اولین سلام صبحگاهی،
تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان
حضرت صاحب الزمان(عج) ...
السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المهدی
یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریکَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدی و مَولای
ْ الاَمان الاَمان
🌺أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س)🌺
به قصد زيارت ارباب بی کفن :
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام عليك يا اباعبدالله
و علي الارواح التي حلت بفنائك
عليك مني سلام الله أبدا
ما بقيت و بقي الليل و النهار
و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم
السَّلامُ عَلي الحُسٓين و
عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و
عَلي اولاد الحُسَين وَ
علَي اصحابِ الحُسَين.
أللهم ارزقنا زیارت الحسین ع
🌺السلام علیک یا امام الرئوف🌺
✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨
🌾 أللَّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکْ ألْفَرج🌾
🌸 @taShadat 🌸
سلام
اولین روزمحرم ازراه رسید
انشالله ماه محرم🏴
پرازخیروبرکت باشه
دلتون نورانی
عاقبتتون بخیرو
عزاداری ایام
عزیزموردقبول
سیدشهداقراربگیره🏴
🏴 @taShadat 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
#محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔😔#شهدا_شرمنده_ایم
🏴 @taShadat 🏴
May 11
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🌸 ادواردو میگوید : «در نیویورڪ ڪه بودم یڪ روز در ڪتابخانہ قدم مےزدم و ڪتابها را نگاه مےڪردم ڪه چشمم افتاد بہ قرآن . ڪنجڪاو شدم ڪه ببینم در قرآن چہ چیزے آمده است . آنرا برداشتم و شروع ڪردم بہ ورق زدن و آیاتش ر ا بہ انگلیسی خواندم ؛ احساس ڪردم ڪه این ڪلمات ، ڪلماتے نورانے است و نمےتواند گفتہ بشر باشد . خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم ، آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعہ ڪردم و احساس ڪردم ڪه آن را مےفهمم و قبول دارم .»
🌸 ادواردو از ابتدای #اسلام آوردن توسط والدینش تهدید شد ڪه اگر مےخواهد مسلمان بماند خبرے از ارث نیست ...خانواده آنیلے براے آنڪه ادواردو را از ارث محروم ڪنند ، سعے زیادے در دیوانہ جلوه دادن وے داشتند . بہ همین منظور وی را در بیمارستانے روانے بسترے ڪردند ڪه بہ گفتہ ادواردو ، همہ ڪارڪنان آن یهودی بودند . ادواردو بہ خاطر ترس از شستشوے مغزے در آن تیمارستان سعے ڪرد تا از آنجا فرار ڪند .
🌸 ادواردو آنیِلی فرزند جیانی آنیلی - سرمایهدار و میلیاردر 💰 ایتالیایـے و مالڪ سابق مجموعه #فیات - و مارلا کاراچولو بود . مادرش هم یڪ پرنسس یهودے بود ؛ تنها سود دارایـےهاے خانواده او 60 میلیارد دلار در سال برآورد شده است . وے پس از قبول #مذهب تشیع نام خود را به #مهدی تغییر داد .
در تاریخ 24 آبان 1379 ، سرانجام دستهایـے پشت پرده تصمیم بہ حذف او گرفتند و وے را ناجوانمردانہ بہ شهادت رساندند .
#شهید_ادواردو_آنیلی
#شهید_نیویورڪ
🏴 @taShadat 🏴
▪️#پارت۱۶▪️
🖌شاگرد امام صاوق (علیه اسلام)
شهريور 1390 بود. توي مسجد نشسته بوديم و با هادي و رفقا صحبت مي كرديم.
صحبت سر ادامه ي زندگي و كار و تحصيل بود. رفقا مي دانستند من طلبه ي حوزه ي علميه هستم و از من سؤال مي كردند.
آخر بحث گفتم: آقا هادي شما توي همان بازار آهن مشغول هستي؟
نگاه معني داري به چهره ي من انداخت و بعد از كمي مكث گفت: مي خوام بيام بيرون!
گفتم: چرا؟ شما تازه توي بازار آهن جا افتادي، چند وقته اونجا كار مي كني و همه قبولت دارن.
گفت: مي دونم. الان صاحب كار من اينقدر به من اعتماد داره كه بيشتر كارهاي بانكي را به من واگذار كرده. اما...
سرش رو بالا آورد و ادامه داد: احساس مي كنم عمر من داره اين طوري تلف مي شه. من از بچگي كار كردم و همه شغلي رو هم تجربه كردم. همه كاري رو بلدم و خوب مي تونم پول در بيارم. اما همه ي زندگي پول نيست. دوست دارم تحصيلات خودم رو ادامه بدم.
نگاهي به صورت هادي انداختم و گفتم: تا جايي كه يادم هست، دبيرستان شما تمام نشده و ديپلم نگرفتي.
هادي پريد تو حرف من و گفت: دارم تو دبيرستان دکتر حسابي غيرحضوري درس مي خوانم. چند واحد از سال آخر دبيرستان مانده بود كه به زودي ديپلم مي گيرم.
خيلي خوشحال شدم و گفتم: الحمدلله، خيلي خوبه، خب برو دنبال دانشگاه. برو شركت كن. مثل خيلي بچه هاي ديگه.
هادي گفت: اين كه اومدم با شما مشورت كنم به خاطر همين ادامه تحصيله، حقيقتش من نمي خوام برم دانشگاه به چند علت.
اولاً مگه ما چقدر دكتر و مهندس و متخصص مي خوايم. اين همه فارغ التحصيل داريم، پس بهتره يه درسي رو بخونم كه هم به درد من بخوره هم به درد جامعه.
در ثاني اگر ما دكتر و مهندس نداشته باشيم، مي تونيم از خارج وارد كنيم. اما اگه امثال شهيد مطهري نداشته باشيم، بايد چي كار كنيم.
تا آخر حرف هادي را خواندم. او خيلي جدي تصميم گرفته بود وارد حوزه شود. براي همين با من مشورت مي كرد.
هادي ادامه داد: ببين من مدرك دانشگاهي برايم مهم نيست. اينكه به من بگن دكتر يا مهندس اصلا برام ارزش نداره. من مي خوام علمي رو به دست بيارم كه الاقل براي اون دنياي من مفيد باشه.
از طرفي ما داريم توي مسجد و بسيج فعاليت ميكنيم، هر چقدر اطلاعات ديني ما كامل تر باشه بهتر مي تونيم بچه ها و جوان ها رو ارشاد كنيم.
مي دانستم که بيشتر اين حرف ها را تحت تأثير سيد علي مصطفوي مي زد. زماني که سيد علي زنده بود اين حرف ها را شنيده بودم. هادي هم بارها در حوزه ي علميه ي امام القائم (عج) به ديدن سيد علي مي رفت.
از وقتي سيد علي از دنيا رفت، هادي انسان ديگري شد. علاقه به حوزه ي علميه از همان زمان در هادي ديده شد.
حرفي نداشتم بزنم. گفتم: هادي، مي دوني درس هاي حوزه به مراتب از دانشگاه سخت تره؟ مي دوني بعدها گرفتاري مالي برات ايجاد مي شه؟ اگه به فكر پول هستي، از فكر حوزه بيا بيرون.
هادي لبخندي زد و گفت: من همه شغلي رو امتحان كردم. اهل كار هستم و از كار لذت مي برم.
اگر مشكل مالي پيدا كردم، مي رم كار مي كنم. مي رم يه فلافل فروشي وا ميكنم!
خلاصه اون شب احساس كردم كه هادي تحقيقاتش رو انجام داده و عزمش رو براي ورود به جمع شاگردان امام صادق (علیه السلام) جزم كرده.
فردا صبح با هم به سراغ مسئول حوزه ي علميه ي حاج ابوالفتح رفتيم.
مسئول پذيرش حوزه سؤالاتي را پرسيد. هادي هم گفت: 23 سال دارم. پايان خدمت دارم و ديپلم هم به زودي مي گيرم.
بعد از انجام مصاحبه به هادي گفتند: از فردا در كلاس ها شركت كنيد تا ببينيم شرايط شما چطور است.
هادي با ناراحتي گفت: من فردا عازم كربلا هستم. خواهش مي كنم اجازه بدهيد كه...
مسئول حوزه گفت: قرار نيست از روز اول غيبت كنيد.
بعد از خواهش و تمناي هادي، با سفر كربلاي او موافقت شد.
🏴 @taShadat 🏴
▪️#پارت۱۷▪️
تحول اساســی
از مدت ها قبل شاهد بودم كه كتاب خصائص الحسينيه را در دست دارد و مشغول مطالعه است.
هادي مرتب مشغول مطالعه بود. عشق و شوري كه از زيارت امام حسين (علیه السلام) در قلب ما پديد آمده بود، در او چند برابر بود.
به ما مي گفت: امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: هر كس به زيارت امام حسين (علیه السلام) نرود تا بميرد، درحالي كه خود را هم شيعه ي ما بداند، هرگز شيعه ي ما نيست. و اگر از اهل بهشت هم باشد، او مهمان بهشتيان است.
در جاي ديگري مي فرمايند: زيارت حسين بن علي (علیه السلام) بر هر كسي كه )ايشان) را از سوي خداوند، (امام) مي داند لازم و واجب است. هر كه تا هنگام مرگ، به زيارت حسين (علیه اسلام) نرود، دين و ايمانش نقص دارد.
از طرفي كلام بزرگان را نيز به ما متذكر مي شد كه مي فرمودند: براي اينكه دين شما كامل شود و نقايص ايمان و مشكلات اخلاقي شما برطرف شود حتماً به كربلا برويد.
خلاصه آن چنان در ما شور كربلا ايجاد كرد كه براي حركت كاروان لحظه شماري مي كرديم.
شهريور 1390 بود. مقدمات كار فراهم شد. با تعدادي از بچه هاي کانون شهيد آويني از مسجد موسي ابن جعفر (علیه السلام) راهي کربلا شديم.
نه تنها من كه بيشتر رفقا اعتقاد دارند كه هادي هر چه مي خواست در اين سفر به دست آورد. به نظر من آن اتفاقي که بايد براي هادي مي افتاد، در همين سفر رخ داد.
در حرم ها که حضور مي يافتيم حال او با بقيه فرق مي کرد. اين موضوع در سوز و صدا و حاالت ايشان به خوبي مشخص بود.
در زيارت ها بسيار عجيب و غريب بود. اتفاقي که در آن سفر افتاد، تحول عظيم در شخصيت هادي بود که ايشان را زير و رو کرد.
بالأخره همه ي ما که در آن سفر حضور داشتيم اهل هيئت بوديم، اما همه احساس مي كرديم كه اين هادي با هادي قبل از سفر به كربلا خيلي تفاوت دارد.
ديگر از آن جوان شوخ و خنده رو خبري نبود! او در کربلا فهميد كجا آمده و به خوبي از اين فرصت استفاده كرد.
پس از آن سفر بود كه با يكي از دوستان طلبه آشنا شد. از او خواست تا در تحصيل علوم ديني ياري اش کند.
بعد از سفر كربلا راهي حوزه ي علميه ي حاج ابوالفتح شد. ما ديگر كمتر او را مي ديديم.
يك بار من به ديدن او در محل حوزه ي علميه رفتم. قرار شد با موتور هادي برگرديم.
در مسير برگشت بوديم كه چند خانم بدحجاب را ديد.
جلوتر كه رفت با صداي بلند گفت: خواهرم حجابت رو حفظ كن. بعد حركت كرد.
توي راه با حالتي دگرگون گفت: ديگه از اينجا خسته شدم. اين حجاب ها بوي حضرت زهرا (علیها السلام) نمي ده. اينجا مثلاً محله هاي مذهبي تهران هست و اين وضعيت رو داره!
بعد با صدايي گرفته تر گفت: خسته ام، بعد از سفر كربلا ديگه دوست ندارم توي خيابون برم.
من مطمئن هستم چشمي كه به نگاه حرام عادت كنه خيلي چيزها رو از دست ميده. چشم گنهکار لايق شهادت نمي شه.
هادي حرف مي زد و من دقت مي كردم كه بعد از گذشت چند ماه، دل و جان هادي هنوز در كربلا مانده.
با خودم گفتم: خوش به حال هادي، چقدر خوب توانسته حال معنوي کربلا را حفظ كند.
هادي بعد از سفر كربلا واقعاً كربلايي شد. خودش را در حرم جا گذاشته بود و هيچ گاه به دنياي مادي ما برنگشت. آنقدر ذكر و فكرش در كربلا بود كه آقا دعوتش كرد.
پنج ماه پس از بازگشت از كربلا، توسط يكي از دوستان، مقدمات سفر و اقامت در حوزه ي علميه نجف را فراهم كرد.
بهمن ماه 1390 راهي شد. ديگر نتوانست اينجا بماند.
براي تحصيل راهي نجف شد. يکي از دوستان، که برادر شهيد و ساكن نجف بود، شرايط حضور ايشان در نجف را فراهم کرد و هادي راهي شهر نجف شد.
🏴 @taShadat 🏴
1_26578643.mp3
9.02M
{🏴💔}
"سلام ای محرم 🍂
سلام ماه ماتم
سلام اشک و گریه 😭
سلام ناله و غم..." 💔
🎤 #شهید_مدافع_حرم
#حاج_حسین_معزغلامے
فرارسیدن #ماه_محرم رو به آقامون صاحب الزمان و حضرت فاطمه و آقا امیرالمومنین تسلیت عرض میکنیم 🏴
🏴 @taShadat 🏴
💠نگذاريد مردم در مجلس اهل بيت احساس خستگي كنند.💠
🌸شب تاسوعا بود. در مسجد، عزاداري باشكوهي برگزار شد. ابراهيم در ابتدا خيلي خوب ســينه ميزد. اما بعد، ديگــر او را نديدم! در تاريكي مجلس، در گوشه اي ايستاده و آرام سينه ميزد. سينه زني بچه ها خيلي طولاني شــد. 🌸ساعت دوازده شب بود كه مجلس به پايان رسيد. موقع شــام همه دور ابراهيم حلقه زدند. گفتم: عجب عزاداري باحالي بود، بچه ها خيلي خوب سينه زدند. ابراهيم نگاه معني داري به من و بچه ها كرد و گفت: عشقتان را براي خودتان نگه داريد!
🌸وقتي چهره هاي متعجب ما را ديد ادامه داد: اين مردم آمده اند تا در مجلس قمربني هاشم(ع) خودشان را براي يكسال بيمه كنند.وقتي عزاداري شــما طولاني ميشــود، اينها خسته ميشــوند.
🌸شما بعد از مقداري عزاداري شام مردم را بدهيد.بعد هرچقدر ميخواهيد ســينه بزنيد و عشــق بازي كنيد، نگذاريد مردم در مجلس اهل بيت احساس خستگي كنند.┄┅┅☘☘💖☘☘┅┅┄
🏴 @taShadat 🏴