهم هم داریم که میگم. خب اولین پیمان شکنی که در ابتدای این سال رخ داد ، پیمان‌شکنی قبیله ضَمَره بود . اینها در یه شهر کوچیک در نزدیکی مدینه و بین مکه و مدینه ، به نام شهر ابواء زندگی می‌کردند. ابواء همون جایی هست که گفتیم آمنه ، مادر پیامبر در اونجا دفن شد. اینها وقتی شنیدند که پیامبر در مدینه حکومت تشکیل داده ، داد و بیداد کردند که ما نمی‌خواهیم زیر نظر مدینه باشیم. مسلمانها هم گفتند ، جدی؟ چطور اون‌روز تا حالا ، شما جزو مدینه بودید ولی حالا که می‌خواهیم یه نظم و انظباطی به حجاز بدیم و مثل بقیه کشورها دارای حکومت و دولت بشیم میخواهید مستقل بشید؟ نمیشه که. می‌خواستید تشکیل حکومت را شما شروع کنید تا ما هم میومدیم زیر نظر شما. خلاصه اونها هم گفتند همینه که هست و شروع کردند به تهدید مسلمونها که ما چکارتون میکنیم و الِه و بِلِه. هرچی پیک پیامبر اونها را نصیحت کرد فایده نداشت. آخرالامر پیامبر یه لشکر کوچک فقط از مهاجرین درست کرد و رفت سمت اونا. یادتون باشه پیامبر در ابتدا اصرار داشت که حتی‌الامکان از انصار ، کسی در جنگ شرکت نکنه و به عبارتی پیامبر نمی‌خواست کَلّ بر انصار بشه و برای اونها زحمت درست کنه. تموم لشکر پیامبر ۶۰ نفر شترسوار از مهاجرین بودند و خود پیامبر هم در راس اون قرار داشت. قبیله ضمره در شهر ابواء تا باخبر شدند که پیامبر داره میاد سمت اونها ، ترسیدند و تسلیم شدند. من نمیدونم علت اینکار چی بود. چونکه قبیله ضمره ، نسبتا بزرگ بود و مردان او قبیله بیشتر از ۶۰ نفر بودند ولی زودی تسلیم شدند و پیامبر یه قرارداد صلح با اونها امضا کرد و برگشت. اسم این جنگ شد ، غزوه ابواء و علمدار این لشکر هم حضرت حمزه ع بود. یه دوماه بعدش جنگ بدر رخ داد. ما دوتا جنگ بدر داریم. یکی بدر صغری و یکی هم بدر کبری. اول بدر کبری راه افتاد و دوسال بعدش بدر صغری که البته منجر به جنگ نشد و اون را بعدا در جای خودش میگم. و اما بدر کبری که همون جنگ بدرِمعروف باشه ، در نزدیکی مدینه و در محل چاه‌های بدر راه افتاد و تاریخ اون ۱۷ رمضان سال ۲ بود. این دیگه یه جنگ واقعی بود و منجر به صلح و آشتی و اینا نشد. گفتیم که مسلمانها قبل از هجرت، در مکه مورد اذیت و آزار، شکنجه و تبعید مشرکین بودند و از مناسک حج هم ممانعت می‌شدند و هزار محدودیت دیگه. تازه بعد از هجرت هم ، اموال باقی‌مانده مهاجران، توسط مشرکان قریش مصادره شد با این وجود مسلمونها از سوی خداوند اجازه جنگ با مشرکان قریش را نداشتند و به صبر فرا خوانده می‌شدند. تا اینکه بالاخره خداوند ضمن برشمردن ستم‌هایی که به مسلمونها شده بود ، به اونا اجازه مبارزه با مشرکان را داد. بااین دستور الهی ، اولش مسلمونها به فرماندهی عبدالله بن جحش رفتند یه کاروان کوچیک که از همین اموال مصادره شده درست شده بود را به غنیمت گرفتند . یه نفر از مشرکین هم این وسط کشته شد. قریشیها خیلی ناراحت شدند و در عین حال هم هیچ غلطی نمیتونستند بکنند.بعد از یه مدتی یه کاروان دیگه از قریش رفت که بره شام. خب مدینه هم در مسیر مکه به شام بود. کاروان تجاری قریش که به سرپرستی ابوسفیان از مکه به شام می‌رفت تحت تعقیب مسلمانان قرار گرفت. ابوسفیان ملعون فهمید و مسیر کاروان را عوض کرد و رفت از کنار دریای سرخ رفت شام و رفت به بندر غزه.
