🔸اهواز🔸 باز همچو زمان نبرد🔫💣 ما ؛
سرمست عیش و عشرت و بی درد و بی خیالی . . .🌴🌴 بر سفر ما عزیز ! بهایی نمیدهد .
🔸طومار سرخ جبهه 🔫«سومار» بسته شد .
🔸«گوجار»🔸 جارها 🗣زد و کس پاسخی نداد .😞
🔸«ماؤوت»🔸 مات عرصه شطرنج جنگ🔫🚀 ماست .
🔸«والفجر»🔸 منفجر💥 شد و خیبر بَری نداد . ⚡️⚡️
🔸 «مرصاد»🔸 شصت و هفت قدم🍃 رفت و سکته کرد .
مانده است جبهه «رمضان» بی أذان صبح🌅
خونین گلوی 🔸«تنگه چزّابه»🔸 تنگ شد .🍃
در مرگ عشق🌹 ، حجله 🔸« دجله»🔸 عزا😭 گرفت
بیچاره نخلها 🌴🌴همه قطع نخاع شدند
🌷 @tashadat 🌷
🍂مردي وارد داروخانه شد وبالهجه اي ساده گفت:
کرم ضد سيمان دارين؟
🍂متصدي داروخانه با لحني تمسخر آميز گفت:
بله که داريم کرم ضد تيرآهن و آجرم داريم حالا خارجي ميخواي يا ايراني؟
خارجيش گرونه ها گفته باشم!
🍂مرد نگاهي به دستانش کرد و روبه روي فروشنده گرفت و گفت:
ازوقتي کارگر ساختمون شدم دستام زبر شده نميتونم دخترمو نوازش کنم...
اگه خارجيش بهتره، خارجيشو بده !
لبخند روي لبان متصدي يخ زد!!!
🍂واقعا چه حقير و کوچک است آن که به خود مغرور است
چراکه نمي داند بعد از بازي شطرنج
شاه وسرباز را دريک جعبه مي گذارند...
انسانيت و تقواست که سرنوشت ساز است ...
🍂جايگاه شاه و گدا و دارا و ندار همه " قبر "است...
مواظب باشيم که «تقوا»بايک «تق» «وا» نرود!!!!!
براي رسيدن به کبريا بايد نه "کبر"داشت نه"ريا"!!!!
🍃🌼
#کلام_شهید
🔻از طرف من به جوانان بگوئيد چشم شهيدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپا خيزيد و اسلام خود را دريابيد. انسان يک تذکر در هر 4 ساعت به خودش بدهد، بد نيست. بهترين موقع بعد از پايان نماز، وقتی سر به سجده می گذاريد، مروری بر اعمال از صبح تا شب خود بيندازد، آيا کارمان برای رضای خدا بود.
#شهید_حاج_محمدابراهیم_همت🌷
یاد شهدا با صلوات
🌷 @tashadat 🌷
•••
زینب رویِ همهیِ صفحات دفترش
نوشته بود :
[ او میبیند ]
با این کار میخواست هیچوقت
خدا را فراموش نکند ..!🌱
#شهیده_زینبکمایی
•••
🌷 @tashadat 🌷
📝به نقل از همسر شهید :
🔹از همان اوایل زندگی میدانستم عمر زندگیمان #کوتاه است.سبک زندگی و منش #علیرضاےعزیز گویای این بود که متاع وجودش را خدا خریدار است👌
🔸نور شهدا💫 در چهره اش کاملاً مشخص بود.هميشه به او میگفتم:" #صورت نازنینت را دوست دارم😍.این صورت زیبا دست تو #امانت هست.
♨️رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون"
🔹ظاهر و چهره ی #علیرضاےشهیدم مصداق این روایت از امیرالمومنین بود که فرمودند:" ⚜هیچکس چیزى را در باطن خویش پنهان نمى دارد مگر اینکه 👈در سخنانى که از دهان او مى پرد، و در #چهره و قیافه اش آشکار مى گردد"..وقتي از زیبایی صورتش برایش میگفتم،از راز چشمان #شهیدهمت برایم میگفت..
🔸اینکه همسرشهید همت هم عاشق آن #چشمان_پاک و زیبای همسرش😍 بود.و سرانجام همان چشمها،زیباترین قربانی👌 در راه خدا شد..
🔹ميگفت :"توهم #عاشق صورت من هستی..ممکنه خدا این صورت را برای #قربانی انتخاب کنه."وقتی این داستان را برایم میگفت طاقت شنیدنش را نداشتم🚫..بسیار گریه میکردم😭..این 25 روزی که #سوریه بود مدام سفارش میکردم که مواظب #امانتی من باش.
