🍃🌸﷽🍃
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🔆اولین سلام روز🔆
🌸السلام علیک یا قائم آل محمد🌸
🔆السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🔆
-------------------------------------------------------------------
🩸السلام و علیک یا ثارالله🩸
🥀السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🥀
-------------------------------------------------------------------
☘السلام علیک یا ضامن آهو☘
🌼ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌼
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
میلادی: Sunday - 14 May 2023
قمری: الأحد، 23 شوال 1444
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️7 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
▪️17 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
▪️36 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
▪️43 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
امام على عليه السلام:
به سبب محبّت دنيا، گوش ها از شنيدن حكمت كر و دل ها از نور بصيرت نابينا مى گردند
لِحُبِّ الدُّنيا صَمَّتِ الأَسماعُ عَن سَماعِ الحِكمَةِ، وعَمِيَتِ القُلوبُ عَن نورِ البَصيرَةِ
غررالحكم حدیث7363
#حدیث
#امام_زمان
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 #مـــعـرفــی_شـهــدا
شهید علی اکبر اینانلو
نام پدر: حسن
تاریخ تولد: 1-9-1343 شمسی
محل تولد: البرز - کرج
تاریخ شهادت : 22-1-1362 شمسی
گلزارشهدا: بی بی سکینه
شهریار - صفادشت
تهران
پیکر پاک شهید علی اکبر اینانلو بعد از 29 سال همزمان با سالروز شهادت حضرت جواد الائمه در شهر کرج تشییع شد.
🌷 #وصـــیــت_نـامــه
خواهرش می گفت چونکه جنازه اش نیست پس شهید حساب نمی شود. خواب دیدم یک مشت استخوان آوردند و می گویند حالا دفنش کنید شهید است.
پدر و مادر گرامی از شما می خواهم که مرا ببخشید و از شما می خواهم که بر سر قبر من گریه نکرده و عزاداری نکنید.پدر و مادرم از شما تشکر می کنم که چه رنج هایی متحمل شده اید و الان که به جبهه آمده ام ودر راه خدا می خواهم بجنگم و اگر شهادت نصیب ما شود که بهتر و از شما برادران و خواهران می خواهم که دنباله رو خط امام باشید و حافظ خون شهدا.
شهید شمع محفل تاریخ است.شهادت مرگ سرخ محمد و آل علی است و شهید یعنی شاهد.شهید هرگز نمیمیرد و شهید زنده است و خون شهید به زمین نمیریزد،و خون شهید قطره قطره بلکه هزاران قطره بلکه به دریای بیکران خون تبدیل شود و بر پیکر اجتماع وارد می گردد.
والسلام
علی اکبر اینانلو
🌷شادی روح پاک همه شهیدان
و #شهید_علی_اکبر_اینانلو_صلوات.🌷
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت۲۱۴و۲۱۵ :_مامان +:نیکی تو حرف نزن... به حساب تو بعدا میرسم... عمو ساکت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۲۱۶ و ۲۱۷
+:هیچی،گفتم که... کل برنامه ي امشب به خاطر باباس
:_نیکی جان ایمانت رو به رُخِش نمیکشی ها
+:چشم
:_چیزي که نداره،به روش نمیآري ها
+:سعی میکنم
:_عموجان با منطق جواب احساسش رو دادن،یه کم بی
انصافیه...حواست باشه ها
+:عمو امشب هیچی نمیشه...من هیچ سنخیتی با این آدم
ندارم...همین رو بهش میگم،تموم...
:_چی بگم..
صداي در میآید و بعد صداي خوش و بش...
با عمو به سالن میرویم.
عمو بلند سلام میدهد و بعد با رادان و دانیال دست میدهد.
دانیال کت و شلوارخوش دوخت سرمه اي پوشیده و پیشانی اش
کمی سرخ به نظر می رسد.آرام سلام میدهم و کنار عمو مینشینم.
رادان میگوید:آقاوحید مشتاق دیدار.
عمو لبخند میزند:کم سعادتی از بنده بوده..
سرم پایین است،اما نگاه هاي سنگین را حس میکنم.
منیر چاي میآورد.
رادان در حالی که فنجان را برمی دارد با خنده میگوید:نیکی خانم
این چاي وقتی میچسبید که شما برامون میآوردي ها مگه نه دانیال ؟
شهره،مادر دانیال با زهرخند میگوید:فعلا نیکی جون مشغول کاراي
دیگه هستن،وگرنه پسر ساده لوح من رو چه به این ازدواج؟!