مسلمونها دست خالی برگشتند مدینه. اما نقشه کشیدند وقتی این کاروان خواست از غزه برگرده به حسابش می‌رسیم. دوماه بعد کاروان از غزه برگشت. همون اول کار به ابوسفیان خبر رسید که مسلمونا میخوان بیان کاروان را تصرف کنند. ابوسفیان هم یه پیک فرستاد مکه ، که خداوکیلی یه فکری بکنید. نمیشه که هردفعه ما گوشت بدنمون بلرزه. من اومدم برای شماها تجارت کنم بیایید از اموالتون محافظت کنید. قریشیها تا پیغام ابوسفیان را شنیدند با یه لشکر مجهز ۱۰۰۰ نفری راه افتادند به سمت مدینه. پیامبر خبردار شد و راه افتاد در جنوب مدینه در محل چاه‌های بدر مستقر و منتظر لشکر قریش شد. اینها همه در روز ۱۵ رمضان بود و دو روز بعدش جنگ شروع شد که انشالله فرداشب خدمت شما میگم. @tarikhbekhanim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باسلام عرض شد که مشرکین مکه با یک سپاه حدودا ۱۰۰۰ نفری راه افتادند به سمت مدینه تا بتوانند مسلمانها را سرجای خودشون بنشونند. و کاروان تجاری ابوسفیان به سلامت به مکه برسه. پیامبر اسلام از این واقعه با خبر شد و ایشون هم با یک سپاه ۳۱۳ نفری به سمت مکه راه افتاد و در سرزمین بدر منتطر دشمن شد. پیامبر ، چاه‌های بدر را در اختیار گرفت تا دشمن نتونه آب برداره. حالا یه سریها میان اشکال‌تراشی می‌کنند که چطور پیامبر که آب را بر روی مشرکین بست ، کار خوبی بود ولی روز عاشورا که سپاه عمرسعد ، آب را روی لشکر امام حسین ع بست ، کار بدی بود؟ واقعیت اینه که بستن آب روی دشمن در عربستانی که خشک و بی‌آب و علفه ، یک استراتژی جنگی محسوب میشه و اعراب همیشه این کار را در جنگها میکردند. ولی مسئله اینجاست که در جنگ بدر ، قشون مقابل پیامبر کافر بودند و به جنگ اسلام و خدا و قرآن اومده بودند و خود خدا در قرآن دستور قتال را داده بود و در مورد مشرکین می‌فرماید که هرکجا اونها را پیدا کردید بکشید ، اما روز عاشورا ، امام حسینی در مقابل عمرسعد بود که پیامبر خدا این‌همه سفارش اونها را کرده بود و مسلمان بودند و اهلبیت پیامبر بودند و پیامبر فرموده بود که در مقابل اینهمه هدایت و عزت و بزرگی که برای شما آوردم هیچی از شما نمیخوام الاالمَوَدّه فی‌القربی. این خیلی فرق میکنه که آب را روی لشکر دشمن ببندی یا روی یک سری زن و بچه بیگناه مسلمان از اهل‌بیت پیامبر. القصه این بار ، تعداد انصار در قشون اسلام خیلی بود و مهاجرین حدود ۷۰ نفر بودند. لشکر دشمن که حدود ۱۰۰۰ نفر بودند کاملا مجهز و با ساز و برگ کامل اومدند و فرمانده اونها هم ابوجهل بود. ساز و برگ مسلمانان ، بسیار ابتدایی بود و فقط دوتا اسب داشتند و خیلی ها حتی شمشیر هم نداشتند و با چوب می‌جنگیدند. ابولهب بعلت بیماری در این جنگ شرکت نکرد و بعد از جنگ وقتی خبر شکست قریش را شنید ، بیماری اون ، اوج گرفت و دق کرد و مرد. ابوسفیان هم که گفتیم دنبال کاروان به مکه رفت و در جنگ شرکت نکرد. این جنگ با تأییدات الهی و درایت پیامبر ، با شکست مفتضحانه قریش همراه شد. ابوجهل و ۷۰ نفر از مشرکین کشته شدند. ۷۰ نفر هم اسیر شدند. ولی از مسلمانان فقط ۱۴ نفر کشته شدند که ۸ نفر از انصار بودند و ۶ نفر از مهاجرین. کسی هم اسیر نشد. در ابتدای جنگ ، مردان جنگی دو طرف به میدان اومدند. سه نفر از قریش و ۳ نفر هم از مسلمانان. ۳ نفر مشرک ، یکی عُتبه بود که پدر هند میشد. دیگری شیبه که عموی هند بود. دیگری هم ولید بن عتبه که برادر هند میشد. حمزه ع به جنگ عتبه رفت. علی ع هم به جنگ ولید رفت. عبیده بن حارث هم به جنگ شیبه. حمزه ع و علی ع خیلی زود حریفان خودشون را راهی دوزخ کردند.