eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.6هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
6.1هزار ویدیو
199 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نم‌نم‌عشق💗 قسمت 12 فصل دوم یاسر کنارپنجره ی اتاق رفتم و ادامه دادم _روزای خوبی بود..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت 13 فصل دوم مهسو توی این مدت عادت کرده بودم که هرلحظه این چادرسرم باشه… وقتی روضه خون روضه میخوند و وقت نوحه یاسر نوحه خون مجلس میشد چادرموروی سرم میکشیدم و برای تمام بدبودنام اشک میریختم…عشق یاسر منوعوض کرده بود…انعکاس رفتارخوب یاسر باعث شد من به آیینش مومن بشم… این حس اینقدرشیرین بود که دیگه هیچ کم و کاستی به چشمم نمیومد…حتی این مسأله که میدونستم آنا و مادر یاسر دست به دست هم دادن تا انتقام پدرم روازمن بگیرن…اینکه میدونستم جونم هرلحظه درخطره…برام مهم نبود… فقط برام خدا مهم بود… هرروز کتاب میخوندم و اگرسوالی داشتم از یاسر میپرسیدم…واون هم با عشق و انررژی عجیبی پاسخگومیشد… یاسر امروز روز دهم محرمه…عاشورا… نذرداشتم سقامیشدم توی روز عاشوراوتاسوعا لباس حضرت عباس به تن داشتم… میون دسته به زنهاومرداوبچه ها آب میدادم…و ازدور گاهی شاهد لبخندهای ازسرعشق مهسو به خودم میشدم… خوشحال بودم که منومقصرنمیدونه… خوشحال بودم که دوستم داره… * واردخونه شدیم…چادرش روازسر درآورد و گفت +چقدخسته شدم…توام خسته شدی… _آره…ولی خب می ارزه +بعله…برای اهل بیته… باعشق نگاهش کردم… _نگاکن پدرصلواتی ازمن بچه مومن ترشده… خنده ی ریزی زد و گفت _تف به ریا حاجی…تف… میخواست ازکنارم ردبشه که گفتم _وایساکارت دارم سوالی نگاهم کرد دستش رو گرفتم و گفتم… _ هجده ساله که میخوام بگم…ولی نشده…امشب نگم خوابم نمیبره… +بگو مکثی کردم و دستام رو دور صورتش قاب کردم… _دوستت دارم… 🍁محیاموسوی🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