eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
5.2هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌سرنگونی یک پهپاد رژیم صهیونیستی در حریم هوایی ارتفاعات ریحان در جنوب لبنان @tashahadat313
4.39M
👆🏻👆🏻👆🏻 🚨هشدار شیخ‌قمی؛ 👌🏻با دقّت گوش‌کنید و نشر بدید... 🚫خطر خیلی‌جدیه❗❗❗
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۲۲ خرداد ۱۴۰۳ میلادی: Tuesday - 11 June 2024 قمری: الثلاثاء، 4 ذو الحجة 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام ▪️5 روز تا روز عرفه ▪️6 روز تا عید سعید قربان ▪️11 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ▪️14 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید غدیر خم @tashahadat313
🕊 🕊 🌷 امام صادق(علیه‌السلام): 🌼 هر کس از شما که در حال انتظار حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) از دنیا برود همچون کسی است که در خیمه و معیت آن حضرت در حال جهاد به سر می‌برد.🌿🌼🌿 📒 بحارالانوار جلد ۲ صفحه ۱۲۶ 📒 @tashahadat313
🔴 من: خب حالا که پزشکیان تاییدصلاحیت شده برم یه کم باهاش آشنا بشم! 🔹‌پزشکیان: (شهریور۹۵) در دفاع ازFATF: چرخش مالی در کشور ما شفاف نیست؛ اساس FATF شفاف‌سازی است. (شهریور۹۵): کسی خائن است که از شفافیت می‌ترسد. 🔹‌(آبان۹۸): هنوز لیست اموالم را در سامانه قوه‌قضائیه ثبت نکردم. 🔹‌(آبان۹۹): گرانی دلار و اختلاس‌ها به خاطر عدم تصویب لوایح FATF است! (آبان۹۹): از FATF سر درنمی‌آورم! 🔹‌(فروردین۱۴۰۰): شفافیت یعنی FATF. (فروردین۱۴۰۰): چون شفافیت نداریم یک عده راحت می‌توانند بخورند و ببرند. (فروردین۱۴۰۰): با شفافیت مجلس مخالفم. (خرداد۱۴۰۰): از شورای نگهبان انتظار شفافیت دارم. (آبان ۱۴۰۰):اموال و دارایی مسئولان شخصی است و نباید رسانه‌ای شود. 🔹‌(دی ۱۴۰۲): باید FATF داخلی را راه‌اندازی کنیم. 🔹‌کسی فهمید فازش چیه؟! @tashahadat313
اخه تو که از FATF سر در نمیاری چرا الکی یه چی میپرونی؟ که بگی اره منم یه حرفی زدم؟ تو هم ادامه دهنده راه اربابت روحانی هستی از حرف و خط و مشیت معلومه
⚪️جالبه بدونید این عکس سال ۹۶ گرفته شده زمانی که دکتر جلیلی به ۲۷ تا شهر تو ایران سفر کرد تا تبلیغ شهید رئیسی رو بکنه @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎥 ببینید کیا، چیا میگن در مورد جلیلی؟!!!😳😳 تا آخر آخر آخر آخر آخر آخرش ببینید @tashahadat313
این نشوندهنده اینه که اقای جلیلی واقعا کار‌ش درسته که حتی اصلاح طلب ها نتونستن ازش نقطه ضعف بگیرن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 هر آنچه در مورد دکتر سعید جلیلی لازم است که بدانیم رزمنده ای که هم درس خواند و هم جهاد کرد استادی که هم در زمینه سیاست خارجی نظریه پردازی کرده و هم در حوزه اقتصاد در دانشگاه صنعتی شریف تدریس کرد. سیاستمداری که هم در تیم مذاکرات هسته ای ایران بود و هم دبیر شورای امنیت ملی شد. رئیس دولت در سایه ای که هم به مناطق محروم سفر کرد و هم در مجمع تشخیص مصلحت نظام ایفای نقش کرد. @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😢 مولا علی علیه السلام : یاد مرگ از دلهای شما رفته ... قابل توجه کسانی که بازی با براشون از یادخدا با ارزش تر شده... @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌾 قسمت 22 افرا قدم به اتاق می‌گذارد و بی‌مقدمه می‌گوید: فکر کنم یه نفر رو پیدا کردم که بتونه کمکت کنه. نگاهم را از روی نقاشیِ سیاه‌قلم برمی‌دارم و به چشمان سبز افرا می‌دوزم. آوید هم کتابی که دستش بود را یک گوشه می‌اندازد و روی تختش می‌نشیند: واقعا؟ یعنی یه دستشویی رفتن ساده‌ت انقدر می‌تونه برای ما مفید باشه؟ خنده‌ام با دیدن جدیت نگاه افرا، در گلو خفه می‌شود. راستش افرا اگر کلاس نداشته باشد، جز دستشویی رفتن و غذا خوردن، دلیلی برای بیرون رفتن از اتاق ندارد. افرا به سمت آوید سر می‌چرخاند و چشمانش را تنگ می‌کند: نخیر، داشتم با یکی حرف می‌زدم. آوید سر جایش بی‌قراری می‌کند: خب بگو دیگه! افرا چند قدم می‌آید جلوتر تا ببیند چه می‌کشیدم. نقاشی جدیدی نبود. داشتم تلاش می‌کردم با توسل به حافظه‌ام، چهره حیدر را کامل کنم. می‌گوید: یه شرط داره تا کمکت کنم. ابروهای من و آوید همزمان بالا می‌روند و افرا به قاب عکس مادرش اشاره می‌کند: نقاشی من و مامانم رو بکش. کنار هم. در دلم به او می‌خندم. همین؟ خب برو با مادرت عکس بگیر. برو به آلبوم‌هایتان نگاه کن... شاید می‌خواهد برای روز مادر یا تولد مادرش، دستش پر باشد. شرطش خیلی کوچک‌تر از آن بود که فکر می‌کردم و سریع قبول می‌کنم: حتما. قبوله. خب، حالا کسی که می‌گی کی هست؟ افرا در کمدش را باز می‌کند و روسری و مانتویش را بیرون می‌آورد: من الان باهاش قرار دارم که درباره یه موضوع دیگه باهم صحبت کنیم. می‌تونی بیای و خودت باهاش حرف بزنی، ببینی چکار می‌تونه برات بکنه. مثل فنر از جا می‌پرم؛ آوید اما، نگاه مرددش را چندبار میان ما و کتاب‌هایش می‌چرخاند و بعد، محکم روی تختش می‌نشیند: شما برید. من درس دارم. دهان من و افرا باز می‌ماند از این خویشتنداریِ آوید در مقابل کنجکاوی‌اش. افرا شانه بالا می‌اندازد و به من نهیب می‌زند: زود باش. با افرا از خوابگاه بیرون می‌زنیم و قبل از این که من بپرسم قرار است کجا و چطور برویم سراغ این دوستِ مرموزت، ماشینی مقابلمان توقف می‌کند. افرا سوار می‌شود؛ اما من با دیدن کسی که پشت فرمان نشسته، خشکم می‌زند. چندبار پلک می‌زنم و به اطرافم نگاه می‌کنم تا مطمئن شوم بیدارم. افرا تشر می‌زند: چرا وایسادی؟ سوار شو دیگه. خیره به چهره راننده، در ماشین را باز می‌کنم و سوار می‌شوم. چرا نمی‌توانم چشم از چهره‌اش بردارم؟ چرا نمی‌توانم کمی، فقط کمی عادی‌تر برخورد کنم؟ زنی سی و نُه ساله روی صندلی راننده نشسته و با این که از مادرش بهتر می‌شناسمش، باز هم دیدنش از نزدیک برایم تازگی دارد. ریحانه منتظری. فعال حقوق زنان و مادر سه فرزند؛ و فعلا ساکن تهران. دکترای مطالعات زنان دارد و هرجا می‌رود، حسابی گرد و خاک می‌کند. به لطف رسانه و استقبال مردم، کم‌کم دارد یک چهره بین‌المللی می‌شود. تمام سخنرانی‌ها و مقالاتش را خوانده‌ام و البته، جزئیاتی از زندگی‌اش هست که افراد معدودی از جمله من می‌دانیم؛ مثلا این که فرزند شهید است و همسرش هم یک مامور رده بالای امنیتی. به خودم که می‌آیم، افرا من را معرفی کرده، منتظری سلام داده و انتظارِ جوابش را می‌کشد. سرش را طوری برگردانده که کم‌تر از سی سانتی‌متر با صورتش فاصله دارم. کی فکرش را می‌کرد به همین راحتی و بدون کوچک‌ترین تلاشی، برسم به سی سانتیِ منتظری؟ ذهنم را جمع و جور می‌کنم و چیزی که در فکرم می‌گذرد را به زبان می‌آورم: س... سلام... خیلی دلم می‌خواست از نزدیک شما رو ببینم. از دور، خیلی خوب می‌شناسمتون. لبخند می‌زند و می‌خواهد راه بیفتد؛ اما دستی روی دستش می‌نشیند و اجازه نمی‌دهد. صدای دخترانه و ناآشنایی می‌گوید: می‌شه کارت شناسایی‌تون رو ببینم؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان امنیتی شهریور قسمت 23 متوجه دختری می‌شوم که روی صندلی کمک‌راننده نشسته است و از آینه بغل، به من خیره است؛ با نگاهی پر از شک و تردید. جوان است؛ بیست و پنج، شش ساله. صدایش به خشکیِ برگ‌های پاییزی ست و نگاه تیزش، در پی یافتن کوچک‌ترین سوءسابقه‌ای به من دوخته شده. حق دارد. هرچه باشد، من یک خارجی‌ام و به کشوری آمده‌ام که امنیت، برایش حکم چشم اسفندیار دارد و هم‌زمان با چند سرویس جاسوسیِ قدرتمند جهان مچ انداخته. منتظری می‌خواهد حرفی بزند؛ اما دختر دوباره حرفش را تکرار می‌کند: کارت شناسایی لطفا. کارتم را درمی‌آورم و می‌دهم به دختر که حالا، روی صندلی‌اش چرخیده. به تلاشش برای محافظت از منتظری نیشخند می‌زنم. شنیده بودم اخیراً برایش محافظ گذاشته‌اند و البته بعید هم نبود. نگاه شکاک محافظ، چندبار میان عکس کارت و چهره من رفت و آمد می‌کند. به هرحال، بررسی کارت شناسایی‌ام هیچ‌چیز را تغییر نمی‌دهد. حتی خود من هم برنامه قبلی نداشتم برای این که فقط دوماه بعد از رسیدن به ایران، با منتظری در یک ماشین بنشینم. دختر کارت را پس می‌دهد و می‌گوید: بریم. منتظری لبخندی خجالت‌زده می‌زند و راه می‌افتد: من و مادر افرا، از دبیرستان با هم دوست بودیم... افرا چهره درهم می‌کشد و منتظری لب می‌گزد. از این‌جا به بعدش، یک راز است میان این دوتا و فکر نکنم کشفش فایده‌ای به حالم داشته باشد. منتظری بحث را عوض می‌کند: خب چه خبر؟ امسال هم آماده‌ای که دنیا رو بهم بریزیم؟ افرا دوباره برمی‌گردد به حالت قبلش و می‌خندد: کاملا... و البته، به آریل هم گفتم بیاد... شاید بتونید کمکش کنید. درباره همون مسئله که توضیح دادم... منتظری سرش را تکان می‌دهد: اوهوم... اون سرباز ایرانی... دختر از آینه سمت راست، نگاه بی‌روحی به من می‌اندازد. این‌بار نگاهش نه بدبینانه است، نه دلسوزانه و نه دارای هیچ احساس دیگری. منتظری چینی به ابرو و پیشانی‌اش می‌دهد و می‌گوید: هیچ نشونه‌ای ازش نداری؟ -آدرس و اسم مرکز بهزیستی و اسم روانپزشکم رو پیدا کردم؛ ولی اون مرکز الان تغییر کاربری داده و نمی‌دونم کسی از کارمندهای سابقش هنوز هستند یا نه. -اسم مرکزش چیه؟ -خورشید. الان شده مرکز تخصصی مغز و اعصاب خورشید. منتظری سرش را تکان می‌دهد و لبخند می‌زند: می‌شناسمش. یکی دو سال بعد از این که توی اغتشاشات سال چهارصد و یک آتیش گرفت، خانم دکتر ساعی، یکی از شاگردهای دکتر سمیعی، پای کار بازسازیش ایستاد و دوباره سرپاش کرد. -درباره خود اون سرباز چی؟ چیزی ازش نمی‌دونی؟ -یه تصویر خیلی محو از صورتش توی ذهنمه. گفت اسمش حیدره. دختر محافظ، سکوتش را می‌شکند و با صدای خشکش می‌گوید: احتمالا حیدر اسم جهادیش بوده نه اسم واقعیش. یک لحظه در دلم ناسزا می‌گویم به حیدر که حتی به اندازه گفتن اسم واقعی‌اش هم با من روراست نبود. مگر منِ پنج‌ساله، جاسوس کدام سرویس بودم که فهمیدنِ نام یک مدافع حرم ایرانی، برایم ممنوع و غیرممکن باشد؟ منتظری ماشین را چند خیابان آن‌طرف‌تر پارک می‌کند، ترمز دستی را می‌کشد و می‌گوید: عکسی چیزی ازش نداری؟ -نه. آخه درست صورتشو یادم نمونده. سعی کردم پرتره‌ش رو بکشم ولی نشده هنوز. منتظری خجالت‌زده می‌گوید: دوست داشتم یه جای بهتر باهم صحبت کنیم؛ ولی اینجا خلوت‌ترین جاییه که می‌شه پیدا کرد. محافظ می‌گوید: عصر توی فرمانداری جلسه دارید. باید برای سخنرانی فردا هم آماده بشید. لطفا زودتر تشریف ببرید هتل برای استراحت. نگاهی پر از شکایت به محافظش می‌اندازد: چشم. یکم صبر کن... دختر محافظ، بی‌توجه به این نگاه منتظری، نفس عمیقی می‌کشد و دوباره نگاه شکاکش را به من می‌دوزد، تیز و بی‌پروا. انگار می‌خواهد خطر را اطراف منتظری بو بکشد و من دوست دارم رک و راست به او بگویم: نترس، با منتظری کاری ندارم. ولی اگه موی دماغم بشی و اون نگاه لعنتی‌ت رو نبری یه سمت دیگه، قول نمی‌دم کاری به تو هم نداشته باشم! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
*100*673# همراه اول بزنید ۲۰گیگ رایگان التماس دعا
با سلام و احترام لینک زیر حکم مأموریت شماست شخصا مشاهده بفرمایید👇 https://DigiPostal.ir/cupzznm
"کارن همایونفر" تو برنامهٔ عصرجدید به احسان یاسین گفت : از تو انتظار میره که برندی باشی فراتر از این جغرافیا!🌏 چند وقت پیش خبر اومد که احسان یاسین به یکی از پربازدیدترین برنامه های تلویزیونی تونس دعوت شده و این بار در تونس قطعهٔ "حبیب البی" رو برای حمایت از مردم فلسطین اجرا کرده🎙! تو زمونه ای که موسیقی و سینمای مبتذل تبلیغ میشه اینکه احسان کم‌کم توسط کشور هایی که سبک موسیقی الهی رو دوست دارن دعوت میشه، نشون میده ما خیلی به این جوونا تو کشور و جهان اسلام احتیاج داریم !☀️ @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۲۳ خرداد ۱۴۰۳ میلادی: Wednesday - 12 June 2024 قمری: الأربعاء، 5 ذو الحجة 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹جنگ سویق، 2ه-ق 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام ▪️4 روز تا روز عرفه ▪️5 روز تا عید سعید قربان ▪️10 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ▪️13 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید غدیر خم @tashahadat313
🌱 امیرالمؤمنین عـلـے عليه السلامـ المؤمنُ على أيِّ حالٍ ماتَ، و في أيِّ ساعَةٍ قُبِضَ، فهُو شَهيدٌ. مـؤمـن، در هر حالى كه بميرد و در هر لحظه و ساعتى كه جانش گرفته شود، شهيد است. 🌹 📚 بحار الأنوار، ج۶٨، ص١۴٠، ح٨٢ @tashahadat313
••|🌿🕊|•• ‏‌رفیقش مۍگفت'' درخواب‌محسن‌رادیدم‌که‌مۍگفت: هرآیه‌قرآنۍ‌که‌شمابراۍشهدامۍخوانید دراینجاثواب‌یك‌😊📖'' ونورۍهم‌برای‌خواننده‌آیات‌قرآن فرستاده‌مۍشود.. @tashahadat313
🛑📸 شعار انتخاباتی هر کاندیدا چیست؟ @tashahadat313
حاجتمو میدی یا بیام تو😁 @tashahadat313