عبیده مجروح شد و علی ع و حمزه ع به کمک اون رفتند تا این‌که شیبه هم راهی دوزخ شد. یه نکته از فیلم محمدرسول‌الله ص این بود که در نبرد بدر ، شمشیر حضرت علی را دولبه نشون میداد که در مدینه و قبل از جنگ بدر ساخته شد. در حالیکه این اشتباهه. در جنگ بدر شمشیر حضرت علی ع یک شمشیر معمولی بود و اون شمشیر دولبهء ذوالفقار بعدها در جنگ احد به علی ع داده شد که دولبه هم نبود و بعدها دولبه شد که داستانش را در جنگ احد خدمت شما میگم. القصه ، حمله عمومی بعد از این نبرد تن‌ به تن ، شروع شد و مشرکین شکست سختی خوردند. اغلب کشته‌های مشرکین به دست علی ع کشته شدند که تعداد اونها را از ۲۱ نفر تا ۳۰ نفر گفته‌اند. در این جنگ ، بلال ، مولای خودش ، امیه بن خلف که در دوران مکه خیلی اون را شکنجه می‌کرد به قتل رسوند. شهدای بدر در همون محل به خاک سپرده شدند. کشته‌های مشرکین هم به داخل یه دونه از چاه‌های بدر که خشک بود ریخته شدند. اسرای اونها هم بین مسلمانان مدینه تقسیم شدند. عباس عموی پیامبر هم در بین اسرا بود که با پرداخت فدیه آزاد شد. چند اسیر دیگه هم فدیه دادند و آزاد شدند . قرار شد که بقیه اسرا هم که سواد دارند اگر به مسلمانها خواندن و نوشتن یاد بدهند آزاد بشن. مسلمانان مدینه خیلی از نتیجه جنگ راضی و خوشحال بودند اما یهودیان و منافقان مدینه خیلی ناراحت و ترسیده بودند. بازتاب جنگ بدر در مکه بسیار گسترده‌تر از مدینه بود. اهالی مکه در ابتدا، نتیجه جنگ بدر را انکار کردند😳 ابوسفیان برای برافروخته نگه‌داشتن خشم مشرکان نسبت به مسلمانها ، اونها را از هر گونه گریستن و نوحه و مرثیه‌سرایی بر کشتگان و از هر گونه خوشی و لذت‌جویی برحذر داشت که حالا یعنی خشم اونها را نگه داره .مکه یک ماه در غم و اندوه فرو رفته بود و هیچ خانه‌ای نبود مگر اینکه بر کشتگان خودش مرثیه می‌خوند. زن‌ها هم موهای خودشون را پریشان کردند. قریش برای کشتگان خودش اشعار غم‌انگیز فراوانی سرایید که در کتاب‌های تاریخی و ادبی اومده.
مصیبت سنگین بدر بر اهالی مکه نه تنها در سال بعدش باعث جنگ احد شد بلکه کینه‌ای در دل بزرگان قریش به خصوص امویان کاشت که حتی پس از مسلمان شدن هم هرگاه فرصتی دست می‌داد کینه خودشون را به گونه‌های مختلف آشکار می‌کردند. اوج این دشمنی در واقعه کربلا نسبت به اهل‌بیت‌ (ع) ظاهر شد، بطوریکه یزید در اشعار خودش صریحاً به انتقام‌جویی از کشته‌های بدر اعتراف کرد. اینم داستان جنگ بدر. انشالله فرداشب راجع به بقیه وقایع سال ۲ خدمت شما میگم. @tarikhbekhanim
باسلام قریشیان بعد از شکست جنگ بدر ، یه دوره افسردگی و عزاداری را شروع کردند. مسلمانان هم با سرافرازی کامل و مقداری غنائم و اسب و اسیر به مدینه برگشتند. یکماه بعد اتفاق ناگواری در یکی از محله‌های یهودی‌نشین مدینه افتاد که به غزوه بنی‌قینقاع معروف شد. قبلا عرض شد که در اطراف مدینه در فواصل مختلف ، قبائل یهودی‌نشین زیاد بودند. يهوديها در قلعه‌های مستحکمی زندگی می‌کردند که این قلعه‌ها در یک خط از مدینه به سمت بیت‌المقدس کشیده شده بودند. یکی از نزدیکترین این قلعه‌ها به مدینه ، قلعه یهود بنی‌قینقاع بود. داستان از این قرار بود که سران این قوم از شکست قریش در مقابل مسلمانها و قدرت گرفتن مسلمانها ، هم ناراحت شدند و هم ترسیدند و دنبال بهانه بودند تا مسلمانها را منکوب کنند و فکر می‌کردند که اگه یه جنگی را شروع کنند بلافاصله قریش به کمک اونها میان و سفره اسلام را برمیچینند. یه روز