eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمـــــــان طعم سیب💗 قسمت 30 راوی : زهرا زهرامامان ... پس امیرحسین کی میاد!!!من دیرم شده!! مامان_دختر چقدر عجله داری یکم صبر کن الان میاد توام با خیال راحت برو... زنگ خونه به صدا در اومد دوویدم سمت در امیرحسین پشت در بود یه دونه زدم تو بازوش و گفتم: -پس کجایی تو!! بعد هم با عجله رو کردم به مامان و گفتم: -مامان من دارم میرم کاری نداری؟ -نه عزیزم زود برگرد... -چشم. درو بستم کفش هامو پام کردم و با عجله رفتم بیرون...گوشیمو از جیبم درآوردم و شماره گرفتم بعد از پنج تا بوق گوشیو برداشت: هانیه_چیه؟؟؟ من_سلام من تازه دارم راه میفتم ادرس دقیقو برام پیامک کن... -تازه راه افتادی؟؟؟ای بابا.الان پیام میدم.خداحافظ... رفتم سرکوچه و سوار تاکسی شدم بعد از چند دقیقه هانیه آدرس رو برام فرستاد.به نیم ساعت نکشید که رسیدم...ولی فضا پیچیده بود...نمیدونستم کدوم طرف باید برم یکم دورو بر خودم چرخیدم از این کوچه به اون کوچه... خسته شدم نفس عمیقی کشیدم و تصمیم گرفتم اجبارا از یکی آدرسو بپرسم...خیابون خلوت بود یه آقایی روبه روی یکی از مغازه ها ایستاده بود رفتم طرفش و گفتم: -آقا ببخشید... برگشت...گوشیمو گرفتم سمتش و گفتم: -آقا ببخشید این آدرسو میشناسین...؟ نزدیک تر شدو گفت: -کدوم آدرس؟؟؟ یه لحظه قفل شدم صداش آشنا بود... نفسمو حبس کردم...و بعد رها کردم با شماره ی نفس هام سرمو آوردم بالا...چشمام تو چشمای سیاهش گره خورد پلک نمیزدم اونم دیگه چیزی نمیگفت...یک دقیقه خیره به صورت هم بودیم... بعد از یک دقیقه دستشو گذاشت روی قلبش... یه قدم رفتم عقب...اشکم سرازیر شد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان طـــعم سیب💗 قسمت31 نفس عمیقی کشید و من یک قدم دیگه رفتم عقب... لال شده بودم... سڪوت و شڪست و گفت: -خودتی... یه قدم دیگه رفتم عقب...زیر لب زمزمه کردم: -ازتــــــ متنفرم... سه قدم...چهار قدم...پنج قدم...بعد هم برگشتم سریع دوویدم... پشت سرم اومد اونم می دووید... با بغض صدا می زد: -زهرا خانم...زهراخانم...خانم باقری...یه لحظه وایسین...خواهش میکنم... وقتی دید اثر نداره...با صدای خسته گفت: -زهرا... موهای تنم سیخ شد...یاد وقتی افتادم که علی رو صدا می زدم و برنمی گشت مجبور شدم به اسم کوچیک صداش کنم... ایستادم نفس عمیقی کشیدم اشک هامو پاک کردم برگشتم سمتش و گفتم: -بعد از این همه مدت...الان گوش دادن به حرف های شما چه فایده ای داره...؟؟؟؟ علی_من این همه راه فقط به امید زندگی دوباره قبول کردم بیام تهران... خندیدم و گفتم: -زندگی دوباره؟؟؟خب خوش بگذره... -فکرشم نمیکردم اینجا ببینمتون... -من هم فکرشو نمیکردم که دوباره بخوایین با احساساتم بازی کنین... -بازی کردن با احساست...این چه حرفیه که میزنین... -چشم شما باید همسرتونو ببینه الان هم بیش از حد با من حرف بزنین ایشون ناراحت میشن... -چی!!؟؟؟همسر؟؟؟؟؟؟ -خواهشا مزاحم زندگی من نشید...