مداحی آنلاین - نماهنگ ای جونم حسین - بیابانی.mp3
3.59M
دستمو گرفتی و
آوردی توی روضههات
نذاشتی گم بشم حسین
رفیق شدم با نوکرات
#استودیویی📺
#شب_جمعه🌙
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌺
#محمدعلی_بیابانی🎙
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
دستمو گرفتی و آوردی توی روضههات نذاشتی گم بشم حسین رفیق شدم با نوکرات #شب_جمعه🌙 #صلی_الله_علیک_یا
ڪربلارفتنقشنگه؛
ولیکربلاییزندگیکردن
وادامہدادن،قشـنگتره!
طورےنباشیموقتیبرگشتیم
بازهمونآدمقبلیباشیم
بزارامامحسینباخودشبگه
چہمهمونیداشتم🌱..
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
دستمو گرفتی و آوردی توی روضههات نذاشتی گم بشم حسین رفیق شدم با نوکرات #شب_جمعه🌙 #صلی_الله_علیک_یا
مآرآبِطَلَبنیمِہشَبےگوشِهاےاَزصَحنُسَرآیَت؛
بِہخُدآخَستِهشُدیمآنقَدرکِہگُفتیمسَعآدَتنَدآشتیم..💔؛)
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
دستمو گرفتی و آوردی توی روضههات نذاشتی گم بشم حسین رفیق شدم با نوکرات #شب_جمعه🌙 #صلی_الله_علیک_یا
«و أنَا أبحَثُ عنڪ؛ وَجَدْتُكَ یٰا حُسین..!»
ٺـٰاشھـادت!'
دستمو گرفتی و آوردی توی روضههات نذاشتی گم بشم حسین رفیق شدم با نوکرات #شب_جمعه🌙 #صلی_الله_علیک_یا
اَزهَمینفاصِلہیِدورسَلامَمبِپَذیر ، ڪهخَرابِتوشُدَم،خآنہاَتآبادحُسِین
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
دستمو گرفتی و آوردی توی روضههات نذاشتی گم بشم حسین رفیق شدم با نوکرات #استودیویی📺 #شب_جمعه🌙 #صلی_
زِهَمهدَستکِشیدَم ڪِهتُباشیهَمہاَم
باتُبودَنزِهَمِهدَستڪِشیدَندارَد :))
‹✨اربابمـحسینجانـ ›
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
♨️ کشف پیکر یک شهید همراه با قمقمۀ آب
🔹پیکر مطهر شهید عملیات محرم بعد از ۴۲ سال در منطقۀ شرهانی ایلام پیدا شد. این شهید پلاک ندارد اما قمقمهۀ آب او در کنار پیکرش پیدا شده است.
شادی ارواح طیبه ی شهدا و امام شهدا صلوات میفرستیم.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@tashahadat313
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز جمعه:
شمسی: جمعه - ۱۱ آبان ۱۴۰۳
میلادی: Friday - 01 November 2024
قمری: الجمعة، ۲۸ ربيع ثاني ۱۴۴۶
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
🌺6 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️14 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
▪️34 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️44 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
🌺51 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
@tashahadat313
💠 #حدیث روز 💠
🔰 پاداش منتظر واقعی حضرت حجت (عج)
🔻 امام جعفر صادق علیهالسلام:
فَاِنْ ماتَ وَ قامَ القائِمُ بَعْدَهُ کانَ لَهُ مِنَ الاَْجْرِ مِثْلُ اَجْرِ مَنْ اَدْرَکَهُ، فَجِدُّوا وَانْتَظِرُوا هَنیئا لَکُمْ اَیَّتُهَا الْعِصابَهُ الْمَرْحُومَةُ
▫️ اگر کسی که منتظر حضرت است از دنیا برود و حضرت بعد از او قیام کند، اجر او همانند اجر کسی است که زمان او را درک کرده؛ پس بکوشید و #منتظر باشید، گوارا باد بر شما ای یاران مورد لطف خدا.
📚 الغیبة نعمانی، ص ۲۰۰
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥همسر #شهید_حمزه_جهاندیده:
من انتظار بازگشت پیکرش را هم نداشتم. چرا که چشم به هدیهای که در راه امامم دادهام نداشتم
🔹همسر شهید جهاندیده در مراسم تشییع پیکر همسرش: به عنوان همسر شهید حمزه جهان دیده صحبتم را با جملهای از حضرت آقا شروع میکنم؛ موضع ما در قبال رژیم جعلی صهیونیست، همان موضع قبلی است، این رژیم مانند توده بدخیم سرطانی باید خشک شود.