دانیال میغرد:مامان...
متلکش داغم میکند،میخواهم جواب بدهم اما نگاه عمو به آرامش
دعوتم میکند.
سرم را پایین می اندازم و با بندهاي انگشتانم بازي می کنم.
مامان با حالت عصبی میگوید:شهره جون،نجابت نیکی از اول زبونزد
همه بود،چه برسه به الآن،خودت بهتر میدونی...
★
پله ها را آرام بالا میروم،دانیال هم پشت سرم میآید
مبل ها را نشان میدهم:بفرمایید
دانیال مینشیند و من هم روبه رویش.
سرش پایین است،خجالت به او نمیآید...
چند دقیقه اي میگذرد،با دو انگشت یقه اش را میگیرد:گرمه،نه؟
:_من گوش میدم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۲۱۸ و ۲۱۹
+:از کجا شروع کنم؟ آخه اولین بارمه
و لبخند میزند...
:_آقادانیال
خنده اش را میخورد و تلخ می گوید
+:قبلا آقا قبل اسمم نبود...
:_قبلا گفتید،منم جواب دادم:گذشته تو گذشته،مُرد.. اون نیکی هم
مرد.. آقادانیال،من نسبت به شما خیلی احترام قائلم،ولی واقعا این
پیشنهاد شما از پایه و اساس غلطه،من و شما اونقدر با هم فرق داریم
که اگه بخواهیم هم نمیتونیم شبیه هم بشیم..
مضطرب میگوید
+:من هرجوري شما بگید میشم،اصلا ریش میذارم،از این انگشترا
دستم میکنم،به خاطر تو..با هم میریم مشهد،آره؟مشهد خوبه
دیگه؟مکه میریم،ها؟
:_ایرانیا رو مکه راه نمیدن...
+:خب..خب میریم یه جاي دیگه،من همون جوري میشم که شما
دوس داري
دلم براي تقلاي بیهوده اش میسوزد.
:_آقادانیال... من دنبال کسی هستم که کاملم کنه،من مکملش باشم.
من دلم نمیخواد شما به خاطر من ریش بذارید و اینا..اصلا شما که
کامل در جریانید،من دور از چشم پدر و مادرم چادر سر میکنم.
دوست دارم وارد خانواده اي بشم که از این قضیه استقبال کنن...نه
اینکه مثل خونواده ي خودم....
+:باشه من....من از خونوادم جدا میشم
:_من نمیخوام اسباب دردسر باشم...همین الآنشم بین خونواده
هامون تنش ایجاد شده..من دلم نمیخواد...نشدنیه آقادانیال،خواهش
میکنم تمومش کنید...
بلند میشوم و راه میافتم،از پشت صدایش بلند میشود:پس تکلیف
دل من چی میشه؟
برمیگردم:یه کم فکر کنید...خواهش میکنم، این خواسته ي شما
غیرمنطقیه،ما هیچ جوره شبیه هم نیستیم،نه..
بدون لحظه اي مکث از پله ها پایین میروم. بابا و رادان مشغول بگو و
بخند هستند و مامان و شهره با اخم نشسته اند. عمو وحید آن طرف
با موبایل حرف میزند.
آرام مینشینم،توجه همه جمع من میشود. رادان با خنده
میگوید:خب دهنمون رو شیرین کنیم؟
دانیال میآید و مینشیند.با حرکات عصبی دستمالی برمی دارد و...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۲۲۰ و ۲۲۱
پیشانی اش را خشک می کند.
گلویم را صاف میکنم:با همه ي احترامی که براتون قائلم،جواب من
منفیه..
دانیال عصبی سر تکان میدهد.
شهره با شادي بلند میشود:خب انگار نیکی جان هم مثل ما راضی
نیس،بهتره ما بریم دیگه
رادان هم بلند میشود:نیکی جان،یه کم بیشتر فکر کن...
★
با عمو،کنار استخر نشسته ایم..
:_انگار بابات و رادان،بیمیل نبودن..پسره خیلی داغون بود،چی بهش
گفتی تو؟
+:حرفایی که باید میشنید...
صداي موبایل عمو بلند میشود .
:_اي بابا،از سر شب هزار بار زنگ زد
+:کی؟
:_سیاوش..
نمیدانم چرا ناخودآگاه لبخند روي لب هایم مینشیند...
