eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
5.1هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
بـــسـمـ الـــلـــهـــ الـرحــمـنــ الـرحـیـمـــ🌸🍃 الهی به امید تو🦋
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۰۶ مرداد ۱۴۰۳ میلادی: Saturday - 27 July 2024 قمری: السبت، 21 محرم 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️4 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️14 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️29 روز تا اربعین حسینی ▪️37 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام ▪️39 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۰۶ مرداد ۱۴۰۳ میلادی: Saturday - 27 July 2024 قمری: السبت، 21 محرم 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️4 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️14 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️29 روز تا اربعین حسینی ▪️37 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام ▪️39 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
📣 امام على عليه‌السلام: 🔸عَجِبتُ لمَن يَرى أنّهُ يُنقَصُ كلَّ يَومٍ في نفسِهِ و عُمرِهِ و هُو لا يَتَأهَّبُ للمَوتِ! در شگفتم از كسى كه مى‌بيند هر روز از جان و عمر او كاسته مى‌شود و با اين حال براى مرگ آماده نمى‌شود؟! غررالحكم حدیث ۶۲۵۳
این که گناه نیست 40.mp3
4.85M
40 بجایِ اینکه، ظاهراً با یه گناه مبارزه کنی... مزاجِ قلبت رو تغییر بده❗️ ❤️قلبی که حقیقت رو کشف کرد؛ و چینشِ علایقـش درست شد... لذّتِ گنـــاه، حتماً رهاش میکنه @tashahadat313
برای شهید شدن، بایستی شهیدانہ زیست... شهیدانہ فڪرڪرد... شهیدانہ نیت ڪرد... شهیدانہ عمل ڪرد... شهیدانہ ڪار ڪرد... خلاصہ‌ی ڪلام : برای شهادت ؛ باید همت و باڪری باشیم:)🚶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️۴۰ ثانیه با رفتارهای شهید رجایی وقتی رییس جمهور بود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 فقط شهید رئیسی رو ببینید اسم کربلا میاد جا نگه نمیداره یکی از قشنگترین صحنه‌های موندگار برای ما 😭😭😭 در جمع مردم یاسوج حضرت زهرا(سلام الله علیها) اومده امسال ایشان رو خریده 😭
🌷شهید سعید ما از ویژگی‌های اخلاقی و شخصیت و معنوی خاصی برخوردار بوده و رعایت ادب، حفظ حرمت دوستان، گفتن یا زهرا و یا علی در ابتدا و انتهای مکالمات تلفنی‌اش به جای سلام و خداحافظی همیشه بود ـ در اقامه نماز اول وقت زبانزد خاص و عام بود. بسیار انسان محجوب صبور و مهربان بودند و در فضای خانواده یک الگو برای دیگر فرزندان بود. ایشان همیشه با همان لبخند زیبای‌شان به پدر و مادر خود احترام و دست‌هایش را با رضایتی کامل و عشقی‌ خاص می‌بوسید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 قسمت 105 می‌دوم. دیگری می‌گوید: صبر کن. فاطمه تو اون سالنه... آوید توی اون سالنه... -تو می‌میری. -تو قاتلی. -خودتو به کشتن نده. مردی دست به سینه، آن سوی خیابان ایستاده و طوری با آرامش نگاهم می‌کند که انگار هیچ‌چیز از عملیات تروریستی و برنامه من نمی‌داند. انگار که به یک دیوار یخی خورده باشم، می‌ایستم و چند قدم به عقب، تلوتلو می‌خورم. گلویم خشک شده. -این... این عباسه... -خودشه؟ مطمئنی خودشه؟ -عباس مُرده. توهم زدم. باید برم... -ولی اون خودشه. خود خودشه... -از قبر در اومده. ببین، لباسش هنوز خونیه... چاقو توی پهلوشه... بهت‌زده، پلک می‌زنم تا بهتر ببینمش. سرم گیج می‌رود. کاش مغزم فقط چند لحظه از کار می‌افتاد. از نگاه عباس خجالت می‌کشم؛ از خون‌های روی لباسش. دسته سیاه یک چاقوی بزرگ در پهلویش فرو رفته و از جای زخم سه ضربه دیگر، هنوز خون می‌ریزد. این‌بار لبانم به حرکت درمی‌آیند: من... من واقعا نمی‌خوام قاتل باشم... بیا، مثل دفعه قبل از این معرکه نجاتم بده... لبخند می‌زند؛ مثل پدری که به خطای فرزندش آگاه است؛ اما نمی‌خواهد به رویش بیاورد. پدری که می‌خواهد دست‌گیری کند، نه مچ‌گیری. -عباس می‌تونی کاری بکنی؟ می‌تونی نذاری کسی بکشدم؟ می‌تونی پادرمیونی کنی که دستگیر نشم؟ برایم دست تکان می‌دهد و صدایش را در سرم می‌شنوم: می‌تونم. انگار که یک بار سنگین را از شانه‌ام برداشته باشند. مغزم خنک می‌شود. حالا دیگر از هیچ‌چیز نمی‌ترسم. می‌دوم تا به آن سوی خیابان برسم؛ به نقطه رهایی. دویدن که نه، انقدر سبکم که انگار درحال پروازم. -عباس می‌تونه کمکم کنه. بخاطر من از اون دنیا برگشته. اومده که نجاتم بده... مثل وقتی بچه بودم... الان میرم یه دل سیر بغلش می‌کنم، بعد یه فکری برام می‌کنه. منو می‌بره یه جای دور، یه جایی که دست هیچ‌کس بهم نرسه. یه جایی که بتونم بابا صداش کنم. بوق بلند و کشداری، خط قرمز می‌کشد روی واگویه‌هایم و صدای جیغ لاستیک ماشین روی زمین، همراه می‌شود با تاریکی زمین و زمان... ⭕️پایان نه اینجا نقطه آغاز ماجراست⭕️ شهریور مظهر شکوه، سیطره و قدرت خداوند است... فاطمه شکیبا، زمستان ۱۴۰۱. (پایان فصل اول) 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
سلام خدمت اعضای عزیز کانال تاشهادت🌹 فصل اول این رمان تمام شد امیدوارم لذت برده باشید و مورد پسندتون بوده باشه ان شاءالله از فردا فصل دومش رو هم میزارم یاعلی
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۰۷ مرداد ۱۴۰۳ میلادی: Sunday - 28 July 2024 قمری: الأحد، 22 محرم 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیه السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️13 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️28 روز تا اربعین حسینی ▪️36 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️38 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم: 📖حدیث امروز : 🍃امام صادق (علیه السلام) : 🌴 خداوند حیا می‌کند گریه کننده بر حسین (علیه السلام) را عذاب نماید. 📚 البکاء للحسين ، ص ١٠٦
جدی گرفته‌ایم زندگیِ دنیایی را و شوخی گرفته‌ایم قیامت را کاش قبل از اینکه بیدارمان کنند، بیدار شویم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیڪ یا اباعبدالله الحسین( ع)🖤 سلام اقاجانم❤️ سلام امام حسین من😭 الهی دورت بگردم ❤️ ممنون که قبول کردی من گناهکار بیام پابوست اقاجانم 😭 اقاجان! دیگه هرچی منتظر موندیم بسه 😭 راس همه حوائج ما ظهور اقاس 😭 اقاجانم! خیلیا التماس دعا گفتن خیلیا گفتن مریض داریم دعا کن امام حسین شفاشون بده خیلیا گفتن بگو اقا مارو هم ببینه و بطلبه دلتنگشیم اقاجان به حق بی بی رقیه به حق قمر منیر بنی هاشم به حق علی اصغر شش ماهه ات حوائج همه رو مقبول بفرما 😭💔 @tashahadat313
این که گناه نیست 41.mp3
4.88M
41 📣 خوب گوش کن؛ ▫️گناهان کوچـک، آماده ات می کنن برای گناهان بزرگ! چون یواش یواش ترسِ از نافرمانی خدا رو،ازت میگیرَن! 💢اونوقت دیگه راحت به گناهان بزرگ تن میدی @tashahadat313
‌ ⚠️‌‌همیشه همرنگ جماعت نشو ، عده ای همرنگ جماعت شدن . . تبدیل شدن به قاتلان حسین فاطمه ! _شھیدسید‌مرتضی‌آوینی @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام فصل دوم رمان شهریور رو شروع میکنیم به نام # خورشید_نیمه_شب
