☁️🌞☁️
🍃 #تلنگر
دانشگــاه انتظــار از 0⃣0⃣3⃣1⃣ سـال پیش همچنان دانشجو مےپذیرد
ولے متاسفانہ هنوز نتوانستہ
3⃣1⃣3⃣ نفر فارغالتحصـیل داشتہ باشد🎓😔🍃
شما مےتوانید در اولین فرصت ثبت نام نمـایید😊
📌 مدارڪ مورد نیاز👇👇
💠⇦نماز اول وقـــت
💠⇦برگہ تسویہ حساب حقالناس
💠⇦دائم الوضــو بودن
💠⇦قرآن خــواندن
💠⇦نماز شــب
💠⇦رعايــت حلال و حرام
💠⇦+راستگویے و راستے
💠⇦خوش اخلاقے و خوش برخوردے
امام زمان یار مےخواهند یارے چون #ابوالفضل❤️
هست همچین یارے⁉️
آیا امام زمانے شدهایم⁉️
بهارے شدهایم⁉️ 🍃
همہ منتظرند 313 یار جمع شوند، پیدا شوند، خودشان را نشان دهند ؛
⚠️ آیا براے اینکہ خودمان هم عضو 313 نفر شویم ، کارے کردهایم؟!📄
همہ مےگویند 313 نفر کہ عددے نیست ،اما براے افرادے چون ما 313 نفر هم عدد بزرگے است 🔰
❗️آقا یار میخواهند ؛ کجایند آنهایے کہ آقا را صدا مے زنند؟!🗣
😔😔
👋 اللهم عجل لولیک الفرج 👋
•♡ټاشَہـادَټ♡•
ٺـٰاشھـادت!'
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #سی_ویک _با این جنازهای که رو دستمون. مونده دیگه هیچکدوم
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #سی_ودو
دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال #خط_خون مصطفی بود..که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند...
سعد میترسید #فرار کنم..
که دستم را رها نمیکرد، با دست دیگرش مقابل ماشینها را میگرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست...
دستم در دست سعد مانده..
و دلم از قفس سینه پرید که روی تابلو، 💚مسیر زینبیه دمشق💚 نشان داده شده..
و #همین_اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست.
🔥سعد🔥 از گریه هایم کلافه شده بود و نمیدانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش مادرم را تمنا میکرد.
همیشه از 💚زینبیه دمشق💚میگفت...
و #نذری که در حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) کرده و اجابت شده بود..
تا نام مرا #زینب و نام برادرم را #ابوالفضل بگذارد؛
🕊ابوالفضل 🕊پای #نذرمادر ماند..
و من تمام این اعتقادات را #دشمن_آزادی میدیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم.
سالها بود خدا و دین و مذهب را به #بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر مبارزه برای همین آزادی، در چاه بی انتهایی گرفتار شده بودم که دیگر امید رهایی نبود.
حتی روزی که به بهای 🔥وصال سعد🔥 ترکشان میکردم،..
در آخرین لحظات خروج از خانه مادرم
دستم را گرفت و به پایم التماس میکرد که
_ "تو هدیه حضرت زینبی، نرو!"
و من #هویتم را پیش از سعد از دست داده و خانواده را هم #فدای عشقم کردم که به #همه_چیزم پشت پا زدم و رفتم.
حالا در این غربت دیگر هیچ چیز برایم نمانده بود که همین #نام_زینب آتشم میزد...
و سعد بیخبر از خاطرم...
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
•♡ټاشَہـادَټ♡•