گوشه ي مقنعه ام را مرتب میکنم و جلوي در دانشگاه میایستم. قرار
است عمو وحید به دنبالم بیاید. پرستو،همکلاسی ام کنارم میایستد
:_.نیکی بیا من میرسونمت.
لبخند میزنم.
+:ممنون،میان دنبالم.
:_باشه،تا فردا
+:خداحافظ
پرستو میرود. نگاهی به ساعت میاندازم،یازده و نیم است. ده دقیقه
اي از قرارمان گذشته.
به اطراف نگاه میکنم،شاید عمو را ببینم. صبح بابا سوئیچ ماشینش را
به عمو داد،خودش هم با اشرفی رفت. ماشین بابا جلوي پایم توقف
میکند. نگاه میکنم آقاسیاوش هم اینجاست.
سوار میشوم.
هُرم گرما،صورتم را میسوزاند. بلند سلام میدهم.
عمو به طرفم برمیگردد :علیک السلام،شرمنده که دیر شد،این
ترافیک تهران به هیچ قول و قراري وفا نمیکنه.
آقاسیاوش هم آرام سلام میدهد،سربه زیر نشسته.
عمو به آقاسیاوش نگاه میکند:البته تقصیر این دوستمون هم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۲۲۲ و ۲۲۳
شدا،عین نوعروسا چسبیده بود به آینه،هی موهاشو از این طرف
سرش می داد اون طرف،هی از اون طرف می داد این طرف...
آقاسیاوش با خجالت میگوید:آقاوحید،به جاي این حرفا،راه بیفت.
عمو دستش را روي چشمش میگذارد:چشم برادر،فقط شما بگو کجا؟
آقاسیاوش میگوید:چه بدونم؟یعنی تو این تهران به این عظمت،یه جا
پیدا نمیشه؟
میگویم:جسارتا عمو،میشه بریم امامزاده صالح؟
عمو میگوید:بله،چرا نمیشه،خیلیم خوبه،آقاسیاوش نظرت؟
آقاسیاوش میگوید:چی بهتر از این؟
عمو،حرکت میکند و در عین حال می پرسد:چه خبر نیکی خانم ؟
میگویم:سلامتی،خبر خاصی نیست..
عمو ماشین را نگه میدارد:بچه ها،یه دقیقه بشینین من از این دکه یه
کم خوراکی بخرم بیام..
آقاسیاوش میگوید:بذار من میرم.
:_نه خودم میرم..امانتی حاج خانم یادت نره
عمو پیاده میشود.خودم را با آلبوم گوشی سرگرم میکنم.
آقاسیاوش میگوید:نیکی خانم،من از طرف حاج خانم براتون یه امانتی
دارم. وظیفه دارم برسونم دستتون،بفرمایید این خدمت شما
بسته اي را به طرفم میگیرد:ناقابله
:_ممنون،زحمت کشیدید،جویاي احوال حاج خانم بودم از عمو،خیلی
از طرف من ازشون تشکر کنین،زحمت افتادین،ممنون
+:سلیقه ي حاج خانمه،امیدوارم بپسندین.
:_خیلیم عالی،لطف کردین.
عمو سوار میشود. نگاهی به بسته میاندازم،با سلیقه، کادوپیچ شده و
رویش پاپیون کوچکی چسبانده شده. عمو ماشین را روشن میکند و
راه میافتیم.
به امامزاده که میرسیم،عمو ماشین را پارك میکند و پیاده میشویم.
این،اولین زیارت عمرم است... حس ناب و بی نظیري در رگهایم
جریان مییابد. هواي خوب را با ریه هایم میبلعم و وارد حیاط امامزاده
میشوم. چقدر اینجا،همه چیز بوي خدا میدهد.
عمو میگوید:خب،الآن وقت نمازه. بریم نماز و زیارت...نیکی بعد چهل
و پنج دقیقه همینجا،خوبه؟
میگویم:آره خوبه.
وارد امامزاده میشوم. دستم را روي سینه میگذارم و سلام میدهم.
آرام به طرف بقعه میروم. دست روي ضریح مبارك میکشم و صورتم
را روي شبکه هایش میگذارم..حس خوب بندگی،مثل خون در رگ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت۲۲۴و ۲۲۵
هایم جریان مییابد. صداي(اللّه اکبر) اذان بلند میشود،خداي مهربانم
صدایم میزند براي صحبت...
