eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.8هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
دراین رهگذرچه می خواهم🍃 به غیرآمدنت ازسفرچه می خواهم😔 برات نامه نوشتم سلام ودیگرهیچ💔 بجزسلامتی تودیگرچه می خواهم🙌 ❤️تعجیل در ۳ صلوات❤️
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ... ✍ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ خونواده ﺷﻬﯿﺪی ﺧﺒﺮ ﺑﺪﯾﻢ... ﮐﻪ ﺑﯿﺎیید ﺍﺳﺘﺨﻮﻧـﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪﺗﻮنو ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ… ﺩﺭ ﺯﺩﯾﻢ ﺩﺧﺘﺮ خانومی ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭﻭ واﮐﺮﺩ... ﮔﻔﺘﻢ: ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ شهید بزرگوار نسبتی دارید؟ چطور مگه...؟! ﺑﺎﺑﺎﻣﻪ... ﮔﻔﺘﻢ: پیکرﺷﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ، میخوان ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﻇﻬﺮ ﺑﯿﺎﺭنش... زد زیر گریه و گفت: یه ﺧﻮاهشی ﺩﺍﺭﻡ... ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍین ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﻩ... میشه به جای ظهر پنجشنبه، شب جمعه بیاﺭﯾﺪﺵ...؟! شب جمعه... ﺗﺎﺑﻮتو ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺨﻮنا، بردﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺁﺩﺭﺱ... ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ... ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﻭ ﭼﺮﺍغونی کردن... ﺭﯾﺴﻪ ﮐﺸﯿﺪن... کوچه ﺷﻠﻮغه و مردم ﻣﯿﺎﻥ و میرﻥ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺟﻠﻮ و پرسیدیم ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼہ ﺧﺒرررﻩ…؟! ﻋﺮﻭسی ﺩﺧﺘﺮ ﺍﯾـﻦ ﺧﻮﻧہ ست…! ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ ﺩﯾﺪﯾﻢ... ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﺩﻭﯾﺪ ﺗـﻮ ﮐﻮﭼﻪ و داد میزد: ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ کجا میبرید...؟ ﻧﺒﺮﯾـﺪش... یه عمر ﺁﺭﺯﻭم بود که ﺑﺎﺑﺎﻡ... ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ی ﻋﻘﺪم باشه... ﻣﻦ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ... ﺑﺎﺑﺎﻡُ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ... ﺑﺎﺑﺎﺷﻮ ﺑﺮﺩﯾﻢ، ﭼﻬﺎﺭ تا تیکه اﺳﺘﺨﻮوﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ، ﮐﻨﺎﺭﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﻋﻘﺪ... استخوون دست باباشو برداشت… کشید رو سرش و گفت: "بابا جون… ببین دخترت عروس شده… برای بار سوم میپرسم: عروس خانوم وکیلم...؟ با اجازه پدرم...بله... راوی :
✨بسم رب الشهداء والصدقین✨ ✨معرفی کتاب : ✨سرّ سَر این کتاب درباره زندگی شهید اسکندری از زبان همسرش و به قلم نجمه طرماح روایت شده است. در بخشی از این کتاب آمده است: «همه چیز برایم 30 ‌سال به عقب برگشت. حال و روز خانم‌هایی که دورورمان بودند و با شنیدن خبر شهادت همسرشان یکباره دنیای قشنگ آرزوهایشان فرو می‌ریخت، بعد از سال‌ها برای من اتفاق افتاد. خاطرات خانم ده‌بزرگی هم از همین دست بود با این تفاوت که پسر کوچکش طعم داشتن پدر را نچشید و تصویری از آن در ذهن نماند و علیرضا و فاطمه و زهرا نفس‌شان به نفس بابا بسته بود.» روایت کتاب «سِّر سَر» ماجرای زندگی عاشقی است که به معشوق می‌رسد. ماجرایی که از روزهای تجرد عبدالله شروع می‌شود و به روزهای سخت جنگ می‌رسد و روزهای بعدش که عبدالله دست از تلاش برای وصال بر نمی‌دارد. اما در این کتاب داستان از قول راوی دیگر یا به تعبیری روی دوم سکه نقل می‌شود. متن کتاب «سِّر سَر» از قول همسر سردار روایت می‌شود، روایتی شنیدنی که چند ویژگی خاص دارد. ویژگی‌هایی که می‌توان آن را از محاسن کتاب به حساب آورد. راوی در همه برهه‌های زندگی روایت دارد، حرف‌هایی که متناسب هستند و در جایی به خلاصه‌گویی و در بخشی زیاده‌گویی ندارد
کلام رهبری😍 مقام معظم رهبری: آنچه مهم است حفظ راه شهداست،یعنی پاسداری از خون شهدا،این وظیفه اول ماست.
