eitaa logo
تاریخ و سیاست
634 دنبال‌کننده
984 عکس
23 ویدیو
11 فایل
دور هم تاریخ بخوانیم.... در این کانال ، مطالب تاریخی با تم سیاسی به ساده ترین زبان ممکن و با پیش مایه ی طنز خدمت شما ارائه میگردد. کپی برداری از مطالب ، کاملا آزاد می باشد. آی دی پژوهشگر مطالب؛ @arefaneh53 ادمین ارتباط؛ @Youzarsif_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
حوادث سال ۲ هجری باسلام عرض شد که حوادث تاریخ در اسلام را به شکل سالشمار خدمت شما خواهم گفت. این سالهایی که میگم ، مبدا اون از زمان هجرت پیامبره که در ربیع‌الاول بود . منتها اون موقع این مسائل مطرح نبود و بعدها که در زمان حضرت علی ع مبدا سال هجری از اول محرم در نظر گرفته شد ، مورخین اومدند و حوادث را از ربیع‌الاول سال ۱ تا محرم همون سال که بشه ۱۰ ماه گفتند سال ۱ و بعدش دیگه از محرم تا محرم بعدی را گفتند سال ۲ و ۳ و ۴ و.... خلاصه اینکه در سال اول وقایعی اتفاق افتاد که عرض شد. حالا پایه‌های یه دولت اسلامی و یه امت واحده در مدینه تشکیل شده و مبنای اون یک قانون اساسی پذیرفته شده توسط همهء مردم مدینه اعم از مسلمان و مشرک و یهودی بر اساس شرع اسلام است. الان دیگه وقتشه که مسلمانها چند ماموریت را شروع کنند. یکی گسترش اسلام در جزیره‌العرب . دیگری مبارزه با پیمان‌شکنی چند قبیله و تهدیدکردن مدینه و لذا لشکرکشی پیامبر به سمت اونها ، دیگری ممانعت از آزار مسلمانان جامانده در مکه ، دیگری بازپس‌گیری اموال مسلمانان مکه که با هجرت اونها ، مشرکین مصادره کرده بودند. چندتا جنگ در این سال اتفاق افتاد که خدمتتون میگم. چندتا تولد و وفات و چند مورد اسلام آوردن افراد مهم هم داریم که میگم. خب اولین پیمان شکنی که در ابتدای این سال رخ داد ، پیمان‌شکنی قبیله ضَمَره بود . اینها در یه شهر کوچیک در نزدیکی مدینه و بین مکه و مدینه ، به نام شهر ابواء زندگی می‌کردند. ابواء همون جایی هست که گفتیم آمنه ، مادر پیامبر در اونجا دفن شد. اینها وقتی شنیدند که پیامبر در مدینه حکومت تشکیل داده ، داد و بیداد کردند که ما نمی‌خواهیم زیر نظر مدینه باشیم. مسلمانها هم گفتند ، جدی؟ چطور اون‌روز تا حالا ، شما جزو مدینه بودید ولی حالا که می‌خواهیم یه نظم و انظباطی به حجاز بدیم و مثل بقیه کشورها دارای حکومت و دولت بشیم میخواهید مستقل بشید؟ نمیشه که. می‌خواستید تشکیل حکومت را شما شروع کنید تا ما هم میومدیم زیر نظر شما. خلاصه اونها هم گفتند همینه که هست و شروع کردند به تهدید مسلمونها که ما چکارتون میکنیم و الِه و بِلِه. هرچی پیک پیامبر اونها را نصیحت کرد فایده نداشت. آخرالامر پیامبر یه لشکر کوچک فقط از مهاجرین درست کرد و رفت سمت اونا. یادتون باشه پیامبر در ابتدا اصرار داشت که حتی‌الامکان از انصار ، کسی در جنگ شرکت نکنه و به عبارتی پیامبر نمی‌خواست کَلّ بر انصار بشه و برای اونها زحمت درست کنه. تموم لشکر پیامبر ۶۰ نفر شترسوار از مهاجرین بودند و خود پیامبر هم در راس اون قرار داشت. قبیله ضمره در شهر ابواء تا باخبر شدند که پیامبر داره میاد سمت اونها ، ترسیدند و تسلیم شدند. من نمیدونم علت اینکار چی بود. چونکه قبیله ضمره ، نسبتا بزرگ بود و مردان او قبیله بیشتر از ۶۰ نفر بودند ولی زودی تسلیم شدند و پیامبر یه قرارداد صلح با اونها امضا کرد و برگشت. اسم این جنگ شد ، غزوه ابواء و علمدار این لشکر هم حضرت حمزه ع بود. یه دوماه بعدش جنگ بدر رخ داد. ما دوتا جنگ بدر داریم. یکی بدر صغری و یکی هم بدر کبری. اول بدر کبری راه افتاد و دوسال بعدش بدر صغری که البته منجر به جنگ نشد و اون را بعدا در جای خودش میگم. و اما بدر کبری که همون جنگ بدرِمعروف باشه ، در نزدیکی مدینه و در محل چاه‌های بدر راه افتاد و تاریخ اون ۱۷ رمضان سال ۲ بود. این دیگه یه جنگ واقعی بود و منجر به صلح و آشتی و اینا نشد. گفتیم که مسلمانها قبل از هجرت، در مکه مورد اذیت و آزار، شکنجه و تبعید مشرکین بودند و از مناسک حج هم ممانعت می‌شدند و هزار محدودیت دیگه. تازه بعد از هجرت هم ، اموال باقی‌مانده مهاجران، توسط مشرکان قریش مصادره شد با این وجود مسلمونها از سوی خداوند اجازه جنگ با مشرکان قریش را نداشتند و به صبر فرا خوانده می‌شدند. تا اینکه بالاخره خداوند ضمن برشمردن ستم‌هایی که به مسلمونها شده بود ، به اونا اجازه مبارزه با مشرکان را داد. بااین دستور الهی ، اولش مسلمونها به فرماندهی عبدالله بن جحش رفتند یه کاروان کوچیک که از همین اموال مصادره شده درست شده بود را به غنیمت گرفتند . یه نفر از مشرکین هم این وسط کشته شد. قریشیها خیلی ناراحت شدند و در عین حال هم هیچ غلطی نمیتونستند بکنند.بعد از یه مدتی یه کاروان دیگه از قریش رفت که بره شام. خب مدینه هم در مسیر مکه به شام بود. کاروان تجاری قریش که به سرپرستی ابوسفیان از مکه به شام می‌رفت تحت تعقیب مسلمانان قرار گرفت. ابوسفیان ملعون فهمید و مسیر کاروان را عوض کرد و رفت از کنار دریای سرخ رفت شام و رفت به بندر غزه.
مسلمونها دست خالی برگشتند مدینه. اما نقشه کشیدند وقتی این کاروان خواست از غزه برگرده به حسابش می‌رسیم. دوماه بعد کاروان از غزه برگشت. همون اول کار به ابوسفیان خبر رسید که مسلمونا میخوان بیان کاروان را تصرف کنند. ابوسفیان هم یه پیک فرستاد مکه ، که خداوکیلی یه فکری بکنید. نمیشه که هردفعه ما گوشت بدنمون بلرزه. من اومدم برای شماها تجارت کنم بیایید از اموالتون محافظت کنید. قریشیها تا پیغام ابوسفیان را شنیدند با یه لشکر مجهز ۱۰۰۰ نفری راه افتادند به سمت مدینه. پیامبر خبردار شد و راه افتاد در جنوب مدینه در محل چاه‌های بدر مستقر و منتظر لشکر قریش شد. اینها همه در روز ۱۵ رمضان بود و دو روز بعدش جنگ شروع شد که انشالله فرداشب خدمت شما میگم. @tarikhbekhanim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باسلام عرض شد که مشرکین مکه با یک سپاه حدودا ۱۰۰۰ نفری راه افتادند به سمت مدینه تا بتوانند مسلمانها را سرجای خودشون بنشونند. و کاروان تجاری ابوسفیان به سلامت به مکه برسه. پیامبر اسلام از این واقعه با خبر شد و ایشون هم با یک سپاه ۳۱۳ نفری به سمت مکه راه افتاد و در سرزمین بدر منتطر دشمن شد. پیامبر ، چاه‌های بدر را در اختیار گرفت تا دشمن نتونه آب برداره. حالا یه سریها میان اشکال‌تراشی می‌کنند که چطور پیامبر که آب را بر روی مشرکین بست ، کار خوبی بود ولی روز عاشورا که سپاه عمرسعد ، آب را روی لشکر امام حسین ع بست ، کار بدی بود؟ واقعیت اینه که بستن آب روی دشمن در عربستانی که خشک و بی‌آب و علفه ، یک استراتژی جنگی محسوب میشه و اعراب همیشه این کار را در جنگها میکردند. ولی مسئله اینجاست که در جنگ بدر ، قشون مقابل پیامبر کافر بودند و به جنگ اسلام و خدا و قرآن اومده بودند و خود خدا در قرآن دستور قتال را داده بود و در مورد مشرکین می‌فرماید که هرکجا اونها را پیدا کردید بکشید ، اما روز عاشورا ، امام حسینی در مقابل عمرسعد بود که پیامبر خدا این‌همه سفارش اونها را کرده بود و مسلمان بودند و اهلبیت پیامبر بودند و پیامبر فرموده بود که در مقابل اینهمه هدایت و عزت و بزرگی که برای شما آوردم هیچی از شما نمیخوام الاالمَوَدّه فی‌القربی. این خیلی فرق میکنه که آب را روی لشکر دشمن ببندی یا روی یک سری زن و بچه بیگناه مسلمان از اهل‌بیت پیامبر. القصه این بار ، تعداد انصار در قشون اسلام خیلی بود و مهاجرین حدود ۷۰ نفر بودند. لشکر دشمن که حدود ۱۰۰۰ نفر بودند کاملا مجهز و با ساز و برگ کامل اومدند و فرمانده اونها هم ابوجهل بود. ساز و برگ مسلمانان ، بسیار ابتدایی بود و فقط دوتا اسب داشتند و خیلی ها حتی شمشیر هم نداشتند و با چوب می‌جنگیدند. ابولهب بعلت بیماری در این جنگ شرکت نکرد و بعد از جنگ وقتی خبر شکست قریش را شنید ، بیماری اون ، اوج گرفت و دق کرد و مرد. ابوسفیان هم که گفتیم دنبال کاروان به مکه رفت و در جنگ شرکت نکرد. این جنگ با تأییدات الهی و درایت پیامبر ، با شکست مفتضحانه قریش همراه شد. ابوجهل و ۷۰ نفر از مشرکین کشته شدند. ۷۰ نفر هم اسیر شدند. ولی از مسلمانان فقط ۱۴ نفر کشته شدند که ۸ نفر از انصار بودند و ۶ نفر از مهاجرین. کسی هم اسیر نشد. در ابتدای جنگ ، مردان جنگی دو طرف به میدان اومدند. سه نفر از قریش و ۳ نفر هم از مسلمانان. ۳ نفر مشرک ، یکی عُتبه بود که پدر هند میشد. دیگری شیبه که عموی هند بود. دیگری هم ولید بن عتبه که برادر هند میشد. حمزه ع به جنگ عتبه رفت. علی ع هم به جنگ ولید رفت. عبیده بن حارث هم به جنگ شیبه. حمزه ع و علی ع خیلی زود حریفان خودشون را راهی دوزخ کردند.عبیده مجروح شد و علی ع و حمزه ع به کمک اون رفتند تا این‌که شیبه هم راهی دوزخ شد. یه نکته از فیلم محمدرسول‌الله ص این بود که در نبرد بدر ، شمشیر حضرت علی را دولبه نشون میداد که در مدینه و قبل از جنگ بدر ساخته شد. در حالیکه این اشتباهه. در جنگ بدر شمشیر حضرت علی ع یک شمشیر معمولی بود و اون شمشیر دولبهء ذوالفقار بعدها در جنگ احد به علی ع داده شد که دولبه هم نبود و بعدها دولبه شد که داستانش را در جنگ احد خدمت شما میگم. القصه ، حمله عمومی بعد از این نبرد تن‌ به تن ، شروع شد و مشرکین شکست سختی خوردند. اغلب کشته‌های مشرکین به دست علی ع کشته شدند که تعداد اونها را از ۲۱ نفر تا ۳۰ نفر گفته‌اند. در این جنگ ، بلال ، مولای خودش ، امیه بن خلف که در دوران مکه خیلی اون را شکنجه می‌کرد به قتل رسوند. شهدای بدر در همون محل به خاک سپرده شدند. کشته‌های مشرکین هم به داخل یه دونه از چاه‌های بدر که خشک بود ریخته شدند. اسرای اونها هم بین مسلمانان مدینه تقسیم شدند. عباس عموی پیامبر هم در بین اسرا بود که با پرداخت فدیه آزاد شد. چند اسیر دیگه هم فدیه دادند و آزاد شدند . قرار شد که بقیه اسرا هم که سواد دارند اگر به مسلمانها خواندن و نوشتن یاد بدهند آزاد بشن. مسلمانان مدینه خیلی از نتیجه جنگ راضی و خوشحال بودند اما یهودیان و منافقان مدینه خیلی ناراحت و ترسیده بودند. بازتاب جنگ بدر در مکه بسیار گسترده‌تر از مدینه بود. اهالی مکه در ابتدا، نتیجه جنگ بدر را انکار کردند😳 ابوسفیان برای برافروخته نگه‌داشتن خشم مشرکان نسبت به مسلمانها ، اونها را از هر گونه گریستن و نوحه و مرثیه‌سرایی بر کشتگان و از هر گونه خوشی و لذت‌جویی برحذر داشت که حالا یعنی خشم اونها را نگه داره .مکه یک ماه در غم و اندوه فرو رفته بود و هیچ خانه‌ای نبود مگر اینکه بر کشتگان خودش مرثیه می‌خوند. زن‌ها هم موهای خودشون را پریشان کردند. قریش برای کشتگان خودش اشعار غم‌انگیز فراوانی سرایید که در کتاب‌های تاریخی و ادبی اومده.
مصیبت سنگین بدر بر اهالی مکه نه تنها در سال بعدش باعث جنگ احد شد بلکه کینه‌ای در دل بزرگان قریش به خصوص امویان کاشت که حتی پس از مسلمان شدن هم هرگاه فرصتی دست می‌داد کینه خودشون را به گونه‌های مختلف آشکار می‌کردند. اوج این دشمنی در واقعه کربلا نسبت به اهل‌بیت‌ (ع) ظاهر شد، بطوریکه یزید در اشعار خودش صریحاً به انتقام‌جویی از کشته‌های بدر اعتراف کرد. اینم داستان جنگ بدر. انشالله فرداشب راجع به بقیه وقایع سال ۲ خدمت شما میگم. @tarikhbekhanim
باسلام قریشیان بعد از شکست جنگ بدر ، یه دوره افسردگی و عزاداری را شروع کردند. مسلمانان هم با سرافرازی کامل و مقداری غنائم و اسب و اسیر به مدینه برگشتند. یکماه بعد اتفاق ناگواری در یکی از محله‌های یهودی‌نشین مدینه افتاد که به غزوه بنی‌قینقاع معروف شد. قبلا عرض شد که در اطراف مدینه در فواصل مختلف ، قبائل یهودی‌نشین زیاد بودند. يهوديها در قلعه‌های مستحکمی زندگی می‌کردند که این قلعه‌ها در یک خط از مدینه به سمت بیت‌المقدس کشیده شده بودند. یکی از نزدیکترین این قلعه‌ها به مدینه ، قلعه یهود بنی‌قینقاع بود. داستان از این قرار بود که سران این قوم از شکست قریش در مقابل مسلمانها و قدرت گرفتن مسلمانها ، هم ناراحت شدند و هم ترسیدند و دنبال بهانه بودند تا مسلمانها را منکوب کنند و فکر می‌کردند که اگه یه جنگی را شروع کنند بلافاصله قریش به کمک اونها میان و سفره اسلام را برمیچینند. یه روز یه زن مسلمان به بازار اونها رفت تا خرید کنه. در بازار در کنار مغازه‌ای نشست. هنوز حکم حجاب نازل نشده بود . اما به هرحال زنان عرب لباس‌های بلندی می‌پوشیدند. یه مغازه‌دار یهودی لباس این زن را گره زد و وقتی که زن بلند شد ، لباسش بالا رفت و اندام اون نمایان شد و کل بازار از خنده پُر شد. یه مرد مسلمان هم اون نزدیکی بود که عصبانی شد و مقصر را به قتل رسوند. بعد يهوديها ریختند رو سر مرد مسلمان و اون را کشتند و قضیه تموم شد. خبر به پیامبر رسید. پیمان‌شکنی یهودیان بر همه آشکار شد. پیامبر لشکری فراهم کرد و به سمت قلعه بنی‌قینقاع رفت . يهوديها، حصاری شدند. پیامبر قلعه را محاصره کرد و این محاصره ۱۵ روز طول کشید. اگر در طی این مدت ، اینها می‌آمدند و معذرت‌خواهی می‌کردند و دیه می‌دادند و پیمان مجدد می‌بستند، پیامبر قبول می‌کرد. اما اینها لجاجت به خرج دادند و اینکارها را نکردند‌ تااینکه دیدند پیامبر قصد نداره که دست از محاصره بکشه. در خودشون هم توانایی جنگیدن نمی‌دیدند. این بود که بالاخره اومدند و تسلیم شدند. پیامبر فرمود تمام اموال خودشون را به جای بگذارن و به شام هجرت کنند. اینها هم اینکار را کردند. در این حالت هم هرکدومشون که مسلمان می‌شدند در امان بودند اما این احمقها ، مسلمان هم نشدند و به شام رفتند. اموال بسیار زیادی به دست مسلمانان افتاد و بنیه مسلمانها قوی شد. توی این جنگ اولین مخالفت جبهه نفاق با پیامبر هم آشکار شد و اون مخالفت عبدالله بن اُبی ملعون با جنگ بود. این آقا بعدا رئیس منافقین مدینه شد . در همین جنگ بود که حکم خمس هم اومد و بر مسلمانان واجب شد. حکم روزه و زکات هم در همین سال دو هجری اومد. ازدواج علی ع و حضرت فاطمه س هم در همین سال دو بود. تعییر قبله مسلمانان از بیت‌المقدس به سمت کعبه هم در این سال بود. واقعه سدالابواب که قبلا توضیح دادیم هم در این سال رخ داد. اینم از سال ۲ هجری. انشالله فرداشب وقایع سال ۳ هجری را خدمت شما عرض میکنم. @tarikhbekhanim
حوادث سال سوم هجری باسلام در سال سوم هجری چند جنگ و چند اتفاق رخ داد که مهم‌ترین اونها را خدمت شما عرض میکنم. مهمترین واقعه سال ۳ هجری ، جنگ اُحُد است. این جنگ را هم اهل مکه به تلافی شکست جنگ بدر راه انداختند. جریان از این قرار بود که بعد از جنگ بدر كه قريش در اون شكست خوردند، و با دادن 70 كشته و 70 اسير به مكّه مراجعت كردند، ابوسفيان به مردم مكّه اخطار كرد: نگذاريد زنان بر كشته هاى بدر گريه كنند، زيرا اشك چشم، اندوه را از بين مى برد، و عداوت و دشمنى را نسبت به «محمّد» از قلبهاى آنان فرو مى نشاند! ابوسفيان هم عهد كرد كه مادام كه از قاتلان جنگ بدر انتقام نگيره ، با همسر خودش همبستر نشه. و به اين ترتيب، قبيله قريش با هر وسيله اى كه در اختيار داشت، مردم را به جنگ با مسلمانان تحريك كرد و فرياد «انتقام، انتقام» همه مكّه را فرا گرفت. سال سوّم هجرت فرا رسيد، قريش به عزم جنگ با پيامبر ص با سه هزار سوار و دو هزار پياده با تجهيزات كافى از مكّه خارج شدند، و براى تقويت روحيّه سربازان و بر افروختن خشم آنان در ميدان جنگ، «بت ها» و «زنان» خود را نيز با خودشون اوردند😳 در اون زمان، عباس عموى پيامبر ص هنوز اسلام نياورده بود، و در ميان قريش به كيش و آئين اونها باقى بود؛ ولى از اونجا كه به برادرزاده خود علاقه بسيار داشت، هنگامى كه ديد لشكر نيرومند قريش به قصد جنگ با پيامبر ، آماده حركته، نامه اى نوشت و به وسيله مردى از قبيله «بنى غفار» به مدينه فرستاد و پیامبر را خبر کرد. وقتی كه پيامبر ، از جريان آگاه شد، به چند نفر از مسلمونها دستور داد كه به سرعت راه مكّه را پيش گيرند، و از اوضاع لشگر قريش، اطّلاعات دقيقترى به دست بیارن. طولى نكشيد كه دو بازرس پیامبر ، كه براى كسب اطّلاع رفته بودند برگشتند و گزارش چگونگى قواى قريش را به پيامبر رساندند و گفتند كه اين سپاه نيرومند تحت فرماندهى شخص ابوسفيان است. پیامبر بلافاصله جلسه مشورتی گذاشت و در مورد روش جنگ با یاران خودش مشورت کرد. نظر خود پیامبر و سالخوردگان این بود که توی شهر بمونند و جنگ شهری راه بندازند و توی شهر با قریشیها بجنگند. نظر منافقین مکه به رهبری عبدالله بن اُبی هم همین بود نظر حمزه و جوان‌ها این بود که بیرون شهر با دشمن بجنگند. در نهایت پیامبر رای اکثریت را که البته خلاف رای خودش بود پذیرفت و راه افتادند که برن بیرون از شهر. بلافاصله پیامبر یه جایی در شمال مدینه در دامنه کوه احد پیدا کرد و اونجا مستقر شدند. به طور کلی قبلا عرض کردم که مدینه در شمال مکه واقع شده و قاعدتا کفار قريش باید برای ورود به مدینه از جنوب مدینه ورود میکردند. ولی مشکلی که اینجا وجود داشت این بود که یه هلال سنگلاخ ، دورتا دور مدینه را گرفته بود و عبور از اون برای یه لشکر سواره و پیاده خیلی مشکل بود و لذا قریشیها همیشه از سمت شمال به مدینه حمله میکردند که دشت صافی بود و فقط کوه احد اونجا وجود داشت. القصه پیامبر از مدینه خارج شد و در بین راه چندبار از لشکر ۱۰۰۰ نفری خود ، سان دید. در این اثنا ۳۰۰ نفر از لشکر پیامبر به سرکردگی عبدالله بن اُبی(رییس منافقان مدینه) ، به مدینه برگشتند. دو روایت برای اینکار عبدالله ابن ابی گفته شده. یکی اینکه عبدالله ابن ابی خواستار ماندن در مدینه و راه‌اندازی جنگ شهری بود و چون پیامبر نظر جوان‌ها را اجرا کرده بود لذا در وسط راه ، قهر کرد و با نیروهای تحت امر خودش برگشت که ۳۰۰ نفر بودند. یه روایت دیگه میگه این ۳۰۰ نفر ، تعدادی از یهودیان هم‌پیمان با عبدالله بن ابی بودند که به سفارش عبدالله اومده بودند و وقتی پیامبر اطلاع حاصل کرد که اینها یهودی هستند از ورود اونها به جنگ ممانعت کرد و اینها از میدان برگشتند. القصه ، پیامبر دامنه کوه احد را لشکرگاه خودش کرد و در روز ۷ شوال جنگ شروع شد که انشالله داستان اون را فرداشب میگم. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که جنگ احد در شمال مدینه رخ داد . در حالیکه مکه در جنوب مدینه است و قاعدتاً قریشیها باید از جنوب به مدینه حمله میکردند. اما چونکه دورتا دور مدینه سنگلاخ هست و فقط یک راه در شمال دارد و لذا از شمال حمله کردند . البته این سنگلاخها یه سری راههایی به مدینه داشتند که در هرجنگی پیامبر ، اونها را مسدود می‌کرد . در ضمن این راه‌ها باریک بود در حالیکه میدان جنگ مخصوصا در جنگی که سواره‌نظام حرف اول را میزنه ، باید وسیع باشه. بعدها برای شما خواهم گفت که در جنگ خندق که مسلمانها خندق ، حفر کردند، این خندق دورتا دور مدینه نبوده و فقط همون شمال مدینه که منطقه نفوذ دشمن بوده خندق کنده شد. حالا من در پایان بحث ، تصویر مدینه در جنگ احد را بارگذاری میکنم تا بهتر متوجه بشید. یه نکته دیگه اینکه پیامبر در دامنه کوه احد ، لشکرآرائی کرد یعنی بین کوه و مدینه یه فاصله‌ای بود که دشمن می‌تونست از این فاصله وارد مدینه بشه ولی اینکار را نکرد و پیامبر هم می‌دونست که دشمن این کار را نمیکنه. چونکه برای اینکار مجبور بود پشت به مسلمانها بکنه که در این صورت تیرباران میشد. من روش‌های جنگ و دفع دشمن و ابزار جنگ و انواع سواریها و تکنیک‌ها در دنیای قدیم را قبلا در اینجا گفتم که میتونید مراجعه کنید و دوباره مطالعه بفرمایید. و نکته آخر اینکه بین مدخل مدینه و کوه احد یه تپهء نسبتا مرتفع وجود داشت که به اون می‌گفتند کوه عَینَین و موقعیت این کوه طوری بود که اگه دشمن اون را دور میزد از پشت مسلمانها در میومد. این تپه الان هم هست ولی خیلی کم ارتفاع شده و از بسکه از اون به عنوان تبرّک کندند و بردند تبدیل شده به یه برآمدگی.😳😳 القصه پیامبر که میدونست ممکنه دشمن این تپه را دور بزنه و از پشت مسلمانها در بیاد یه گروه ۵۰ نفره تیرانداز را مامور کرد روی این تپه ، مستقر بشن و به هیچ وجه موقعیت خودشون را ترک نکنند. چه مسلمانها پیروز بشن و چه شکست بخورن. خلاصه جنگ شروع شد و خیلی زود ، آثار شکست در دشمن ظاهر شد و قریشیها با اون کبکبه و دبدبه و اون پهلوانهایی که دنبال خودشون آورده بودند از جمله خالد بن ولید ، شکست خوردند و برگشتند و فرار کردند. مسلمانها فکر کردند که دیگه کار تمام شد و اومدند برای جمع.اوری غنائم. خالد بن ولید به ابوسفیان که فرمانده جنگ بود پیشنهاد کرد برگردند و کوه عینین را دور بزنند و حالا که مسلمانها مشغول جمع‌آوری غنائم هستند از پشت مسلمانها در بیان و اونها را قتل عام کنند. در همین حین و بین ، اون تیراندازان که روی کوه عینین بودند ، موقعیت خودشون را ترک کردند و فکر کردند که جنگ تموم شده و اومدند برای جمع‌آوری غنائم. هرچی هم فرمانده اونها که عبدالله‌بن جبیر بود فریاد زد که نرید فایده نداشت. خالد که موقعیت را مناسب دید چندتا را فرستاد روی کوه عینین که یه تپه بود و عبدالله بن جبیر و ده تا از یارانش که مونده بودند را به شهادت رسوند و بلافاصله حمله کرد و از پشت مسلمانها دراومد و خلاصه قتل عام. مسلمانها یا کشته شدند یا فرار کردند و تعداد خیلی کمی از جمله علی ع و یک زن به نام نسیبه به همراه شوهرش و دو فرزندش دور پیامبر حلقه زدند و از او محافظت کردند . یکی از دلایل فرار مسلمانها این بود که یکی از مشرکین ، مصعب بن عمیر را به شهادت رسوند و پیش خودش فکر کرد که پیامبر را به شهادت رسونده لذا فریاد زد که محمد کشته شد. این فریاد روحیه مسلمانها را ضعیف کرد و فکر کردند که دیگه کار تمومه و فرار کردند. بعدها آیه نازل شد که وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰٓ أَعْقَابِكُمْ ۚ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ و محمّد جز فرستاده‌ای از سوی خدا كه پیش از او هم فرستادگانی [آمده و] گذشته‌اند، نیست. پس آیا اگر او بمیرد یا كشته شود، [ایمان و عمل صالح را ترك می‌كنید و] به روش گذشتگان و نیاكان خود برمی‌گردید؟! و هر كس به روش گذشتگان خود برگردد، هیچ زیانی به خدا نمی‌رساند؛ و یقیناً خدا سپاس گزاران را پاداش می‌دهد. آل عمران - 144 القصه پیامبر که زخمی شده بود و دندان مبارکش هم شکسته بود، به جایگاه خودش بر روی کوه احد برگشت و مشرکین هم جنگ را تموم کردند . یکی از مشرکین که در دورهء قبل از هجرت ، توی مکه ، چند بار قسم خورده بود که پیامبر را بکشه، خودش را به پیامبر رسوند و خواست پیامبر را به قتل برسونه. اصحاب ، ممانعت کردند . پیامبر از اصحاب رخصت خواست و قرار شد این دو با هم به اصطلاح دوئل کنند. همون اتفاقی که در فیلم مختارنامه در دوئل مختار و حرمله افتاد دقیقا تکرار شد و پیامبر با یه حرکت ، خنجری را حواله اون شخص کرد و خنجر در گلویش فرو رفت و به درک واصل شد.
