eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
5.1هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 125 ولی من احساس می‌کردم منظره بی‌نظیر مقابلمان همچنان دارد حیف می‌شود؛ چون کوهن از دیدنش لذت نمی‌برد. انگار با یک جفت کفش و لباس تنگ وسط یک مهمانی عالی نشسته باشد و نتواند از مهمانی لذت ببرد. روی یک تخته سنگ نشستم و با دست اشاره کردم که بنشیند. -از دریا خاطره خوبی ندارم. بی‌مقدمه این را گفت و نگاهش را از امواج برگرداند. گفتم: احیانا این خاطره، ربطی به پنیک‌تون نداره؟ -نه اصلا... گلویش را با سرفه‌ای نمایشی صاف کرد و گفت: خب، به چه نتیجه‌ای رسیدین؟ یک نگاه به خورشیدی که داشت به افق نزدیک می‌شد انداختم، یک نگاه به ابرها که داشتند با نور غروب بازی می‌کردند و یک نگاه به دریای مواج و زیبا. در دل گفتم حیف این قاب... باید با چشم‌هام درسته قورتش می‌دادم و نمی‌شد؛ یعنی آن لحظه، جلب اعتماد کوهن از آن منظره باشکوه خیلی مهم‌تر بود. به سختی قبول کرده بود کمکش کنم و باید در آغاز کار، شایستگی و وفاداری‌ام را ثابت می‌کردم. تلفن همراهم را درآوردم و فایلی را در آن باز کردم. گفتم: اسم همه بازمانده‌ها و شماره و آدرسشون رو پیدا کردم. ایناهاش. چشمان کوهن درخشید. آن حالت معذب بودن از چهره‌اش پرید و جای خود را به ذوقی کودکانه داد. لب‌هایش تا بناگوش کش آمد. باورم نمی‌شد بتواند انقدر قشنگ بخندد. تلفن همراه را مانند نوزادی عزیز از دستم گرفت و گفت: این عالیه...! چطوری این کارو کردی؟ با گردن برافراشته و لبخندی غرورآمیز گفتم: هک کردنش برای من کار زیادی نداره. فهرست را بالا و پایین کرد، مثل کودکی از شوق داشتن اسباب‌بازی می‌خندید. گفت: پس چسبیدن به کامپیوتر هم یه فایده‌ای داره! بادی به غبغب انداختم. -معلومه، پس چی؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت ۱۲۶ تلفن همراه را پس داد. کارت حافظه‌ای از جیبم درآوردم و به سمتش گرفتم. -همه‌ش اینجاست... اما مسئله اینه که خیلی از بازمانده‌ها دیگه زنده نیستن. کارت حافظه را گرفت و مثل یک جواهر نگاهش کرد. انگار انگشتر سلیمان را به او داده باشم. آن را با احتیاط توی جیب سویی‌شرتش گذاشت و بی‌تفاوت گفت: خب این خیلی عجیب نیست. -چرا، عجیبه؛ چون میانگین سنی کمی دارن. اخم کرد و سرش را به سمتم چرخاند. -یعنی چی؟ -من معمولا توی مراسم سالگرد حاضر می‌شدم. هرسال می‌دیدم تعداد کسایی که میان کم‌تر می‌شه. اولش فکر می‌کردم با گذر زمان می‌خوان اون فاجعه رو فراموش کنن و زندگیشونو بکنن، ولی الان فهمیدم دارن می‌میرن. این‌بار نه فقط سرش را، که تمام تنه‌اش را به طرفم چرخاند و چهارزانو روی تخته‌سنگ نشست. کنجکاوی از هر دو چشمش بیرون می‌پاشید و من از این که توانسته‌ام توجهش را تا این حد جلب کنم هیجان‌زده بودم. طوری با دقت نگاهم می‌کرد که انگار تمام پاسخش روی پیشانی‌ام نوشته بود. ذهنم را مرتب کردم تا الان که شش دانگ حواسش به من بود، چرت و پرت نگویم و به لکنت نیفتم. -خب من درباره اونایی که مرده‌ن تحقیق کردم. بیشترشون اونایی بودن روز حادثه اسیر حماس شدن و بعداً موقع تبادل اسرا آزاد شدن. چند نفر هم با خبرنگارهای خارجی درباره حادثه مصاحبه کرده بودن. ابروهای کوهن به هم نزدیک‌تر شدند و لب‌هایش را انقدر روی هم فشار داد که سفید شدند. انگار جمع شدن عضلات و اجزای صورتش با میزان کنجکاوی‌اش رابطه مستقیم داشت. آرام و محتاط، بهترین و هوشمندانه‌ترین سوال را پرسید: و چطوری مُرده‌ن؟ بشکن زدم. -سوال خوبی پرسیدی... قسمت جالبش اینجاست... وایسا... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ سه شنبه: شمسی: سه شنبه - ۱۷ مهر ۱۴۰۳ میلادی: Tuesday - 08 October 2024 قمری: الثلاثاء، 4 ربيع ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليه السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❇️ وقایع مهم شیعه: 🌺🔹ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام، 173ه-ق 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 📆 روزشمار: 🌺4 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️6 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🌺30 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️38 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️58 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) @tashahadat313
🛑 امام صادق(علیه السلام): آنکه کارهای خود را به خدا بسپارد، همواره در زندگی به آرامش می رسد (مصباح الشریعه ۵۲۱) @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره‌ای عجیب و شنیدنی از شهید در جنگ سوریه حتما کتاب «خداحافظ سالار» درباره شهید همدانی که از زبان همسرشونه رو بخونید، فوق‌العادست این کتاب @tashahadat313
میلاد حضرت عبدالعظيم حسنی(ع)؛ قبله گاه طهران مبارک‌باد @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت ۱۲۷ و دوباره صفحه تلفن همراهم را باز کردم. دنبال فایلی که آماده کرده بودم گشتم و پیدایش کردم. -علت‌های مختلفی برای مرگشون وجود داشته. بعضیا توی تصادف رانندگی مرده‌ن، بعضیا با مسمومیت گاز، بعضیا توی حوادث محل کار، بعضیام با علت‌های ساده‌ای مثل ایست قلبی. چیزی که مهمه اینه که علت فوت هیچ‌کدوم قتل نبوده. نگاهش را از روی صورتم برداشت و به دریا خیره شد. ادامه دادم: بیشترشون توی سنی نبودن که بخاطر یه سکته ساده بمیرن. جواب نداد و همچنان دریا را نگاه کرد. انتظار داشتم هیجان‌زده‌تر شود، از جا بپرد و بگوید حتما مرگشان کار دستگاه‌های امنیتی بوده؛ ولی در سکوت داشت فکر می‌کرد و من به فکر کردنش نگاه می‌کردم. به این که چشم‌های طوسی‌اش روی موج‌ها مانده بود. دریا روی شیشه عینکش منعکس می‌شد. گردنش کمی خم شده بود. اخم کرده بود. لب‌هاش را برهم فشار می‌داد. باد طره‌های مویی که از کش مویش بیرون زده بودند را به‌هم می‌ریخت. دست‌هایش را به تخته‌سنگ تکیه داده بود و در کنار دریا و آسمان و نور غروب، منظره‌ی فوق‌العاده‌ای ساخته بود. بالاخره چشمانش را چرخاند و به من خیره شد. می‌توانستم از چشمانش بخوانم به چه فکر می‌کند؛ همان احتمالی از ذهنش گذشته بود که فکرش را می‌کردم؛ ولی می‌ترسید آن را به زبان بیاورد. گفت: خب، چه نتیجه‌ای می‌خوای بگیری؟ خودم را کمی روی تخته‌سنگ جلو کشیدم. حرکت موزون و پرفشار خون را در تک‌تک رگ‌هایم حس می‌کردم، انقدر که نزدیک بود رگ‌هایم پاره شوند. نمی‌دانم این حجم هیجان به‌خاطر موضوع بحث بود یا طرف بحث. هرچه بود، زندگی‌ام قرار بود هیجان‌انگیز و خطرناک بشود و این عالی بود! گفتم: اگه اونا رو کشته باشن چی؟ فکر نمی‌کنی غیرطبیعیه؟ کوهن برعکس من، کوه یخ بود. شاید هم درونش آتشی داشت که می‌خواست آن را مهار کند، چون به من اعتماد نداشت. من کارمند موساد بودم! گفت: چرا باید اونا رو بکشن؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 128 گفت: چرا باید اونا رو بکشن؟ حرارتم به اوجش رسیده بود و پافشاری کوهن بر منطقی بودن، آتشم را تندتر می‌کرد. دستانم را در هوا تکان دادم و بلند گفتم: برای این که ساکتشون کنن! کوهن ساکت ماند. به سخنرانی پرشورم ادامه دادم. -ببین، اونا شاهد یکی از کثافت‌کاریای بی‌نظیر ارتش اسرائیل بودن. بعضیاشون بعدش اسیر حماس شدن. این یه ترکیب خطرناکه. اونا از دست ارتش عصبانی‌اند ولی وقتی از اسارت برگشتن می‌گفتن رفتار حماس باهاشون خوب بوده. همه اونا برای دولت یه بمب ساعتی محسوب می‌شدن، و پس طبیعیه که وقتی دیدن صداشون دراومده ساکتشون کنن. نمی‌فهمیدم چرا دارم چیز به این سادگی را توضیح می‌دهم. قطعا کوهن هم به همین نتیجه رسیده بود؛ اصلا این شواهد را جلوی بچه هم می‌گذاشتی به این نتیجه می‌رسید که این‌ها قتل بوده. کوهن اما با چشمان بی‌احساس به تقلایم نگاه می‌کرد و وقتی من ساکت شدم، باز هم حرفی نزد. دستانش را روی سینه گره زد، کمی مکث کرد و گفت: تو خودت یکی از اونایی هستی که می‌گی. پس چرا هنوز زنده‌ای؟ هرچه گفته بودم در دهانم ماسید. با دهان باز نگاهش کردم. ادامه داد: تو کارمند موسادی. انتظار داری بهت اعتماد کنم؟ -من... -اگه بهت وعده پول یا یه چیزی شبیه این داده بودم، همکاری کردنت منطقی بود. ولی الان می‌خوای به چی برسی؟ می‌دونی که من دربرابر اینا هیچی بهت نمی‌دم. نگو می‌خوای انتقام بگیری که خنده‌م می‌گیره. رفتار کنج‌کاوانه‌اش با این حرف‌های توبیخ‌گرانه جور درنمی‌آمد. نمی‌توانستم ربط‌شان را بفهمم، و از آن بدتر، نمی‌توانستم حرف بزنم. انگار آن قسمت از مغزم که گفتار را کنترل می‌کرد کلا سوخته بود. چندبار دهانم را باز و بست کردم؛ ولی جز هوا چیزی از آن بیرون نیامد. همه‌چیز را در لبه پرتگاه می‌دیدم؛ پرتگاه عدم اعتماد. کوهن ادامه داد: تو گفتی دست روی موضوع حساسی گذاشتم و ممکنه سرمو بکنن زیر آب. از کجا معلوم خودت این کارو نکنی؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
سلام خدمت اعضای عزیز ان شاءالله حالتون خوب باشه رمان رو حالا گذاشتم چون دارم میرم روستا احتمالا اونجا اینترنت نداشته باشم
📨 :نتانیاهو خبر نداره ما، عملیات کربلا رو تا ۱۰رفتیم عملیات والفجرو تا ۱۰رفتیم عملیات فتح رو تا ۱۰ رفتیم عملیات نصر رو تا ۹ رفتیم؛ وعده صادق که هنوز ۲ هستیم 😁 @tashahadat313
شبکه 14 رژیم صهیونیستی، ۵ شخصیت جبهه مقاومت تهدید به ترور کرد. . @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ بعد از حمله موشکی ایران همه جهان رفتن تو کف شخصیت رهبر ایران ... این کلیپ رو هم یکی از پیج های خارجی زیرنویس کرد و برای مخاطباش پست کرده ...‌ ‌ @tashahadat313