می گفت... . . . اگه نتونستید جنازه ام رو برگردونید عقب، روی مین های دشمن بندازید، تا جنازه من کمکی به اسلام کرده باشه. 🍃🍃🍃🍃
مـسـیر بِهِشـت خَطِّ شلوغے دارد آن هم اگـر وعده ے «بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقون» را در مصحف خوانده باشے.. #شهید_امیر_سیاوشی
شادی روح شهدا صلوات🌹
💖 💖 در اردوی جهادی از لحظہ لحظہ وقتش استفاده می ڪرد . وقتی ڪار عمرانی تمام می شد مشغول ڪار فرهنگی می شد ؛ بعد بہ آشپز ، جهت پخت غذا ڪمڪ می ڪرد و ... « شهید ذوالفقاری هميشہ اهل ڪار و فعاليت بود ...» 🔻ولادت : ۶۷/۱۱/۱۳ - تهران 🔺شهادت : ۹۳/۱۱/۲۶ - سامراء
#شهادت سنگ را بوسیدنی ڪرد؛ شهادت خاڪ ها را دیدنی ڪرد؛ در آنجایی ڪه عقل و علم ماندند؛ #شهادت عشق را فهمیدنی ڪرد... #شهادت_هنرمردان_خداست
°| |° * گربه‌های عرب ((وی در خاطره‌ای دیگر می‌گوید: در فاو گربه زیاد بود، یک روز یکی از این گربه‌ها به پایین خاکریز آمده بود، ما به خاطر این که گربه ترکش نخورد و بلایی سرش نیاید، می‌گفتیم: «پیشته، پیشته» در همین لحظه، علیرضا کوهستانی هم آمد، تا دید دارم گربه را پیشت می‌کنم، و گربه هم به حرف من توجهی نمی‌کند، گفت: «رضا جان! مثل این که فراموش کردی توی عراق هستیم و این گربه هم عراقی هست، ببین تکان نمی‌خورد، حرفت را نمی‌فهمد، تو باید عربی باهاش حرف بزنی، باید بگویی: «الپیشت ـ الپیشت!»))
❤️🍃 را میتوان در نگاه مادری خلاصه ڪرد ڪه به عشق فرزندش سنگِ تمامِ شهدای گمنام را به آغوش میڪشد...🌹🕊 شبتون حسینی
سقف تاریخ را می زنند همه زیر سقفی نفس می کشیم که این زنان ساخته اند... پ. ن: اعزام به جبهه، تهران، حوالی میدان آزادی
💌 🌹شهــید احـــمد ڪاظمی: دلتون رو گــرفتار این پیچ و خم نڪنید این پیچ و خم دنیا انــــسان رو به باتـــلاق می برد و گـــرفتار می ڪند ازش نـــــجات هـــم نمیــشه پیدا ڪرد.