یه زن مسلمان به بازار اونها رفت تا خرید کنه. در بازار در کنار مغازه‌ای نشست. هنوز حکم حجاب نازل نشده بود . اما به هرحال زنان عرب لباس‌های بلندی می‌پوشیدند. یه مغازه‌دار یهودی لباس این زن را گره زد و وقتی که زن بلند شد ، لباسش بالا رفت و اندام اون نمایان شد و کل بازار از خنده پُر شد. یه مرد مسلمان هم اون نزدیکی بود که عصبانی شد و مقصر را به قتل رسوند. بعد يهوديها ریختند رو سر مرد مسلمان و اون را کشتند و قضیه تموم شد. خبر به پیامبر رسید. پیمان‌شکنی یهودیان بر همه آشکار شد. پیامبر لشکری فراهم کرد و به سمت قلعه بنی‌قینقاع رفت . يهوديها، حصاری شدند. پیامبر قلعه را محاصره کرد و این محاصره ۱۵ روز طول کشید. اگر در طی این مدت ، اینها می‌آمدند و معذرت‌خواهی می‌کردند و دیه می‌دادند و پیمان مجدد می‌بستند، پیامبر قبول می‌کرد. اما اینها لجاجت به خرج دادند و اینکارها را نکردند‌ تااینکه دیدند پیامبر قصد نداره که دست از محاصره بکشه. در خودشون هم توانایی جنگیدن نمی‌دیدند. این بود که بالاخره اومدند و تسلیم شدند. پیامبر فرمود تمام اموال خودشون را به جای بگذارن و به شام هجرت کنند. اینها هم اینکار را کردند. در این حالت هم هرکدومشون که مسلمان می‌شدند در امان بودند اما این احمقها ، مسلمان هم نشدند و به شام رفتند. اموال بسیار زیادی به دست مسلمانان افتاد و بنیه مسلمانها قوی شد. توی این جنگ اولین مخالفت جبهه نفاق با پیامبر هم آشکار شد و اون مخالفت عبدالله بن اُبی ملعون با جنگ بود. این آقا بعدا رئیس منافقین مدینه شد . در همین جنگ بود که حکم خمس هم اومد و بر مسلمانان واجب شد. حکم روزه و زکات هم در همین سال دو هجری اومد. ازدواج علی ع و حضرت فاطمه س هم در همین سال دو بود. تعییر قبله مسلمانان از بیت‌المقدس به سمت کعبه هم در این سال بود. واقعه سدالابواب که قبلا توضیح دادیم هم در این سال رخ داد. اینم از سال ۲ هجری. انشالله فرداشب وقایع سال ۳ هجری را خدمت شما عرض میکنم. @tarikhbekhanim
حوادث سال سوم هجری باسلام در سال سوم هجری چند جنگ و چند اتفاق رخ داد که مهم‌ترین اونها را خدمت شما عرض میکنم. مهمترین واقعه سال ۳ هجری ، جنگ اُحُد است. این جنگ را هم اهل مکه به تلافی شکست جنگ بدر راه انداختند. جریان از این قرار بود که بعد از جنگ بدر كه قريش در اون شكست خوردند، و با دادن 70 كشته و 70 اسير به مكّه مراجعت كردند، ابوسفيان به مردم مكّه اخطار كرد: نگذاريد زنان بر كشته هاى بدر گريه كنند، زيرا اشك چشم، اندوه را از بين مى برد، و عداوت و دشمنى را نسبت به «محمّد» از قلبهاى آنان فرو مى نشاند! ابوسفيان هم عهد كرد كه مادام كه از قاتلان جنگ بدر انتقام نگيره ، با همسر خودش همبستر نشه. و به اين ترتيب، قبيله قريش با هر وسيله اى كه در اختيار داشت، مردم را به جنگ با مسلمانان تحريك كرد و فرياد «انتقام، انتقام» همه مكّه را فرا گرفت. سال سوّم هجرت فرا رسيد، قريش به عزم جنگ با پيامبر ص با سه هزار سوار و دو هزار پياده با تجهيزات كافى از مكّه خارج شدند، و براى تقويت روحيّه سربازان و بر افروختن خشم آنان در ميدان جنگ، «بت ها» و «زنان» خود را نيز با خودشون اوردند😳 در اون زمان، عباس عموى پيامبر ص هنوز اسلام نياورده بود، و در ميان قريش به كيش و آئين اونها باقى بود؛ ولى از اونجا كه به برادرزاده خود علاقه بسيار داشت، هنگامى كه ديد لشكر نيرومند قريش به قصد جنگ با پيامبر ، آماده حركته، نامه اى نوشت و به وسيله مردى از قبيله «بنى غفار» به مدينه فرستاد و پیامبر را