#رسـم_خـوبان
زندگیمان داشت به #حالت عادی پیش میرفت❗️ تا اینکه جنگ سوریه شروع شد؛⚔ سید اعتقاد داشت اسلام مرز جغرافیایی ندارد و در هرجایی که فریاد #مظلومی بلند میشود باید به پا خیزیم و کمک کنیم؛ در هرجایی که باشند فرقی نمیکند؛❌ ایران، افغانستان، سوریه، پاکستان باشند .یک جور #غیرت خاص به ائمه(ع) داشتند؛ به ویژه به حضرت زینب (س).سید حکیم تنها برای دفاع از #ارزشهای اسلام و حفظ حرم حضرت زینب (س) رفتند✌️
#شهید_سیدمحمدحسن_حسینی 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
#رسـم_خـوبان
یک روز در خواب 💤 دیدم سجاد مبلغی #پول را تا کرده و میگوید معصومه این مال شماست و به من داد. فردایش یکی از دوستان #همرزمش که در سوریه با هم بودند #تماس گرفت و گفت امانتی دارید، میخواهم بیاورم و به شما بدهم. 😇 دیدم #لباس خود شهید را آوردند و با همان مقدار پولی 💰 که در خواب دیده بودم به من دادند. #شهید من هیچگونه چشمداشتی 👀 به مسائل #دنیایی نداشت. با آنکه نبود همسرم به من و بچهها خیلی سخت میگذرد 😰 اما تحمل میکنیم. با شرایط #مستأجری و دادن پول اجاره ماهانه، هزینه سرویس🚎 بچهها و... فعلاً همه #مخارج ما گردن پدرم است که با جان و دل💞 تقبل میکند.
✍ به روایت همسر بزرگوار شهید
#شهید_سجاد_باوی 🌷
@taShadat
#رسم_خوبان
🌺🍃ارادت عجیبی به حضرت زهرا(س) داشت. می گفت دوست دارم خدا به من سه دختر بدهد و در اسم هر سه از نام فاطمه استفاده کنم. دخترمان را خیلی دوست داشت. بغلش میکرد، بو میکرد و همه اش می گفت که تو فاطمه من هستی.
🌺🍃تا جایی که می توانست اهل کمک به بقیه بود. خیلی وقتها از خودش و از ما میزدند تا به بقیه کمک کند. با اینکه خیلی صبور بود ولی با ناراحتی و مریضی فاطمه زینب بعضی وقت ها گریه میکرد.
🌺🍃یک مرتبه فاطمه زینب تب کرد از شب تا صبح خیلی مواظب بود که تبش بالا نرود. اگر حشره ای پای بچه را میگزید جای آن را بوس میکرد و میگفت: بابا ببخشید اینها نمی فهمند که تو فاطمه ی منی همیشه کف پای بچه را بوس میکرد و روی چشمانش میگذاشت.
#شهید_موسی_جمشیدیان🌷
#سالروز_شهادت
🕊 @taShadat 🕊
#رسم_خوبان
وقتے فهمید بچه مون دختره اولین چیزے کہ براش خرید پارچہ چادر بود. رو حجاب دخترش حساس بود بخصوص روی چادر، حتے چند شب قبل شهادت هم رو این مسئله خیلے تاکید ڪرد.
#شهید_محمد_ظهیری🌷
🏴 @taShadat 🏴
#رسم_خوبان
با اینکه حقوق معلمیاش کم بود، به دیگران کمک میکرد. اگر بچه کسی مریض میشد، او را به دکتر میبرد و میآورد و پولی نمیگرفت و به مادرش میگفت: «مادر اگر پولی آوردند قبول نکن، وضعشان زیاد خوب نیست.»... دفعه آخری که به مرخصی آمده بود، همه دوستانش را جمع کرد و لباسها و دوربینش را به دوستانش داد و گفت: «دیگر برنمیگردم.»... میگفت: «هرچه دارم از خداست. اگر شما در کارها به یاد خداوند باشید، کارهایتان درست میشود.»
#شهید_ناصر_اسدی🌷
ولادت : ۱۳۳۵/۱۰/۸ فریدونکنار ، مازندران
شهادت : ۱۳۵۹/۱۱/۱۴ آبادان
🌷 @taShadat 🌷
#رسم_خوبان
با اینکه حقوق معلمیاش کم بود، به دیگران کمک میکرد. اگر بچه کسی مریض میشد، او را به دکتر میبرد و میآورد و پولی نمیگرفت و به مادرش میگفت: «مادر اگر پولی آوردند قبول نکن، وضعشان زیاد خوب نیست.»... دفعه آخری که به مرخصی آمده بود، همه دوستانش را جمع کرد و لباسها و دوربینش را به دوستانش داد و گفت: «دیگر برنمیگردم.»... میگفت: «هرچه دارم از خداست. اگر شما در کارها به یاد خداوند باشید، کارهایتان درست میشود.»
#شهید_ناصر_اسدی🌷
ولادت : ۱۳۳۵/۱۰/۸ فریدونکنار ، مازندران
شهادت : ۱۳۵۹/۱۱/۱۴ آبادان
🌷 @taShadat 🌷