🔸بعد از #شهادتشون،وقتی بالای سر پیکر مطهرش رفتم ،و سر و صورتش را نگاه کردم،دنیا روے سرم خراب شد😭.
گفتم این بود رسم #امانتدارے؟؟
🔹براثر اصابت ترکش آر پی جی💥 به صورت و سر نازنین #علیرضاےشهیدم🌷 ،جان ناقابل را تقدیم درگاه #احدیت کرده بود..خدا زیبایی را به او داد و خریدار اصلیش هم خودش شد👌.خدا به صورت او هم جمال داد هم کمال.
#شهدا در راه خدا از #زیباترینهای_زندگیشان گذشتند.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_علیرضا_نوری
🌷 @tashadat 🌷
..🌙..
•||حاجاسماعیلدولابے؛
هنگامےڪہبہیادامامحسینعلیہاسلام
مےافتید؛تردیدۍنداشتہباشیدڪہ
آنحضرتهمبہیادشمااست... :)
«طوبایِڪربلا..صفحہ۱۴۹»
:: #صلےاللهعلیڪیااباعبدالله :)♥️
:: #ازدورسلاماربابــم✋
@tashadat 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
﷽ #براساس_داستان_واقعی #رمان_نسل_سوخته ══🍃🌷🍃══════ #قسمت_سی_پنجم 🔹 دلم به تو گرم است ... بلن
﷽
#براساس_داستان_واقعی
#رمان_نسل_سوخته
══🍃🌷🍃══════
#قسمت_سی_ششم
🔹 با من سخن بگو
اوایل به حس ها و چیزهایی که به دلم می افتاد بی اعتنا بودم ... اما کم کم حواسم بهشون جمع شد ... دقیق تر از چیزی بودن که بشه روشون چشم بست ... و بهشون توجه نکرد ... گیج می خوردم و نمی فهمیدم یعنی چی؟ ... با هر کسی هم که صحبت می کردم بی نتیجه بود ... اگر مسخره ام نمی کرد ... جواب درستی هم به دستم نمی رسید ...
و در نهایت ... جوابم رو از میان صحبت های یه هادی دیگه پیدا کردم ... بدون اینکه سوال من رو بدونه ... داشت سخنرانی می کرد ...
- اینطور نیست که خدا فقط با پیامبرش صحبت کنه ... نزول وحی و هم کلامی با فرشته وحی ... فقط مختص پیامبران و حضرت زهرا و حضرت مریم بوده ... اما قلب انسان جایگاه خداست ... جایی که شیطان اجازه نزدیک شدن بهش رو نداره ... مگه اینکه خود انسان ... بهش اجازه ورود بده ... قلب جایگاه خداست ... و اگر شخصی سعی کنه وجودش رو برای خدا خالص کنه ... این جاده دو طرفه است ... خدا رو که در قلبت راه بدی ... این رابطه شروع بشه و به پیش بره... قلبت که لایق بشه ... اون وقت دیگه امر عجیبی نیست... خدا به قلبت الهام می کنه و هدایتت می کنه ... و شیطان مثل قبل ... با خطواتش حمله می کنه ...
خیابان خلوت ... داشتم رد می شدم ... وسط گل کاری ... همین که اومدم پام رو بزارم طرف دیگه و از گل کاری خارج شم ... به قوی ترین شکل ممکن گفت ... بایست ...
از شوک و ناگهانی بودن این حالت ... ناخودآگاه پاهام خشک شد ... و ماشین با سرعت عجیبی ... مثل برق از کنارم رد شد ... به حدی نزدیک ... که آینه بغلش محکم خورد توی دست چپم ... و چند هفته رفت توی گچ ...
این آخرین باری بود که شک کردم ... بین توهم و واقعیت ... بین الهام و خطوات ... اما ترس اینکه روزی به جای الهام ... درگیر خطوات بشم ... هنوز هم با منه ... مرزهای باریک اونها... و گاهی درک تفاوتش به باریکی یک موست ...
اما اون روز ... رسیدیم مشهد ... مادبزرگم با همون لبخند همیشه اومد دم در ... بقیهجلوتر از من ... بهش که رسیدم... تمام ذوق و لبخندم کور شد ...
اون حس ... تلخ ترین کلام عمرم رو به زبان آورد ...
نویسنده:#شهید سید طاها ایمانی📝
🌷 @taShadat 🌷