eitaa logo
مسافر نـور
1.4هزار دنبال‌کننده
715 عکس
225 ویدیو
32 فایل
الله نور السماوات و الارض✨ والعَصر... قسم‌به‌حرکت به‌لحظه‌ی‌دیدنِ‌جمال‌ِنورنزدیک‌میشی آماده‌ای؟ جایی برای رسیدن به خود🌱 🗣 @mosafernur ما در روبیکا👇 https://rubika.ir/khodvirani برای لبخندِ امام زمان [عج] ❤
مشاهده در ایتا
دانلود
قانون خلأ ذهنی و راه های گول زدن ذهن. • وقتی میخواین ترک کنین ذهنتون باهاتون مخالفت میکنه چون به خودارضایی عادت کرده.❌ برمیگرده میگه :عمو من جون کندم به استمنا عادت کردم اومدی میگی ول کن😡؟یه چپ چپم نگات میکنه😐 اینم با قانون اعراضِ حل میشه.❤️ به ذهنتون بگین کی میگه ترک کردم؟😉 خیلی هم دوس دارم استمنا رو.😍😍 بعد یواش یواش محرکات و...رو ترک میکنی و یهو ذهنِ بیدار میشه میبینه اصلا چیزی نیست که واردارش کنه به خودارضایی. وقتی خودارضایی رو ترک میکنی باید یه جایگزین بدی بدی وقتی ذهنت میگه برو مثلا تلگرامت رو چک کن بگو باشه میرم ولی بعد نیم ساعت.😐✋ باشه میرم بزار ده صفحه کتاب بخونم.📚 باشه میرم بزار این سخنرانی رو گوش کنم🎙 و... بزار گول بخوره🙃.باور کنین ذهن ما زود خر میشه 🐴(اسب شد ولی شما به بزرگی خودتون ببخشین😐😂)ولی باید ماهر بشیم تو گول زدن. درواقع برعکس عمل کن. @TARKEKHODERZAEE
یه چیزیرو سریع به نفست تحویل نده... نفست باید یاد بگیره، گناه رو نباید سریع بهش تحویل بدی... تو انجام گناه کارارو به تاخیر بندازین تا خود به خود اصلا سمتش نمی ری
سلام بانو ۲۹ روز 🙃 خیلی منتظر اون ۴۰ روزم که ببینم شما چی می خوای بهمون بگین؟‌ شاید باورتون نشه خیلی اوقات که وسوسه میشم به یاد چهل روزی که شما گفتید یه چیزی برامون در نظر دارید وسوسه هه میپره :) میشه ۴۰ روز که تموم شد باز مثلا برای ۸۰ روز یه سورپرایزی دیگه بزارید ؟ خیلی بهم امید میده مرسی •••• سلام با پیام شما منم امید گرفتم ممنون که توجه کردین و خوندین🌱 البته که میشه برای ۸۰ روز😍 کیا یادشون بود؟
هفدهم داستان دنباله دار فرار از جهنم🔥: وصیت داشتم موادها رو تقسیم می کردم که یکی از بچه ها اومد و با خنده عجیبی صدام کرد ... هی استنلی، یه خانم دم در باهات کار داره .. . یه خانم؟ کی هست؟ ... . هیچی مرد ... و با خنده های خاصی ادامه داد ... نمی دونستم سلیقه ات این مدلیه ... . . پله ها رو دو تا یکی از زیر زمین اومدم بالا و رفتم دم در ... چشمم که بهش افتاد نفسم بند اومد ... زن حنیف بود ... یه گوشه ایستاده بود ... اولش باور نمی کردم ... . یه زن محجبه، اون نقطه شهر، برای همه جلب توجه کرده بود ... کم کم حواس ها داشت جمع می شد ... با عجله رفتم سمتش ... هنوز توی شوک بودم ... شما اینجا چه کار می کنید؟ ... . چشم هاش قرمز بود ... دست کرد توی کیفش و یه پاکت در آورد گرفت سمتم ... بغض سنگینی توی گلوش بود ... آخرین خواسته حنیفه ... خواسته بود اینها رو برسونم به شما ... خیلی گشتم تا پیداتون کردم ... . نفسم به شماره افتاد ... زبونم بند اومده بود ... آخرین ... خواسته ... ؟ دو هفته قبل از اینکه ... . . بغضش ترکید ... میگن رگش رو زده و خودکشی کرده ... حنیف، چنین آدمی نبود ... گریه نذاشت حرفش رو ادامه بده ... . مغزم داشت می سوخت ... همه صورتم گر گرفته بود ... چند نفر با فاصله کمی ایستاده بودن و زیر چشمی به زن حنیف نگاه می کردن ... تعادلم رو از دست دادم و اسلحه رو از سر کمرم کشیدم ... 💡 @tarkekhoderzaee
