💠اعتقاد شهید صیادشیرازی به ولایتِ امام خامنهای (مدظله العالی).
🔹یڪ روز صبح رفته بودم به ملاقاتِ #امام_خامنهای؛ عصر ڪه رفتم محل ڪار، آقای صیادشیرازی🌷 پرسید: ڪجا بودی؟ گفتم: خدمتِ حضرت #آقا بودیم، تا این را گفتم، آقای صیاد شیرازی از جای خود بلند شد و آمد پیشانی مرا بوسید♥️
🔸با تعجب پرسیدم: اتفاقی افتاده⁉️ ایشان گفتند: این پیشانی بوسیدن دارد، تو امروز از من به #ولایت نزدیڪتر بودی💞
#شهید_صیاد_شیرازی
🕊 @taShadat 🕊
تا حالا با #شهدا رفاقت کردی؟!🙂
رفیق #شهید داری؟!😇
دوست #شهیدت کیه؟! 🤔
روی اسم رفیق #شهیدت بزن ببین کجا میبرتت 😳☺️😍
#شهید_ابراهیم_همت 🌹 #شهید_ابراهیم_هادی 🌺
#شهید_احمد_مشلب 🌷
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 💐
#شهید_بابک_نوروزی 🌸
#شهید_صیاد_شیرازی 🌻
#شهید_محسن_حججی 🌹
#شهید_مهدی_باکری 🌼
#شهید_حجتالله_ملارحیمی 🌷
#شهیدجهادمغنیه 🌺
#شهید_عباس_بابایی 🌸
#شهید_رسول_خلیلی 💐
#شهید_محمودرضا_بیضائی 🌹
#شهید_حسین_معزغلامی 🌼
#شهید_مسعود_عسکری 🌺
#شهید_مصطفی_نبیلو 💐
#شهید_مجید_قربانخانی 🌸
#شهید_محمد_دهقان_امیری 🌷
#شهید_عباس_دانشگر 🌻
حواست باشه ⚠️
یه موقع دست رد ✋🏻 به دعوت #شهدا نزنی 🙃
#شهدا منتظرت هستن 😍
تادیر نشده بیا 😇
✳ درجههای روی شانهام نماد قدرت نیست نشان مسئولیت است!
🔻 خاطرم هست به اصفهان رفته بودیم و وقتی از محل استراحتمان بیرون آمدیم، دیدیم سربازی کفشهای شهید را واکس میزند. #شهید_صیاد_شیرازی گفت پسر جان چه کسی به تو گفته کفش من را واکس بزنی؟ حالا فرمانده پایگاه هم پشت سر ما بود. صدایش را طوری بلند کرد که همه بشنوند و دوباره ادامه داد: «پسرم من یک سربازم، تو هم یک سربازی، سرباز باید کفش خودش را خودش واکس بزند.» شهید میگفت این درجههایی که روی دوشم میبینی، درجههای #قدرت نیست، درجههای #مسئولیت است.
👤 راوی: داماد شهید صیاد شیرازی
❤ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
#عاشقانه_شهدا
💖 زندگی با ایشان ، زندگی راحتی نبود !
سخت بود ، ولی به سختی اش می ارزید !
خیلی وقت نمی کرد که در خانه کنار من و بچه هایش باشد ، ولی همان وقت کمی هم که پیش ما بود ، وجودش به ما آرامش می داد !
مهربانی اش ، ایمان اش و قدرشناسی اش !👌
💖 یک روز جمعه صبح دیدم پایین شلوارش را تا کرده زده بالا ، آستین هایش را هم !
پرسیدم :
حاج آقا!
چرا این طوری کرده ای ؟
رفت طرف آشپزخانه .
گفت :
به خاطر خدا و برای کمک به شما !
رفت توی آشپزخانه و وضو گرفت و بعد هم شروع کرد به جمع و جور کردن !
رفتم که نگذارم ، در را رویم بست و گفت :
خانم !
بروید بیرون !
مزاحم نشوید !
پشت در التماس می کردم :
حاج آقا !
شما رو به خدا بیا بیرون !
من نارحت می شوم !
خجالت می کشم !
شما را به خدا بیا بیرون !😰
می گفت : چیزی نیست .
الان تمام می شود ، می آیم بیرون !
آشپزخانه را مرتب کرد ،
ظرف ها را چید سرجایشان ،
روی اجاق گاز را مرتب کرد ،
بعد شلنگ انداخت و کف آشپزخانه را شست !
آشپزخانه مثل دسته ی گل شده بود .😊
#شهید_صیاد_شیرازی
آقایون، یادتونه که حضرت امام فرمودند: بروید صیاد بشوید...😉☝