❌عراقچی در تهران است 🔹برخی از شایعات هدف حمله امشب اسرائیل در سوریه را دکتر عباس عراقچی اعلام کرده بود اما ایشان امروز صبح در تهران بوده است و فردا نیز عازم عربستان است @tashahadat313
🔴سفارت ایران در دمشق: هیچ ایرانی بین شهدا و مجروحین حمله‌ی موشکی به دمشق نیست @tashahadat313
🔴خبرنگار صداوسیما: برخلاف شایعات، سردار فلاح‌زاده یا زیاد النخاله در محل حملهٔ دمشق نبوده‌اند. ❌ ؛با توجه به اطمینان رژیم منحوس در مورد هدف قرار دادن ساختمان جلسه سپاه و حزب الله و عدم حضور مستشاران ایرانی در اون محل؛امکان تله گزاری جبهه مقاومت برای شناسایی نفوذی وجود داره @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروزچهارشنبه: شمسی: چهارشنبه - ۱۸ مهر ۱۴۰۳ میلادی: Wednesday - 09 October 2024 قمری: الأربعاء، 5 ربيع ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: 🌺3 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️5 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🌺29 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️37 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️57 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) @tashahadat313
💎 علیه السلام: هرکس با مسلمانی فقیر رو به رو شود و به او سلامی متفاوت با سلامی کند که به ثروت مند میکند، روز قیامت خداوند عزّوجل را دیدار کند در حالی که خدا از او در خشم است. 📒میزان الحکمه ج۹ ص۱۹۵ @tashahadat313
➖°•{سرداررشیداسلام 🌹🍃}•° ➖نام پدر: حسن ➖محل تولد: اهواز ➖تاریخ تولد: ۴۶/۱۰/۷ ➖تاریخ شهادت: ۹۳/۷/۱۶ ➖محل شهادت: حلب، سوریه ➖گلزار: آرامستان بهشت آباد اهواز ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فرید(نام دوم شهیدبود) 🔹تمام دغدغه اش اسراییل بود می گفت: مااین رژیم منحوس رادر جبهه نظامی شکست داده ایم. ولی متاسفانه در جبهه فرهنگی در حال پیشرفت است ماهواره و موبایل ها، خانه های ما را گرفته است. خانواده های ما باید خیلی مراقب باشند. 🔸گفتم نگران ما نیستی گفت: من خیالم از بابت شما راحت است تا دین اسلام استوار باشد شما در امانید. جهاد ما برای خداست و من شما را به خدا سپرده ام. سخنرانی های حضرت آقا را دنبال می کرد. عاشق دیدار با ایشان بود. می گفت: من پاسدارم. پاسدارحضرت آقا، پاسدار مرزهای اسلام. و هرجا اسلام است مزر ما آنجاست. 🔹راوی همسر شهید ‌ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تبرک جستن اقا با تربت امام حسین (ع)

فقط جوری که جلیلی به اقا نگاه می کنه❤️ 

خیلی خوبه یکی اینجور باعشق نگاهت کنه🥺

@tashahadat313
⭕️مشاور فرمانده سپاه: سردار قاآنی در چند روز آینده از رهبر انقلاب نشان فتح دریافت خواهد کرد. تا کور شود هر آنکه نتواند دید✌😎 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صد بار دیدمش، دوست دارم هزار بار دیگه هم ببینم ❤️❤️❤️❤️❤️ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا