🗞 [با تیم قم #انگلیسیها را بردیم]
🔺️خاطره مرحوم احمد #یزدانی از مسابقه فوتبال بین تیمهای قم و انگلیس در زمان جنگ #جهانی دوم.
منبع: (نشریه قم امروز، شماره ۱۱، نیمه فروردین ۷۷ تا نیمه اردیبهشت ۷۷)
🔗مصاحبه کامل را در کانال #تاریخ_شفاهی_قم بخوانید:
@tarikhqom
@tarikhqom
@tarikhqom
🔖 تاریخِ شَفاهیِ قُم🔖
🗞 [با تیم قم #انگلیسیها را بردیم] 🔺️خاطره مرحوم احمد #یزدانی از مسابقه فوتبال بین تیمهای قم و انگ
🗞با تیم قم #انگلیسیها را بردیم!
🎙احمد یزدانی
🔹️قم امروز: لطفاً خودتان را معرفی کنید:
🔸️احمد یزدانی هستم. در سال ۱۲۹۵ در یکی از شهرهای #یزد متولد شدم. تا کلاس ششم ابتدایی درس خواندم و وارد کار دولتی شدم. در سن ۲۵ سالگی به #قم آمدم و برای همیشه در اینجا ساکن شدم.
🔹️قم امروز: از چه سالی فوتبال را شروع کردید؟
🔸️از سن ۱۲ سالگی شروع کردم و وقتی به قم آمدم به طور #رسمی کار را دنبال کردم و تیمی تشکیل دادم.
🔹️قم امروز: در چه محلهای بازی میکردید؟
🔸️در محلهای که باغ اناری در آنجا بود و اکنون به چهارراه #بیمارستان [شهدا] معروف است.
🔹️قم امروز: اعضای تیم شما را چه کسانی تشکیل میدادند؟
🔸️بیشتر بچههای دبیرستان حکیم نظامی و چند تن از جوانان دیگر بودند، همین طور آقایان سیدمهدی #لاجوردی، ابوالقاسم لاجوردی و آقای #مظاهری هم عضو تیم ما بودند که در خاطرم مانده است.
🔹️قم امروز: هدایت این تیم با چه کسی بود و امکانات شما تا چه حد بود؟
🔸️این تیم را آقای #انواری مدیر حکیم نظامی هدایت میکردند و بعد به یکی از دوستان به نام آقای #اعرابی که به تهران رفت و آمد داشت ۵۰ ریال پول دادیم تا یک توپ نمره هفت انگلیسی برایمان آورد و با همان یک توپ کار میکردیم.
🔹️قم امروز: چنانچه خاطرهای از آن دوران به خاطر دارید بفرمایید:
🔸️در جنگ جهانی دوم که انگلیسیها ایران را #اشغال کرده بودند، عدهای از آنها در مکانی که الآن ایستگاه #رادیو است چادر زده بودند و برای خود تیمی تشکیل داده بودند و فوتبال میکردند. روزی قرار شد با تیم قم #مسابقه بدهند. این مسابقه در مدرسه حکیم #نظامی با حضور فرماندار قم و با تشویق مردم آغاز شد. در ابتدای بازی یکی از بازیکنان آنها که یک افسر انگلیسی بود با کفشهای سنگینش #لگد محکمی به ساق پای من زد که مرا از زمین بیرون بردند و پایم را با یک دستمال بستند، ولی دوباره به زمین برگشتم. و چون میخواستم ثابت کنم که از آنها واهمهای نداریم در حین بازی پایم را جلوی پای همان #افسر انگلیسی گرفتم که به زمین خورد و از درد به خود میپیچید، به طوری که از حال رفت و بازی متوقف شد. بالاخره او را به هوش آوردند و دوباره به زمین برگشت. تا آخر بازی خیره خیره به من نگاه میکرد. به هر حال آن بازی را بردیم و ۲ گل بازی را هم من زدم. #فرماندار قم بعد از بازی خیلی خوشحال بود و یک مدال هم به من داد.
📍منبع: [نشریه قم امروز، شماره ۱۱، نیمه فروردین ۷۷ تا نیمه اردیبهشت ۷۷، ص ۸.]
🔗به کانال #تاریخ_شفاهی_قم بپیوندید:
@tarikhqom