eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 🌺 🌸 😆 بیگودی های خواهر کاتبی! 😌 😐 ✍ 🏻 حدودا 18.19ساله بودم که مســــــ 🕌 ــــجد محل یک شب حاج اقا،خانما رو جمع کرد و گفت: رزمنده ها لباس ندارند و یه سری کارای تدارکاتی رو خواست که انجام بدیم! من و چند از خواهرا ✋ 🏻 که پزشـ 🔬 ـکی میخوندیم پیشنهاد دادیم برای جبران نیروی پرستاری بریم بیمارستان های صحرایی🏩 و ما چمدون رو بستیم و راهی جنوب شدیم🚌 من تصور درستی از واقیعت جنگ نداشتم و کسی هم برای من توضیح نداده بود 🤐 و این باعث شد که یک ساک دخترونه ببندم شبیه مسافرت های دیگه،و عضو جدانشدنی از خودم رو بذارم تو ســ 🛍 ـــاک یعنی بیگودی هام 😲 و چند دست لباس👗 و کرم دست و کلی وسایل دیگه 😶 ... غافل از اینکه جنگ، خشن تر از اینه که به من فرصت بده موهامو تو بیگودی بپیچم❗️ یا دستمو کرم بزنم... 👐 🏻 به منطقه جنگی و نزدیک بیمارستان رسیدیم... نمیدونم چطور شد که 😰 ساک من و بقیه خواهرا از بالای ماشین افتاد و باز شد و به دلیل باد شدیدی که تو منطقه بود، محتویاتش خارج شد و لباسا و بیگودی های من پخش شد تو منطقه 😰 ما مبهوت به لباسامون که با باد این ور و اون ور میرفتن نگاه میکردیم... 🌬 و برادرا افتادن دنبال لباسا 😱 ما خجالت زده 😥 . برادرا بعد از جمع کردن یه کپه لباس اومدن به سمت ما 😅 دلمون میخواست انکار کنیم 😣 اما اونجا جنس مونثی نبود جز ما سه نفر که تو اون بیابون واساده بودیم 😑 😐 😶 . و بعد . بیگودی هام دست یه برادر دیگه بود و خانما اشاره کردند که اینا بیگودی های خواهر کاتبیه 😂 از اون لحظه که بیگودی ها رو گرفتم، تصمیم گرفتم اونا رو منهدم کنم... ❌ شب تو کیسه انداختم و پرت کردم پشت بیمارستان ☺ صبح یکی از برادرا اومد سمتم با کیسه بیگودی گفت در حال کیشیک بودن، این بسته مشکوک رو پیدا کردند،گفتن 😮 شب که همه خوابیدن ، تصمیم گرفتم چال کنم پشت بیمارستان صحرایی 😊 چال کردم و چند روز بعد یکی از برادرا گفت ما پشت بیمارستان خواستیم سنگر بسازیم ،زمین رو کندیم،اینا اومده بالا گفتن اینا بیگودی های خواهر کاتبیه  😐 😒 و من  هر جور این بیگودی های لعنتی رو سر به نیست میکردم 😡 دوباره چند روز بعد دست یکی از برادرا میدیدم که داره میاد سمتم 🏃 خواهر کاتبی 🗣 خواهر کاتبی 🗣 بیگودی هاتون… داستان فوق بر اساس خاطرات بانو کاتبی هم رزم شهید متوسلیان میباشد 😌 🌸 @taShadat 🌸