کنار همسرتون خوش باشید... راهمو کج کردم و رفتم دووید اومد جلومو گرفت و گفت: -کدوووم همسر زهرا خانم؟؟؟من اصلا ازدواج نکردم... ابروهامو توهم فرو بردم و گفتم: -ازدواج نکردین...؟؟؟ -نه من اصلا نمیفهمم چی میگین... -ولی هانیه به من گفت شما ازدواج کردین اونم یک سال پیش... چنگ زد توی موهاش...با حالت عصبی گفت: -بیایین بریم یه جایی بشینیم من همه چیز رو توضیح بدم اینجا نمیشه حرف زد... اخم کردم و گفتم: -لطفا حد خودتونو نگه دارین...هرچی باشه شما با انتقام رفتین... بعد هم راهمو کج کردم... دوباره اومد سمتم...وگفت: -زهرا خانم رنج و عذاب های شما رو من هم داشتم بیایین انکار نکنیم...این غرور من و شماست که اینهمه مدت باعث عذابمون شده... ایستادم... علی بغض کردو گفت: -زهرا خانم...خواهش میکنم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان طـــــعم سیب💗 قسمت32 ایستادم... نمیدونستم باید چیکار کنم... باید برم و حرف های علی رو بشنوم... یانه...باید به راه خودم ادامه بدم... دارم ریسک میکنم...من علی رو فراموش کرده بودم...که یهو سرو کلش پیدا شد اونم بعد از یک سال... نفس عمیقی کشیدم و برگشتم نگاهش کردم و گفتم: -باشه... پلک هاشو محکم باز و بسته کرد...و گفت: -ممنونم... راه افتادیم و به نزدیک ترین پارک رفتیم...حدود ده دقیقه راه بود...کنار حوض بزرگ پارک... روی یکی از نیمکت ها نشستیم... تموم خاطره ها یکی یکی اومد جلوی چشمم... وقتی علی با دوتا سرنشین موتور درگیر شد... وقتی اومدم پارک و فال گرفتم... یه لحظه انگار یه چیزی خورد تو مغزم... حافظ گفته بود صبر کن... گفته بود به مرادت میرسی...خوشبخت میشی... نکنه....نکنه منظورش...نکنه حرفاش درست باشه...نکنه اون فال حقیقت باشه...علی برگشته... توی همین افکار بودم که علی سکوتو شکست: -زهرا خانم... اخمامو باز کردم نگاهم به روبه رو بود...بغض داشتم...آب دهنمو قورت دادم و بعد از یه مکث کوتاه گفتم: -بفرمایین... نفس عمیقی کشید و ادامه داد: -منو شما از بچگی باهم بزرگ شدیم...حتی نون و نمک همو خوردیم... حرفشو قطع کردم و گفتم: -این حرف ها یعنی چی...چه دردی رو دوا میکنه... -زهرا خانم... -من متوجه اشتباهم شده بودم...ولی وقتی که شما رفتین حتی لحظه ای به حرف های من گوش ندادین... -میدونم....میدونم...من هم مقصر بودم چون بچگی کردم چون میخواستم مثل خودتون مغرور باشم... بینمون سکوت شد...بعد از چند لحظه علی گفت: -زهرا خانم به ولله منم سختی کشیدم...تموم این یک سال با فکر شما کار کردم... -من هم تموم این یک سال با فکر شما گریه کردم... -زهرا خانم قبول کنین که مقصر این ماجرا هردونفر مابودیم... -قبول میکنم ولی... -ولی چی... -چه دردیو دوا میکنه... چنگ زد بین موهاش چشماشو بست و نفس عمیق کشید... سکوتو شکستم و گفتم: -شما گفتین ازدواج نکردین؟؟ علی یه دونه زد توی صورتش و گفت: -استغفرالله... -چیه؟ -هانیه خانم بهتون گفتن که من ازدواج کردم؟ -بله... -ایشون با من و شما مشکل دارن... -چی؟؟هانیه دوست منه این چه حرفیه که میزنین؟؟؟ ادامه دارد.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آرایش کنید تا سرطان بگیرید! شنیدن چنین جمله‌ای اگر چه بهت‌آور، اما حقیقتِ بازار لوازم آرایشی در ایران است. حالا ماجرا چیست و چرا به چنین نقطهٔ خطرناکی رسیده‌ایم؟
