eitaa logo
🔖 تاریخِ شَفاهیِ قُم🔖
5.3هزار دنبال‌کننده
488 عکس
98 ویدیو
1 فایل
🔖 تاریخ سیاسی، فرهنگی و اجتماعی قم را اینجا بخوانید. . 🔗در تلگرام: t.me/tarikhqom1 . 📩 ارتباط با مدیر کانال: @adminn1402
مشاهده در ایتا
دانلود
❓️چرا به می‌گویند ؟ 🔹️صاحب باغ «میرزا محمدباقر » است که حرم حضرت معصومه (س) از پدرش به او رسیده بود. او دو پسر به نام‌های حسین و ابوالفضل (معروف به تولیت) داشت. 🔸️بنا به قولی از آنجایی که سالارالتولیه در این باغ می‌کند، میرزا محمدباقر نام آن باغ را "سالاریه" می‌گذارد. 🔹️خانم مریت جهانگرد انگلیسی در سال ۱۳۱۱ به دعوت میرزامحمدباقر به این باغ می‌رود. او در سفرنامه‌اش می‌نویسد: در دشتی دور دست، انبوهی درختان سبز دیده می‌شد که پس از یک ساعت رانندگی به آنجا رسیدیم و آن باغبان متولی حرم بود و مردی روحانی و سیّدی عربی‌دان و دانشمند. [منظور میرزا محمد باقر متولی باشی است.] 🔸️بیرون دیوار باغ بود اما در داخل، باغی بسیار زیبا بود. کاخی رفیع و سفید رنگ در یک سو و مقابلش چهار گوش با باغچه‌هایی زیبا، پر از گل‌های رنگارنگ که گرد حوض را گرفته بود. در هر طرف کوچک وجود داشت که درختانی آنها را محصور کرده بودند. خیابان‌هایی سایه‌دار و باغچه‌هایی از گل صورتی زیبا و انواع درختان به چشم می‌خورد... . 🔹️مساحت باغ در سال ۱۳۱۱ ش حدود ۲۰۰ بوده است و چون هر جریب برابر با یک دهم هکتار است، در نتیجه مساحت تقریبی آن بوده است. 🔸️در سال‌های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۵ مقدار تقریبی باغ هکتار بوده است و بخشی از آن از بین رفته و بخشی نیز فروخته شده است و از سال ۱۳۸۵ حدود هکتار از کل این باغ باقی مانده و بقیه نیز موجودیت خاصی ندارد. 🔗به کانال بپیوندید: @tarikhqom
🔖 تاریخِ شَفاهیِ قُم🔖
🌀 سیدابوالحسن‌الرضا - بخش اول 🔸️‏شیخ #صدوق در کتاب ‌«مونس الحزین فی معرفه الحق و الیقین» و در روایت
🌀 سیدابوالحسن‌الرضا- بخش دوم 🔸️امام فرمود: تو برو و آن رسالت را انجام بده، ما برای آن قرار می‌دهیم، و همچنین نزد سید (یکی از علمای قم ) برو و به او بگو را احضار کند و سود چند ساله را که از زمین به دست آورده است، وصول کند و با آن پول در این زمین بنا کند. به مردم بگو به این مکان کنند و آن‌را دارند و چهار رکعت نماز در آن گذارند. 🔹️آنگاه امام(عج) فرمودند: هر که این رکعت نماز را در این مکان (مسجد جمکران) بخواند مانند آن است که دو رکعت نماز در خوانده باشد. 🔸️چون به راه افتادم، چند قدمی هنوز نرفته بودم که دوباره مرا باز خواندند و فرمودند: در گله است، آن‌را خریداری کن و بدین مکان بیاور و آن‌را بکش و بین بیماران انفاق کن، هر بیمار و مریضی که از گوشت آن بخورد، حق‌تعالی او را دهد. ادامه دارد... 🔗به کانال بپیوندید: @tarikhqom