خبر کرد. وقتی كه پيامبر ، از جريان آگاه شد، به چند نفر از مسلمونها دستور داد كه به سرعت راه مكّه را پيش گيرند، و از اوضاع لشگر قريش، اطّلاعات دقيقترى به دست بیارن. طولى نكشيد كه دو بازرس پیامبر ، كه براى كسب اطّلاع رفته بودند برگشتند و گزارش چگونگى قواى قريش را به پيامبر رساندند و گفتند كه اين سپاه نيرومند تحت فرماندهى شخص ابوسفيان است. پیامبر بلافاصله جلسه مشورتی گذاشت و در مورد روش جنگ با یاران خودش مشورت کرد. نظر خود پیامبر و سالخوردگان این بود که توی شهر بمونند و جنگ شهری راه بندازند و توی شهر با قریشیها بجنگند. نظر منافقین مکه به رهبری عبدالله بن اُبی هم همین بود نظر حمزه و جوان‌ها این بود که بیرون شهر با دشمن بجنگند. در نهایت پیامبر رای اکثریت را که البته خلاف رای خودش بود پذیرفت و راه افتادند که برن بیرون از شهر. بلافاصله پیامبر یه جایی در شمال مدینه در دامنه کوه احد پیدا کرد و اونجا مستقر شدند. به طور کلی قبلا عرض کردم که مدینه در شمال مکه واقع شده و قاعدتا کفار قريش باید برای ورود به مدینه از جنوب مدینه ورود میکردند. ولی مشکلی که اینجا وجود داشت این بود که یه هلال سنگلاخ ، دورتا دور مدینه را گرفته بود و عبور از اون برای یه لشکر سواره و پیاده خیلی مشکل بود و لذا قریشیها همیشه از سمت شمال به مدینه حمله میکردند که دشت صافی بود و فقط کوه احد اونجا وجود داشت. القصه پیامبر از مدینه خارج شد و در بین راه چندبار از لشکر ۱۰۰۰ نفری خود ، سان دید. در این اثنا ۳۰۰ نفر از لشکر پیامبر به سرکردگی عبدالله بن اُبی(رییس منافقان مدینه) ، به مدینه برگشتند. دو روایت برای اینکار عبدالله ابن ابی گفته شده. یکی اینکه عبدالله ابن ابی خواستار ماندن در مدینه و راه‌اندازی جنگ شهری بود و چون پیامبر نظر جوان‌ها را اجرا کرده بود لذا در وسط راه ، قهر کرد و با نیروهای تحت امر خودش برگشت که ۳۰۰ نفر بودند. یه روایت دیگه میگه این ۳۰۰ نفر ، تعدادی از یهودیان هم‌پیمان با عبدالله بن ابی بودند که به سفارش عبدالله اومده بودند و وقتی پیامبر اطلاع حاصل کرد که اینها یهودی هستند از ورود اونها به جنگ ممانعت کرد و اینها از میدان برگشتند. القصه ، پیامبر دامنه کوه احد را لشکرگاه خودش کرد و در روز ۷ شوال جنگ شروع شد که انشالله داستان اون را فرداشب میگم. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که جنگ احد در شمال مدینه رخ داد . در حالیکه مکه در جنوب مدینه است و قاعدتاً قریشیها باید از جنوب به مدینه حمله میکردند. اما چونکه دورتا دور مدینه سنگلاخ هست و فقط یک راه در شمال دارد و لذا از شمال حمله کردند . البته این سنگلاخها یه سری راههایی به مدینه داشتند که در هرجنگی پیامبر ، اونها را مسدود می‌کرد . در ضمن این راه‌ها باریک بود در حالیکه میدان جنگ مخصوصا در جنگی که سواره‌نظام حرف اول را میزنه ، باید وسیع باشه. بعدها برای شما خواهم گفت که در جنگ خندق که مسلمانها خندق ، حفر کردند، این خندق دورتا دور مدینه نبوده و فقط همون شمال مدینه که منطقه نفوذ دشمن بوده خندق کنده شد. حالا من در پایان بحث ، تصویر مدینه در جنگ احد را بارگذاری میکنم تا بهتر متوجه بشید. یه نکته دیگه اینکه پیامبر در دامنه کوه احد ، لشکرآرائی کرد یعنی بین کوه و مدینه یه فاصله‌ای بود که دشمن می‌تونست از این فاصله وارد مدینه بشه ولی اینکار را نکرد و پیامبر هم می‌دونست که دشمن این کار را نمیکنه. چونکه برای اینکار مجبور بود پشت به مسلمانها بکنه که در این صورت تیرباران