🍃💔🍃 ❃ يـادتـان خـاطره ای نيستــ ڪ از دل بـرود ... نـقش شـن نيستــ ڪ از بـاور ساحـل برود ... "شهدا زنده اند و در نزد پروردگارشان عِندَ رَبهم یرزقونند 💔💔 🌹 روزتون متبرک به عطرشهدا🌹 🌷🕊🕊💞💞🕊🕊🌷
| در معرکه چون ابوذر و عماریم💪 | آری، سر گفتن حقیقت داریم😊 | تا باز علی غریب و تنها نشود😔 | ما نیز مطیع میثم تماریم...😎👌
▪️چشمان اشکبار سردار سلیمانی در مراسم ترحیم شهید حُر مدافع حرم مجید قربانخانی
به سبک تانک🌹 🍃 ذکر دِرِن،دِرِن،دِرِن دِرِن دِرِنننن.. شب عملیات بود، حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری ،که انگار اولین عملیاتی بود که شرکت میکرد وچهراه اش نشان می داد که کمی اضطراب دارد، گفت:درچنین لحظاتی باید قوی بود.حالا برو ببین اون تیر بارچی چه ذکری میگه که اینطوری استوار جلوی تیر وترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده.تو هم همون رو بگو! نزدیک تیربار چی شد ودید داره با خودش زمزمه میکنه:دِرِن،دِرِن،دِرِن،دِرِن دِرِننن(آهنگ پلنگ صورتی!) معلوم بود آدم قبلا ذکرش رو گفته که در مقابل دشمن این گونه، شادمانه مرگ رو به بازی گرفته .
چند قناسه‌زن داعشی توی ساختمانی بودند و مدام طرف بچه ها شلیک می کردند💥 و خیلی هم توی کارشان وارد بودند. هرجا رو نشانه می رفتند،صاف می زدند به هدف🎯. من و محسن توی تانک بودیم، محسن یک توپ کار گذاشت و شلیک کرد سمت ساختمان.💣 جای خوبی خورد،بهش گفتم:یکی دیگه بزن. گفت:جلوم گرد و خاکه. گفتم:لوله تانک رو که تکون ندادی؟ گفت:نه. گفتم پس یه توپ دیگه همونجا بزن. سریع توپ بعدی رو کار گذاشت و شلیک کرد.این بار کل ساختمانِ قناسه زن ها رو پایین آورد.👌 ❤️
سوم اردیبهشت ماه 1366 گردان یا زهرا(سلام الله علیها) به فرماندهی محمدرضا تورجی زاده وارد عملیات شدند. رمز عملیات یا زهرا(سلام الله علیها) بود. . محمد گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یازهرا(سلام الله علیها) است. من هم فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هستم... صبح 5 اردیبهشت، یکدفعه صدای انفجار خمپاره آمد. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود. محمد را از سنگر بیرون آوردند. شکاف عمیقی در پهلوی چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود. . یکی از دوستانش از شهادت محمد بسیار ناراحت بود. شب در خواب او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود. لباس فرم سپاه هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانی تر شده بود.  از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟  محمدرضا تورجی زاده در حالی که می خندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) را در آغوش گرفتم... . محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای 10 در سن 23 سالگی محل دفن:گلزار شهدای اصفهان، روبروی فروشگاه فرهنگی شاهد . برداشتی از کتاب یا زهرا(سلام الله علیها)
🌷شهید مهدی زین الدین: بچه ها قدر این زمان و این شرایطی که ما در آن هستیم بدانید! همانطور که ما الان غبطه میخوریم بحال شهدای صدر اسلام و شهدای کربلا... درآینده هم انسان هایی می آیند که بحال ماغبطه میخورند [ چقدر دقیق فرمودند ] [اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک]
❤️ یادش بخیر.... اعزام شدیم برای مسابقات تیراندازی ارتش های جهان، اولین بود که در هند و در مسجدی واقع در حیدر آباد هندوستان میخواستیم بخونیم... متولی مسجد گفت: حتما این کلاه‌ها رو باید بر سر بگذارید شروع کردم به نماز خوندن که با دیدن چهره من خندهشون گرفت و من هم نمازم شکست و کلی به همدیگر خندیدیم خنده ای که همیشه بر لب داشت... شهید راه نابودی اسرائیل 🌸✨
🔺٨ اردیبهشت ۱۳۶۰ - سالروز شهادت علی اکبر ، ناجی جبهه و منطقه غرب کشور 💠 شهید شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی‌اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. ▪️خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ ▫️شیرودی لبخندی زد، سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی‌جنگیم، ما برای اسلام می‌جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد.