🔹از همین جایگاه با قلبی مسرور و نفسی مطمئن، شهادت همسر عزیزم جناب سرگرد حمزه جهان دیده در راه آرمانهای رهبر عزیزم به همه مردم و هموطنانم تبریک عرض میکنم.
🔹دشمنان ایران اسلامی بدانند و آگاه باشند، اگر رهبرم امر کند، طفل 3 ماهه و کودک 7 سالهام را برای حراست از اسلام و مرز و بوم ایرانم خوراک موشکهای دژخیمان میکنم.
🔹حکام رژیم صهیونیستی بدانند اگر چه حمزه من به شهادت رسید، اما این بیشه پر است از حمزههای این چنین که تنها جانشان را به ساحت مقدس امام خامنهای تقدیم مینمایند.
🔹نتانیاهو کثیف بداند، من انتظار بازگشت پیکرش را هم نداشتم. چرا که چشم به هدیهای که در راه امامم دادهام نداشتم.
@tashahadat313
روانشناسی قلب 52.mp3
10.68M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 52
🎧آنچه خواهید شنید؛
❣️شیطان از توبه ما،میترسه!
وبرای اینکه مانع توبه مابشه؛
بایه برنامه ریزی دقیق،يه نقشه زیرکانه
طراحی کرده.
باید نقشه شو، بشناسیم.
@tashahadat313
ما را در آورده از پا، این درد چشمْ انتظاری
تا کی جدایی و دوری؟ تا کی دل و بی قراری
این خانهها بی حضورت، زندان زجر و شکنجهست
شوقی به خواندن ندارد، در این قفسها، قناری
💔 #جمعه_های_دلتنگی
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@tashahadat313
مداحی_آنلاین_غفلت_از_یار_گرفتار.mp3
2.64M
🌷یا صاحب الزمان(عج)🌷
🍃غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
🍃از شما دور شدن زار شدن هم دارد
💔 #جمعه_های_دلتنگی
😔😔😔آقا بیا 🙏😭
@tashahadat313
#بیو
' وَ کَفی بِاللّهِ عَلیماً ،،،
'˼همین کہ خدا مےدونه، کافیہ♥️
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🌷یا صاحب الزمان(عج)🌷 🍃غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد 🍃از شما دور شدن زار شدن هم دارد 💔 #جمعه_ه
#بیو
یا صاحـِبَ الزَّمـان
من سخـت نمـے گیرم!
سخـت است جـهان بی تو💔🥺
@tashahadat313
میگنچرامیخواۍشهیدشۍ؟!
میگہدیدیدوقتۍیہمعلمرودوستدارۍ
خودتومیڪشۍتوکلاسشنمره²⁰بگیرۍ
ولبخندرضایتشدلتروآبڪنہ؟!
منم
دلمبرالبخندخدامتنگشدھ(:
میخوامشاگرداولڪلاسشبشم✨
#شھیدحمیدسیاهڪالۍمرادی
#امام_زمان
@tashahadat313
• میگُـ؋ـت:
وقتیهمهچیواست
تیرهوتارمیشـہ
خـבاروبا ایناسمصـבابزن
یانورَکُلِّنور 🙂🌿
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🌷یا صاحب الزمان(عج)🌷 🍃غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد 🍃از شما دور شدن زار شدن هم دارد 💔 #جمعه_ه
#بیو ✨
امدنتکهقطعیست
فقطمنمیترسم
اونموقعنباشم💔(:
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرج
#یازهرا
@tashahadat313
مداحی آنلاین - هوای وصل دلبر را - جواد مقدم.mp3
7.75M
هوای وصل دلبر را
به سر دارم در این شبها
#واحد🔊
#امام_زمان(عج)🌾
#غروب_جمعه💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌷
#جواد_مقدم🎙
@tashahadat313
❇️ ما هستیم که باید ظهور کنیم
✅ شهید محراب، آیت الله دستغیب(ره):
🕯 ما هستیم که باید ظهور کنیم نه امام زمان! ظهور ما وقتی است که تزکیه (۱) بشویم؛ جانمان را از آلایشها (آلودگیها) پاک کنیم.
⬅️ کتابچه «یادنامه شهید راه نماز شهید آیتالله دستغیب»
(۱) تزکیه در اصطلاح علم اخلاق عبارت است از پاککردن و پیراستن نفس از نقایص و صفات رذیله و آراستن آن به صفات پسندیده و کمالات نفسانیه.