🌸🌸🌸🌸🌸 رمان فصل دوم رمان شهریور 🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖 💖 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 1 📖فصل اول: پیدایش کفش‌هاش را درآورده بود که ردپایش روی فرش نماند و صدایی از راه رفتنش بلند نشود. خانه در تاریکی مطلق بود. تمام پرده‌ها بسته بودند و مانع می‌شدند نور کم‌رمق ماه یا چراغ‌های خیابان به خانه برسد. چشم سلمان اما به تاریکی عادت کرده بود و می‌توانست سایه‌های شبح‌وارِ اسباب خانه را از هم تشخیص دهد. با خودش گفت: محافظ‌هاش کدوم گوری‌اند؟ محافظ اول، انتهای راهرو بر زمین افتاده بود؛ مثل یک درخت قطع شده. سلمان با تردید خم شد و با دست پوشیده در دستکش، انگشت روی گردن تپل مرد گذاشت. نبض نداشت و سرد بود؛ بیش از یک ساعت از مرگش می‌گذشت. یک خط بنفش دورتادور گردنش نقش بسته بود. احتمالا جای یک سیم نازک. خفگی. سلمان بهم ریخت. حس ششم‌اش گفت: تله ست. تصمیم گرفت به این احتمال توجه نکند. در آن تاریکی دنبال اثری از درگیری گشت. مجسمه‌ای کنار محافظ چپه شده و سرش از تن جدا شده بود. انگار که مجسمه هم مرده باشد. بجز این، اثر درگیری ندید. آینه راهرو سالم بود، دو گلدانی که گوشه راهرو بودند هم. احتمال داد محافظ غافلگیر شده و تنها فرصت داشته حین دست و پا زدنش برای نفس کشیدن، مجسمه را بشکند. با احتیاط از روی محافظ رد شد. چند قدم جلوتر، وقتی وارد سالن شد، پایش به یک جسم سنگین و گوشتی خورد: محافظ دوم. این یکی طاقباز افتاده بود، با چشمان باز و بی‌حرکت. لازم نبود نبضش را چک کند، یک نفر قبلا خال هندی قرمزی روی پیشانی‌اش کاشته بود. پس سرش متلاشی بود و تکه‌های خون و مو و مغزش به تار و پود فرش گران‌قیمت زیر سرش نفوذ کرده بود. سلمان با خودش فکر کرد: از نزدیک زده که گلوله از پس کله‌ش دراومده. عوضی، گند زد به فرش به این گرونی. غریزه بقای سلمان دوباره هشدار داد: تله ست. کنجکاوی اجازه نداد حرف غریزه‌اش را گوش کند. می‌خواست بفهمد آن کسی که قبل از او جان محافظ‌ها را گرفته کیست. خانه را از نظر گذراند. چیزی بهم نریخته بود و اسباب و اثاثیه مجلل خانه، همه سر جای خودشان بودند. -حتما از خودشون بوده که هیچ مقاومتی نکردن. قرار نبود اینطور شود. یعنی می‌دانست آتش تسویه حساب‌های سازمانی موساد قرار نیست دامن رونن بار را بگیرد. رونن بار تا چهار سال پیش، مدیر سازمان شین‌بت بود و حالا از مشاوران بسیار اثرگذار بر راهبردهای موساد. از پله‌ها بالا رفت تا خود رونن را پیدا کند. شاید هم رونن خودش این بلا را سر محافظانش آورده بود؛ اما چرا؟ باید رونن را پیدا می‌کرد. از پله‌ها بالا رفت و به اتاق رونن رسید. در به اندازه یک شکاف باریک باز بود و از میان آن شکاف، نور زردرنگ کم‌جانی به فضای تاریک خانه می‌خزید. انگار که یک خط باریک زرد میان یک صفحه سیاه باشد. هیچ صدایی شنیده نمی‌شد، جز تیک‌تاک ساعت. هیچ حرکتی احساس نمی‌کرد. بجز سلمان و عقربه ثانیه‌شمار ساعت، تمام دنیا از حرکت ایستاده بود. سلمان یک دور اطرافش را پایید و سلاحش را به سمت در گرفت. آرام در را هل داد و نور شمع‌هایی که روی شمعدان هفت شاخه اتاق بودند، چشمانش را زد. چند ثانیه طول کشید تا به نور عادت کند و مقابلش را ببیند. زمینِ پارکت‌پوشِ اتاق آکنده از مایعی لزج و چسبنده بود؛ خون و شراب. 🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖خورشید_نیمه_شب💖 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 2 رونن بارِ شصت و شش ساله، بطری شراب در یک دست و سلاح کمری در دست دیگر، روی زمین