[• #حدیث •]
🔰الإمامُ علىٌّ عليه السلام:
منْ ظَلَمَ قَصَمَ عُمْرَهُ وَ دَمَّرَ عَلَيْهِ ظُلْمُهُ.
💠 كسى كه ظلم كند عمرش شكسته شود و ستمش او را به نابودى كشاند.
📚غرر الحکم، ج۱، ص۶۳۱.
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ هیچکس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند!
📌توصیه جدی امام خامنهای مدظله العالی
#السید_حسن_نصرالله
#سرو_مقاومت
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقاومت از بین بردنی نیست ❤️
مقاومت وابسطه به فرد یا افراد نیست👥مقاومت در دلها ریشه زده 🌱 و تبدیل به یک تفکر شده 🧠
مقاومت هیچوقت از بین نمی رود...
#السید_حسن_نصرالله
#سرو_مقاومت
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظۀ اعلام رمز عملیات «وعده صادق۲» توسط فرمانده کل سپاه
#وعده_صادق_۲ #حمله_موشکی #حمله_سپاه
#السید_حسن_نصرالله
#سرو_مقاومت
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط حرف زدن این 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا وقت چیه ؟
وقت چایی😍☕️
@tashahadat313
روانشناسی قلب 25.mp3
6.11M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 25
🎧آنچه خواهید شنید ؛
❣️بعضی دل ها ... محبوبند؛
هم تو چشمای خدا...
هم تو چشم بنده های خدا!
توی این دلها، چی هست؛
که همه جا محبوبشون می کنه؟
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴رهبر انقلاب: نخبه باید احساس اثرگذاری کند
🔹کشور باید از نخبه استفاده کند تا بهدنبال فرار از کشور نباشد. برخی نخبهها برای امرارمعاش مجبور میشوند سراغ تاکسیرانی بروند.
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رهبر انقلاب: مهمترین وظیفهٔ نخبگان ایجاد یک خیزش و نهضت جدید علمی است.
@tashahadat313
🔴اقامه نماز جمعه این هفته تهران به امامت آیت الله خامنه ای خواهد بود
🔺محمد امین توکلی زاده، معاون امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران از تمهیدات ویژه شهرداری پایتخت در برگزاری نماز جمعه تاریخی این هفته به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی و نیز جمع آوری کمکهای مالی مردم در راستای تقویت جبهه مقاومت خبر داد.
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴قابی متفاوت از دیدار امروز نخبگان با رهبر انقلاب
@tashahadat313
🔴رهبر انقلاب: تنها راه پایان جنگ در منطقه کم شدن شرّ آمریکا است
رهبر معظم انقلاب در دیدار نخبگان:
🔹اساس مشکلات منطقه، کسانی همچون آمریکا و برخی کشورهای اروپایی هستند که به دروغ دم از صلح و آرامش میزنند.
🔹تنها راه پایان درگیریها و جنگها در منطقه، کمشدن شرّ این کشورهاست.
🔹ما این روزها عزاداریم و بهخصوص بنده جداً عزادار هستم چرا که حادثه فقدان آقای سیدحسن نصرالله ضایعه کوچکی نیست.
🔹 پیام تشکیل این جلسه این است که اگرچه عزاداریم اما عزای ما به معنی ماتم گرفتن و افسرده شدن و گوشهنشینی نیست.
🔹مهمترین زمینه برای نخبهسازی بهره هوشی است و ایران در زمینه بهره هوشی جزو کشورهای پیشرو دنیا است.
🔹در فضا و زیستبوم کنونی کشور ممکن است اتفاقات بسیار بزرگ و حیرتآوری برای دنیا رخ دهد.
🔹پس از انقلاب به تواناییهای گوناگون نخبگان توجه شد.
🔹نخبهای که با در ِبسته فلان پژوهشگاه یا دستگاه دولتی مواجه شود، احساس بیاثری میکند.
@tashahadat313
📷 حضور جمعی فرزندان رهبر انقلاب در دفتر حزبالله لبنان در تهران
🔹فرزندان رهبر انقلاب دیروز با حضور در دفتر حزبالله لبنان در تهران و دیدار با «عبدالله صفیالدین» نمایندۀ این جنبش، ضمن ابلاغ تبریک و تسلیت آیتالله خامنهای برای حادثۀ عظیم شهادت دبیرکل حزبالله لبنان و یاران شهیدشان به ارواح مطهر ایشان فاتحه و قرآن هدیه کردند.
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 112 دست
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 113
خیلی وقت بود کسی این نمایش خجالتآور را ندیده بود؛ حمله پنیک احمقانهام را.
و او دید.
این وحشتناک است، یک فاجعه است.
حاضر بودم هرچه از موساد میدانم و نمیدانم را لو بدهم، ولی اینطور مقابلش به حال احتضار نیفتم. چندبار خواستم حرفی بزنم و حنجرهام فرمان نمیبرد. او ایستاده بود و نگاهم میکرد. نگاهش غمگین بود؛ ولی رنگ ترحم نداشت. تعجب هم نبود. بیشتر شبیه کسی بود که چشمش به عکس عضوی از دست رفته از خانوادهاش افتاده. دلتنگی هم نبود... نمیدانم.
آرام زمزمه کرد: پنیک؟
دوست داشتم همانجا بزنم زیر گریه و مثل بچهها بلوار را روی سرم بگذارم، پا روی زمین بکوبم و دستانم را تکان بدهم. یا نه... دوست داشتم همانجا کوهن را خفه کنم. نمیدانم قیافهام چطور شده بود؛ ولی صورت کوهن طوری بود که انگار دیگر هیچوقت نمیتواند بخندد. تمام اجزای صورتش رو به پایین آویزان بودند.
وقتی دید جواب نمیدهم، آه کشید. خودش را کنارم روی نیمکت ولو کرد و نگاهش را به سمتی دیگر برگرداند. آرام گفت: الان دوست داری فرار کنی، دوست داری قایم بشی... حتی شاید دوست داشته باشی منو بکشی.
بیشتر از این غیررسمی شدنِ ناگهانی، از این که دقیقا میدانست چه حالی دارم شوکه شدم و به سمتش برگشتم. به روبهرو خیره بود و همچنان چهرهاش انقدر غمگین بود که انگار اصلا نمیدانست شادی چیست. گفت: دقیقا میدونم چه حسی داری، چون منم این مشکل رو دارم.
-پنیک؟
-اوهوم.
قضیه داشت جالب میشد. شاید در کودکی تصویری از جنگ هفتم اکتبر دیده بود، یا یکی از عملیاتهای فلسطینیها. و شاید برای همین داشت برای بئری مستند میساخت. روی نیمکت به سمتش برگشتم.
-تو چرا؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 114
روی نیمکت به سمتش برگشتم.
-تو چرا؟
-مثل تو. شاهد یه اتفاق بد بودم.
-چه جور اتفاقی؟
شانههایش را جمع کرد و سرش را پایین انداخت. چشمانش را بست و روی هم فشار داد. حس کردم الان است که از هم بپاشد. گفت: یه اتفاق وحشتناک. انقدر که نخوام دربارهش حرف بزنم.
چشمانش را باز کرد و کیفش را از روی نیمکت چنگ زد. چشمانش مثل آدمهای گیجی بود که از خواب پریدهاند. انگار مسخ شده بود. با عجله از نیمکت بلند شد و گفت: میفهمم که نمیخوای دربارهش حرف بزنی... ببخشید... انتظار بیجایی بود...
تقریبا داشت میدوید؛ میدوید و دور میشد. من نمیخواستم درباره بئری، تجربهی سیزده سالگیام حرف بزنم؟ شاید... کیست که دوست داشته باشد یک خاطره افتضاح، مبهم و خونین را از زیر خاک بیرون بکشد و جلوی چشمش بگذارد؟
کوهن داشت دور میشد. دستش مثل آونگ کنار بدنش تکان میخورد و قدمهای بلند برمیداشت. او داشت من را با کابوس و اختلال اضطرابیِ پس از سانحهی لعنتیام تنها میگذاشت و میرفت که با اختلال اضطرابیِ پس از سانحهی لعنتیِ خودش سر و کله بزند. هردو باید میچپیدیم گوشه اتاقهایمان و با یک خاطرهی پوسیده و گندیده سر و کله میزدیم.
چرا؟
او را نمیدانم ولی من بخاطر یک مشت نیروی ویژهی احمق به این روز افتادم. بخاطر کسانی که ادعای نیروی ضدخرابکاری بودنشان گوش جهان را کر میکرد ولی عرضه نداشتند گروگانهای اسرائیلی را – ما را – از دست نیروهای حماس نجات بدهند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 115
او را نمیدانم ولی من بخاطر یک مشت نیروی ویژهی احمق به این روز افتادم. بخاطر کسانی که ادعای نیروی ضدخرابکاری بودنشان گوش جهان را کر میکرد ولی عرضه نداشتند گروگانهای اسرائیلی را – ما را – از دست نیروهای حماس نجات بدهند. اصلا شاید یادشان رفته بود اسحلههای مسخرهشان چطور کار میکند؛ برای همین کلا صورت مسئله را پاک کردند. هرکس بود و نبود را به گلوله بستند؛ گروگانهای اسرائیلی را آزاد کردند ولی نه از اسارت حماس؛ بلکه از اسارت تن!
هیچکس سر این قضیه تاوان نداده بود. تاوانش را من داشتم میدادم با کابوسهام، با حملات پنیک، با یک انزوای دوستنداشتنی، با انکار خانوادهام... من تاوان زنده ماندنم را میدادم، خون خانوادهام به گردن حماس افتاده بود و حتی عرضه انتقام گرفتن از حماس را هم نداشتند.
کوهن با پنجههاش به جان خاک افتاده بود و داشت کشتار بئری را نبش قبر میکرد؛ تنهایی نمیتوانست. سرش زیر آب میرفت، بدون شک. من باید کمکش میکردم، باید خاک را با قدرت بیشتری کنار میزدم و جنازه پوسیده را از قبر بیرون میکشیدم. آن جنازه درواقع هنوز زنده بود. کابوسها زنده بودند. یک زامبی بود که باید بیرون میآمد، آزاد میشد و به جان مقصران حادثه میافتاد.
من میخواستم حرف بزنم؛ یعنی باید حرف میزدم.
در تمام بلوار سر چرخاندم. کوهن نبود. تا من بیایم به این نتیجه برسم که باید دهان باز کنم، تلما صدها قدم دور شده بود، با قدمهای بلند، با حرکت آونگوار دستش، و درحالی که شاید داشت با جنازهی پوسیدهی حادثهای که در ذهنش بود میجنگید.
ندیدن کوهن، مرا از جا جهاند. دویدم، در جهتی که میدانستم خانهاش بود. به احتمال نود و نه درصد، مستقیم میرفت خانه، خودش را روی تختش میانداخت و خود را در اتاق خوابش حبس میکرد. شاید گوشه تخت خودش را بغل میگرفت، شاید میلرزید، شاید گریه میکرد، شاید به مشروب پناه میبرد، شاید پوست لبها یا موهایش را میکند و شاید مثل من ناخن میجوید... نه. ناخنهایش سالم بودند. سالم، کشیده و خوشفرم. حتی اگر روزی این عادت را داشته، خیلی وقت است که آن را ترک کرده.
او حتما میفت خانه؛ بعید بود جای دیگری برود. تازه آمده بود تلآویو و فکر نمیکردم به این زودی جایی را به عنوان پناهگاه و مامنش انتخاب کرده باشد.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 116
تقریبا به سمت خانه کوهن میدویدم؛ انقدر که پیراهنم از عرق خیس شد و قطرات عرق از شقیقهام سر میخوردند، انگار مغزم اشک میریخت. گرمم بود؛ ولی نه بخاطر عصر بهاری و شرجیِ شهر سفید. آتشی که زیر خاکستر نگه داشته بودم، داشت شعله میکشید و داغم میکرد. میدویدم و شعلهها جان میگرفتند. میدویدم و در خیابان شلومو هاملخ(شاه سلیمان)، دنبال خانهی کوهن میگشتم. هرکس من را میدید، قدمی به عقب برمیداشت و متعجب نگاهم میکرد. مثل کسی میدویدم که دنبال دزد میدود؛ کسی که چیز مهمی از او دزدیدهاند.
چیز مهمی از من دزدیده بودند: خانوادهام، آرامشم.
میخواستم کوهن کمک کند آن را پس بگیرم. شاید او هم چیزی را باید پس میگرفت مشابه این. شاید از او هم چیزی دزدیده بودند و او میخواست پساش بگیرد.
کوهن داشت در حیاط خانهاش را باز میکرد که به او رسیدم. پهلویم از درد داشت سوراخ میشد و گلویم طعم خون داشت. چند قدم مانده تا کوهن را تلوتلو خوردم و سرعتم کم شد. دست راستم را به یکی از ماشینهای پارک شدهی کنار خیابان تکیه دادم و با دست چپم، پهلوی دردناکم را گرفتم. خم شدم و سرفه کردم. نفسم برنمیگشت که حرف بزنم؛ و کوهن با چشمان گرد، برگشته بود و نگاهم میکرد. شاید انقدر شوکه بود که یادش رفته بود باید کمکم کند. فقط منتظر ایستاد تا نفسم جا بیاید و بتوانم حرف بزنم. دست چپ را بالا آوردم و بریدهبریده گفتم: میخوام... مصا... حبه... کنم...
***
روی نیمکت مینشیند، اما مثل قبل راحت و معتمد به نفس نیست. انگار در اتاق بازجویی نشسته. کمرش را راست کرده، دستانش را روی زانو گره کرده و پوست کنار لبش را میکَنَد. میگوید: قبلش... میشه یه سوال بپرسم؟
موهایم را پشت گوش میاندازم و میگویم: بپرس.
-چطوری منو پیدا کردی؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
🔴سازمان رادیو و تلویزیون رژیم صهیونیستی: ما یک پاسخ تند به ایران میدهیم البته بصورتی که به جنگ منطقه ای تبدیل نشود.
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فرزند شهید نیلفروشان: پیکر پدرم هنوز شناسایی نشده
🔹فرزند شهید نیلفروشان: پیکر پدرم هنوز شناسایی نشده تا مراسم تشییع و تدفین برگزار کنیم.
🔹 فیلمی که به نام من در شبکههای اجتماعی پخش شد از اساس کذب است.
@tashahadat313
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۱۲ مهر ۱۴۰۳
میلادی: Thursday - 03 October 2024
قمری: الخميس، 29 ربيع أول 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️9 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️11 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️35 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️43 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
@tashahadat313
.
امام صادق علیه السلام
🔹إنَّ مِنْ أَعْظَمِ اَلنَّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَى غَيْرِهِ
🔹 بيشترين افسوس را در روز قيامت كسى مى خورد كه سخن از عدالت بگويد اما خود با ديگران به عدالت رفتار نكند .🌸🌸🌸
📙الکافی ج۲ ص۳۰۰
#حدیث
@tashahadat313