خلاصه مسلمونها، جنگِ بُرده را باختند و این تجربه شد براشون که سرپیچی از فرمان پیامبر نتیجه‌ش این میشه. انشالله نکات ریز این جنگ را فرداشب خدمت شما عرض میکنم. @tarikhbekhanim
نقشه جنگ احد
باسلام قرار شد که در این قسمت ، چند نکته در ارتباط با جنگ اُحد خدمت شما عرض کنم. به طور کلی ، تاریخ ، یک موضوع فرّار و پُر از اسامی مختلف و موضوعات متنوع است و برای یادگیری تاریخ ، خیلی باید مطلب خونده بشه. مثلا در مورد مباحث ریاضی یا شیمی ، خواندن یک کتاب رفرنس در یک موضوع خاص کفایت میکنه اما در مورد تاریخ ، برای هر موضوع باید رفرنسهای مختلف را خواند و با یکدیگر مقابله یا مقایسه کرد و اقوال مختلف را یاد گرفت و در همون حالی که میخونی حواست به اوضاع کشورها و افراد دیگه در همون دوره هم باشه. در ضمن باید مرتب ، مباحث را دوره کرد تا از ذهن نره و اسامی فراموش نشه. شما هم اگر مایل به یادگیری و به ذهن سپردن مباحث تاریخی در این کانال هستید باید مطالب را با دقت و چندباره مطالعه کرده و به ذهن بسپارید. مثلا در مورد یکی از وقایع جنگ احد که ، ذکر رشادت‌های علی ع باشه ، خیلی مطالب اختلافی در تاریخ اسلام هست که باید یاد گرفته بشه. از جمله اینها داستان ذوالفقار حضرت علی ع است که شما خیلی اسم آن را شنیدید. در مورد این شمشیر چندتا نقل قول هست یکی اینکه این شمشیر یه شمشیر رومی بوده که قبل از اسلام توسط یک عرب خریده میشه و در جنگ بدر به غنیمت ، به دست علی ع می‌افته. قول دیگه اینه که این شمشیر ، به غنیمت در دست پیامبر بوده و در جنگ احد ، علی ع از بسکه میجنگه ، شمشیرش میشکنه و پیامبر ، ذوالفقار را به علی ع میده تا با اون بجنگه. حالا چرا بهش می‌گفتند ذوالفقار؟ اینم خودش محل اختلافه. قول معروف اینه که این شمشیر ، یه شمشیر عادی نبوده و یه شمشیر سنگین و پهن بوده که برای جلوگیری از شکستن، چندین مهره در عرض اون کار گذاشته بودند. یعنی روی پهناش ، مهره داشته. عرب‌ها به مهره میگن فقره که جمعش میشه فقار. و این ذوالفقار یعنی شمشیر دارای مهره. علی ع از بسکه در طول حیات مبارکش بااین شمشیر میجنگه و این شمشیر قابل شکستن نبوده لذا نوک اون قاچ میخوره و دولبه میشه و از اون به بعد در غلاف نمیرفته. سعدی میگه خلاف راه صواب است و نقص رای اولوالالباب؛ ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام. پس اینکه در فیلم محمدرسول‌الله نشون میده که شمشیر حضرت علی ع را از اول به شکل دولبه ساختند و بعدش حمزه میگه که شمشیر علی..... اولین شمشیر اسلاااام ، درست نیست. خب مطلب بعدی در مورد دلایل شکست مسلمانان هست. ۴ عامل باعث شکست مسلمانها شد: ۱.عبدالله بن ابی منافق، در حسّاس‌ترین شرایط، با حدود یک سوم لشکر اسلام از سپاه اسلام کناره گرفت و به مدینه برگشت، این خودش یک نوع تفرّق و اختلاف بود که می‌تونست نقش و اثر مهمّی در ضربه‌زدن به فشردگی و اتحاد که در جنگ بسیار ضروری است داشته باشه.لذا یادتون باشه که در هیچ شرایطی به منافقین و برجامیها تکیه نکنید. ۲: عدم رعایت انضباط نظامی، و هرج و مرج در کارها، یکی از عوامل شکست است، به طوری که اکثر نگهبانان دهانه شکاف کوه که نقطه حسّاسی بود، به طمع غنائم و مال دنیا اون جا را رها کردند، و در نتیجه آن شد که نمی‌بایست بشود. ۳: شایعه سازی در جنگ نقش مهمی داره. شایعه قتل حضرت محمد (صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اثر عجیبی در فرار و وحشت مسلمانان داشت. ۴: استقامت نکردن مسلمانها نیز عامل دیگر شکست بود، اگر آنها با ایمان قوی، هم چون علی (علیه‌السّلام) و مقداد و ابودجانه ایستادگی می‌کردند، آن‌طور شکست نمی‌خوردند. خب نکته بعدی اینکه در مرحله دوم این جنگ ، حضرت حمزه ، شهید شد و هند ، همسر ابوسفیان بعد از پایان جنگ ، جسد حمزه ع را مُثله کرد و جگر او را به دندون کشید و از گوش و دماغ حمزه ع ، گردنبند درست کرد. این بیانگر خشم این ملعونه از حضرت حمزه بود. پیامبر از شهادت حمزه ، خیلی ناراحت شد و عهد کرد که به ازای حمزه ع ، هفتاد نفر از قریش را بکشه که آیه نازل شد که وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ ۖ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ و اگر [ستم‌گر را] مجازات كردید، فقط به مانند ستمی كه به شما شده مجازات كنید، و اگر شكیبایی ورزید [و از مجازات كردن‌ بگذرید] این كار برای شكیبایان بهتر است. نحل - 126 پیامبر هم بعد از نزول این آیه ، قاتل حمزه را که یه غلام سیاه به نام وحشی بود بخشید. نکته بعدی فرار خلفای ثلاث در این جنگ بود و مخصوصا عمر که خیلی لاف شجاعت میزد و هیکل خیلی درشتی هم داشت ، فرار کرد . بااختلاف ذکر شده که حتی عثمان یکسره از میدان احد تا منزلش فرار کرد. این در حالی بود که خیلی از افراد معمولی که ادعایی هم نداشتند و حتی زنی مثل نسیبه در کنار پیامبر ماندند. خب داستان جنگ احد به شکل خیلی خلاصه در اینجا به پایان میرسه . انشالله بقیه حوادث سال ۳ هجری را فرداشب خدمت شما میگم. @tarikhbekhanim
باسلام در سال ۳ هجری علاوه بر جنگ احد چند اتفاق دیگر هم افتاد که خدمت شما عرض میکنم. یکی اینکه بلافاصله بعد از جنگ احد ، دشمن جنگ را رها کرد و به مکه برگشت. در حالیکه اگه جنگ را ادامه میداد میتونست مدینه را اشغال کنه و قتل‌عام راه بندازه. اما اینکار را نکرد. مورخین علت آن را جز امداد غیبی ، چیز دیگه‌ای عنوان نکردند. خداوند بیمی در دل اونا افکند تا از محاصره مدینه و گرفتن آن شهر چشم بپوشند. برخی از اسلام شناسان غربی می‌گویند ابوسفیان به این دلیل از محاصره مدینه منصرف شد که می‌ترسید به اندازه کافی وسیله گرفتن شهر را در اختیار نداشته باشه که البته این یه تحلیل بسیار ضعیفه. بهتر همونه که از قرآن کریم پیروی کنیم و بگوییم خداوند در دل آنان بیم افکند. اینها در منطقه‌ای به نام حمراءالاسد جمع شدند و نقشه ریختند که دوباره به مدینه حمله کنند و کار را یکسره نمایند که خداوند هم پیامبر را از نیت اینها آگاه کرد و بلافاصله پیامبر فراریان را جمع کرد و دستور تشکیل قشون داد و به سمت منطقه حمراء الاسد راه افتاد. دشمن با دیدن این وضعیت ، ترسی در دلش افتاد و به اصطلاح فرار کرد. آیات ۱۷۲ تا ۱۷۵ سوره آل‌عمران در این رابطه نازل شده. این تعقیبِ دشمن ، در تاریخ ، غزوه حمراءالاسد نامیده شد. در جنگ احد یه اتفاق جالبی هم افتاد و اون هم این بود که یکی از علمای یهودِ مدینه به نام مُخیریق که از اول هم نسبت به پیامبر ارادت داشت و معتقد بود که این شخص، پیامبر خداست ، با دیدن قشون قریش و قشون پیامبر که در منطقه احد روبروی هم قرار گرفته بودند ، متنبّه شد و از قبیله خودش خواست که همگی به کمک پیامبر بروند. قبیله قبول نکردند و به بهانه اینکه امروز شنبه است و نباید کاری کرد ، از کمک به پیامبر سرباز زدند و در نهایت مخیریق خودش به تنهایی شمشیر کشید و به کمک پیامبر شتافت و مردانه جنگید و در نهایت شهید شد. این مخیریق که ثروتمند هم بود ، قبل از حرکت به سمت میدان وصیت کرد که همه اموال اون به پیامبر به ارث برسه. پیامبر خیلی از این آقا تجلیل کرد و فرمود : مُخریق خَیرُ الیَهود. اموال او را هم صدقه داد و همین اموال در تمشیت اوضاع مسلمونها تاثیر داشت. در مورد جنگ احد ، خیلی در قرآن ، آیه نازل شده که مورد بحث ما نیست. یکی دیگه از حوادث سال ۳ هجری ، ولادت امام حسن مجتبی ع در ۱۵ رمضان بود که برخی مورخین این اتفاق را در سال ۲ گزارش دادند ولی به نظر میرسه سال ۳ درست‌تره. انشالله از فرداشب حوادث سال ۴ را خدمت شما عرض میکنم. @tarikhbekhanim
