eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
از شهـید بابایی پرسیدند : عباس جان چه خبر ؟ چہ کار می‌کنی؟ گفت : به نگهـبانی دل مشغولیم که غیر از خدا کسی وارد نشود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شهید 🕊🌹
به‌قول‌حاج‌مهدےرسولے! گذرم‌تابه‌درِخانه‌اٺ‌افتاد‌حسین؛ خانه‌آباد‌شدم‌خانه‌اٺ‌آباد‌حسین💔 ❤️
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢استاد شجاعی : 🔴✘ خانمای مسلمون از ترس مسخره شدن حجابُ انتخاب نمی‌کنن! 🟢غیرِ مسلمونا چنان بیدار شدن که بمحض فهم اسلام، سبک پوششون داره اسلامی می‌شه! خدایا عاقبتمان ختم بخیربگردان .
💠نماز‌اول وقت هر جا که بودیم، توى جاده یا مقر یا هر جاى دیگر، وقتى موقع نماز مى شد فوراً مى زد کنار و مى گفت: "حیفه نماز اول وقت مون از دست بره."بعد هم چفیه اش را پهن مى کرد و مى ایستاد به نماز. 🌹شهید
enc_16989271232509871803306.mp3
2.75M
. این محال است که دست از سرتون برداریم..✌️🇵🇸 .
🌷به قدری به حضرت آقا ارادت داشت و ولایی بود که یک تابلو درست کرده و جلوی ورودی منزل نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود: هر که دارد بر ولایت بدگمان حق ندارد پا گذارد در این مکان 🌷می‌گفت: کسی که آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد. آقا یعنی علی و علی یعنی اهل بیت(علیهم السلام) و همه این‌ها به هم وصل هستند. "شهید احمد اعطایی" 🔹 شهدا دلها را تصرف می‌کنند ..... صلوات نثار ارواح شهدا🌹 ‌✨ الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 علی را خوب بشناسید تا بتوانید شیعه‌اش باشید، والّا شیعه گنبد و بارگاه علی هستید! 🔹 گفتاری از شهید بهشتی درباره امیرالمؤمنین 🔹 دنباله‌رو علی باید رهبرش را درست بشناسد علی علیه‌السلام را آنطور كه خودش خواسته بشناسیم؛ نه آنطور كه عده‌ای امروز دلشان می‌خواهد. 🔹 ای شیعه علی! به‌راستی شیعه و پیرو و دنباله‌روی علی باش!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منـم هستـم✋؛ ای غریب ترین مردِ زمین! منـم هسـتم✋؛ ای تنهاترین مهـربانِ زمین! 💢ما بزودی تصویرت را از"خیال" تا "چشم" جابجا می کنیم و به اهل زمین نشانَت می دهیم👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۹۱ و ۹۲ همین که خواستند از خانه بیرون بروند، صدای هلهله بلند شد. "
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 قسمت ۹۳ و ۹۴ سه ماه بود که ارمیا به خود آمده بود! کلاه کاسکتش را از سرش برداشت.نگاهش را به در خانه‌ی صدرا دوخت. چیزی در دلش لرزید. لرزه‌ای شبیه زلزله! "چرا رفتی سید؟ چرا رفتی که من به خود بیایم؟ چرا داغت از دلم بیرون نمیرود؟ تو که برای من غریبه‌ای بیش نبودی! چرا تمام زندگی‌ام شده‌ای؟ من تمام داشته‌های امروزم را از تو دارم." در افکار خود غرق بود که صدای صدرا را شنید: _ارمیا... تویی؟! کجا بودی این مدت! ارمیا در آغوش صدرا رفت و گفت: _همین حوالی بودم، دلم برات تنگ شده بود اومدم ببینمت! ارمیا نگفت گوشه‌ای از دلش،... نگران زن تنها شده‌ی سیدمهدی است.