#برشی_از_کتاب_سربلند
جو گروه دوستانه است. بچه ها کمتر ادای احترام نظامی می کنند. خودمان هم از آنها نمیخواهیم؛اما محسن هر موقع وارد اتاق میشد،پا میچسباند.😇 بیرون هم مارا می دید ،دست بالا میزد.هر چه بهش میگفتم از تو توقع ندارم گوشش بدهکار نبود. از جان و دل به نظامی گری اهمیت میداد؛همیشه ی خدا درجه،اتیکت و پوتینش مرتب🌸 بود.ظهر که میخواست برود خانه،وسط اتاق می نشست،لباس های نظامی اش را تا میزد و می گذاشت داخل کمد.
بوی عطر و ادکلنش زودتر از خودش می آمد.همیشه شیشه ی عطر توی جیبش داشت.برای خرید ادکلن با اون مشورت میکردم.🍃
سرِ ریش بلندش کوتاه نمی آمد.بعضی از بچها می خواستند کفرش را در بیاورند.می گفتند:🙊چیه این لونه شیطون روی صورتت؟آدمی نبود که به این سادگی از کوره دربرود.
هر موقع خانمش را برای دکتر می برد اصفهان،شستم خبردار می شد.اعصابش خرد بود.کلافه می گفت:این چه وضعیتیه!کم مونده لخت بیان بیرون،چرا کسی جلوی این هارو نمیگیره؟😞تذکر میداد.کلی هم فحش و فضاحت بارش می کردند؛ولی نمیتوانست بی تفاوت از کنارشان رد شود.☝️
راوی: دوستان شهید مدافع حرم
#محسنحججی🌹
#امر_به_معروف
#درخواستے
🌷 @taShadat 🌷
#برشی_از_کتاب_سربلند
عملیات سختی را پشت سر گذاشتیم. محسن و گروهشان آن شب کولاک کردند. اکثر شلیک هایشان به هدف خورد. حاج قاسم برای آن شب تعبیر ((لیلة الفتوح)) را به کار برد.🍃
وقتی از خط برگشتیم بچه های نیشابور روی دست گرفتندمان. میان این خوشحالی و بالاپریدن ها محسن گوشه ای ایستاده بود و تسبیح می چرخاند📿
صداش زدم:(( مرد حسابی! همه با دمشون گردو می شکنن تو چرا هیچ حسی نداری⁉️))
بی تفاوت گفت:(( من کاری نکردم که بخوام ذوق کنم! همه ی این ها کار خدا بود؛ من دارم شکرش رو به جا میارم که ما رو قابل دونست به دست ما انجام بشه🌹))
🔹روز بعد از طرف سردار عراقی مقداری لیر به ما هدیه دادند. محسن قبول نمی کرد. می گفت من به خاطر پول نیامده ام اینجا☝️ گفتم؛(( اولا این هدیهست؛ ثانیا مگه چقدره؟!)) پیشنهاد دادم مقداری اش را بیندازد داخل ضریح حضرت زینب(س) و با بقیه اش هم برای همسرش سوغات بخرد.
🔸به خیال خام خودم رامش کردم. هنگام برگشت بعد از زیارت حرم حضرت زینب(س) از بازار زیاد خرید نکرد. پرسیدم:(( مگه قرار نشد با اون هدیه سوغات بخری؟!))🙁
-رفت همون جایی که باید می رفت!
-یعنی همه رو انداختی تو ضریح؟
#شهید_مدافع_حرم
محسن حججی🌹
#درخواستی
🌷 @taShadat 🌷