باسلام از امشب حوادث سال ۴ هجری را خدمت شما عرض میکنم. در ابتدا وقایع این سال را فهرست وار خدمت شما عرض میکنم و سپس به توضیح بعضی از اونها که مهم هستند میپردازم. در این سال چند غزوه و سریه داشتیم که مهمترین اونها غزوه بنی‌نضیر بود که توضیح خواهیم داد. قبلا هم خدمت شما عرض کردم که غزوه به جنگهایی گفته میشد که خود پیامبر اکرم در اونها حضور و فرماندهی جنگ را برعهده داشت. سریه به جنگهایی میگن که خود پیامبر در اونها شرکت نداشت و تعدادی را به فرماندهی یک نفر از مسلمانان به اون منطقه گسیل میکرد. سریه‌های بئر‌معونه و رجیع در این سال بود که خیلی خلاصه توضیح خواهیم داد. در این سال ، حضرت امام حسین ع هم متولد شد. همچنین عبدالله بن یقطر ، برادر رضاعی امام حسین ع هم متولد شد که ایشون در حوادث منجر به واقعه کربلا نقش داشت و ذکر اون را به جای خودش خدمت شما عرض خواهم کرد. در این سال حکم حرمت شراب هم نازل شد و تا اون موقع شراب ، حرام نبود ولی طوری در قرآن راجع به اون صحبت شده بود که مسلمانها استفاده نمیکردند. به این نوع از آیات قرآن ، ناسخ و منسوخ گفته میشه. یعنی در ابتدا یه حکمی میاد و بعد از مدتی یه آیه نازل میشه و حکم قبلی را نسخ میکنه . راجع به شراب هم اول ایه نازل شد که آقا این یه کار شیطانیه . نکنید این کار را . و خیلی از مسلمانها دیگه شراب نخوردند. بعدش ایه ۴۳ سوره نساء نازل شد که آقا هرکس مست کرد تا وقتی هوشیار نشده نماز نخونه. خوب حالا این آیه جدید ، دیگه اون آیه قبلی را نسخ کرده و حکم جدید اینه. بعدش آیه ۹۰ سوره مائده نازل شد که حکم به نجاست شراب داد و در نتیجه خوردن اون هم حرام شد. به این نوع آیات قرآن ، ناسخ و منسوخ میگند. حکم جدید ناسخ هست و حکم قبلی منسوخ. ذکر شده یکی از کسایی که شرابخوار معروفی بود و دست از اینکار برنداشت تا بالاخره حکم نهایی اومد و حرام شد ،خلیفه دوم بوده😳😳 یه واقعه دیگه در این سال هم ، ازدواج پیامبر با ام‌سلمه بوده که توضیح میدیم. و آخرین واقعه هم وفات فاطمه بنت اسد مادر بزرگوار حضرت علی ع هست . پیامبر خیلی به ایشون ارادت داشت و در حقیقت پیامبر را این زن بزرگ کرد و داماد کرد .چرا که پیامبر اسلام از سن ۸ سالگی در دامان این زن که زن‌عموی پیامبر میشده بزرگ شد . پیامبر ص در مورد فاطمه بنت اسد فرمود: «امروز مادرم وفات کرد.» و او را در پیراهن خودش کفن کرد و در قبرش فرود اومد و در لحد او خوابید، و چون به او گفتند:‌«ای رسول خدا! برای فاطمه سخت بی‌تاب گشته‌ای!» گفت: «او به‌راستی مادرم بود، چه کودکان خود را گرسنه می‌داشت و مرا سیر می‌کرد، و آنان را گردآلود می‌گذاشت، و مرا شسته و آراسته می‌داشت، راستی که مادرم بود». فاطمه بنت اسد را در قبرستان بقیع دفن کردند. خب حالا در این قسمت مقدمات غزوه بنی‌نضیر را خدمت شما عرض میکنم و فرداشب ، اصل ماجرا را. عرض شد که پیامبر در بدو ورود به مدینه ، تشکیل حکومت داد و برای اینکار با قبایل مختلف مدینه از جمله یهودیها ، پیمان بست. یکی از این قبایل یهودی که در اطراف مدینه ساکن بودند قبیله بنی‌نضیر بود. اینها ثروتمند بودند و یکبار پیامبر برای یه کار حکومتی از اینها قرض خواست. بنی‌نضیر گفتند به شرطی قرض میدهیم که شخص پیامبر به داخل قلعه ما بیاد و پول را به خودش میدیم. پیامبر هم به تنهایی وارد قلعه شد. در اونجا ، یهودیها که از قدیم با ابوسفیان همپیمان بودند قصد جان پیامبر را کردند تا به قریش خوش‌خدمتی کرده باشند. خداوند به پیامبر اطلاع داد که هرچه سریعتر قلعه را ترک کنه. پیامبر هم اینکار را کرد و به مدینه برگشت و به بنی‌نضیر اطلاع داد که شما پیمان‌شکنی کردیدو لذا به اونها ده روز مهلت داد تا با اموال منقول خود، جز اسلحه، از مدینه خارج شوند و سالانه برای برداشت محصول خرما بازگردند. اینها لجاجت کردند و گفتند پیمان‌شکنی کردیم که کردیم . حالا که چی؟ از قلعه هم خارج نمیشیم. برید هرکار میخواهید بکنید یعنی خودشون پذیرفتند که پیمان شکنی کردند. پیامبر هم یه قشون تهیه کرد و رفت قلعه را محاصره کرد. حالا تا همینجا داشته باشید انشالله تا فرداشب. @tarikhbekhanim
باسلام خب عرض شد که اتفاق بنی‌نضیر یکی از وقایع سال ۴ هجری بود که دیگه بنیاد حکومت اسلامی قوام خوبی گرفته بود و کم‌کم داشت فراگیر میشد. پیامبر قلعه را محاصره کرد. بنی‌نضیر باز هم مقاومت کردند و حاضر به تسلیم نشدند. دو دلیل مهم برای مقاومت اونها ذکر شده یکی قول عبدالله بن اُبی ، رییس منافقین مدینه مبنی بر کمک به اونها و دیگری قول یهود بنی‌قریضه به اونها برای کمک بهشون. قبلا خدمت شما عرض کردم که این عبدالله بن اُبی ، قبل از ورود اسلام به مدینه ، قصد داشت که بین دو قبیله اوس و خزرج ، صلح برقرار کنه و یه دولت محلی تشکیل بده و خودش حاکم این دولت بشه. برای همین خودش را مرتبا صلح‌طلب و خیرخواه مردم نشون میداد و با فریب دیگران مقدمات تشکیل حکومت خودش را داشت فراهم میکرد تااینکه پیامبر وارد مدینه شد و تمام کاسه کوزه این بدبخت به هم ریخت و از روی حسادت ، دشمن درجه یک پیامبر شد اما کاری هم نمیتونست بکنه و مرتب در کار پیامبر موش‌دوانی می‌کرد و شد سردسته منافقین مدینه که انشالله یه قسمت جدا به بحث راجع به اونا اختصاص خواهیم داد. کارهای این ملعون ، شما را به یاد کارهای کی میندازه؟ القصه، بنی‌نضیر فریب وعده‌های پوچ عبدالله‌بن‌ابی و یهود بنی‌قریظه را خوردند و مقاومت کردند . وقتی دیدند که خبری از کمک منافقین نشد بعد از ده روز مقاومت ، تسلیم شدند و هر کدوم با برداشتن یک بار شتر به جز طلا و نقره راهی شام شدند. بعضی از اونها هم به قلعه خیبر رفتند و در کنار برادران یهودی خودشون قرار گرفتند. پیامبر اکرم ، قلعه اونها را تصرف کرد و اموالشون را با موافقت انصار بین مهاجرین ، تقسیم کرد تا دیگه سربار انصار نباشند و برای خودشون مسکن و خانواده تشکیل بدهند. آیات اول تا ۱۷ سوره حشر در ارتباط همین غزوه بنی‌نضیر هست. خب گفتیم که یکی دیگه از وقایع سال ۴ هجری ، ازدواج پیامبر با ام‌سلمه بوده است. این خانم قبل از پیامبر با ابوسلمه ازدواج کرده بود. یعنی یک پسر یا شاید هم دختری به نام سَلَمه داشتند که کنیه مادر شد ام‌سلمه و کنیه پدر شد ابو‌سلمه. پس از شهادت ابوسلمه، بر اثر جراحتی که در جنگ احد برداشته بود، پیامبر اسلام(ص) با ام سلمه ازدواج کرد . به نقل از شیخ صدوق از امام صادق(ع)، ام سلمه پس از خدیجه(س)، بافضیلت‌ ترین زنان پیامبر(ص) بوده . بازم نقل شده که ام‌سلمه دارای فضائل و کمالاتی بود که مورد حسادت عایشه و مایه اندوه او بود. این خانم خیلی مدافع اهل‌بیت بود و تعداد زیادی روایت در حمایت از اهل‌بیت از او وارد شده. پس از شهادت حضرت فاطمه س ، ودایع و امانات پیامبر از جمله شمشیر و عمامه پیامبر در اختیار او قرار گرفت تا به ائمه اهل‌بیت برساند. این خانم وقتی با پیامبر ازدواج کرد حدود ۲۷ سال سن داشت و در سال ۶۲ هجری ، اندکی بعد از واقعه عاشورا در سن ۸۵ سالگی فوت کرد و در بقیع دفن شد. برخی منابع بدون ذکر هیچ دلیلی مرقد اون را در شام میدونند که البته بعیده. دوتا سریه هم در سال ۴ هجری داشتیم که انشالله فرداشب عرض میکنم. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که در سال ۴ هجری دوتا سریه هم اتفاق افتاد که خیلی معروف نیستند اما از جهت شدت خشونت ، در روند تشکیل حکومت فراگیر اسلامی ، مهم هستند. یکی سریه بِئر معونه و دیگری سریه رجیع. روش کار مشرکین در هردوی اینها به یه شکل بود که توضیح میدم. بئر یعنی چاه و جمع اون میشه آبار. سریه بئر معونه چونکه بر سر چاهی به همین نام رخ داد به این اسم معروف شده. داستان از این قرار بود که یه روز رئیس قبیله بنی‌عامر که عامربن مالک نام داشت خدمت پیامبر رسید و منافقانه اظهار اسلام کرد و از پیامبر درخواست کرد یه گروه از مسلمانان را بفرسته توی قبیله بنی‌عامر تا تبلیغ اسلام بکنند. پیامبر که نسبت به این آقا ، ظنین بود ، اول یه تعهد مبنی بر حمایت از فرستادگان از اون گرفت. عامر بن مالک به قبیله خودش برگشت و پیامبر هم چندروز بعد حدود ۳۰ یا ۴۰ نفر از قاریان قرآن را برای تبلیغ ، به قبیله بنی‌عامر فرستاد که در جنوب شرق مدینه زندگی می‌کردند. عامر ، خدعه کرد و همینکه فهمید قاریان قرآن نزدیک قبیله شدند و در کنار چاهی به نام معونه اتراق کردند یه قشون به سمت اونها روانه کرد و همه را شهید کرد بجز یه نفر که شدیدا مجروح شد و خودش را به مردن زد و بعد از مدتی که غائله خوابید به هر نحوی بود خودش را به مدینه رسوند و جریان را به پیامبر اسلام اطلاع داد. اینکه چرا عامر بن مالک اینکار را کرد ، احتمال زیاد توطئه یهود بوده. چونکه مورخین رد پایی از قریش در این قضیه پیدا نکردند اما بعدها یه مکاتباتی بین یهود و این قبیله به دست اومد که بیانگر این بود که این فاجعه ، توطئه یهود بوده. انشالله یه بار دیگه به مبحث نقش یهود در سقوط ادیان و تمدن‌ها که اینجا گفتم مراجعه کنید تا متوجه بشید که اینها چقدر پست و رذل بودند و روش کار اینها همیشه به همین شکل یعنی ترور و خدعه و پیمان‌شکنی بوده و الان هم همینطوره. و اما سریه رجیع . گفتم که روش کار در این دو سریه یکی بوده. در سریه رجیع هم مثل واقعه بئر معونه ، تعدادی قاری قرآن که حدودا ۶ یا ۷ نفر بودند به قبیله‌ای در مسیر بین طائف و مکه فرستاده شدند که مشرکین خدعه کردند و به اونها حمله کردند. سه نفر به شهادت رسیدند و سه نفر دیگر تسلیم شدند و در نتیجه به اسارت گرفته شدند. اسیران را به سمت مکه بردند که به قریش تحویل بدهند. یک نفر از اسرا در بین راه پشیمون شد و تصمیم گرفت بجنگه تا شهید بشه و این کار را هم کرد و به شهادت رسید. دو نفر دیگه را به مکه بردند و اونها را به مشرکین مکه تحویل دادند و در عوض دوتا از اسیران خودشون را که از قبل در دست قریش داشتند ، آزاد کردند. قریشیها اسرا را شکنجه کردند و در نهایت در منطقه تنعیم که الان اونجا مسجد تنعیم ساخته شده و یکی از محل‌های احرام بستن است ، اعدام کردند. برخی مورخین معتقدند که این دو واقعه در یک زمان و یا به فاصله کوتاهی از هم رخ داده و پیامبر اسلام هنوز از سرنوشت گروه اول آگاه نشده بود که گروه دوم را فرستاد. پیامبر اسلام در مورد این دو فاجعه ، اقدام نظامی انجام نداد چرا که این دو سریه قبل از غزوه بنی‌نضیر که دیشب شرح دادیم رخ داد و لذا وقتی پیامبر میخواست قشون‌کشی کند مبتلا به غزوه بنی‌نضیر شد و به اصطلاح فرصت تنبیه مشرکین پیش نیامد اما بعدها این مسئله جبران شد که توضیح خواهیم داد انشاءالله. @tarikhbekhanim
باسلام از امشب حوادث سال ۵ هجری را خدمت شما عرض میکنم. سال ۵ هجری یکی از سال‌های مهم و سرنوشت‌ساز تاریخ اسلامه که از اون به بعدش ، اسلام در مسیر پیشرفت سریع و فراگیر قرار گرفت و تمام مشرکین حجاز متوجه شدند که اسلام ، در حال حاضر قدرت بلامنازع منطقه است و پی به سقوط قریب‌الوقوع خودشون بردند. در سال ۵ سه غزوه مهم اتفاق افتاد که عبارتند از غزوه دومه‌الجندل و غزوه احزاب یا خندق و غزوه بنی‌قریظه. در جریان دومه‌الجندل ،اصلا جنگی اتفاق نیفتاد و وقتی سپاه اسلام به منطقه دومه‌الجندل رسید ، دشمن ، فرار کرده بود و لذا جنگ رخ نداد. این منطقه دومه‌الجندل جزئی از منطقه شام بود که خود شام هم قسمتی از امپراطوری روم شرقی حساب میشد. این منطقه الان در مرز عربستان و اردنه و اون موقع در مسیر تجارت اعراب با شام بود که قبلا این نوع تجارتها را توضیح دادیم. کلمه جندل به معنی قلعه هست و دومه برگرفته از نام فرزند حضرت اسماعیله که دوما نام داشته و لذا اسم این منطقه به معنی قلعهء دوما هست. القصه به پیامبر خبر رسید که مردم دومه‌الجندل به کاروان‌های تجاری مدینه حمله می‌کنند و اقتصاد مدینه را مختل کرده‌اند. پیامبر به عنوان رئیس حکومت اسلامی که کم‌کم داشت فراگیر میشد موظف به حفظ جان و مال مسلمانان بود و لذا سپاهی تدارک دید و شخصا به اون منطقه لشکرکشی کرد. مردم دومه‌الجندل وقتی از نزدیک شدن سپاه اسلام مطلع شدند ، فرار کردند و وقتی لشکر اسلام به اونجا رسید ، کسی اونجا نبود. و لذا پیامبر با بعضی از قبایل اون اطراف یه سری قرارداد بست و برگشت. این اولین برخورد مسلمانان با سرزمین‌های روم شرقی بود که خیلی باعث ترس و دلهره قریش شد و قریشیها دیدند مردمانی که از نظر اونها اصلا عددی نبودند ، الان به جنگ روم شرقی رفتند و از رویارویی با امپراطوری روم