🏷 #امام_زمان_عجل_الله_فرجه #ظهور #خودسازی
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 175 چند
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 176
***
خبرش مثل بمب ترکیده است: سوءقصد به خبرنگار معاریو بخاطر افشای قتل بازماندگان هفتم اکتبر.
دست آن کسی که سوءقصد کرده درد نکند! اگر قرار بود مقاله را خشک و خالی منتشر کنم، انقدر پربازدید نمیشد. ساعتهای اول انتشار هم بازدیدش چنگی به دل نمیزد، ولی حالا که در اخبار عصرگاهی خبر سوءقصد به من منتشر شده، بازدیدهای مقاله هم سر به فلک کشیده.
آن هم چه سوءقصدی! روحم هم از آن خبر نداشت! تنها کسی که از آن میدانست، یک «مقام مطلع» در پلیس اسرائیل بود که با هاآرتس مصاحبه کرده بود.
مشغول خواندن نظرات مردم در سایتها و صفحات خبری هستم که در میزنند. درست است که هیچ خاطرهای از آن سوءقصد کذایی ندارم، ولی محض احتیاط، یک چاقو از آشپزخانه برمیدارم و پشت در میروم. فکرم احمقانه است. حالا که من و مقالهام در اسرائیل ترند شدهایم دیگر بعید است کسی دلش بخواهد من را بکشد. حتی الان اگر بخاطر ذاتالریه هم بمیرم از دید افکار عمومی مرگم مشکوک خواهد بود.
زنجیر در را میاندازم. در به طرز احمقانهای چشمی ندارد. صدایم را بلند و محکم میکنم و میپرسم: کیه؟
-ایلیام!
صدایش مثل همیشه شاد و خندان است. رفتار و صدایش طوری ست که انگار واقعا یک سبد پر از عشق و شادی توی دستش است و میخواهد این عشق و شادی را به زور بپاشد به سرتاپایت. چقدر من از چنین آدمهایی بدم میآید! طوری رفتار میکنند که انگار در دنیا همهچیز سر جایش است و همه خوشحالند و ما هم باید خوشحال باشیم!
در را فقط به اندازه یک شکاف باز میکنم و از میان همان شکاف، ایلیا را میبینم که با دوتا جعبه پیتزا پشت در ایستاده. طوری کودکانه میخندد که میتوان آن سبد پر از شادی و عشق را هم توی دستش دید، با یک رنگینکمان دور سرش!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 177
زنجیر را باز میکنم و در را نیز؛ اما نه به قدری که ایلیا بتواند وارد شود، به اندازهای که خودم بتوانم بین در و چارچوبش بایستم.
ایلیا با صدای بلند سلام میکند و دو دست پرش را بالا میآورد.
-تبریک میگـ...
چشمش به چاقوی توی دستم که میافتد، رنگینکمان دور سرش غیب میشود و لبخندش میخشکد. نگاهش روی چاقو میماند و میگوید: امیدوارم موقع آشپزی مزاحمت شده باشم...
-نخیر، برش داشتم که اگه لازم شد آدمای مزاحم رو بکشم.
ایلیا با همان لبخند خشکیده سرش را تکان میدهد و دستانش را بالاتر میگیرد.
-من مزاحم نیستم. میتونی تفتیشم کنی!
-خب، کارت رو بگو.
-اومدم شام پیروزی بخوریم! اگه اجازه بدی.
-اگه اجازه ندم چی؟
لب و لوچهاش آویزان میشود.
-دلم میشکنه و خودم همهشو تنهایی میخورم.
شانههایم را تکان میدهم.
-خب به درک.
در را میبندم و پاکشان برمیگردم به سمت لپتاپم؛ ناگاه اما، به یاد تماس آن شبش میافتم، آن احوالپرسیِ بیموقعِ مسخرهاش، که وقتی حالا به آن فکر میکنم میبینم خیلی هم مسخره نبود. ایلیا از سوءقصد خبر داشت.
میدوم به سمت در و از ته دل آرزو میکنم نرفته باشد. در را باز میکنم. ایلیا با قیافه لهشده و دستهای آویزان، همچنان همانجا که بود ایستاده. وقتی میبیند در را باز کردهام، کورسوی امیدی در چشمانش میدرخشد و میگوید: میشه بیای باهم شام بخوریم؟
🌸🌸🌸🌸🌸