یک مهرتربت از جامهري کنارستون برمیدارم و خودم را به صف خانم
هایی که براي فلاح،عجله میکنند، میرسانم. صداي خوشبختی به
گوشم میرسد (حی علی الفلاح)
چشمهایم را میبندم و گوش دلم را به صداي دعوت دلدار
میسپارم(حی علی خیرالعمل)
با همه ي وجود،خودم را غرق در توجه به پروردگارم میکنم و قامت
میبندم،قربۀ الی اللّه..
اللّه اکبر..
★
مفاتیح کوچکم را از کیف درمیآورم و زیارت عاشورا میخوانم. ده
دقیقه اي تا وعده ام با عمو،مانده. عاشورا که تمام میشود،کنار ضریح
کوچک امامزاده مینشینم. دلم روضه ي سیدالشهدا می خواهد. از
گوشی،یک مداحی انتخاب میکنم،هندزفري را روي گوش هایم می
گذارم ؛مبادا صدا دیگران را آزار دهد. با روضه خوان میخوانم و گریه
میکنم و حل میشوم در صبر حیدري حضرت زینب....
★
دوباره زیر چشم هایم دست میکشم،مبادا کسی اشکهایم را بفهمد.
قبل که اومدیم..یادته که سیاوش؟
:_آره یادمه،بریم همونجا..
عمو میگوید:هان خاتون؟بریم؟
میگویم:آره بریم
★
دست هایم را بهم میمالم و روبه روي عمو مینشینم.
میگویم:یه کمی سرده ها،نه؟
عمو کتش را به طرفم میگیرد
+:خب مگه مجبوریم؟من که از اول گفتم بریم تو بشینیم. بیا اینو
بپوش
:_نه خودتون بپوشین
+:تعارف نکن دیگه بچه،بگیرش
:_نــــمیگیـــرم،چهار بخشه!
+:نخوا،خودم میپوشم...
کتش را میپوشد. با لحن سرزنشگرانه میگوید
+:حالا سرما ك خوردي،هه هه هه به ریشت میخندم...
از لحنش خنده ام میگیرد
:_عمو من ریش دارم؟؟ یه نگاه به آینه بندازین،ریش تو صورت جنابعالی تجلی پیدا کرده.
ادامه دارد...
نویسنده ✍: فاطمه نظری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥باید قنبر حضرت خامنه ای کبیر بود...
#لبیک_یا_خامنه_ای
⭕️حتما انتشار دادن شما و شنیدن و تامل در این کلیپ، نظر و عمل کسانی را نسبت به ولی حقیقی جامعه تغییر خواهد داد پس در انتشار فعال باشید.
🍃🌸﷽🍃
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🔆اولین سلام روز🔆
🌸السلام علیک یا قائم آل محمد🌸
🔆السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🔆
-------------------------------------------------------------------
🩸السلام و علیک یا ثارالله🩸
🥀السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🥀
-------------------------------------------------------------------
☘السلام علیک یا ضامن آهو☘
🌼ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌼
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
میلادی: Monday - 15 May 2023
قمری: الإثنين، 24 شوال 1444
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️6 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
▪️16 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
▪️35 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
▪️42 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حدیث
💚پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
🌺 أطِبْ كَسبَكَ تُستَجَبْ دَعوَتُكَ،
فإنَّ الرّجلَ يَرفَعُ اللُّقْمَةَ إلى فِيهِ (حَراما)
فما تُستَجابُ له دَعوَةٌ أربَعينَ يوما 🌺
🌺درآمدت را پاك كن تا دعايت مستجاب شود؛
زيرا هرگاه آدمى لقمه اى حرام به
دهان خود ببرد تا چهل روز
دعايى از او پذيرفته نمى شود🌺
📕ميزان الحكمه جلد4 صفحه30
سید مجتبی خیلی حضرت زهرا سلام الله علیها رو دوست داشت
یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد
با نگرانی رفتم سراغش
دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده
دستش هم روی پهلوش گذاشته و از درد دور خودش می پیچه
بلند بلند هم داد می زد: آخ پهلوم... آخ پهلوم...
چند دقیقه بعد آروم شد.
گفتم: چته مادر؟ چی شده؟
گفت: مادر جان...
از خدا خواستم دردی که حضرت زهرا بین در و دیوار کشید رو بهم بچشونه
الان بهم نشون داد
خیلی درد داشت مادر... خیلی... 😭
😭💔
#شهید_سید_مجتبی_علمدار...🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سکته ناقص فردوسی پس از دو دقیقه حضور در تهران!
۲۵ اردیبهشت روز بزرگداشت فردوسی و پاسداشت زبان فارسی