نگفت دیشب سیدمهدی سراغ آیه را از گرفته است، نگفت آمده دلش را آرام کند. وارد خانه شدند، رها نبود ، و این نشان از این داشت که طبقه‌ی بالا پیش آیه است! صدرا وسایل پذیرایی را آماده کرد و کنار ارمیا نشست: _کجا بودی این مدت؟ خیلی بهت زنگ زدم؛ هم به تو، هم به مسیح و یوسف؛ اما گوشیاتون خاموش بود! ارمیا: _قصه‌ی من طولانیه، تو بگو چی کارا کردی؟ از جنس رها خانم شدی؟ یا اونو جنس خودت کردی؟ صدرا: _اون بهتر از این حرفاست که بخواد عقب گرد کنه مثل من بشه! ارمیا: _خب چیکار کردی؟ صدرا: _قبول کرد دیگه، اما حسابی تلافی کردها! ارمیا: _با مادرت زندگی میکنید؟ صدرا: همسایه‌ی آیه خانم شدیم، یکماهی میشه که رفتیم بالا و مستقل شدیم! ارمیا: _خوبه، زرنگی؛ سه ماه نبودم چقدر پیشرفت کردی، حالا خانومت کجاست؟ صدرا: _احتمالا پیش آیه خانومه، دیگه نزدیک وضع حملشه، یا رها پیششه یا مادرم یا مادر رها! حاج علی و مادرشوهر آیه خانمم فردا میان! ارمیا: _چه خوب، دلم برای حاج علی تنگ شده بود. صدای رها آمد: _صدرا، صدرا! صدرا صدایش را بلند کرد: _من اینجام رها جان، چی شده؟ مهمون داریما! یاالله... در داشت باز میشد که بسته شد و صدای رها آمد: _آماده شو باید آیه رو ببریم بیمارستان، دردش شروع شده! صدرا بلند شد: _آماده شید من ماشین رو روشن میکنم. ارمیا زودتر از صدرا بلند شده بود. "وای سید مهدی... کجایی؟! جای خالی پ کند؟ شاید در روزهای کودکی می ر می ِی تو را چه کسی پر میکند؟ شاید در روزهای کودکی، میشد جای خالی کلمات را پر کرد، اما امروز چه کسی می‌توانست جای خالی تو را پر کند؟" صدرا کلید خودرواش را برداشت. محبوبه خانم با مادر رها برای پیاده‌روی رفته و مهدی را هم با خود برده بودند. رها مادرانه خرج میکرد برای آیه‌اش! آیه فریادهایش را به زور کنترل میکرد، و این دل رها را بیشتر می‌آزرد. عزیز دلش، دلش هوای مردش را کرده بود! زیر لب مهدی‌اش را صدا میکرد... ارمیا دلش به درد آمده بود ، از مهدی مهدی کردن‌های آیه... کجایی مرد؟ کجایی که آیه‌ی زندگی‌ات مظلومترین آیه‌ی خدا شده است. ارمیا دلش فریاد میخواست. "سید مهدی! امشب چگونه بر آیه‌ات میگذرد؟ کجایی سید؟ به داد همسرت برس!" آیه را که بردند، ارمیا بود و صدرا. انتظار سختی بود. چقدر سخت است که مدیون باشی تمام زندگی‌ات را به کسی که زندگی‌اش را در طوفان‌های سخت، رها کرد تا تو آرام باشی! " چه کسی جز تو میتواند پدری کند برای دلبندت؟ چطور دخترک یتیم شده‌ات را بزرگ کند که آب در دلش تکان نخورد؟ شب‌هایی که تب میکند دلش را به چه کسی خوش کند؟ چه کسی لبخند بپاشد به صورت خسته‌ی همسرت که قلبش آرام بتپد؟ سیدمهدی! چه کسی برای آیه و دخترکت، میشود؟!" صدرا میان افکارش وارد شد: _به حاج علی زنگ زدم، گفت الان راه می‌افتن. ارمیا: _خوبه! غریبی براشون اوضاع رو سخت‌تر میکنه! صدرا: _من نگران بعد از به دنیا اومدن بچه‌ام! ارمیا: _منم همینطور، لحظه‌ای که بچه رو بهش بدن و همسرش نباشه بیشتر عذاب میکشه! صدرا: _خدا خودش رحم کنه؛ از خودت بگو، کجا بودی؟ ارمیا: _برای ماموریت رفته بودیم سوریه! صدرا: _سوریه؟! برای چی؟