هجدهم داستان دنباله دار فرار از جهنم🔥: باور نمی کنم اسلحه به دست رفتم سمت شون ... داد زدم با اون چشم های کثیف تون به کی نگاه می کنید کثافت ها؟ ... و اسلحه رو آوردم بالا ... نمی فهمیدن چطور فرار می کنن ... . . سوئیچ ماشین رو برداشتم و سرش داد زدم ... سوار شو ... شوکه شده بود ... با عصبانیت رفتم سمتش و مانتوش رو گرفتم و کشیدمش سمت ماشین ... در رو باز کردم و دوباره داد زدم: سوار شو ... . . مغزم کار نمی کرد ... با سرعت توی خیابون ویراژ می دادم ... آخرین درخواست حنیف ... آخرین درخواست حنیف؟ ... چند بار اینو زیر لب تکرار کردم ... تمام بدنم می لرزید ... . با عصبانیت چند تا مشت روی فرمون کوبیدم و دوباره سرش داد زدم ... تو عقل داری؟ اصلا می فهمی چی کار می کنی؟ ... اصلا می فهمی کجا اومدی؟ ... فکر کردی همه جای شهر عین همه که سرت رو انداختی پایین؟ ... . پشت سر هم سرش داد می زدم ولی اون فقط با چشم های سرخ، آروم نگاهم می کرد ... دیگه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم ... فکر مرگ حنیف راحتم نمیذاشت ... کشیدم کنار و زدم روی ترمز ... . . چند دقیقه که گذشت خیلی آروم گفت ... من نمی دونستم اونجا کجاست ... اما شما واقعا دوست حنیفی؟ ... شما چرا اونجا زندگی می کنی؟ ... . گریه ام گرفته بود ... نمی خواستم جلوی یه زن گریه کنم ... استارت زدم و راه افتادم ... توی همون حال گفتم از بدبختی، چون هیچ چاره دیگه ای نداشتم ... . . رسوندمش در خونه ... وقتی پیاده می شد ازم تشکر کرد و گفت: اگر واقعا نمی خوای، برات دعا می کنم ... . دعا؟ ... اگر به دعا بود، الان حنیف زنده بود ... اینو تو دلم گفتم و راه افتادم ... 💡 @tarkekhoderzaee
جریان۴۰روز چیه؟ ••• دوستانی که به چهل روز برسن و مقاومت کنند... خبرایی هست
موندن و رفتن... قسمت توعه به کم و زیاد اعضا نگاه نکن.. برکتش مهمه، کیفیتش مهمه، محتوا مهمه، اگر برای بالا پایین شدن تعداد اعضا کار می کنی(برای کانال های فرهنگی)، اشتباه فک نکن... فقط یه عدده...بعضیا عضو نیستن و استفاده می کنن...کسی که روزیش باشه میاد،بدردش نخوره می ره! تو فقط کارتو بکن،برکتش با امام زمانِ ۱۰۰ تا باشن ولی فقط همراه و اهل عمل.
ــــــــــــــ لیستِ پاکــیـ____ 1401/12/26✨ــــــــــ 🥇کاظم :1 روز 🥇در حال نجات : 1 روز 🥇سرباز اسلام :1 روز 🥇کلافه : 1روز 🥇به امید خدا :2 روز 🥇 عشاق المهدی :2 روز 🥇جانا:2 روز 🥇مستعار:2 روز 🥇نوریه:3 روز 🥇ماهِ آسمون : 3 روز 🥇یکی از یاران آقا: 3 روز 🥇نوکر مادرم حضرت زهرا:3 روز 🥇رهایی:5 روز 🥇ارساوین :5 روز 🥇فقط برای طُ : 6 روز 🥇خانوم میم :6 روز 🥇زهرا:7 روز 🥇شوالیه:8 روز 🥇سارا:8 روز 🥇مبینا :8 روز 🥇رفتن:10 روز 🥇خورشید :11 روز 🥇جستجوگر حقیقت:11 روز 🥇ممد : 11 روز 🥇امام زمانی:12 روز 🥇گل نرگس : 12 روز 🥇گذشت:15 روز 🥇خرس نارنجی : 17 روز 🥇دیوونه:20 روز 🥇کاکتوس:20 روز 🥇کنکوری:21 روز 🥇گلدون پلاستیکی: 22 روز 🥇امیرخان:22 روز 🥇محمد مهدی :27 روز 🥇بانو:29 روز 🥇مهدیا:30 روز 🥇مجاهدِ گمنام :29 روز 🥇مجاهد:35 روز 🥇اسو : 46 روز 🥇عشق: 59 روز 🥇ایگرگ مجهول:75 روز 🥇شاید حر: 80 روز 🥇گرگ: 369 روز 🥇گمنام:399 روز 🥇برای پدرم مهدی: 517 روز 🥇سبحان : 535 روز جهت اسم و تعداد روز پاکی:https://harfeto.timefriend.net/16756633906620 نــــــــــــورانی شــــــــــو✨ @tarkekhoderzaee
شیرینی گناه زیر زبونت رفته... فکر نمیکنی که این شیرینی اون قدری برات ضرر داره که کل وجودتُ تلخی و زهر میگیره خودت بخوای تمومه:) تمومِ... تمومِ...
هدایت شده از ناشناس ها
1_3720014235.mp3
3.67M
هندزفری تُ بردار برو یه جایی که تنها باشی یکی برات پیغام داده بله برای شخص شخص خودت ... (مخصوص اعضای ناشناس ها)🌿 @nashenasha