💠 خلبان هلی‌کوپتر بود. با شروع جنگ به کرماشاه رفت و هنگامی که شنید ، رئیس‌جمهور خائن دستور تعطیلی پادگان هوانیزوز ارتش و انهدام انبار مهمات آن را داده، از فرمان سرپیچی کرد و گفت: ما به اتفاق نیروها و با اندک امکاناتمان، به منطقه اعزام شده و مواضع دشمن را می‌کوبیم و مسئولیت تمرّد را نیز می‌پذیریم. 🍀 علی‌اکبر شیرودی پیش از تجاوز عراق به ایران، در بویژه آزادسازی نقش مؤثری ایفا نمود و با آغاز جنگ عراق نیز تا 7 ماهی که زنده بود رشادت‌های فراوانی از خود نشان داد و در حساس‌ترین لحظات نبرد با پروازهای استثنایی خود گره‌های کور عملیات‌ها را باز می‌کرد. 🌼 به دلیل لیاقتش به او درجه تشویقی می‌دهند ولی نپذیرفته و درطی نامه‌ای می‌نویسد: اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه تا کنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیۀ جنگ‌ها شرکت نموده و هدفی جز پیروزی اسلام ندارم و تنها به دستور امام و رهبر عزیزم به جنگ رفته‌ام؛ لذا تقاضا دارم درجه تشویقی‌ای اینجانب را پس گرفته و مرا به درجه ستوانیارسومی که بوده‌ام، برگردانید!! 🌿 شخصیت‌های کشور بارها او را ستودند. آیت‌الله خامنه‌ای او را مکتبی، مؤمن و جنگنده در راه خدا توصیف نمود و گفت: شیرودی اولین نظامی‌ای است که در نماز به او اقتدا کردم. 🎋 دکتر مصطفی ، وزیر دفاع وقت، نیز از او به ستارۀ درخشان یاد کرد. شهد ، رئیس ستاد ارتش هم او را ناجی غرب و فاتح گردنه‌ها و ارتفاعات آریا، ، ، ، لقب داد و امام‌خمینی نیز وقتی خبر شهادت شیرودی را شنید، فرمود: او آمرزیده است. 🌱 آخرین پرواز شیرودی در عملیات بود. در این عملیات که توسط گردان9 سپاه به فرماندهی شهیدان ، ، ... و با همکاری ارتش انجام گرفت، ارتفاعات فوق‌العاده مهم و حسّاس از چنگال عراقی‌ها خارج شد. (صدام پیش از آن گفته بود: هرکس بتوان بازی‌دراز را از ما بگیرد، من کلید فتح بغداد را به او می‌دهم.) ➖ عراق به تکاپو افتاد و به منظور بازپس‌گیری مواضعِ از دست‌داده، لشکری زرهی تا دندان مسلح، متشکل از۲۵۰ تانک و صدها قبضه توپخانه و خمپاره‌انداز... را به گسیل داشت که با چندین فروند جنگنده روسی و فرانسوی پشتیبانیِ آتش می‌شد. این بار نوبت آن بود که مانند گذشته، شیرودی وارد میدان شود. او با هلیکوپتر خود به قلب دشمن زد و با شلیک موشک، تانک‌های عراقی را هدف قرار داد و حتی مسلسل به دست گرفته و از داخل کابین، نفرات دشمن را می‌زد. در این هنگام ناگهان گلولۀ تانکی به هلی‌کوپتر او اصابت کرد که موجب سقوط آن شد... و شیرودی، شیرمردِ سرزمین ایران به شهادت رسید.
#ڪلام_شہید 🔹مال دنیا چشم انسان را خیره مےڪند و عقل را مے‌دزدد، توشہ و ڪولہ بار آخرت را از مال دنیا خالے و نماز و روزه و خیرات پُر سازید تا در روز رسـتاخـیز در پیشـگاه خداوند شرمنده نباشید. 🌷 #شهید_ابوالقاسم_جوادے #سالروز_شهادت 🌿تاریخ تولد: ۱۳۳۸/۰۱/۳۰ 🌿تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۲/۸ 🌿محل شهادت: ارتفاعات بازے دراز