میشد. من روش‌های جنگ و دفع دشمن و ابزار جنگ و انواع سواریها و تکنیک‌ها در دنیای قدیم را قبلا در اینجا گفتم که میتونید مراجعه کنید و دوباره مطالعه بفرمایید. و نکته آخر اینکه بین مدخل مدینه و کوه احد یه تپهء نسبتا مرتفع وجود داشت که به اون می‌گفتند کوه عَینَین و موقعیت این کوه طوری بود که اگه دشمن اون را دور میزد از پشت مسلمانها در میومد. این تپه الان هم هست ولی خیلی کم ارتفاع شده و از بسکه از اون به عنوان تبرّک کندند و بردند تبدیل شده به یه برآمدگی.😳😳 القصه پیامبر که میدونست ممکنه دشمن این تپه را دور بزنه و از پشت مسلمانها در بیاد یه گروه ۵۰ نفره تیرانداز را مامور کرد روی این تپه ، مستقر بشن و به هیچ وجه موقعیت خودشون را ترک نکنند. چه مسلمانها پیروز بشن و چه شکست بخورن. خلاصه جنگ شروع شد و خیلی زود ، آثار شکست در دشمن ظاهر شد و قریشیها با اون کبکبه و دبدبه و اون پهلوانهایی که دنبال خودشون آورده بودند از جمله خالد بن ولید ، شکست خوردند و برگشتند و فرار کردند. مسلمانها فکر کردند که دیگه کار تمام شد و اومدند برای جمع.اوری غنائم. خالد بن ولید به ابوسفیان که فرمانده جنگ بود پیشنهاد کرد برگردند و کوه عینین را دور بزنند و حالا که مسلمانها مشغول جمع‌آوری غنائم هستند از پشت مسلمانها در بیان و اونها را قتل عام کنند. در همین حین و بین ، اون تیراندازان که روی کوه عینین بودند ، موقعیت خودشون را ترک کردند و فکر کردند که جنگ تموم شده و اومدند برای جمع‌آوری غنائم. هرچی هم فرمانده اونها که عبدالله‌بن جبیر بود فریاد زد که نرید فایده نداشت. خالد که موقعیت را مناسب دید چندتا را فرستاد روی کوه عینین که یه تپه بود و عبدالله بن جبیر و ده تا از یارانش که مونده بودند را به شهادت رسوند و بلافاصله حمله کرد و از پشت مسلمانها دراومد و خلاصه قتل عام. مسلمانها یا کشته شدند یا فرار کردند و تعداد خیلی کمی از جمله علی ع و یک زن به نام نسیبه به همراه شوهرش و دو فرزندش دور پیامبر حلقه زدند و از او محافظت کردند . یکی از دلایل فرار مسلمانها این بود که یکی از مشرکین ، مصعب بن عمیر را به شهادت رسوند و پیش خودش فکر کرد که پیامبر را به شهادت رسونده لذا فریاد زد که محمد کشته شد. این فریاد روحیه مسلمانها را ضعیف کرد و فکر کردند که دیگه کار تمومه و فرار کردند. بعدها آیه نازل شد که وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰٓ أَعْقَابِكُمْ ۚ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ و محمّد جز فرستاده‌ای از سوی خدا كه پیش از او هم فرستادگانی [آمده و] گذشته‌اند، نیست. پس آیا اگر او بمیرد یا كشته شود، [ایمان و عمل صالح را ترك می‌كنید و] به روش گذشتگان و نیاكان خود برمی‌گردید؟! و هر كس به روش گذشتگان خود برگردد، هیچ زیانی به خدا نمی‌رساند؛ و یقیناً خدا سپاس گزاران را پاداش می‌دهد. آل عمران - 144 القصه پیامبر که زخمی شده بود و دندان مبارکش هم شکسته بود، به جایگاه خودش بر روی کوه احد برگشت و مشرکین هم جنگ را تموم کردند . یکی از مشرکین که در دورهء قبل از هجرت ، توی مکه ، چند بار قسم خورده بود که پیامبر را بکشه، خودش را به پیامبر رسوند و خواست پیامبر را به قتل برسونه. اصحاب ، ممانعت کردند . پیامبر از اصحاب رخصت خواست و قرار شد این دو با هم به اصطلاح دوئل کنند. همون اتفاقی که در فیلم مختارنامه در دوئل مختار و حرمله افتاد دقیقا تکرار شد و پیامبر با یه حرکت ، خنجری را حواله اون شخص کرد و خنجر در گلویش فرو رفت و به درک واصل شد.