من‌ هر موفقیتی در زندگی به دست آورده‌ام از نماز اول وقتم بود.. 🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای عجیب حرم حضرت زینب به یاد مدافعان حریم و حرم بانوی دمشق💔😔
2_144200951392174666.mp3
3.62M
با همه ی روسیاهیم،باهمه ی آلودگیم هر دفعه گفتم حسین نفس گرفت زندگیم🌱 🎙مهدی رسولی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۰۸ بهمن ۱۴۰۲ میلادی: Sunday - 28 January 2024 قمری: الأحد، 16 رجب 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹خروج حضرت فاطمه بنت اسد از کعبه بعد از ولادت حضرت علی علیه السلام 📆 روزشمار: ▪️9 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ▪️10 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام ▪️11 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ▪️16 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام ▪️17 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام
📣 امیرالمومنین علیه السلام: دنیا نوبتی است، پس بهر‌ه‌ی خود از دنیا را با آرامی طلب کن، تا آنکه نوبت تو فرا رسد... خصال /۶۳۳
گفتم بزار عروسی کنیم و یکم طعم زندگی ‌و بچشیم بعد حرف رفتن بزن! اما دیدم رفت... ‌و بعد یه‌مدت پیکرش برگشت💔 وقتی تو معراج‌شهدا صورتش رو نوازش کردم دیدم از چشماش اشک جاری شد...😔 همسر 💔 🌷یادش با ذکر
🌷 در جلسات قرآنی که داخل سپاه برگزار می شد می گفت: شما به صرف تلاوت قرآن اکتفا نکنید. در آخر هر جلسه تعدادی از آیات را برای ما معنا می کرد. بعد آن ها را با احادیث صحیح معصومان تطبیق می داد. بعد هم از کتب تفسیر، مختصری هم از تفسیر آیات برای حضار می گفت. طوری که پیچیدگی های ظاهری کلام وحی شفاف شود. و بعد دیگران را به انجام این روش توصیه می کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 معرفی سردار سرلشگر پاسدار شهید 《مروارید سهیل》 🌷شادی روح شهدا صلوات🌷
شهید : از این حرف که برخی می‌گفتند «فقط میریم جبهه برای شهید شدن و...» اصلأ خوشش نمی آمد! به دوستانش می‌گفت: «بگید ما تا لحظه آخر ، تا جایی که نفس داریم برای و خدمت میکنیم ، اگر خدا خواست و نمره ما بیست شد آنوقت شهید می‌شویم . ولی تا آن لحظه‌ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم. می‌گفت باید اینقدر با این بدن کار کنیم ، اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش صلاح دید پای کارنامه ما را امضا کند و شویم.»🍃 هدیه به روح مطهر شهید 🌹
هرگز از گردش ایام دل آزرده مباش! بامدادی است پیِ هر شب تاری؛آری
🕊🌹 بدانید هر رأی که شما به صندوق میریزید،مشت محکمی است که به دهان ضد انقلاب و دشمن آمریکایی میزنید. و یک قدم آنها را وادار به عقب نشینی می کنید.