نشسته و به تختش تکیه داده بود. چهره‌اش زیر نور لرزان شمع‌ها تاریک و روشن می‌شد. ریش و موهای کم‌پشت و سفیدش را تازه اصلاح کرده بود و کت و شلواری شیک و خاکستری پوشیده بود که به موهای سفید و صورت استخوانی‌اش می‌آمد. سرش را به عقب داده و روی تخت گذاشته بود و با چشمان باز، خیره‌خیره سقف را نگاه می‌کرد. دهانش نیمه‌باز بود، لخته خونی از گوشه لبش بیرون زده و چهره‌اش خالی از هر احساسی بود. روی بدنش، از قفسه سینه تا شکم، جای شش گلوله به چشم می‌خورد. روی پای چپش هم یک گلوله نشسته بود. بطری شراب در دست چپش وارونه شده و شرابش روی زمین ریخته بود؛ میان خون‌های رونن. سلمان کمی جلو رفت، خم شد و دست راست رونن را همراه اسلحه بالا آورد. اسلحه سنگین بود و خشابش پر. معلوم بود که رونن می‌خواسته خودش را بکشد؛ ولی یک نفر زودتر و خشن‌تر این کار را انجام داده. سلمان زیر لب فحش داد: کدوم خری این یابو رو کشته؟ *** -تاب تاب عباسی... خدا منو نندازی... انگار در خلاء شناورم. خودِ پنج‌ساله‌ام را می‌بینم که روی تاب نشسته و میان خنده‌هایش، تاب تاب عباسی می‌خواند و پاهایش را تکان می‌دهد. لباسی آبی به تن دارد؛ آبی روشن. قشنگ‌ترین لباسی که در عمرم دیده‌ام. موهایش طلایی ست، مثل مادر. سرش را عقب برده و موهایش را به باد سپرده است. عباس دارد تاب را هل می‌دهد و همراه منِ پنج‌ساله، شعر می‌خواند. کجاست این‌جا؟ نمی‌دانم. ناکجاآبادی ست که فقط یک تاب دارد، یک عباس و یک سلمای پنج‌ساله. آرسن بالای سرم ایستاده. از میان مژه‌هایم می‌بینمش. انقدر بی‌حسم که نمی‌توانم واکنشی نشان بدهم؛ حتی به اندازه تکان کوچکی به حنجره. و باز هم در خلاء شناورم. چشمانم هم در حدقه نمی‌چرخند. خیره‌اند به آرسن که بالای سرم ایستاده. دستش را مقابل صورتم تکان می‌دهد. نمی‌توانم واکنش بدهم. صدایش را نمی‌شنوم. سرش را برمی‌گرداند به عقب و بعد، خودش هم از میدان دیدم خارج می‌شود. -نه... نرو آرسن... ساعت چنده؟ همایش چی شد؟ صدایم فقط در سر خودم می‌پیچد. بدنم را احساس نمی‌کنم که به تکان خوردن وادارش کنم. کیفم... بمب... همایش... عباس دقیقا بجای آرسن ایستاده؛ با لبخند. دست به سینه. انگارنه‌انگار که من بمب همراهم بوده و قصد کشتن خواهرش را داشتم. پیراهنش خونین است و با کمی دقت، زخم‌هایی که روی پهلو و بازویش هست را می‌توان شمرد؛ چهارتا. همان‌طور که در گزارش پزشکی قانونی خوانده بودم. اثر چهار ضربه چاقو، مثل گل‌های رز تازه شکفته روی بدنش روییده‌اند. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۰۸ مرداد ۱۴۰۳ میلادی: Monday - 29 July 2024 قمری: الإثنين، 23 محرم 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹تخریب حرم امام حسن عسکری و امام هادی علیه السلام در سامرا، 1427ه-ق 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️12 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️27 روز تا اربعین حسینی ▪️35 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام ▪️37 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام @tashahadat313
🌹امام صادق عليه السلام فرمودند: ♦️یَا عَبدَ اللهِ لَو یَعلَمُ المُومِنُ مَا لَهُ مِنَ الاَجرِ فِی المَصَائِبِ لَتَمَنَی اَنَهُ قُرَضَ بِالمَقَارِیضُ. ♦️ ای عبد الله، اگر مومن می دانست که پاداش مصائب و گرفتاری هایش چه اندازه است، آرزو میکرد با قیچی تکه تکه شود. 📚 اصول کافی (ط-الاسلامیه)، ج2 ، ص 255 (باب شدة ابلاء المومن حدیث 15)
تا قیامت سَرِسَربَنْدِ تو بی‌بی دعواست مَعنی این سخنم را شُهَدٰا می‌فهمند💚