خلاصه مسلمونها، جنگِ بُرده را باختند و این تجربه شد براشون که سرپیچی از فرمان پیامبر نتیجه‌ش این میشه. انشالله نکات ریز این جنگ را فرداشب خدمت شما عرض میکنم. @tarikhbekhanim
نقشه جنگ احد
باسلام قرار شد که در این قسمت ، چند نکته در ارتباط با جنگ اُحد خدمت شما عرض کنم. به طور کلی ، تاریخ ، یک موضوع فرّار و پُر از اسامی مختلف و موضوعات متنوع است و برای یادگیری تاریخ ، خیلی باید مطلب خونده بشه. مثلا در مورد مباحث ریاضی یا شیمی ، خواندن یک کتاب رفرنس در یک موضوع خاص کفایت میکنه اما در مورد تاریخ ، برای هر موضوع باید رفرنسهای مختلف را خواند و با یکدیگر مقابله یا مقایسه کرد و اقوال مختلف را یاد گرفت و در همون حالی که میخونی حواست به اوضاع کشورها و افراد دیگه در همون دوره هم باشه. در ضمن باید مرتب ، مباحث را دوره کرد تا از ذهن نره و اسامی فراموش نشه. شما هم اگر مایل به یادگیری و به ذهن سپردن مباحث تاریخی در این کانال هستید باید مطالب را با دقت و چندباره مطالعه کرده و به ذهن بسپارید. مثلا در مورد یکی از وقایع جنگ احد که ، ذکر رشادت‌های علی ع باشه ، خیلی مطالب اختلافی در تاریخ اسلام هست که باید یاد گرفته بشه. از جمله اینها داستان ذوالفقار حضرت علی ع است که شما خیلی اسم آن را شنیدید. در مورد این شمشیر چندتا نقل قول هست یکی اینکه این شمشیر یه شمشیر رومی بوده که قبل از اسلام توسط یک عرب خریده میشه و در جنگ بدر به غنیمت ، به دست علی ع می‌افته. قول دیگه اینه که این شمشیر ، به غنیمت در دست پیامبر بوده و در جنگ احد ، علی ع از بسکه میجنگه ، شمشیرش میشکنه و پیامبر ، ذوالفقار را به علی ع میده تا با اون بجنگه. حالا چرا بهش می‌گفتند ذوالفقار؟ اینم خودش محل اختلافه. قول معروف اینه که این شمشیر ، یه شمشیر عادی نبوده و یه شمشیر سنگین و پهن بوده که برای جلوگیری از شکستن، چندین مهره در عرض اون کار گذاشته بودند. یعنی روی پهناش ، مهره داشته. عرب‌ها به مهره میگن فقره که جمعش میشه فقار. و این ذوالفقار یعنی شمشیر دارای مهره. علی ع از بسکه در طول حیات مبارکش بااین شمشیر میجنگه و این شمشیر قابل شکستن نبوده لذا نوک اون قاچ میخوره و دولبه میشه و از اون به بعد در غلاف نمیرفته. سعدی میگه خلاف راه صواب است و نقص رای اولوالالباب؛ ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام. پس اینکه در فیلم محمدرسول‌الله نشون میده که شمشیر حضرت علی ع را از اول به شکل دولبه ساختند و بعدش حمزه میگه که شمشیر علی..... اولین شمشیر اسلاااام ، درست نیست. خب مطلب بعدی در مورد دلایل شکست مسلمانان هست. ۴ عامل باعث شکست مسلمانها شد: ۱.عبدالله بن ابی منافق، در حسّاس‌ترین شرایط، با حدود یک سوم لشکر اسلام از سپاه اسلام کناره گرفت و به مدینه برگشت، این خودش یک نوع تفرّق و اختلاف بود که می‌تونست نقش و اثر مهمّی در ضربه‌زدن به فشردگی و اتحاد که در جنگ بسیار ضروری است داشته باشه.لذا یادتون باشه که در هیچ شرایطی به منافقین و برجامیها تکیه نکنید. ۲: عدم رعایت انضباط نظامی، و هرج و مرج در کارها، یکی از عوامل شکست است، به طوری که اکثر نگهبانان دهانه شکاف کوه که نقطه حسّاسی بود، به طمع غنائم و مال دنیا اون جا را رها کردند، و در نتیجه آن شد که نمی‌بایست بشود. ۳: شایعه سازی در جنگ نقش مهمی داره. شایعه قتل حضرت محمد (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اثر عجیبی در فرار و وحشت مسلمانان داشت. ۴: استقامت نکردن مسلمانها نیز عامل دیگر شکست بود، اگر آنها با ایمان قوی، هم چون علی (علیه‌السّلام) و مقداد و ابودجانه ایستادگی می‌کردند، آن‌طور شکست نمی‌خوردند. خب نکته بعدی اینکه در مرحله دوم این جنگ ، حضرت حمزه ، شهید شد و هند ، همسر ابوسفیان بعد از پایان جنگ ، جسد حمزه ع را مُثله کرد و جگر او را به دندون کشید و از گوش و دماغ حمزه ع ، گردنبند درست کرد. این بیانگر خشم این ملعونه از حضرت حمزه بود. پیامبر از شهادت حمزه ، خیلی ناراحت شد و عهد کرد که به ازای حمزه ع ، هفتاد نفر از قریش را بکشه که آیه نازل شد که وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ ۖ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ و اگر [ستم‌گر را] مجازات كردید، فقط به مانند ستمی كه به شما شده مجازات كنید، و اگر شكیبایی ورزید [و از مجازات كردن‌ بگذرید] این كار برای شكیبایان بهتر است. نحل - 126 پیامبر هم بعد از نزول این آیه ، قاتل حمزه را که یه غلام سیاه به نام وحشی بود بخشید. نکته بعدی فرار خلفای ثلاث در این جنگ بود و مخصوصا عمر که خیلی لاف شجاعت میزد و هیکل خیلی درشتی هم داشت ، فرار کرد . بااختلاف ذکر شده که حتی عثمان یکسره از میدان احد تا منزلش فرار کرد. این در حالی بود که خیلی از افراد معمولی که ادعایی هم نداشتند و حتی زنی مثل نسیبه در کنار پیامبر ماندند. خب داستان جنگ احد به شکل خیلی خلاصه در اینجا به پایان میرسه . انشالله بقیه حوادث سال ۳ هجری را فرداشب خدمت شما میگم. @tarikhbekhanim
باسلام در سال ۳ هجری علاوه بر جنگ احد چند اتفاق دیگر هم افتاد که خدمت شما عرض میکنم. یکی اینکه بلافاصله بعد از جنگ احد ، دشمن جنگ را رها کرد و به مکه برگشت. در حالیکه اگه جنگ را ادامه میداد میتونست مدینه را اشغال کنه و قتل‌عام راه بندازه. اما اینکار را نکرد. مورخین علت آن را جز امداد غیبی ، چیز دیگه‌ای عنوان نکردند. خداوند بیمی در دل اونا افکند تا از محاصره مدینه و گرفتن آن شهر چشم بپوشند. برخی از اسلام شناسان غربی می‌گویند ابوسفیان به این دلیل از محاصره مدینه منصرف شد که می‌ترسید به اندازه کافی وسیله گرفتن شهر را در اختیار نداشته باشه که البته این یه تحلیل بسیار ضعیفه. بهتر همونه که از قرآن کریم پیروی کنیم و بگوییم خداوند در دل آنان بیم افکند. اینها در منطقه‌ای به نام حمراءالاسد جمع شدند و نقشه ریختند که دوباره به مدینه حمله کنند و کار را یکسره نمایند که خداوند هم پیامبر را از نیت اینها آگاه کرد و بلافاصله پیامبر فراریان را جمع کرد و دستور تشکیل قشون داد و به سمت منطقه حمراء الاسد راه افتاد. دشمن با دیدن این وضعیت ، ترسی در دلش افتاد و به اصطلاح فرار کرد. آیات ۱۷۲ تا ۱۷۵ سوره آل‌عمران در این رابطه نازل شده. این تعقیبِ دشمن ، در تاریخ ، غزوه حمراءالاسد نامیده شد. در جنگ احد یه اتفاق جالبی هم افتاد و اون هم این بود که یکی از علمای یهودِ مدینه به نام مُخیریق که از اول هم نسبت به پیامبر ارادت داشت و معتقد بود که این شخص، پیامبر خداست ، با دیدن قشون قریش و قشون پیامبر که در منطقه احد روبروی هم قرار گرفته بودند ، متنبّه شد و از قبیله خودش خواست که همگی به کمک پیامبر بروند. قبیله قبول نکردند و به بهانه اینکه امروز شنبه است و نباید کاری کرد ، از کمک به پیامبر سرباز زدند و در نهایت مخیریق خودش به تنهایی شمشیر کشید و به کمک پیامبر شتافت و مردانه جنگید و در نهایت شهید شد. این مخیریق که ثروتمند هم بود ، قبل از حرکت به سمت میدان وصیت کرد که همه اموال اون به پیامبر به ارث برسه. پیامبر خیلی از این آقا تجلیل کرد و فرمود : مُخریق خَیرُ الیَهود. اموال او را هم صدقه داد و همین اموال در تمشیت اوضاع مسلمونها تاثیر داشت. در مورد جنگ احد ، خیلی در قرآن ، آیه نازل شده که مورد بحث ما نیست. یکی دیگه از حوادث سال ۳ هجری ، ولادت امام حسن مجتبی ع در ۱۵ رمضان بود که برخی مورخین این اتفاق را در سال ۲ گزارش دادند ولی به نظر میرسه سال ۳ درست‌تره. انشالله از فرداشب حوادث سال ۴ را خدمت شما عرض میکنم. @tarikhbekhanim