▪️میدونستی بدحجابی حق‌الناسه؟؟👆 ♨️ که هر کس باد بکارد، طوفان درو می کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه روز یه ترکه میره سبزی فروشی تا کاهو بخره عوض اینکه کاهوهای خوب را سوا کند ، همه کاهو های نامرغوب را سوا میکنه و میخره ازش می پرسند چرا اینکار را کردی میگه: صاحب سبزی فروشی پیرمرد فقیری هست مردم همه ی کاهوهای خوب را میبرند و این کاهوها روی دست او میمانند و من بخاطر اینکه کمکی به او بکنم اینها را میخرم، اینها را هم میشود خورد این ترکه کسی نبود جز عارف بزرگ آقا سید علی قاضی تبریزی(ره) .......................................................................................... یه روز یه ترکـــه میره جبهه، بعد از یه مدت فرمانده میشه یه روز بهش میگن داداشت شهید شده افتاده سمت عراقی ها اجازه بده بریم بیاریمش جواب میده کدوم داداشم؟ اینجا همه داداش من هستن اون ترکـــه تا زنده بود جنگید و به داداش های شهیدش ملحق شد; اون ترکـــه کسی نبود جز مهدی باکری .......................................................................................... به یه ترکه گفتند کتابی بنویس ترکه برای تالیف آن کتاب حدود چهل سال تحقیق و مطالعه کرد و بیش از ده هزار کتاب را تمام خواند و به حدود صد هزار کتاب، مراجعه مکرر داشت او برای یافتن منابع و کاوش در کتاب خانه های هند، ترکیه، ایران، عراق و .. سفرهای متعدد انجام داد و بالاخره یک کتاب یازده جلدی نوشت این ترکه کسی نبود جزعلامه امینی و اون کتاب نفیس"الغدیر"بود این به بعد قبل جک تعریف کردن جوک حواسمون باشه چه کسانی رو به سخره میگیریم .......................................................................................... یه لره میشه احسان کامرانی استاد دانشگاه هاروارد و مخترع قرنیه مصنوعی چشم یه لره میشه شهید بهنام محمدی. اولین نوجوان 13 ساله شهید راه وطن یه لره میشه حسین پناهی که یادش در خاطره ایرانیان زنده میمونه یه لره هم میشه دکتر ملک حسینی تنها پزشک پیوند کبد در آسیا یه لره میشه سردار بی بی مریم بختیاری فرمانده سپاه بختیاری یه لره میشه بانو قدم خیر رهبر مبارزان عشایر در مقابل انگلیس یه لره میشه پرفسور موسیوند و قلب مصنوعی رو اختراع میکنه یه لره میشه آیت الله العظمی بروجردی مرجع بزرگ شیعیان یه لره میشه پرفسور کرم زاده استاد جهانی ریاضی یه لره میشه پرفسور ماهر مغز سوم فیزیک جهان یه لره میشه سردار اسعد بختیاری فاتح تهران یه لره میشه مهرداد اوستا نویسنده و شاعر یه لره میشه اریوبرزن فرمانده ارتش داریوش یه لره میشه دکتر عبدالحسین زرین کوب یه لره میشه پرفسور جعفر شهیدی یه لره میشه قیصر امین پور یه لره میشه کریم خان زند یه لره میشه باباطاهر یه لره میشه علی مردان خان که به ارتش رضا خان میگه هر عقابی بخواهد از آسمان این کشور عبور کند باید پرهایش را باج بدهد و،،،، .......................................................................................... یه روزی یه ترکه، یه عربه، یه قزوینیه، یه آبادانیه، یه اصفهانیه، یه شمالیه، یه شیرازیه، بوشهریه و ... مثل مرد جلوی دشمن وایستادن تا کسی نگاه چپ به خاک و ناموسمون نکنه لره...........شهید محمد بروجردی بود ترکه.......... شهید مهدی باکری بود عربه......... شهید علی هاشمی بود قزوینیه...... شهید عباس بابایی بود آبادانیه...... شهید طاهری بود اصفهانیه.... شهید ابراهیم همت بود شمالیه...... شهید شیرودی بود شیرازیه...... شهید عباس دوران بود🌹 ویک کرمانی میشود سید شهدای مدافع حرم وشهدای انقلاب به اسم سرباز ولایت حاج قاسم سلیمانی...🌹 روح همه ی شهدا شاد،یادشون گرامی و راهشون پررهرو🕊
varesane Shohada 1.mp3
1.99M
همه آرزومونه شهید بشیم پیش فاطمه ماروسفیدبشیم هممون زنسل وخون حیدریم ما همه فداییان رهبریم...❤️🌹
غرق‌دنیاشده‌راجام‌شهادت‌ندهند:) هر کی آرزو داشته باشه ، خیلی خدمت کنه ، شهید میشه . . یه گوشه دلت پا بده ، شهدا بغلت می‌کنند ! از این شهدا مدد بگیرید ! مَدد گرفتن از شهدا رسمه .. دست بزار رو خاکِ قبرِ شهید و بگو : حسین به حقِ این شهید ، یه نگاهی به ما کن !
•|میگم:به‌نظرت‌کیآ‌شهید‌میشن؟! °|میگه:اونایی‌که‌اسراف‌میکنن:) •|میگم:اسراف!!توچی؟! °|میگه‌:تو"دوست‌داشتنِ‌خدا"