هیچ ابائی ندارند. یعنی همین لشکرکشی ساده که منجر به جنگ هم نشد، دماغ قریش را به خاک مالید. والله اینها همه عبرته و ما با خوندن تاریخ اسلام باید به این نتیجه برسیم که مهم‌ترین و موثرترین نوع دفاع ، حمله است. مواظب باشید یک مشت ترسوی بزدل ، شما را از جنگ نترسونند و از شدت ترس به خود دشمن پناه نیارن و دشمن را دلسوز ما جا نزنند. در طول تاریخ و مخصوصا تاریخ اسلام ، این ترسوهای توسری خور و بزدل عامل تبدیل پیروزی به شکست بودند. خب ، جنگ بعدی ، غزوه خندق یا احزابه. اصل داستان جنگ خندق از غزوه بنی‌نضیر شروع شد که دیشب خدمت شما داستانش را گفتم. گفتیم که تعدادی از یهودیان بنی‌نضیر بعد از جنگ ، به قلعه خیبر رفتند و ساکن اونجا شدند. بعدش همگی با هم اعم از بزرگان یهود بنی‌نضیر و خیبر و بنی قریظه و ... رفتند مکه و پیش مشرکین قریش قسم یاد کردند که این شخص ، پیامبر خدا نیست و دروغ میگه و بتهای شما و دین شما و مرام شما از خدای محمد ص و دین محمد ص و مرام مسلمونها بهتره. حتی یهود بنی‌قریظه به مشرکین قول همکاری دادند و گفتند اگر شما حمله کنید ، همزمان ما هم از پشت به مدینه حمله میکنیم و مسلمانان را قیچی میکنیم. این بود که مشرکین که دیگه حالا از مسلمانان میترسیدند و واهمه داشتند ، تحریک شدند که به مدینه حمله کنند. خبر به پیامبر رسید و کار را در مسجد به مشورت گذاشت که انشالله ادامه اون را فرداشب خدمت شما عرض میکنم. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که پیامبر اسلام موضوع حمله همه جانبه مشرکین به مدینه را به شور گذاشت. این ، سیرهء پیامبر بود که قبل از هرجنگی ، موضوع را با برخی از بزرگان انصار و مهاجرین ، مطرح می‌کرد و برای اینکار ، این بزرگان را به مسجد دعوت می‌کرد. یکی از نکات خیلی مهم اینه که این مشورت‌ها فقط جنبه مشورت داشت و نه جنبه تصمیم‌گیری. یعنی تصمیم نهایی را خود پیامبر ص می‌گرفت. این مسئله خیلی مهمه که متاسفانه بعضی‌ها از اون سوء استفاده میکنن و میخوان که اصول دموکراسی غربی را به این بهانه به جامعه اسلامی هم تزریق کنند. مفسرین در تفسیر عبارات و《 اَمرُهُم شوری بینهم》 و یا عبارت و《شاورهم فی الامر 》 معتقدند که هدف از این کار یکی اطلاع و استفاده از نظرات بقیه افراد بود و یکی هم ایجاد مسئولیت در افراد به خاطر اینکه در نهایت نظرات خودشون را به اجرا می‌گذاشتند و یکی هم ایجاد تشخّص در افراد بوده وگرنه تصمیم نهایی را خود پیامبر ص می‌گرفت و به اجرا می‌گذاشت مگر اینکه اکثریت جامعه بخواهند مانع بشوند که در این صورت پیامبر یا امام موظف به مقابله یا مقاتله با اکثریت نیستند و این مطلب را انشالله در بحث سقیفه باز هم توضیح خواهم داد. القصه ، در اون جلسه مشورتی ، افراد ، نظراتی دادند و یکی از نظرات ، نظر سلمان فارسی علیه‌الرحمه بود که تجربهء خودش را از جنگهای داخل ایران عنوان کرد و گفت که تمام شهرها در ایران در داخل قلعه هستند و دورتادور قلعه توسط خندقهایی که بعضا از آب پر شده اند ، محافظت می‌شوند. خود سلمان ، عنوان کرد که دورتادور مدینه توسط سنگلاخهایی احاطه شده که عبور قشون از اونها غیر ممکنه و دشمن ، مثل جنگ های قبلی فقط از شمال مدینه حمله میکنه و لذا اگر در شمال مدینه خندق بکنیم دیگه دشمن کاری نمیتونه بکنه و زمین‌گیر میشه. در نهایت نظر سلمان فارسی که رحمت خدا و ملائکه و انبیای الهی بر او باد ، پذیرفته شد و این خندق کنده شد و دشمن وقتی به مدینه رسید در پشت این خندق متوقف شد و نتونست با مسلمانان برخوردی داشته باشه. خب حالا چند نکته راجع به این جنگ خدمت شما میگم. ۱. اسم دیگر این غزوه ، جنگ احزاب بود چرا که تقریبا تمام قبائل و احزاب و یهودیان داخل حجاز در این جنگ شرکت داشتند. در مورد این جنگ اولا یک سوره مستقل به نام احزاب نازل شده. ثانیا در چندجای دیگر قرآن هم از این جنگ نام برده شده و این جنگ هم یکی از پله‌های ترقی اسلام شد. ۲.قشون مسلمانان در این جنگ ۳۰۰۰ نفر و قشون مشرکین ۱۰۰۰۰ نفر بود. ۳. در این جنگ چندتا پهلوان عرب هم شرکت کرده بودند و امید مشرکین قریش به این چندتا پهلوان بود از جمله عَمروبن عبدود که به دست علی ع به قتل رسید و داستانش را خواهیم گفت. ۴.فرمانده مشرکین در این جنگ ، ابوسفيان بود. تعداد کشته‌های مشرکین ۸ نفر و تعداد شهدای اسلام هم ۶ نفر بود. ۵. ابوسفیان و یارانش وقتی خندق را دیدند گفتند این حیله و نقشه‌ای است که تا این زمان عرب‌ها از آن خبری نداشته‌اند.😳 ۶. مسلمانان برای حفر خندق ابزار زیادی مثل بیل و کلنگ و تیشه و زنبیل، از یهودیان بنی قریظه که در اون زمان هم پیمان پیامبر بودند، به امانت گرفتند. خداوند دربارۀ مؤمنانی که بدون اجازه پیامبر(ص) دست از کار نمی‌کشیدند و نیز منافقانی که در کار از خود سستی نشان می‌دادند و بدون اجازۀ پیامبر نزد خانواده هایشان می‌رفتند، آیاتی نازل کرد.😳 ۷. هنگام حفر خندق، مسلمونها به صخره سختی برخورد کردند و پیامبر ضمن زدن سه ضربه به سنگ، با هر برقی که از ضرباتش نمایان می‌شد، مژدۀ فتوحات آیندۀ مسلمانان در شام، یمن و ایران را به آنان داد. معتب بن قسیر ملعون از جمله منافقان بود او در گرماگرم نبرد احزاب رو به مسلمانان کرده می‌گفت: «محمد به ما وعده می‌دهد که گنج‌های کسری و قیصر را خواهیم خورد و حال آنکه اکنون به قضای حاجت هم نمی‌توانیم برویم». 😡 ۸. کندن خندق شش روز طول کشید و بچه‌ها و نوجوانان و خود پیامبر هم در حفر خندق شرکت کردند. ۹. در قسمت قبلی عرض شد که یهودیان ، قبل از جنگ نزد مشرکین رفتند و حتی یهود بنی‌قریظه به مشرکین ، قول همکاری دادند در حالیکه اینها قبلا با پیامبر هم‌پیمان شده بودند. ۱۰.علاوه بر شمال مدینه که توسط خندق ، محافظت میشد ، چندتا گذرگاه هم در منطقهء سنگلاخ بود که توسط یه سری از مسلمانها محافظت میشد. خود خندق هم در چندنقطه ، باریک بود و احتمال عبور از اونها وجود داشت که پیامبر برای اونها هم محافظ گذاشت . بااین حال یکبار عمروبن عبدود به همراه چندتای دیگه از خندق عبور کردند و هماورد علی ع شدند که داستان اون را انشالله فرداشب عرض میکنم. @tarikhbekhanim
نقشه جنگ احزاب @tarikhbekhanim
نبرد حضرت علی ع با عَمروبن عبدودّ @tarikhbekhanim
در محل خندق دور مدینه بعدها مساجدی ساخته شد که هنوز هم هست . مجموعه این مساجد به جامع الخندق معروفه. @tarikhbekhanim
باسلام نکاتی که در قسمت قبلی در مورد جنگ احزاب عرض شد ، خلاصه‌ای از هزار نکته این جنگ است و این جنگ حاوی تجربه‌های زیادی برای مسلمانان بود ، بطوریکه این جنگ پله ترقی مسلمانان شد و فراگیر شدن اسلام در حقیقت از این جنگ آغاز شد. عرض شد که بعضی از قسمتهای خندق باریکتر بود و پیامبر محافظان بیشتری برای این قسمتها گذاشته بود. یک روز عمروبن عبدودّ همراه با چند نفر دیگه از یکی از این قسمتهای باریک عبور کرد و اومد به سمت مسلمونا. قبلا خدمت شما گفتم که این کلمه عَمرو را با کلمه عُمَر اشتباه نگیرید و علاوه بر این یه وقت این کلمه را با تلفظ amro نخونید چرا که این واو ، ظاهریه و فقط برای جلوگیری از اشتباه شدن با عُمر گذاشته شد و لذا این کلمه به شکل amr خونده میشه. کلمهء وَدّ هم اسم یکی از بتهای معروف اون دوره بوده که این عمرو پسر عبدودّ بوده و شده عمروبن عبدودّ. خلاصه اینکه توی این جنگ عمرو بن عبدود، مردی که شجاعتش زبانزد بود و اون را با هزار سوار برابر می‌دونستند، همراه عده‌ای از تنگنای خندق گذشت. علی(ع) با چند تن از مسلمانان راه را بر اونها گرفتند. عمرو بن عبدود که در جنگ بدر زخمی شده و از شرکت در جنگ احد بازمونده بود، در این هنگام آماده جنگ بود و رجز می‌خوند و هماورد می‌خواست. حضرت علی(ع) برای جنگ با او به پاخاست، اما پیامبر(ص) به او دستور توقف داد تا شاید یکی دیگه بپاخیزد. مسلمانان دیگه از ترس عمرو و دلیران همراه او سکوت کردند و کسی از آنان برای مبارزه داوطلب نشد. چون این وضع به درازا کشید و عمرو مغرورانه هی ندای هل من مبارز سر میداد و مسلمانها بیشتر شرمنده میشدند، سر انجام با اذن پیامبر(ص) حضرت علی(ع) برای جنگ با عمرو آماده شد. پیامبر(ص) عمامه خود را برداشت و بر سر علی(ع) گذاشت. شمشیر خودش را هم به وی داد و او را روانه کرد بعضی منابع گفتند که علی ع با همون ذوالفقار خودش جنگید که اون موقع هنوز دولبه نشده بود. حضرت علی(ع) پیش تاخت و از عمرو خواست اسلام را بپذیرد یا از مبارزه منصرف شود. عمرو هر دو خواسته را رد کرد و قبول نکرد، حضرت علی ع به اون گفت که از اسب فرود بیا و مبارزه کن. عمرو پذیرفت. بعدش بین این دو جنگی سخت در گرفت و علی(ع) ضربه عمرو را با سپر دفع کرد. سپر یه کمی آسیب دید و ضربه عمرو به سر حضرت اصابت کرد و یه زخمی ایجاد کرد که این زخم تا پایان عمر روی سر حضرت بود. نقل شده که بعدها، ضربه ابن ملجم ملعون در مسجد کوفه روی همین زخم خورد. بعدش حضرت با ضربه‌ای پای عمرو را قطع کرد و وقتی عمرو به زمین خورد وی را به هلاکت رسوند و به دنبال این مسئله ، همراهان عمرو ، الفرار. علی(ع) در پی این پیروزی، تکبیر گفت و بعدش نوفل بن عبدالله را که در گذر از خندق گرفتار شده بود، در مبارزه‌ دیگه‌ای کشت و نزد پیامبر(ع) بازگشت. این مبارزه علی ع و آب‌دهان انداختن عمرو به صورت علی ع و خیلی مسائل حاشیه‌ای دیگه سرفصل یه ادبیات جدید در فارسی و عربی شد و اینقدر مهم بود که وقتی علی ع به جنگ میرفت پیامبر فرمود امروز تمام اسلام به مبارزه تمام کفر می‌رود. و بعد از جنگ ، پیامبر بارها و در جاهای مختلف فرمود که ضربت علی ع در روز خندق از عبادت جن و انس برتر بود. القصه ، این جنگ ۲۰ روز طول کشید و مشرکین توی این ۲۰ روز آواره بیابان بودند و چون فصل زمستان بود در شبهای سرد مدینه مشکل داشتند و تدارکاتی که با خودشون آورده بودند برای حداکثر یک هفته بود و لذا یک شب که هوا طوفانی شد و بساط اونها را به هم ریخت تصمیم گرفتند که برگردند و جنگ تموم شد. یکی از وقایع مهم این جنگ که در قسمت قبلی هم به اون اشاره کردم ، پیمان شکنی یهود بنی‌قریظه بود که علیرغم هم‌پیمانی با پیامبر به قریش هم قول همکاری دادند. این را انشالله فرداشب عرض میکنم. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که یکی از وقایع سال ۵ هجری ، غزوه بنی‌قریظه است. وقوع این جنگ به دو دلیل بود که قبلا هم به اون اشاره کردم ۱.یهود بنی‌قریظه در سفر خود به مکه به مشرکین ، قول همکاری دادند و اصلا اینها بودند که مشرکین مکه را برای حمله به مدینه ، تشویق کردند. ۲.گفتیم که مدینه توسط یک هلال سنگلاخ احاطه شده بود و لذا دشمن فقط می‌تونست از شمال حمله کنه که سنگلاخ نداشت. این منطقه را خندق زدند و خیالشون راحت شد. حالا در جنوب مدینه که سنگلاخ بود چندتا گذر وجود داشت که پیامبر برای این گذرها هم نگهبان گذاشت. یکی از این گذرها محل زندگی یهود بنی‌قریظه بود. پیامبر به جای فرستادن نیروی محافظ ، یک اکیپ از بزرگان مدینه را فرستاد به قلعه بنی‌قریظه و پیمان اونها را متذکر شد تا از مدینه دفاع کنند و نگذارند که قریش از این گذر وارد مدینه بشه. بنی‌قریظه ، پیمان خودشون را منکر شدند و مسلمانها را تهدید کردند که چه میکنیم و چه. جنگ خندق شروع شد و پیامبر ۲۰۰ نفر محافظ را فقط برای جلوگیری از تهدید بنی‌قریظه در اون گذر گذاشت. بنی‌قریظه ترسوتر از اون بودند که با مسلمانها بجنگند اما بالاخره یه حمله‌ای کردند و البته شکست خوردند و به قلعه خودشون برگشتند. در هرحال در طول اون ۲۰ روز جنگ خندق مسلمانان همش نگران بودند که یه وقت يهوديها از پشت سر بهشون حمله نکنند. در طول جنگ ، اینها بجز همون یکبار دیگه حمله نکردند اما هی به قریشیها پیغام می‌فرستادند که شما حمله کنید ، ما از پشت سر هواتون را داریم☺️ بعد از جنگ و وقتیکه مسلمانان مطمئن شدند که کفار قريش به مکه برگشتند ، به امر پیامبر راه افتادند و قلعه‌های بنی قریظه را محاصره کردند. محاصره ۱۹ روز طول کشیدو یهودیها در طی این مدت ، مقاومت میکردند. بعدش دیگه دیدند چاره‌ای جز تسلیم ندارند و لذا تسلیم شدند و به پیامبر گفتند اجازه بده مثل بنی‌نضیر ،اسباب اثاثیه‌مون را جمع کنیم و بریم. پیامبر مخالفت کرد . بعد يهوديها گفتند اجازه بده یه حَکَم از مسلمانان انتخاب کنیم و هرچه اون گفت. پیامبر قبول کرد. يهوديها ، سعد بن معاذ را که از قدیم باهاش دوست بودند به عنوان حکم انتخاب کردند و فکر می‌کردند این سعد حتما به نفعشون رای میده. سعد هم رای داد به اینکه تمام مردهاشون کشته بشن و تمام زنان و بچه‌ها به اسارت در بیان. رای و حکمیت سعد بن معاذ پذیرفته شد و مردها همه گردن زده شدند که حدود ۸۰۰ نفر بودند. برخی مورخین معتقدند که فقط صاحبان سلاح که در جنگ شرکت کرده بودند کشته شدند و بقیه مردم برخی به قلعه خیبر پناه بردند و برخی کلا مهاجرت نمودند. بلافاصله بعد جنگ ، سعد بن معاذ که این حکمیت را کرده بود فوت کرد. خب این هم از غزوه بنی‌قریظه. در سال ۵ چندتا اتفاق دیگه هم افتاد یکی تولد حضرت زینب ع بود و دیگری واقعه افک که انشالله فرداشب میگم. @tarikhbekhanim
🦚کانال داستانهای عرفانی. @dastanerfani داستانهای ادبی ، عرفانی ، عقیدتی 📚دور هم داستانهای زیبای ادبی عرفانی بخوانیم. @dastanerfani 🌅داستانهای ادبی عرفانی خود را به آیدی بنده(@arefaneh53) ارسال کنید تا به نام خودتان منتشر شود. @dastanerfani